یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

جنبش زنان، جنبشی ست سیاسی یا اجتماعی؟ *


لاله حسین پور


• حال، وقتی به چنین باورهایی بر می خورم که هم چنان کار اجتماعی را از کار سیاسی جدا می کنند و حائلی چنین ضخیم میان آن دو به وجود می آورند که هر فعال و کنش گری باید روزی چند بار تأکید کند و قسم بخورد که کار سیاسی نمی کند، می توانم ریشه اش را در چنین القائاتی ببینم که جامعه مدنی باید کار خود را انجام دهد و دخالتی در کار حکومت و دولت نکند، زیرا این جا کار اجتماعی انجام می شود و آن جا کار سیاسی. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ٣۱ ارديبهشت ۱٣٨۶ -  ۲۱ می ۲۰۰۷


برای پاسخ به این سئوال، باید تفاوت میان کنش سیاسی و کنش اجتماعی را بررسی کرد. راستی آیا تفاوتی میان این دو کنش هست؟ و آیا این دو کنش در همه جا بر هم منطبق نمی شود؟ چرا این همه بر تفاوت این دو مفهوم اصرار می ورزیم؟ در وهله اول باید ببینیم که چه درکی از این مفاهیم داریم.

طرح می شود، کمپین یک جنبش اجتماعی است و سیاسی نیست. گفته می شود، چون فعالیت های آن در جامعه مدنی صورت می گیرد و قصد به دست گرفتن قدرت را ندارد (که کاملا صحیح است)، بنابراین ربطی به سیاست ندارد و تمام تلاش ها بر این است که مهر سیاسی بر هیچ کدام از این فعالیت ها نخورد.

چنین باوری، فعالیت جامعه مدنی را ماهیتا سیاسی نمی داند و آن را امری متعلق به توده ها و پایین می داند و فعالیت سیاسی را مربوط به بالا و چانه زنی در بالا و احتمالا گرفتن قدرت و یا سرنگونی قدرت.

درس های تاریخ را که مرور می کنم، می بینم همواره حاکمین (بخوان دولت ها) به خدا متصل شده و جای گاهی فرادست توده ها و مردم عادی (بخوان جامعه مدنی) به خود اختصاص دادند. کار حاکمیت را مقدس اعلام نموده و دور آن هاله ای کشیده و مرز خدشه ناپذیری تعیین کرده اند تا هر کسی به آن دست رسی نداشته باشد. سیاست مداران و دولت ورزان، هر یک به عنوان مشاورین عالی مقام و یا محارمان آگاه و همه چیزدان شمرده شده و پای خود را از میان عامه بیرون کشیده و در میان خاصه جای گرفتند. چنین بود که دولت از جامعه مدنی فاصله گرفت و کار سیاسی از کار اجتماعی جدا شد. هرچند که به مرور و بالاجبار و بعد از مبارزات توده ای که در همین جامعه مدنی رخ داد، نقاط اتصالی پیدا شد، جمهوری ها شکل گرفتند و دخالت مردم در کار حکومت، البته با احتیاط و احتسابِ میزان دخالت، سازمان دهی گشت.

حال، وقتی به چنین باورهایی بر می خورم که هم چنان کار اجتماعی را از کار سیاسی جدا می کنند و حائلی چنین ضخیم میان آن دو به وجود می آورند که هر فعال و کنش گری باید روزی چند بار تأکید کند و قسم بخورد که کار سیاسی نمی کند، می توانم ریشه اش را در چنین القائاتی ببینم که جامعه مدنی باید کار خود را انجام دهد و دخالتی در کار حکومت و دولت نکند، زیرا این جا کار اجتماعی انجام می شود و آن جا کار سیاسی. سازمان حکومتی و دولت دور خود دیوار می کشد و از بالای سر توده ها، حاکمیت خود را اعمال می نماید و به این ترتیب می تواند در فرصت لازم، یا چماق سرکوب را بالا بکشد و یا تظاهر به مردمی بودن خود کند و از این طریق قدرت خود را حفظ کرده و منافع طبقاتی و اجتماعی خود را تأمین نماید. حکومت نه تنها به این ترتیب ابزار حاکمیت خود را بر توده ها سازمان می دهد، بلکه احزاب و تشکیلاتی به وجود می آورد که حول و حوش آن و گاها حتی در نقش اپوزیسیون اعلام موجودیت کرده و به فعالیت های "سیاسی" مشغول می شوند. فعالیت هایی جدا از توده ها و از بالای سر توده ها. با الگوی ساختار هیرارشیک و متمرکز. زیرا تنها در چنین ساختاری می توان عده ای را در رده های تشکیلاتی متفاوت و با القاب معین، تحت دستورات و اوامر رهبری یگانه نگاه داشت.
در این میان احزاب و سازمان هایی نیز وجود دارند که با اینکه مرام و برنامه ای مردمی داشته و هدفی جز برقراری عدالت اجتماعی و رفع تبعیض ها ندارند، اما دقیقا در چهارچوب همان الگوی جدا از جنبش های توده ای و اجتماعی ساخته شده و تصور می کنند که از این طریق به توده ها خدمت کرده و برای آن ها مبارزه می کنند. چنین احزابی نیز بنا به مفاهیم قراردادی، احزابی سیاسی به شمار آمده که در واقع با قدرت حاکم می جنگند و قصد سرنگونی آن و به دست گیری قدرت را دارند. این الگویی بود که اکثر سازمان های سیاسی اپوزیسیون در ایران بر اساس آن شکل گرفتند و به فعالیت مشغول شدند. آن ها با این که نیروهای شان را از بخش های مختلف جامعه جذب کرده بودند، اما در نهایت تمام این نیروها را از پای گاه اجتماعی شان جدا کرده و در رده های بوروکراتیکی جای داده بودند که دیگر ربطی با جامعه نداشته، بلکه با عناوین مختلف تشکیلاتی، به وظایف "سیاسی" می پرداختند. با وجود این که شعار اصلی این سازمان ها تماس با توده ها و سازمان دهی آن ها بود، اما در عمل به علت ساختار سازمانی خود و همان الگوی جدا از جنبش، و فعالیت از بالای سر توده ها، قادر به عملی کردن این شعار نبوده و هم چنان کار سیاسی را از اجتماعی جدا کرده و کار صنفی را غیرسیاسی دانسته و از چهارچوب وظائف خود خارج کرده و به تحلیل حرکات حاکمیت و ارائه نشریه سیاسی و کار مطبوعاتی بسنده کردند.

اکنون چنین الگویی از یک سازمان اپوزیسیون کارکرد خود را از دست داده و کم کم آشکار شده است که اگر اقشار مختلف اجتماعی برای خواسته های بی واسطه خود نجنگند و تشکل مستقل خود را حول این خواسته ها به وجود نیاورند، سخن از جنبش بی معناست و ساختن یک حزب سیاسی بدون ارتباط با جنبش نیز بی معناتر! حزبی که برای به دست گرفتن قدرت فعالیت می کند، و وظیفه خود را کار به اصطلاح سیاسی و جدا از جنبش های اجتماعی قرار می دهد، در شرایط حاضر، امکان بقا ندارد. اگر حزبی نیز ساخته می شود باید توسط جنبش واقعا موجود ساخته شود و این جنبش است که در حرکت و فعالیت رو به رشد خود، به خود شکل و ساختار می دهد.

مختصات نهاد خانواده منطبق بر منافع حکومت طبقاتی است

برخی تبعیض جنسی را برخاسته از نهاد خانواده دانسته و در نتیجه آن را امری سیاسی تلقی نمی کنند. چنین باوری نمی تواند مختصات نهاد خانواده را ریشه یابی کرده و ربط مستقیم آن را به تمامی ارکان جامعه، از جمله دولت و حاکمیت بشناسد. چنین باوری نمی تواند مکانیزم کارکرد خانواده، مردسالاری درون خانه و خشونت خانگی، کارخانگی توسط زن، کار کودک برای تأمین معاش خانواده و رابطه میان اعضای خانواده را بررسی کرده و اتکای دولت طبقاتی را به نهاد خانواده و حمایت آن را از چنین نهادی درک کند. بیهوده نیست که شعار آن چه خصوصی است، سیاسی است، یکی از شعارهای محوری مبارزه با مردسالاری است. ناگفته نماند که نه تنها نظام مردسالاری آب به آسیاب قدرت می ریزد بلکه قدرت نیز با تمام قوا از نظام مرد و پدر سالاری چه در خانواده، محیط کار و چه در کل جامعه پشتیبانی می کند.
حال چگونه می توان مبارزه برای رفع تبعیض جنسی را صرفا اجتماعی تلقی کرد.
واقعیت این است، هر حرکتی که انجام می دهیم و هر قدمی که برمی داریم، سیاسی محسوب می شود. چه بخواهیم و چه نخواهیم. در هر کجا باشد، مهم نیست. در خانه یا محل کار. در خیابان یا در اینترنت. حال اگر این حرکت موثر بوده و دارای نقش اجتماعی باشد، به طریق اولی، نقش سیاسی بارزتری نیز پیدا می کند.
جنبش زنان را در نظر بگیریم. جنبشی که می رود تا توده ای شود و قدرت خود را چند برابر کند. جنبشی که برای رفع تبعیض جنسی تلاش می کند و در این راه مجبور است موانع پیش رو را بردارد. هر مانعی که سد راه این جنبش در مبارزه علیه تبعیض جنسی شود، خواسته یا ناخواسته باید برداشته شود. بدون رفع موانعٍ سر راه، پیش رفت و رشد این جنبش محال است و در شرایط امروز ایران، مختصات چنین موانعی بسیار روشن است.
حال چنین جنبشی سیاسی است یا اجتماعی؟ این جاست که می توان گفت، هر چه سیاسی است، اجتماعی است و هر چه اجتماعی است، سیاسی نیز هست.

تفکیک امر سیاسی و امر اجتماعی و کشیدن یک خط پررنگ میان آنان، اگر تظاهر به غیرسیاسی بودن در شرایط پر خفقان کنونی نباشد، اشتباه فاحشی است که سایه اش را بر کنش های متنوع جنبش زنان می گستراند. جنبش زنان نیازی به نام گذاری روی فعالیت های خود ندارد. این جنیش با در پیش گرفتن تاکتیک جمع آوری یک میلیون امضاء و سازمان دهی این کمپین و تماس چهره به چهره راه صحیحی را برگزید و پوسته روشن فکری خود را شکافت و اکنون قدم های اولیه را در میان توده ها تجربه می کند و برای برداشتن قدم های بعدی، راه درازی در پیش دارد. در این راه عجله جایز نیست. جنبش زنان در حال حاضر نه به منشور نیازی دارد و نه به سازمان و برای به انجام رساندن تلاش های خود، نه به چانه زنی در بالا نیاز دارد و نه به سازش با برخی احزاب اپوزیسیون یا اصلاح طلب و یا به اصطلاح سیاسی. جنبش زنان تنها به حمایت سایر جنبش های موجود در جامعه نیاز دارد. به جنبش هایی که اگر خود نیز از آنان حمایت به عمل نیاورد، نمی تواند به نتیجه رسیدن اهداف خود، به رفع تبعیض جنسی، امیدی داشته باشد.

(*)مقاله خوب آقای کاوه مظفری را تحت عنوان حداقل هایی برای تنظیم تعاملات با جامعه سیاسی، خواندم و با این که با بسیاری از محورهای طرح شده توافق دارم ، سعی کردم دیدگاه خودم را نسبت به برخی دیگر از محورها بیان کنم.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست