جایگاه جاسوس در تاریخ
(نگاهی به دو پرونده)
اسد سیف
•
جایگاه جاسوس و امر جاسوسی در جنبش امروز و در تاریخ معاصر ما کجاست؟ آیا جاسوس می تواند آدم مبارزی به راه صلح و ترقی و آزادی و دمکراسی باشد؟ با جاسوسان "قهرمان" چه خواهیم کرد؟ چه باید بکنیم؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
٣۰ ارديبهشت ۱٣٨۶ -
۲۰ می ۲۰۰۷
آنجا که دمکراسی نباشد، رفتار اجتماعی افراد شکل دیگری به خود خواهد گرفت. و از آنجا که در ایران، جز به ندرت، هیچگاه دمکراسی را تجربه نکردهایم، رفتار ویژهای را در کردار اجتماعی سیاستمداران و احزاب سیاسی خود نیز مشاهده می کنیم.
در تاریخ معاصر ایران، ما چون فاقد هویت بوده و هیچگاه فرصت لازم برای خودنمایی "من" خویش نداشتهایم، همیشه علاقه فراوانی به وابستگی از خود نشان دادهایم. پیوسته کوشش نمودهایم تا حضور خویش را با هویت دیگران معنا بخشیم و یا خود را در جمع تعریف کنیم. سراسر تاریخ معاصر ما با وابستگی در رابطه بوده است. برای نمونه، رضاشاه و فرزندش محمدرضاشاه، حقانیت و حکومت خویش را مدیون یک دولت خارجی بودند، هم آنان به عنوان وامدارنی ورشکسته، در حفظ حکومت، همیشه سرسپرده بیگانگان نیز باقی ماندند. چنین رفتاری از بالا تا پایین، از درجات بالای حکومت، از شخص شاه و یا رهبر شروع و با توجه به نقش هر شخص در سیاست کشور، ادامه پیدا می کند. شکل وابستگی هر سیاستمداری را موقعیت اجتماعی او مشخص می کند. آنجا که رهبر کشور، مسئول دولت، وزیر و رهبران احزاب و سازمانها سرسپرده باشند، وابستگان به آنان و یا طرفدارانشان نیز همچون رهبر خویش، تکیهگاهی آنسان خواهند جُست. در چنین بستری است که وابستگی به جزئی از رفتار اجتماعی و اندیشه ما بدل شده است. فعالیت گسترده لژهای فراماسیونری در ایران تا آن اندازه بود که محمدرضاشاه نیز از افزایش قدرت آن می ترسید. در تاریخ ما زیاد دیده شده است که برای حفظ موازنه قدرت کشورهای خارجی در سیاست کشور، مشاغل دولتی بین سرسپردگان دول خارجی پخش می شوند. برای نمونه؛ آمریکا قدرت مطلق در ایران پیش از انقلاب بود، اما انگلستان پایههای خویش در حکومت داشت. پس مسئولین حکومتی ما یا وابسته به آمریکا می شدند و یا به انگلیس. آنان نیز که سودای شرکت و یا شراکت در قدرت دولتی در سر داشتند، پیش از اینکه، صلاحیت خویش را در عمل نشان دهند، می بایست چاکری خود را نسبت به بیگانه اثبات، و با توسل به نیرویی ناپیدا، راه را برای ترقی خود هموار می ساختند. علت اصلی سقوط رضاشاه این بود که می خواست سرسپرده آلمان نازی باشد و این خوشآیند متفقین نبود، پس برکنار شد. تحت همین سیاست بود که "تئوری توطئه" در ایران شکل گرفت و هنوز نیز بر اذهان حاکم است.
در پی سالها وابستگی و سرسپردگی، مردم ما اصلاً فکر نمی کنند که حکومتی هم می تواند به شکل مستقل وجود داشته باشد و یا مردم می توانند در قدرت سیاسی مشارکت داشته باشند. این پیشداوری باعث شده تا مردم در پس هر جنبش و حرکتی در ایران، ابتدا به جستجو و در پی کشف تکیهگاه و حامی آن باشند. سازمانها و احزاب نیز به نوبه خویش کوشیده و می کوشند پایگاه و رابطهای با یک قدرت خارجی برای خویش بجویند.
در مقابل حضور آمریکا و انگیس در ایران، شوروی قرار داشت که چون قدرتی در حکومت نداشت، به فکر راههای دیگر نفوذ در قدرت بود و این ممکن نبود، مگر از طریق حزب سرسپرده خویش، یعنی حزب توده و دیگر عوامل جاسوسی.
اگرچه وابستگان به غرب در کلیت خویش مزدور بودند، و کار جاسوسی در این طیف سودآور بود، جاسوسی برای شوروی در خدمت ایدئولوژی قرار داشت. جاسوسان آشکار و پنهان آمریکا و انگلیس همیشه تشویق شدهاند، صاحب پُست و مقام و پول بودهاند، جاسوسان شوروی اما، پیوسته ایام زندان و شکنجه را تحمل کردهاند. روسها با تکیه بر ایدئولوژی، بیشترین شکار خویش را از میان روشنفکران و زحمتکشان چپ انتخاب کردهاند. جاسوسان شوروی بیشتر در دفاع از آرمان کمونیسم جهانی و دفاع از جهانوطنی، به راه جاسوسی برای نخستین وطن آزادشده کمونیستهای جهان، یعنی شوروی، قدم بر می داشتند. اندیشهها و رهنمودهای کمینترن باعث شد تا تفکری کمینترنی در احزاب چپ ایجاد گردد. چنین تفکری بنیان یک نوع جاسوسی را نیز با خود به همراه داشت. به طور کلی؛ این جاسوسان تا خود را بیابند و به کاری که انجام می دهند، بیندیشند، گامهای بعدی سقوط اخلاقی برداشته شده است. جاسوس را در تاریخ راه بازگشت کمتر بوده است.
به همان نسبت که جاسوسان غیرروسِ روسها در خارج از کشور پایبند مرام خویش بودند، وابستگان به سازمانهای اطلاعاتی کشورهای سرمایهداری، فاقد این احساس بودهاند.
پرورش صفت جاسوسی در احزاب برادر وظیفه انترناسیونالیستی تلقی می شد و در همین راستا نیز صورت می گرفت. جهت رسیدن به این مقصود، ادبیات خاصی نیز برای مطالعه در درون این احزاب تبلیغ می شد. برای نمونه، خواندن کتاب "لحظات هفدهگانه بهاران" که داستانیست از خاطرات یک جاسوس روس در آلمان نازی، پس از انقلاب در شمار کتابهای آموزشی در حزب توده به اعضاء و هواداران توصیه می شد.
حضور روسیه مقتدر و سپس اتحاد شوروی در مرز شمالی کشور، همیشه برای ایران مسألهساز بوده است. با نفوذ دولتهای آمریکا و انگلیس در دولت ایران، روسها به روشهای دیگری روی آوردند. یکی از این راهها، ایجاد شبکه وسیع جاسوسی بود که مستقل و یا در مواردی، با کمک حزب کمونیست ایران و سپس حزب توده ایران عمل می کرد.
با نگاهی به خاطرات عمال و وابستگان به رژیم شاه، به خوبی می توان نگرانی حکومت ایران و شخص شاه را از حضور آشکار و پنهان روسها در ایران دید. در رفع این نگرانی، سازمانهای جاسوسی غرب از سیا و انتلیجنتسرویس گرفته تا موساد، همیشه یار و پشتیبان شاه بودند، زیرا مقابله با کمونیسم جهانی، استراتژی آنان نیز بود.
اینکه چه تعداد ایرانی از جاسوسان شوروی، در پی فعالیت، در ایران به دام گرفتار آمدهاند، آماری در دست نیست، ولی همیشه در زندانهای ایران عدهای سالها به اتهام جاسوسی برای شوروی، زندانی بودهاند. هر از گاه نیز کسانی در همین رابطه اعدام شدهاند. اگر از میان گروه اول، گروه امامی(1) که در زمان رضاشاه بازداشت شدند و سالها در زندان ماندند، از گروه دوم سرلشگر مقربی، نمونههای بارزی هستند.
از آنجا که در کشور دیکتاتورزده، اسناد همیشه به باد فنا داده می شوند، بررسی موارد تاریخی معمولاً به مشکل بر می خورد. در این رابطه اما شاهد پدیده جالبی نیز در روزهای آتش و دود انقلاب سال ١٣٥٧ بودیم، و آن قاچاق اسناد ساواک بود. آنطور که از گوشه و کنار شنیده می شود، بسیاری از پروندههای مشهور ساواک، پس از سرقت، به فروش رفته است. کجا و چگونه، معلوم نیست. باقیمانده را نیز رژیم جمهوری اسلامی، به میل خویش، نابود و یا پس از حذف و اضافه بایگانی نمود. پارهای از این اسناد نیز به شکل سانسورشده انتشار یافت. جالب اینکه، جمهوری اسلامی خود، به روایتی، یک کامیون اسناد کا.گ.ب را، پس از فروپاشی اتحاد شوروی، از طریق واسطههای خویش، از آذربایجان شوروی سابق خرید. در این هیچ شکی نیست که؛ این اسناد نباید به گذشتهای دور تعلق داشته باشند، زیرا برای رژیم ایران، تاریخ این کشور اهمیتی ندارد. بر این گمان، به حتم سندهای خریداریشده، مربوط به همین چند دهه آخر باید باشند و جمهوری اسلامی خواسته به شبکه جاسوسی روسها در ایران دست یابد. این نیز گفتنیست، هنوز جاسوسان و امر جاسوسی دیگر سازمانهای ایرانی که تمایل به سیاست کشوری خاص داشتند، ناشناخته است.
با این مقدمه می خواهم به پروندهای بپردازم که به سرلشگر مقربی و محمدرضا سعادتی مربوط می شود. اولی در سال ١٣٥٦ و دومی در سال ١٣٦٠ اعدام شدند. هر دو در رابطه با شوروی، به جرم جاسوسی.
متأسفانه اسناد معتبری در دست نیست تا مورد استناد قرار گیرند. حدس و گمان را با چند خاطره و خبر، برای این نوشته به کمک گرفتهام. رسم است که جاسوس عمل خویش را میهنپرستی بنامد و اعلام دارد؛ برای دفاع از میهن، مردم و یا ایدئولوژی به این کار اقدام کرده است. وطنپرستی و مرام سیاسی که در امر جاسوسی به کار گرفته شود، انگ زشت جاسوسی رنگ می بازد، و جاسوس نه تنها انسانی برتر، بلکه، جانفشان و فداکار معرفی می شود.
سرلشگر مقربی از امیران عالیرتبه ارتش شاهنشاهی بود که از ابتدای ورود به ارتش، به مدت سی سال، برای روسها به جاسوسی اشتغال داشت. موقعیت عالی مقربی در ستاد ارتش باعث شده بود که او تمامی اطلاعات سری ارتش ایران، از خریدهای نظامی گرفته تا موقعیتهای نظامی ارتش را در اختیار روسها بگذارد. سرلشگر مقربی در دربار و ساواک نیز نفوذ فراوان داشت. از این نظر می توان او را مهمترین مهره روسها در ایران به شمار آورد.(2) ارزش او برای کا.گ.ب. به آن اندازه بود که دستیابی به پروندهاش امری لازم شمرده می شد. کا.گ.ب. می خواست علت و چگونگی لو رفتن موثرترین مهره خویش را در رژیم شاه بداند.
سرتیپ هاشمی در کتاب "داوری (سخنی در کارنامه ساواک) که خاطرات اوست از ساواک، در مورد مقربی می نویسد؛ شاه و عدهای از امیران ارتش می دانستند که یکی از افسران عالیرتبه ارتش ایران برای روسها جاسوسی می کند. ساواک و ضداطلاعات ارتش به هر کوششی اقدام می کنند ولی در پیدا کردن جاسوس نتیجهای نمی گیرند.
مأمورین ساواک در یکی از گشتهای معمولی خود در شمال شهر تهران، در منطقهای به نام "کوی نفت"، متوجه می شوند که یکی از مأمورین سفارت شوروی در ایران، "دو سه بار در شبهای متوالی... با یک جعبه شبیه کیف دستی سامسونیت دقایقی در آنجا توقف کرده و سپس سوار اتوموبیل شده و محل را ترک" می کند.(3) ساواک محل مزبور را تحت کنترل قرار می دهد و متوجه می شود که این عمل، هر هفته تکرار می گردد. روسها در "توقف کوتاه خود، جعبه کیفمانندی را همیشه با خود داشتند، مانند رادیویی که برای بهتر شنیده شدن صدا تغییر جهت می دهند، [آن را] به این سو و آن سو برگردانیده و رفتهاند". در پیگیری موضوع، در می یابند که دو تن از امیران ارتش در این منطقه زندگی می کنند. در تعقیب ماجرا، با تحت نظر قرار دادن دو امیر ارتش، سرانجام پس از یک سال تحقیق، به مقربی مشکوک می شوند. در فرصتی مناسب، آنگاه که مقربی برای تعطیلات به آمریکا سفر می کند، خانهاش را مورد تفتیش قرار می دهند، اما چیزی نمی یابند. ابزار جاسوسی مورد استفاده مقربی آن اندازه ظریف و معمولی بودند که شکی را در کسی بر نمی انگیخت. "پخش صوت و غیره طوری با مهارت جاسازی شده بود که تشخیص آنها برای مأمورین امکانپذیر نشده بود".(4)
با اینهمه، ساواک هم مقربی و هم مأمورین روس را تحت نظر می گیرد. در یکی از روزها که ساواک حدس می زد، مقربی با مأمور کا.گ.ب قرار ملاقات دارد، متوجه اتوموبیل بنز روسها در نزدیکی خانه مقربی می شود. در همین زمان اتوموبیلی از راه می رسد، جلوی خانه مقربی ترمز می کند، کسی از آن پیاده می شود و بستهای به داخل گاراژ خانه می اندازد. بسته در اصل روزنامه کیهان بود، اما مأمورین ساواک که تمام محوطه را تحت نظر داشتند و خود را برای یک عملیات نهایی آماده کرده بودند، "از پایگاههای خود خارج شده و از دو طرف روسها را در میان گرفتند. روسها به اخطار مأمورین مبنی بر خروج از اتوموبیل اعتنا نکردند... مأمورین آنها را از اتوموبیل بیرون کشیده و وسایل مخابراتی آنها را با یک کت چرمی که در داخل جیبهای آن مبلغ ١٦ هزار تومان پول بود، ضبط کردند. با سر و صدایی که بر اثر این عملیات در کوچه پیچیده بود، مقربی هراسان از خانه خارج شد و با دیدن منظره جلوی خانه، داماد و گماشتهاش را صدا کرد و به قصد رهایی روسها از دست مأمورین، سه نفری شروع به کتککاری با مأمورین کردند...". نتیجه اینکه؛ همه دستگیر و به باشگاه ساواک برده می شوند. مأمورین ک.گ.ب. با استفاده از کارت دیپلماسی آزاد می شوند، مقربی اما در بازجوییها ابتدا از پاسخ به پرسشهای ساواک خودداری می کند، ولی آنگاه که می بیند، ساواک به پارهای از ماجرا آگاه است، ناچار "به قسمتی از گناهان خود و همکاری با مأمورین روسی اعتراف نمود". ماشین و وسایل روسها به آنان پس داده نمی شود. کیف دستی مذکور از جمله وسایلی بود که بدینسان در اختیار ساواک قرار می گیرد. این کیف در اصل دستگاه فرستنده و گیرندهای بسیار مدرن بود که ساواک با صرف نیروی زیاد، حتا به کمک نمایندگان اداره اطلاعات آمریکا و انگلستان در ایران، از آن چیزی در نمی یابد. در نتیجه جهت تحقیقات بیشتر، آن را به آمریکا می فرستد و در اختیار سازمان سیا قرار می دهد. سازمان سیا سرانجام به اندکی از رازهای این جعبه سیاه دست یافت. آخرین پیام مقربی که بر آن ضبط شده بود، "گزارش مربوط به استقرار پایگاههای موشکی در حوالی کویر بود".(5)
بعدها معلوم می شود که مقربی رادیویی در اختیار داشته که داخل آن یک سیستم گیرنده و فرستنده جاسازی شده بود. مقربی اخبار و اطلاعات را توسط ضبط صوت ویژهای به دور تند تبدیل می کرد و از طریق فرستنده، برای روسها، در زمان تعین شده، یعنی همان زمانی که مأمور روسها از ماشین با کیف پیاده می شد، می فرستاد و آنها از این طریق اخبار و اطلاعات را دریافت داشته، به همین شکل نیز برای مقربی پیام و دستورالعملهای خویش را ارسال می کردند. کیف مذبور در اصل گیرنده و فرستنده بوده است.
روسها اگرچه یک بار از دولت ایران وسایل به جا مانده در ماشین را می طلبند، اما موضوع را پیگیری نمی کنند. پس از بازداشت مقربی کا.گ.ب. کلیه فعالیتهای خود را در ایران موقتاً متوقف می کند تا ابتدا "گزارشی از خسارات وارده تهیه و [به مرکز] فرستاده شود"، و مرکز بتواند از علت لو رفتن مقربی اطلاع کسب کند.(6)
مقربی در چهارم دیماه سال ١٣٥٦، در پی یک محاکمه مخفی اعدام شد. اینکه در دادگاه مقربی چه گذشته و او در بازجوییهای خویش چه اسراری را هویدا کرده، معلوم نیست.(7)
پس از انقلاب، روسها و همچنین حکومت تازه به قدرت رسیده و احتمالاً گروههایی دیگر، در به در به دنبال پرونده مقربی بودند. پرونده از قرار معلوم، با تصرف مرکز ساواک سلطنتآباد توسط مجاهدین، به دست آنان می افتد.
در اینکه کا.گ.ب از چه زمانی با سازمان مجاهدین خلق تماس داشته است، معلوم نیست، اما شواهد امر نشان می دهد که پس از انقلاب بین این دو سازمان رابطههایی وجود داشته. "ولادیمیر کوزیتچکین" در کتاب خویش می نویسد که پس از انقلاب نمایندهای از سوی دولت شوروی به دفتر سازمان مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق رجوع می کند و اعلام می دارد که؛ "دولت شوروی مایل است با شما مستقیماً در تماس باشد".(8) هر دو گروه تماس مستقیم را نمی پذیرند، اما ادامه رابطه در خارج از کشور را قبول می کنند. در ادامه همین روند، کاگب "رهبران سازمان مجاهدین خلق را متقاعد می کند که [می توانند] تماسهای خود را با آنها به صورتی کاملاً محرمانه و با در نظر گرفتن کلیه جوانب احتیاط، به گونهای برقرار [کند] که رژیم جدید هرگز نتواند به ارتباطهای ما پی ببرد".(9)در این راه، رابط و یا یکی از رابطین سازمان با کا.گ.ب محمدرضا سعادتی بود. او در آخرین ملاقات خویش با یکی از مأمورین کا.گ.ب. با در دست داشتن پرونده مقربی، بازداشت می شود. از ظواهر امر چنین بر می آید که جمهوری اسلامی و یا عواملی از آنان، موضوع را تعقیب می کردهاند و در فرصتی مناسب به خانه محل ملاقات که یکی از خانههای امن مجاهدین بود، یورش می برند. مأمور کاگب زمانی که به محل ملاقات می رسد، مأمورین جمهوری اسلامی سعادتی را در اسارت خویش داشته و در همان خانه منتظر او بودند. مأمور کا.گ.ب. در فرصتی مناسب فرار می کند، سعادتی اما موفق به فرار نمی شود و در دام گرفتار می آید.(10)
متعاقب بازداشت سعادتی مجاهدین اعلام داشتند که؛ "فعالیتهای او در رابطه با سازمان است".(11) سعادتی "پس از یک سال و نیم زندان، در یک دادگاه غیرقانونی به ده سال حبس توام با تبعید محکوم گردید".(12) وکیل مدافع او اعلام داشت که؛ در پی "درخواستهای مکرر اینجانب هرگز اصل پرونده اتهامی موکل را در اختیار اینجانب (نگذاشته)، از ابلاغ وقت محاکمه به اینجانب خودداری" کردهاند. او همچنین اعلام کرد که سعادتی مورد شکنجه قرار گرفته است.(13)
در دستگیری سعادتی، شخصی به نام "ماشاءالله قصاب" نقش عمده داشت که بعدها به جرم کلاشی و کاهبرداری بازداشت شد. مجاهدین در اطلاعیهای صحبت از "جناب سرهنگ"ی می کنند که به همراه ماشاءالله قصاب در شکنجه سعادتی دست داشته و از حکومت می خواهند تا مشخصات این سرهنگ را به مردم اعلام دارد.(14) در اطلاعیهای دیگر مطرح می شود که؛ "رفتار و حرکات این دستگیرکنندگان و بازجوها جای تردید باقی نگذاشت که آنها عضو ساواک و یا با سازمان جاسوسی اسرائیل موساد هستند".(15)کاگب نیز بازداشتکنندگان سعادتی را عوامل ساواک می دانست که در دستگاه جمهوری اسلامی "نه تنها [به] حیات خود، بلکه اقدامات خود را نیز پی" گرفته، ادامه می داده است.(16)
عبدالکریم لاهیجی، وکیل مدافع سعادتی به دادگاه او راه نیافت و سعادتی به اعتراض در دادگاه حاضر نشد، متعاقب آن به اعتصاب غذا روی آورد که ٤٥ روز ادامه داشت و در نهایت به تقاضای آیتالله طالقانی پایان گرفت. او در نامهای خطاب به "خلق قهرمان ایران" نوشت؛ "دفاع از حیثیت سیاسی ایدئولوژیک سعادتی دفاع از تمامی ارزشهای اصیل و انقلابی سازمانی است که موجودیتش مرهون خون پاکترین و عزیزترین فرزندان خلق و تحمل وحشیانهترین شکنجهها و سیاهچالهای هزاران مجاهد دیگر است".(17)
بنا به گفته هادوی، دادستان انقلاب، لاهیجی وکیل مدافع سعادتی دو بار با او در زندان ملاقات داشته است.(18) اما معلوم نیست که سعادتی تا چه اندازه وکیل مدافع خویش را در جریان پرونده خود قرار می دهد.
سعادتی سرانجام در چهارم مرداد سال ١٣٦٠ به جرم جاسوسی در زندان اوین اعدام شد. در این مدت باز چیزهایی بر مجهولات پیشین اضافه می شود. از آن جمله، اینکه؛ پرونده مقربی به چنگ جمهوری اسلامی می افتد و یا اینکه، مأمور کا.گ.ب. آن را نیز با خود می برد. سعادتی در بازجوییهای خویش تا چه اندازه موضوع رابطه مجاهدین را با روسها روشن می کند.
سعاتی در وصیتنامهای که به خط خودش، پس از اعدام او، خطاب به مادر رضاییها در مطبوعات منتشر شد، به سیاست مجاهدین انتقاد می کند. در روزنامههای آن زمان همچنین مطالبی منتشر شد، مبتنی بر در اختیار داشتن یک سری ابزار جاسوسی که روسها در اختیار سعادتی قرار داده بودند.
سعادتی نیز چون مقربی در دادگاهی مخفی محاکمه و به اعدام محکوم شد. از جریان دادگاه او نیز چیزی در رسانههای گروهی انتشار نیافت. مجاهدین نوشتند که سعادتی مسئول روابط خارجی سازمان بوده و با یک خبرنگار روسی ملاقات داشته که بازداشت شده است. آیتالله طالقانی بر اساس همین اخبار اعلام می دارد؛ ماجرای سعادتی اصلاً جاسوسی نیست، و "سید اصلاً جاسوس نیست".(19)اینکه مجاهدین تا چه اندازه طالقانی را در جریان واقعه قرار داده بودند، معلوم نیست، ولی مسلم اینکه، دفاع طالقانی از سعادتی نیز نتوانست به نجات جان او بینجامد.
یک موضوع را نیز باید در نظر داشت و آن اینکه؛ در رابطه سازمان مجاهدین خلق با روسها، نمی توانست کل رهبری سازمان از موضوع اطلاع داشته باشد. در چنین مواقعی نهایت اینکه مسئول سازمان آگاه بر امر بوده و هم او کار تنظیم روابط را سازمان می داد. از شواهد امر چنین به نظر می رسد که در حزب توده نیز شخص کیانوری به عنوان مسئول حزب، این بخش از کار حزب توده را سازمان می داد. در قبل از ٢٨ مرداد ١٣٢٨ نیز عبدالصمد کامبخش این مسئولیت را بر عهده داشت، و بی آنکه اعلام دارد، رهبری حزب توده حرف او را به عنوان نظر رفقای شوروی می پذیرفت. با این پیشفرض می توان حدس زد که مسئول سازمان مجاهدین تنها کسی از رهبری سازمان می تواند باشد که هنوز حقایق را در مورد پرونده سعادتی بر زبان نیاورده است.
با توجه به دو حادثه فوق، پرسش این است؛
اگر مسأله سعادتی جاسوسی نیست، مسأله مقربی نیز نمی تواند جاسوسی باشد. اگر مقربی جاسوس بود، یعنی اخبار و اطلاعات کشور خود را، به هر علتی، در اختیار کشوری بیگانه قرار می داد، سعادتی نیز همین وظیفه را بر عهده داشت. پس او نیز جاسوس است.
در این شکی نیست که در رابطه با سعادتی، سازمان مجاهدین خلق نیز متهم است، اما این نمی تواند رفتار شخصی سعادتی را در امر جاسوسی نفی کند.
جایگاه جاسوس و امر جاسوسی در جنبش امروز و در تاریخ معاصر ما کجاست؟ آیا جاسوس می تواند آدم مبارزی به راه صلح و ترقی و آزادی و دمکراسی باشد؟ با جاسوسان "قهرمان" چه خواهیم کرد؟ چه باید بکنیم؟ جایگاه آنان در تاریخ کجاست؟ تکیف ما، جنبشی که هم اکنون جاری است و در حال شکوفایی، تکلیف ایران فردایی که باید از هم اکنون بنیانهای آن آشکار باشد، با مقولهای به نام جاسوس چیست؟ چه می توانیم بکنیم تا در جنبش خویش جاسوس کمتر داشته باشیم و یا از ابعاد فاجعهبار و نقش تاریخی آنان، پیشگیری کنیم؟ توجه به این موضوع وقتی جدیتر و ملموستر می شود که می بینیم، گروههای اپوزوسیون ایرانی، امروزه در تماس با شبکههای جاسوسی کشورهای خارجی و دریافت کمکهای مالی از آنها با هم در رقابت هستند، و بیشتر این گروهها با اتکا به یک قدرت خارجی برای خویش رسالت می جویند.
منبع: مجله ی آرش شماره ی 99
زیرنویس ها:
1- برای اطلاع بیشتر رجوع شود به؛ محمد حسین خسروپناه، مقاله "کروژکهای مارکسیستی"، نگاه نو، شماره ٦٨، بهمن ١٣٨٤. امامی از بنیانگذاران و رهبران گروه "کروژکهای مارکسیستی" بود. خسروپناه می نویسد؛ در شهریور ١٣٢٠، در نتیجه فروپاشی دیکتاتوری رضاشاه، زندانیان و تبعیدیان سیاسی آزاد شدند. سید محمد باقر امامی در شمار زندانیان آزادشده بود. او از رابطان اصلی شبکه جاسوسی گ.پ.او در ایران بود و در آذرماه ١٣٠٩ به دنبال کشف این شبکه بازداشت شد. در دادگاه نظامی به اعدام محکومش کردند، اما در نتیجه وساطت امام جمعه تهران ( برادر ناتنی امام) نزد رضاشاه، محکومیت او به ١٥ سال زندان با اعمال شاقه کاهش یافت. در زندان با جعفر پیشهوری دمخور بود و تحت تأثیر او قرار داشت.
2- ولادیمیر کوزیچکین، افسر سابق کاگب، کاگب در ایران، ص ٢٥٨، ترجمه اسماعیل زند، دکتر حسن ترابیان، تهران ١٣٧٠
3- - سرتیپ منوچهر هاشمی، رئیس ساواک و مدیر کل اداره ضد جاسوسی ساواک، کتاب "داوری" (سخنی در کارنامه ساواک)، ص ٥٧٦، نشر کتاب، آمریکا. چاپ دوم ١٣٨٣
4- پیشین، ص ٥٨١
5- پیشین، صص ٥٨٨-٥٨١
6- برای اطلاع بیشتر رجوع شود به؛ کا.گ.ب. در ایران (افسانه و واقعیت)، ولادیمیر کوزیچکین، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان و اسماعیل زند، نشر رخ، تهران ١٣٧٠، ص ٢٥٨. نویسنده این کتاب خود سالها در شمار کارکنان سفارت شوروی در ایران به کار جاسوسی اشتغال داشت.
7- کتابی نیز به زبان انگلیسی در آمریکا به نام "شاهد" (Witness) توسط منصور رفیعزاده، مسئول ساواک مستقر در آمریکا، منتشر شده است که در آن نیز از قرار معلوم در مورد چگونگی بازداشت مقربی و فعالیت جاسوسی روسها در ایران، مطالبی نوشته شده است. من این کتاب را ندیدهام.
8- ولادیمیر کوزیتچکین، پیشین، ص ٣٥٩
9- پیشین، ص ٣٦٨
10- پیشین، ص ٣٧٢
11- پیام خلق، شماره ١٧، ١١ تیر ١٣٥٨
12- به نقل از عبدالکریم لاهیجی، وکیل مدافع سعادتی در نامه به شورای عالی قضایی، مجاهد شماره ٩٩، ١١ آذر ١٣٥٩
13- پیشین
14- مجاهد، شماره ١٠٨، ١٦ بهمن ١٣٥٩
15- مجاهد، شماره ١٧، ١١ تیر ١٣٥٧
16- ولادیمیر کوزیچکین، پیشین، ص ٣٧٢
17- سعادتی، نامه به تاریخ هشتم مرداد ١٣٥٨، به نقل از مجاهد، شماره ٤، ٢٢ مرداد ١٣٥٨
18- کیهان ٢٣ مهر ١٣٥٨
19- آیتالله طالقانی، خاطراتی از پدر طالقانی به روایت یک مجاهد، مجاهد شماره ٦، ٢٣ مهر ١٣٥٨
|