یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

روزگار ابری علی اشرف درویشیان


فرهاد حیدری گوران


• فقط دو بار او را دیده ام؛ بار نخست در خیابان سهروردی شمالی به هنگام مراسم ختم محمد پوینده و محمد مختاری در سال ۷۷، و بار دوم، دیروز، از پشت شیشه ی کدر بخش icu بیمارستان ایرانمهر ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۶ ارديبهشت ۱٣٨۶ -  ۱۶ می ۲۰۰۷


فقط دو بار او را دیده ام؛ بار نخست در خیابان سهروردی شمالی به هنگام مراسم ختم محمد پوینده و محمد مختاری در سال ۷۷، و بار دوم، دیروز، از پشت شیشه ی کدر بخش icu بیمارستان ایرانمهر. آن روز در خیابان سهروردی، به کُردی با هم حرف زدیم و او با همان لهجه ی شیرین کرمانشاهی اش از احوال سنگین خودش گفت و گفت. اضطراب عجیبی در کلام و نگاه اش بود و دیری نگذشت که با حمله ی خشونت آمیز گروه فشار به مراسم ختم، جریان گفت و گوی ما نیز گسسته شد.
دیروز ، وقتی دیدم اش که روی تخت به آرامی نفسی بر می آورد که گویند ممد حیات است به این حیات سخت پر هول و هراس، نمی دانستم چه باید گفتن، چگونه باید گفتن؟
علی اشرف درویشیان، نماد نسلی از نویسندگان ایرانی است که نوشتن را زینت نام و نشان خود نکردند و نمی کنند. چنان که آن نقاش بزرگ، چنین نکرد و خودش گفته است"؛"من این واقعیت را همچون تعهدی پذیرفته ام که بی تفاوت و خنثی نمانم که از نقاشی تنها زینت دیوار نسازم و همه توانایی هایم را صرفاً در نمایش توانمندی هدر ندهم. دل مشغولی من همیشه این است؛ در جهانی که آدمی در تلاش حماسی خود در کار خلق روابط انسانی، پای برزمین استوار کرده است؛ هنر، این والاترین شیوه ی زیست آدمی، چه برای من نقاش و چه برای شمای بیننده، چه دارد و چه خواهد داشت، اگر فریب بازی با فرم و ساختار و ابزار، آن را از هنرمند و انسان تهی کند".( به نقل از مقدمه ی کتاب نقاشی های علیرضا اسپهبد)
کنش فرهنگی درویشیان آن هم در روزگاری چنین، در تعهد به انسان و هستی اجتماعی معنا می یابد و شکل می گیرد؛ مقوله ای که می دانیم سنتی دیرینه دارد و خصلتی آرمانگرایانه. چنین است که درویشیان به قدر توان و تلاش اش، پیوسته نگاه دار آرمان فرهنگی و اجتماعی خود بوده و هول و هراس زمانه را در پرتو کار روشنفکرانه و امید به رهایی به جان خریده است. دامنه ی کار او چنان گسترده است که هیچ قصد ندارم آن را در این مقال خلاصه کنم. بررسی انتقادی آثارش نیز، مجال دیگر می طلبد.
هفته ای پیش از آنکه روانه ی بیمارستان شود، گفته بود "دل ام می خواهد جهان را برف بگیرد." در این کلام او، نکته ها نهفته است. این جمله ای از سر نومیدی و دپرسیونیسم رایج این روزها که در تاروپود جامعه تنیده شده، نیست. نشانی هم از امیدباوری سوبژکتیو ندارد. تلخ است و ناسازه وار. وقتی از پس چهل سال نوشتن، مبارزه و کار نفس گیر، مجال نفس نیز نماند، تن و روان پولادین هم که داشته باشی از پا در خواهی آمد. مگر چه قدر می توان دندان خشم بر جگر خونین گذاشت و ماند؟ آثار درویشیان انباشته از خون جگر است. نوشتار او، نوشتار فاجعه و واکاوی آن است. فاجعه ی درونی را هم ببینیم. وقتی نویسنده ای چنان با زبان و سوژه ی نوشتن، عجین می شود که هر آنچه می نویسد عین امر واقع و بازنمایی ان است خود در این فرایند مستحیل می گردد و استحاله ای چنین، سر بر دار نهادن است؛ حلاج وار و جنون آمیز.
روزگاری تیودور آدورنو گفته بود "بعد از آشویتس، دیگر نوشتن شعر امکان ندارد" (نقل به مضمون)
چرا؟
از نظریه پردازی بگذریم. خیلی ساده، یعنی دیگر از زیبایی شناسی و معنویت و نیز کارکرد اجتماعی و تاریخی شعر، اثری باقی نمانده است.اصلا شعر، توان رویارویی با چنان فاجعه ای را ندارد. آشویتس، لحظه ای در تاریخ است که از یک سو آدمیان را می کشد و می سوزاند و از سوی دیگر، زبان و منطق هنری را نابود و از شکل و محتوا تهی می کند. اندیشیدن به این لحظه، و تلاش جانانه برای عبور از آن، کار علی اشرف درویشیان در این چهل سال و اندی بوده است.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست