سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

ملاحظاتی درباره سازمان، دمکراسی و جنبش جمهوریخواهی ایران (۱)


مهرداد درویش پور


• تضاد و سازش دو عنصر کلیدی در دمکراسی و به طور کلی دو عنصر همزمان ضرور در تحولات اجتماعی است. جامعه (و یا سازمانی) که یکسره بر پایه همرائی استوار باشد در پس آن سلطه اراده قدرت برتر نهان است. چنین "وفاقی" در عمل تنها نشانگر خفقان و استبداد ی بودن آن جامعه است. متقابلا جامعه ای که در آن تضاد یگانه نیروی محرکه تحولات اجتماعی بوده و هیچ سازش و همرائی در آن یافت نشود سرنوشتی بهتر از لبنان، افغانستان و یوگسلاوی پیشین نخواهد یافت و جنگ داخلی غایت آن خواهد بود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ٣۰ ارديبهشت ۱٣٨۶ -  ۲۰ می ۲۰۰۷


۱- در پی انقلاب ایران و روی کار آمدن جمهوری اسلامی ایران، گفتمان "ضد امپریالیستی" به مثابه گفتمان مسلط در چالش شبه مدرنیسم نظام پهلوی و سیطره غرب جای خود را به گفتمان تجدد طلبی، برابری طلبی بین زنان و مردان، سکولاریسم و دمکراسی همچون اصلی ترین گفتمان های چالشگرایانه در تقابل با استبداد دینی حاکم بر ایران سپرد. گرچه تحقق سکولاریسم شرط لازم و زمینه ساز استقرار دمکراسی در جامعه است، اما بین این دو مفهوم و نیروهای باورمند به آن ضرورتا همسانی وجود ندارد. با این همه اندیشه دمکراسی از سکولاریسم تفکیک ناپذیر است و تصور جامعه ای دمکراتیک که در آن سکولاریسم مبنای نظام سیاسی و تنظیم روابط روزمره شهروندان در جامعه مدنی نباشد غیر ممکن است.
۲- گرچه تجربه جهان نشانگرآن آست که بین دمکراسی و جمهوری یکسانی وجود نداشته و گذار به اقتدار عقلانی که شالوده دمکراسی است گاه با مشروطه ساختن استبدادهای سلطنتی توام بوده است، اما در ایران با پشت سر گذراندن دو تجربه استبداد سلطنتی و استبداد دینی به مثابه تجلی اقتدارهای سنتی و کاریزماتیک، زمینه گذار به یک جمهوری غیر دینی و پارلمانی به مثابه شکل برتر دمکراسی واقتدار عقلانی فراهم گشته است. در پاسخ گوئی به این نیاز در این دوران جنبش ها و اتحادهای جمهوریخواهی دمکرات و لائیک شکل گرفته اند و یا سازمان های با پیشتینه دیگر جمهوری خواه شده اند. تاکید شفاف بر گفتمان جمهوری خواهی و تلاش برای تبدیل آن به گفتمان مسلط سیاسی نقش مهمی در توسعه اندیشه دمکراسی در جامعه ایران دارد. در این میان "جمهوری خواهانی" که به جای نزدیکی به یکدیگر و تقویت کلام جمهوری خواهی، همراهی با مشروطه خواهان و یا اصلاح طلبان دینی را به اولویت سیاسی خود بدل کرده اند، آشکارا به روند تبدیل جمهوری خواهی به گفتمان هژمونیک در جامعه آسیب میرسانند. گرچه سایه روشن ها، آشفتگی ها و دشواری های جنبش جمهوری خواهی در ایران بسیار است و تاکنون نیز نقدهای درخور تاملی به آن شده است که نیازمند تعمیق هرچه بیشتر است، با این همه پرسش این جاست که کدام گفتمان دیگر از زمینه و مطلوبیت درخوری همچون جمهوری خواهی در گذار از جمهوری اسلامی به دمکراسی در ایران برخوردار است؟
٣- روند رشد دمکراسی و سکولاریسم در جامعه تنها از طریق استقرار نظام جمهوری پارلمانی و دولتی دمکراتیک و سکولار بدست نمی آید، بلکه توسعه ارزش ها، فرهنگ و روابط دمکراتیک در پهنه جامعه مدنی (در نهادهای اجتماعی از خانواده و نظام آموزش گرفته تا سازمان های اجتماعی و سیاسی) در گسترش آن کلیدی است. از این رو دمکراسی بدون وجود یک پروژه روشنگری هرگز نهادینه نخواهد شد. تصور آن که تنها یک اندیشه سیاسی با کسب قدرت، دمکراسی را در جامعه متحقق میسازد پیش از همه نشانگر درکی تقلیل گرایانه و غایت گرایانه از دمکراسی است. دمکراسی یک "ویژه گی" نیست که در گرو گروه خاصی باشد، بلکه نوعی ارزش، حقوق، رابطه و قرارداد اجتماعی است که در پرتوی همرائی عمومی گسترش و تحکیم میابد. از اینرو باور به تحقق دمکراسی با اندیشه تک صدائی در ستیز است و تامین شرایط چند صدائی شدن جامعه (پلورالیسم) و تشویق دگر اندیشان به مشارکت و رقابت سیاسی و به رسمیت شناختن نتایج آن، شالوده نظام دمکراتیک به شمار میرود. در ایران نیز گسترش گفتمان دمکراتیک از جمله در گرو توسعه ارزش ها و باورهای دمکراتیک در چهار خانواده سیاسی چپ گرایان، ملی گرایان، مشروطه خواهان و دین باوران و گسترش تساهل در بین آنان است.
۴- دمکراسی اما صرفا محصول درجه ای از همرایی در باور به قواعد مشترک دمکراتیک در اداره جامعه نیست، بلکه همزمان و به ویژه محصول پیکار دمکراتیک علیه روابط و ارزش های استبدادی است. تضاد و سازش دو عنصر کلیدی در دمکراسی و به طور کلی دو عنصر همزمان ضرور در تحولات اجتماعی است. جامعه ای (و یا سازمانی) که یکسره بر پایه همرائی استوار باشد در پس آن سلطه اراده قدرت برتر نهان است. چنین "وفاقی" در عمل تنها نشانگر خفقان و استبداد ی بودن آن جامعه (و یا سازمان) است. متقابلا جامعه ای که در آن تضاد یگانه نیروی محرکه تحولات اجتماعی بوده و هیچ سازش و همرائی در آن یافت نشود سرنوشتی بهتر از لبنان، افغانستان و یوگسلاوی پیشین نخواهد یافت و جنگ داخلی غایت آن خواهد بود. تضاد و همرائی هر دو در ایجاد تحول و تعادل در جامعه (و سازمان) ذی نقشند. هم از اینرو از سازش و رقابت به مثابه دو عنصر متضاد اما مکمل و تاثیرگذار بر یکدیگر نام برده اند که بدون وجود هریک از این دو دمکراسی رخت بر می بندد. با این همه در تحلیل نهایی در پس هر وفاق نوعی نبرد قدرت پنهان و یا آشکار در جریان است. توزیع قدرت در جامعه و در میان عامل های اجتماعی، تعیین کننده کم و کیف سازش ها و همرائی ها است. درجه رشد دمکراسی در جامعه نیز در تحلیل نهایی بسته به درجه توزیع هر چه عادلانه تر قدرت در اشکال گوناگون آن در جامعه است. از این رو از منظر دمکراسی توزیعی تمرکز گرایی رابطه ای معکوس با دمکراسی دارد. هرچه در یک جامعه شهروندان قدرتمندتر باشند، زمینه مداخله فعال آن ها در تعیین سرنوشت خود از طرق گوناگون افزایش خواهد داد و بدینگونه دمکراسی از عمق بیشتری برخوردار خواهد شد. غایت دمکراسی تنها قانون مند ساختن حقوق شهروندی از طریق اداره جامعه توسط دولتی منتخب نیست، بلکه کاهش وابستگی شهروندان به دولت و افزایش وابستگی دولت و تابعیت آن از جامعه است. از این رو پروژه های دمکراسی توزیعی تنها به دمکراتیک تر ساختن ساختار سیاسی قدرت نظر نداشته بلکه به تلاش در جهت نهادینه کردن آن در جامعه مدنی و تقویت آن در برابر دولت سیاسی نیز میپردازد.
۵- دمکراسی بدون سازمان تصورشدنی نیست. سازمان یابی نه تنها ابزار قدرت یابی شهروندان و گروه بندی های اجتماعی برای متحقق ساختن اهداف خویش است، بلکه مهمترین ضامن کانالیزه کردن تضادهای اجتماعی در جهت حل مسالمت آمیز آن ها است. هر چه یک جامعه سازمان یافته تر باشد شانس حل تضادهای اجتماعی از طریق صلح آمیز و متمدنانه افزایش می یابد. دمکراسی در عین حال بر نظام بخشیدن به چگونگی حل تضادهای اجتماعی از طریق قانون مند ساختن آن ها، سازمان دهی مدارا و تامین شرایط حقوقی و قانونی رقابت سالم سیاسی استوار است.
۶- گفتگوی عقلانی خود یکی از اصلی ترین مکانیسم های دمکراسی هم در سازمان دادن رقابت سیاسی و هم در تامین همرائی و وفاق همگانی است. گفتگوی عقلانی نیز بر چهار پایه استوار است: علنیت، استدلال، صداقت (شفافیت) و میدان دادن به دیگری برای بیان نظر خود و شنیدن آن. با گفتگوی عقلانی می توان هم مداراجویی را گسترش بخشید، هم شرایط رقابت سیاسی سالم را فراهم ساخت و هم در حوزه هایی به همرائی دست یافت. در نظریه های گفتمان گرایانه که باور به جبر اجتماعی جای خود را به رقابت و نبرد گفتمان ها و تلاش برای هژمونی یافتن آن ها داده است، گفتگوی عقلانی نقش مهمی در پیشبرد گفتمان ها دارد.
۷- بدین ترتیب در جامعه (و یا سازمانی) که گفتگوی عقلانی با مخالفان میدان نمی یابد؛ اصل چند صدایی انکار میگردد؛ در درون تنها یگانگی و در بیرون صرفا تضاد برسمیت شناخته میشود؛ مکانیسم های حقوقی و سازمان یافته برای بیان چند صدائی وجود ندارند؛ امر هدایت و رهبری بر تمرکز گرایی استوار است؛ و بالاخره قانون مندی انکار میگردد، به جای اقتدار عقلایی و دمکراتیک، اقتدار کاریسماتیک و یا سنتی حکمفرما می گردد.
٨- هیچ تشکلی بدون برقراری درجه ای از توازن مابین انسجام، وحدت و کشش به سوی درون و همزمان ارتباط و حضور بیرونی و تعلق دوگانه (درونی و بیرونی) و مستقل اعضا و همراهان قادر به پویش دمکراتیک نخواهد بود. همرائی بالای درونی و کشش یکسویه به مرکز، فقدان هویت مستقل افراد و اعضا در جامعه و بی ارتباطی آن ها با دیگر جنبش ها و نهادهای اجتماعی می تواند آن سازمان و یا جنبش را به فرقه بدل سازد و عضو مستحیل شده در این مجموعه را تنها مهره ای خود سپرده و بی اراده نماید. از سوی دیگر فقدان درجه ای از اشتراک درونی و نیروی جذب به مرکز می تواند تمایل به بقای مجموعه را به زیر سئوال برده و با کاهش پیوند همراهان و اعضا با یکدیگر و غوطه ور شدنشان در فعالیت های بیرونی و متمایل به گریز از مرکز، به بحران و انحلال آن تجمع بیانجامد. علاوه بر آن اگر باور به درجه بالایی از همگرائی درونی میتواند به نابردباری در برابر اندیشه های نو و دگراندیشانه - به ویژه در نزد بانیان جنبش ها و سازمان ها - منجر شود، فقدان درجه ای از انسجام و همرائی درونی میتواند کارائی آن ها را فلج سازد. با این همه در تحلیل نهایی درجه انطباق یک جنبش، سازمان و یا نهاد با نیازهای عصر است که میتواند به بقا و یا نابودی آن بیانجاند. قدرت تطبیق و نو آوری برخی از تجمعات و سازمان ها با تحولات نوین از یکسو و شرایط بهتر رقابت برای آن ها که از ملزومات بهتری برای پاسخ به نیاز زمانه برخوردارند، در بحران و میرایی برخی از سازمان ها و جنبش ها و گزینش و رشد و نمو برخی دیگر تعیین کننده است. پرسش نهایی که هر تجمع و افراد درگیر در آن با آن روبرویند توازن در صرف هزینه و بازدهی است. اگر افراد و یا مجموعه یک سازمان (و یا جنبش و شبکه) در ارزیابی خود به این نتیجه برسند که صرف هزینه بمراتب بیش تر از بازدهی آن است، عقلانی بودن تداوم فعالیت و یا حیات سازمان به زیر سئوال رفته و خطر کناره گیری، انشعاب، انحلال و یا بی اثرشدن آن مجموعه را تهدید میکند. با این همه عقلانیت جنبه صرفا ابزاری نداشته، بلکه در بسیاری ازموارد ارزشی و سوبژکتیو است.
۹- ساختار بوروکراتیک تحزب و سیاست ورزی در عصر مدرن اگر هم اجتناب ناپذیر بوده باشد، با رشد بیگانگی و شکاف بین شهروندان و اعضا با رهبران سیاسی و ناکارایی سازمان ها و احزاب کلاسیک در تحقق آرمان ها و در امر دمکراتیک تر نمودن ساختار خود، به روی برگرداندن بخش مهمی از مردم از سیاست و احزاب کلاسیک منجر شده است. از سوی دیگر نا کافی بودن جنبش های خود انگیخته و کنش های لحظه ای که به دلیل عدم تداوم در پیگیری اهداف مورد نظر خود، غالبا از اثرگذاری لازم برخوردار نیستند، نوع جدیدی از سازماندهی را ضرور ساخته است که بتواند بر مشکلات هردو مدل سازماندهی فائق آید. این به معنای پایان نقش احزاب و اتحادیه های کلاسیک و یا جنبش های خودانگیخته نبوده، بلکه به معنای پدیداری و شکل گیری نوع جدیدی از کنش جمعی است که از آن می توان به عنوان جنبش های نوین اجتماعی نام برد (نظیر جنبش صلح، جنبش زنان، جنبش جهانی شدن از پایین و حتی جنبش سبزها). آنچه که جنبشهای نوین اجتماعی را از احزاب و تشکل های سیاسی جدا می کند، خصلت فراگیر، تک محوری بودن اهداف، ضد قدرت بودن، سیالیت و ساختار غیر هیراشیک (سلسله مراتبی) و افقی آن ها است. هم زمان آنچه که جنبش های نوین اجتماعی را از کنش های مقطعی و اعتراضات کلاسیک جدا می کند این واقعیت است که به رغم تک محوری بودن آن، نه تنها از نوعی استراتژی و برنامه کم وبیش معینی برخوردار است، بلکه با نوعی تداوم نیز همراه است. علاوه بر آن سیالیت این جنبش ها و خصلت شبکه ای سازماندهی، انگیزه و قدرت تحرک و مشارکت همراهان را بالا برده و از خصلت دمکراتیک و پویایی بیشتری برخوردار است.
۱۰- بر پایه آن چه گفته شد برخی از پرسش هایی که اندیشه جمهوری خواهی در ایران و از جمله جنبش جمهوری خواهان دمکرات ولائیک ایران با آن روبرویند از این قرار است: مزیت جمهوری خواهی به مثابه گفتمان برتر برای تحقق دمکراسی در ایران در تمایز از دیگر راه چاره ها در چیست؟ آیا در شرایط حاضر جمهوری خواهی نوعی گفتمان و جنبش نظری، روشنگری و فرهنگی است و یا بدیلی سیاسی در برابر نظام های دینی، مسلکی و موروثی است؟ آیا جمهوری خواهان میبایست در پی تشکیل یک حزب سیاسی برآیند و یا بکوشند بیشتر از خصیصه یک جنبشی نوین اجتماعی برخوردار شوند؟ آیا تمامی جمهوری خواهان طرفدار دمکراسی، سکولاریسم و لائیسیته باید قطب نیرومند و مشترکی را تشکیل دهند که همزمان با ایجاد فراکسیون های درونی به نیاز وحدت و کثرت پاسخی درخور دهند و یا جمهوری خواهان چپ، راست و میانه میبایست جدا از یکدیگر به تکاپوهای سیاسی خود ادامه دهند؟ آیا اندیشه جمهوری خواهی با بحران روبرو شده است و یا شرایط سیاسی حاضر و پلاریزاسیون میلیتاریسم و بنیادگرایی از یکسو و پراکندگی جمهوری خواهان و نیروهای دمکراتیک امکان تحرک و اثر گذاری در خور را از آنان سلب کرده است؟ و بالاخره موانع، دشواری ها و زمینه های پیشرفت جمهوری خواهی به مثابه پروژه ای اجتماعی و سیاسی چیست؟

بخش دوم این نوشته به این پرسش ها میپردازد.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست