فروغی در گذر تاریخ - ۱
احمد افرادی
•
«اگر بدانیم که، «نخستین بار... [در کتاب ِ «اصول علم ثروت ملل»] از جماعت کارگران به عنوان طبقهی اجتماعی جدیدی سخن رفته است... [و] تحول اقتصاد صنعتی، تشکیل طبقهی کارگر، هشیاری اجتماعی و تحرک کارگران، حقوق کارگری مثل حق اجتماع، حق دست کشیدن از کار [حق اعتصاب]، تغییر شرایط کار، و ترقی وضع مزدوری، جملگی مطالعه شده است»، آنگاه در مییابیم که فروغی بر چه افق گستردهای نظاره میکرد.»
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۷ خرداد ۱٣٨۶ -
۲٨ می ۲۰۰۷
حدیث نیک و بد ما نوشته خواهد شد
زمانه را سندی ، دفتری و دیوانی است
محمدعلی فروغی، در خانوادهای اهل علم و فضل به دنیا آمد. پدر و همهی اجدادش «در سلک تجارت و معروف به ارباب بودند». جد بزرگش، «میرزا ابوتراب در سال ۱۱۴٨ در شورای کبیر مغان که به دعوت نادرشاه برای تصدیق سلطنت او منعقد گردید، نمایندهی اصفهان بوده است». پدر بزرگش، «محمدمهدی ارباب، گذشته از این که از معتبرترین تجار اصفهان به شمار میرفت، فاضل و با کمال و مخصوصاً در تاریخ و جغرافیا و هیئت تبحر داشت... [او در سالهای اقامتش در هندوستان] با انگلیسها و هندیهایی که با معارف جدید آشنا بودند آمیزش داشت و از معلومات اروپایی و سیاست دنیا آگاه شد و برتری اوضاع مغرب را بر احوال مشرق زمین دریافت و یکی از اولین اشخاص بود که ایرانیها را به این مسائل آشنا کرد...»(۱). میرزا ابوتراب، «از فضلا و ادبای بنام بود و تألیفات متعدد داشته است. من جمله کتابی در باب تاریخ و جغرافیای اصفهان به نام "نصف جهان" نوشته بوده است و تاریخ وصاف چاپ بمبئی هم به اهتمام...[او] به طبع رسیده بوده است».(۲)
محمدمهدی ارباب ـ در بین ایرانیان ـ نخستین کسی است که به تصحیح انتقادی شاهنامه همت کرد و آن را در بمبئی به طبع رساند.
زنده یاد مجتبی مینوی ، در همین معنی مینویسد: «یک وقت معلم ما میرزا عبدالعظیم قریب به من تکلیف کرد که در شرح حال فردوسی و راجع به شاهنامهی او گفتاری تهیه کنم و در سر کلاس درس بخوانم. اما شاهنامه نداشتم. آقا جوادخان [پسر محمدعلی فروغی] نسخهای از شاهنامه چاپ بمبئی به من امانت داد... تا گفتار خود را تهیه کردم... در ضمن ملتفت شدم که متن این شاهنامه تصحیح کردهی مرحوم آقامهدی ارباب اصفهانی است که پدر محمدحسین ذکاءالملک فروغی بوده است. بعدها دانستم این آقامهدی ارباب از فضلا و ادبای بنام بوده است و تاریخ وصاف چاپ بمبئی هم به اهتمام همان آقا مهدی ارباب به طبع رسیده بود.(٣)
محمدحسین فروغی (پسر محمدمهدی ارباب و پدر محمدعلی فروغی)، ادیب، مترجم، شاعر و نویسندهی عهد ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه ـ در نیمهی اول ربیعالاول سال ۱۲۵۵ قمری در اصفهان دنیا آمد و در سال ۱٣۲۵ قمری / ۱۲٨۶ شمسی در گذشت. او، به توصیه اعتمادالسلطنه (محمدحسین خان)، به استخدام دارالطباعه (وزارت انطباعات) و دارالترجمه ناصرالدین شاه درآمد و پس از طی مراحل دیوانی به ریاست دارالترجمه، ریاست وزارت انطباعات و مترجمی شاه برگزیده شد.(۴)
فریدون آدمیت، در کتاب «ایدئولوژی نهضت مشروطیت» مینویسد: «دستگاه دارالترجمه دولتی هم که در آن برخی مترجمان قابل درکار بودند و ریاست آن با نویسندهی دانشمند میرزا محمدحسین خان ذکاءالملک بود، گرایش قطعی به روشنفکری داشت. آثار سودمندی را به چاپ رساندند. اما نشر آنها با مزاج سیاسی زمان چندان سازگار نبود... تعارضی که انتشار این گونه نوشتهها با سیاست دولت داشت در خاطرات اعتمادالسلطنه منعکس است».(۵)
محمدحسین فروغی ـ که در دستگاه ناصرالدین شاه، به میرزا فروغی معروف بود ـ به دلیل ارتباط با ملکم خان، توزیع روزنامهی «قانون» و به جرم قانونخواهی، یک چند مورد غضب ناصرالدین شاه قرار گرفت و «تقریباً چهل روز در خانهی امینالسلطان متحصن بود». اعتمادالسلطنه که به فروغی عنایت خاص داشت (آن گونه که خود میگوید) به اصرار زیاد و با مایه گذاشتن از اعتبار خود نزد ناصرالدین شاه، موفق به دریافت لقب ذکاءالملک برای او شد.(۶)
محمدحسین فروغی، که به زبان فارسی و عربی احاطه داشت (به دلیل اهمیتی که برای زبانهای خارجی ـ به خصوص زبان فرانسه ـ در ترجمه و نشر آثار تاریخی و اجتماعی اروپا قائل بود) در چهل سالگی (در دارالفنون) به تحصیل فرانسه پرداخت. ذکاءالملک اول، در سال ۱٣۱۴ ق / ۱۲۷٨ش (یک سال پس از ترور ناصرالدین شاه) نشریهی تربیت را برپا کرد، که انتشارش تا پایان عمر او (سال ۱٣۲۵ق / ۱۲٨۶ش) ادامه یافت.
استادمحیط طباطبایی، در کتاب «تاریخ تحلیلی مطبوعات»، به جریان تأسیس روزنامهی «تربیت» و ارتباط ذکاءالملک اول با سید جمالالدین اسدآبادی اشاره میکند:
«مرحوم میرزا محمدعلی خان ذکاءالملک برای من [محیط طباطبایی] حکایت کرد که چند روز قبل از تبعید سید [جمالالدین اسدآبادی] به اتفاق پدرم برای زیارت حضرت عبدالعظیم رفته بودیم و چندان درنگ کردیم که شب فرارسید و سپس به خانهای که محل اقامت سید، درون بست بود برای ملاقات او رفتیم. سید در ضمن سخنانی که میگفت، به پدرم توصیه میکرد که در اولین فرصت روزنامهای ملی و آزاد دایر نماید و به بیداری مردم کمک کند، چند سال بعد که با جلوس مظفرالدین شاه چنین مجالی فراهم آمد نخستین کار پدرم همانا تإسیس روزنامه تربیت بود که سید جمالالدین در آخرین ملاقاتش تأسیس نظیر آن را توصیه کرده بود».(۷)
محمدحسین فروغی، نشر اندیشههای نوین اروپا را از خانه و با تربیت فرزندانش ـ محمدعلی و ابوالحسن فروغی ـ آغاز کرد. در یادداشتهای محمدعلی فروغی میخوانیم:
«در تربیت اخلاقی، شیوهی [پدرم] مهربانی و مدارا بود. ضرب و شتم و تندخویی را به هیچ وجه جایز نمیدانست. منتهی درجهی تأدیب و تنبیه او اظهار تأسف و گلهگذاری بود. امر و نهی را در مقام تربیت به طور مستقیم نمیکرد. حتی به موعظه و نصیحت هم مستقیماً نمیپرداخت...».(٨)
به گمان من، روحیهی مماشاتگر و روادار محمدعلی فروغی، احتمالاً ناشی از سلوک و رفتارمداراگر و مهربان پدرش بود.
محمدعلی فروغی ، در سال ۱۲۵۶ شمسی (۱۲۹۴ قمری) در اصفهان به دنیا آمد. از پنج سالگی، نزد پدرش به تحصیل مقدمات زبانهای فارسی، عربی و فرانسه پرداخت؛ سپس ـ در سال ۱٣۱۰ق ـ در مدرسهی دارالفنون به تحصیلاتش ادامه داد. پذیرش فروغی در مدرسه دارالفنون، به توصیه و وساطت اعتمادالسطنه ( وزیر انطباعات ناصرالدین شاه) ممکن شد.
فروغی، پس از آن که مراحل مقدماتی آموزش را پشت سر گذاشت، به تحصیل در رشتهی پزشکی مشغول شد ؛ اما ـ زمانی کوتاه پیش از اتمام آن ـ از تحصیل در رشتهی پزشکی منصرف شد و به ادبیات و فلسفه پرداخت. در «یادداشتهای فروغی» میخوانیم:
«دیدم که طب را به این ترتیب نمیشد یاد گرفت: نه سالن تشریح داریم، نه وسایل امروزی در اختیارمان هست».(۹)
برخی صاحب نظران ، رویگردانی فروغی از رشتهی پزشکی و رویآوری به ادبیات و فلسفه را، ناشی از انگیزههای ذوقی و احساسی او میدانند.(۱۰)
فروغی، پس از رهاکردن طب، ابتدا نزد چند تن از علما و حکمای آن زمان به تحصیل فلسفه پرداخت و سپس در مدارس سپهسالار، خان مروی و صدر، به تکمیل دانش فلسفی خود در زمینه فلسفهی مشاء و اشراق همت کرد؛ و در همین دوران ـ پس از سپری کردن مراحل تکمیلی در زبانهای فرانسه و انگلیسی ـ با آراء فیلسوفان اروپایی آشنا شد.(۱۱)
«مهمترین کاری که [فروغی] در جوانی پیش گرفت این بود که کتابهایی از انگلیسی و فرانسه ترجمه میکرد و پدرش در ترجمهی او دست میبرد و اصلاح میکرد و این کتابها به نام پدر و پسر چاپ میشد.(۱۲)
فروغی، در سال۱٣۱۲ قمری، در سمت مترجم فرانسه و انگلیسی، به استخدام وزارت انطباعات ناصری در آمد.
او «...که در ابتدا شغل مترجمی را با اشتیاق پذیرفته بود، پس از مدتی آن را مناسب حال و هوای خویش نیافت؛ زیرا در دارالترجمه هیچگونه وسیلهای که بتواند عطش فهمیدن، به خصوص فهماندن... او را سیراب کند وجود نداشت»(۱٣)
«در آغاز سلطنت مظفرالدین شاه که روشنفکران و نوگرایان به ایجاد مدرسههای ملی توجه کردند و کار این گونه مدارس رونق گرفت، فروغی به کار معلمی روی آورد ودر مدرسهی ادب [به مدیریت یحیی دولتآبادی]، علمیه [به مدیریت حاج مخبرالسلطنه هدایت] و دارالفنون به تدریس مشغول شد».(۱۴)
با انتشار هفته نامه (سپس روزنامهی) «تربیت» ، محمدعلی فروغی با ترجمه و نگارش مقالات فلسفی و تاریخی، در نشر معارف و اندیشههای نو، به پدر یاری میرساند.
فروغی، خود در این باره میگوید:
«در سال اول سلطنت مظفرالدین شاه، پدر من که دست از طبیعت خود نمیتوانست بردارد، اولین روزنامه غیردولتی را درهمین شهر تهران تأسیس کرد و مندرجات آن را مشتمل بر مطالبی قرارداد که کم کم چشم و گوش مردم را به منافع و مصالح خودشان باز کند. آن روزنامه "تربیت" نام داشت. من در آن وقت به درجهای رسیده بودم که در کار آن روزنامه، مخصوصاً در آن چه میبایست از زبانهای خارجه ترجمه شود به پدرم دستیاری کنم. بنا بر این غالباً در باب روزنامه با من گفتگو میکرد»(۱۵)
پس از تأسیس مدرسهی علوم سیاسی (در ۱۵شعبان ۱٣۱۷ ق / ۱۲۷٨ ش)، ذکاءالملک اول، به عنوان معلم ادبیات فارسی و محمدعلی فروغی (ابتدا به عنوان مترجم و سپس معلم مدرسه) استخدام میشوند. محمدعلی فروغی ، در واقع از آغاز کار مدرسهی علوم سیاسی ، با آن همکاری داشت و ترجمههای او، از ـ آغاز کار مدرسه ـ در شمار مواد درسی به کار میآمد.
فروغی، خود در این باره میگوید:
«... از همان وقت که مدرسهی علوم سیاسی تأسیس شد، بلکه قبل از آن که کلاسهای آن دایر شود و مدرسه رسمیت پیدا کند، من با آن مدرسه مربوط بودم، به مناسبت این که اولاً مرحوم مشیرالدوله صدراعظم قصد کرده بود تدریس ادبیات فارسی را در مدرسه به والد من مرحوم ذکاءالملک فروغی محول کند، ثانیاً درسهایی که در مدرسه داده میشد هیچکدام کتاب نداشت که دانشجویان بتوانند به توسط مراجعه به آن به فراگرفتن درسهایی که از معلمی اخذ میکنند مدد برساند. و چون یکی از مواد که در مدرسه علوم سیاسی میبایست تدریس شود تاریخ بود که آن زمان اصلاً تدریس آن در ایران معمول نبود میبایست از برای تاریخ هم کتاب تهیه شود و چون تاریخ را برحسب معمول میخواستند از ملل قدیم مشرق شروع کنند، اول کتاب تاریخی که در صدد تهیه آن برآمدند تاریخ ملل مشرق بود که اتفاقاً تهیهی آن را به من رجوع کردند و آن اول کتابی بود که برای مدرسه تهیه شد».(۱۶)
عبدالله مستوفی در کتاب «شرح زندگانی من»، در همین رابطه مینویسد:
«... آن روز و چندین روز بعد، درس تاریخ ما، به کنفرانسی که معلم از کلیات تاریخ میداد منحصر میگشت تا جزوههای تاریخ ملل قدیمهی مشرق زمین که میرزا محمدعلی خان فروغی ترجمه میکرد از چاپ درآمد و از روی آن تاریخ مصر را شروع کردیم».(۱۷)
در واقع، کتابهایی مثل «اصول ثروت ملل یا اکونومی پولیتیک»، «تاریخ ملل مشرق زمین» و «حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دول»، حاصل کار فروغی در این دوره از زندگی او است که به عنوان کتابهای درسی در مدرسه علوم سیاسی تدریس میشدند.(۱٨)
جالب است بدانیم که فروغی، کتابهای «اصول ثروت ملل یا اکونومی پولیتیک» و «حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دول» را (که ترجمه و تألیف است) در دورهای از زندگیاش نوشت که سنش به زحمت از ۲۵ سال در میگذشت. ناگفته نماند که کتابهای ترجمه شده توسط محمدعلی فروغی، بعضاً از سوی پدر بازبینی، تصحیح و ویراش میشد.
سهم پدر و پسر، در مدرسهی علوم سیاسی ـ دستکم در تألیف و ترجمهی کتابهای درسی ـ آن چنان چشمگیر است که، به گفتهی نصرالله انتظام (محصل آن سالهای مدرسه علوم سیاسی)، «[از] هر چهار کتاب درسی که در آن زمان به چاپ میرسید، دو تای آن تألیف و ترجمهی محمدعلی فروغی و پدرش بود.»(۱۹)
**********************************************************
انقلاب مشروطیت، اگرچه، در زمینهی مطالبات آزادیخواهانه با بنبست رو به رو شد، اما، اندیشه تجدد در مسیر تکاپوی فرهنگی روشنفکران و در بستر نهادهایی چون دارالفنون و مدرسهی علوم سیاسی همچنان در کار زایش و نوزایی بود.
نقش دارالفنون در دگرگون کردن حیات فرهنگی انسان ایرانی، از بسیاری لحاظ قابل تأمل است، اما، مهمترین نقش دارالفنون را میتوان تربیت نسلی از روشنفکران دانست که با نوجویی و ترقیخواهی، «بر تحول فکری دو نسل بعد اثر گذاشتند»(۲۰)
اگردارالفنون زمینهساز تحولاتی شد که پیآمدش گسترش جنبش قانونخواهی و تجددطلبی بود، مدرسهی علوم سیاسی و بعدها مدرسهی حقوق (نهادی که، به واقع محل تحقق یکی از خواستههای مشروطهخواهان بود) به شکلی نظاممند و آکادمیک، وظیفهی تعمیق و گسترش اندیشهی قانون را به عهده گرفت .
گر چه مدرسهی علوم سیاسی، به قصد تربیت عضو برای وزارت امور خارجه تأسیس شده بود، اما به عنوان یک نهاد مدرن آموزشی (که محل تقابل و تعارض سنت و تجدد بود) افق گستردهتری را پیشرو داشت. از اینرو، گزافه نیست اگر بگوییم که اندیشهی برپایی سازمانها و نهادهای مدرن دیگر ـ که در عصر رضاشاه فرصت تحقق یافتند ـ در قال و مقالهای همین مدرسهی علوم سیاسی نطفه بسته بود.
با آن که فکرتأسیس مدرسه علوم سیاسی با میرزا حسنخان مشیرالملک (بعدها مشیرالدوله) بود و برپایی این مدرسه به همت خانوادهی مشیرالدوله ، به خصوص میرزا نصرالله خان نائینی (پدر) و میرزا حسنخان مشیرالدوله (پسر) مقدور شد، اما از بسیاری جهات، نام مدرسهی علوم سیاسی با نام خانوادهی فروغی گره خورده است. از سر تعارف و اغراق نیست که محقق فاضل، مجتبی مینوی میگوید «تمام دورهی درس خواندن و نشو و نمای ما با تألیفات فروغیها و اسم خاندان فروغی درهم پیچیده بود».
در این مجال تنگ، امکان پرداختن همه جانبه به نقش تأثیرگذار تألیفات فروغی در تحولات عصر پهلوی نیست. اما، از درنگی کوتاه بر دو کتاب دوران سازش گریزی نیست.
اولین کتابی که در علم اقتصاد، به زبان فارسی نوشته شد ، کتاب «اصول علم ثروت ملل» بود که فروغی ـ برای دانشآموزان مدرسهی علوم سیاسی ـ از زبان فرانسه ترجمه کرد و در سال ۱٣۲٣ قمری انتشار داد.
این که فروغی، در ترجمهی کتاب «اصول علم ثروت ملل»، برای بسیاری از واژگان پایهای علم اقتصاد، معادل فارسی ساخت، حائز اهمیت است؛ آن گونه که خود میتواند موضوع یک نوشتهی تحقیقی باشد. اما، وجه مهمتر کار فروغی در این کتاب، طرح موضوع اقتصاد ـ به صورتی نظاممند و علمی ـ در جامعهایست که به فعل در آمدن بسیاری از امورش، هنوز در گرو «خوب» و«بد» استخاره بود.
اگر بدانیم که، «نخستین بار... [در این کتاب،] از جماعت کارگران به عنوان طبقهی اجتماعی جدیدی سخن رفته است... [و] تحول اقتصاد صنعتی، تشکیل طبقهی کارگر، هشیاری اجتماعی و تحرک کارگران، حقوق کارگری مثل حق اجتماع، حق دست کشیدن از کار [حق اعتصاب]، تغییر شرایط کار، و ترقی وضع مزدوری، جملگی مطالعه شده است» ، آنگاه در مییابیم که فروغی بر چه افق گستردهای نظاره میکرد.(۲۱)
کتاب «حقوق اساسی (یعنی) آداب مشروطیت دول»، کمی پس از صدور فرمان مشروطیت به چاپ رسید (۲۲). در این کتاب، برای اولینبار، مفاهیم کلی «حقوق اساسی» به شکلی متدیک و به سامان مطرح میشوند. در واقع، اندیشه قانون که در جریان نهضت مشروطه، به صورتی مبهم در شعارها و خواستههای مشروطهخواهان دیده میشد، در این کتاب شکلی ملموس و سنجیده یافت. یکی از برجستگیهای کار فروغی در این کتاب، واژهسازی و معادلیابی در علم حقوق است. در واقع، بسیاری از واژگان جا افتادهی «حقوق»، برای اولین بار در این کتاب رخ مینمایند.
در سال ۱٣۲۰ ق/ ۱۲٨۱ ش، ذکاءالملک اول به ریاست مدرسهی علوم سیاسی برگزیده میشود و پسر ـ همزمان ـ تدریس تاریخ و معاونت مدرسه را به عهده میگیرد.
بعد از صدور فرمان مشروطیت (۱۴جمادی الثانی ۱٣۲۴ ق ) و شروع کار مجلس اول (۱٨ شعبان ۱٣۲۴ ق) به پیشنهاد مرتضی قلیخان صنیعالدوله (رئیس مجلس اول) مسئولیت دبیرخانهی مجلس شورای ملی به فروغی واگذار میشود. این انتخاب، به دلیل شناخت تئوریک فروغی از نظام پارلمانی اروپا بود که در سامان دادن به روند کار مجلس نوپا، سخت به کار آمد.
در واقع، فروغی در مسئولیت جدیدش، «با توجه به سازمانهای اداری مجالس اروپایی، تشکیلاتی بر حسب احتیاجات ایرانِ ِ تازه مشروطه شده بنیاد نهاد و اداراتی جهت گردش کار و ثبت سخنان و تصمیمات نمایندگان به وجود آورد. فروغی در این سمت در حقیقت معاون اداری و مالی مجلس بود و در جریان کارها، روسای مجلس را یاری میداد»(۲٣)
برای فروغی، کار در مجلس شورای ملی ، نه تنها مانع از تدریس در مدرسهی علوم سیاسی و ترجمهی مقاله برای روزنامه «تربیت» نشد، بلکه پس از درگذشت پدر (در سال ۱٣۲۵ ق/ ۱۲٨۶ ش) و برگزیده شدن به ریاست مدرسه علوم سیاسی ، به علت اهمیتی که برای این مدرسه، در تربیت و آماده سازی کارگزاران فردای ایران قائل بود ، از کار در مجلس کناره میگیرد. در این زمان، فروغی حدود ٣۲ سال دارد.
با خلع محمدعلی شاه و برگزاری انتخابات دوره دوم مجلس شورای ملی، فروغی به نمایندگی مردم تهران برگزیده میشود؛ و چندی بعد، پس از استعفای مستشارالدوله صادق (صادق صادق ) در ۱۶ خرداد ۱۲٨۹ شمسی، ریاست مجلس شورای ملی به او واگذار میشود.
با آن که در انتخاب فروغی ِ ٣۵ ساله ، به عنوان رئیس مجلس دوم، کاردانی او نقشی تعیین کننده داشت، اما محققینی چند ، این انتخاب را (در مجلسی که اکثریت قریب به اتفاق اعضایش را نمایندگان مسن تشکیل میدادند) ناشی از عضویت فروغی در تشکیلات فراماسونری و اعمال نفوذ رجال فراماسون آن زمان میدانند. (۲۴)
تشکیلات فراماسونری و گره خوردگی نام فروغی ، با آن تشکیلات ، عمومآ ـ از سوی محققین ـ به عنوان حربه ای موثر و ظاهرآ موجه ، برای سیاه کردن نامه اعمال او به کار گرفته می شود . پرداختن به کم کیف فعالیت فروغی در تشکیلات فراماسونری ، در گرو شناختی ـ دست کم ـ اجمالی از تاریخ این تشکیلات سیاسی است . گرچه مجال تنگ این نوشته ، جایی برای بحثی چنین دراز دامن و پر مخاطره باقی نمی گذارد ، اما « ذکر این نکته ضروری است که بسیاری از روشنفکران عصر ناصری ، سازمان فراماسونری را ، یک سازمان مترقی، انقلابی و آزادی خواه می شناختند که هدفی جز مبارزه با استبداد ، و ایجاد دموکراسی و بیداری ملت ها ندارد . یکی ازعواملی که باعث جذب روشنفکران این دوره به سازمان های فراماسونری و لژ فرانسوی آن می شد ، نقشی بود که اعضای آن سازمان در انقلاب کبیر فرانسه ایفاء کرده بودند ... چون انقلاب فرانسه سرمشقی برای انقلابیون و روشنفکران ایران بود ، تشکیل فراموشخانه و پیوستن به سازمان های فراماسونی را وسیله ای برای ایجاد تحول و دگرگونی و انقلاب در ایران می دیدند ... نقش سازمان های فراماسونری در آن دوره را ، با نقشی که این سازمان ها در دوره ها بعد و به خصوص در دوره اخیر ، در کشور ما و کشورهای دیگر ایفا کرده اند نباید همسان انگاشته شود » . ( نک . مشروطه ایرانی ، ماشاء الله آجودانی ، چاپ اول ، لندن ، صص ۲۴۴ـ ۲۴۵
********************************************************
در شهریور ماه ۱۲٨۹ شمسی، علی رضاخان عضدالملک ـ نایبالسلطنه و از بزرگان محترم قاجار ـ فوت میکند. برای تصدی مقام نیابت سلطنت، مستوفیالممالک (از رجال ملی و موجه آن سالها، که به هیچکدام از سیاستهای خارجی وابستگی نداشت) و ابوالقاسم ناصرالملک (تحصیل کردهی انگلیس و انگلوفیل دوآتشه، که در خارج به سر میبرد) در نظر گرفته میشوند. اما، به رغم آن که مشروطهخواهان و اکثریت وکلا (از جمله دموکراتها) به مستوفیالممالک نظر داشتند، با فشار شدید انگلیسیها و تلاش بسیار فروغی (که در این هنگام ریاست مجلس را به عهده داشت)، ناصرالملک (با کسب چهل رأی، در مقابل ۲۰ رأی مستوفیالممالک) به نیابت سلطنت برگزیده میشود.(۲۵)
از آنجا که «نایبالسلطنهی دوم، ناصرالملکِ خودخواه...، علاقهای به تربیت [احمدشاه] نشان نداد»(۲۶)، محمدعلی فروغی ِ فاضل و تنی چند از معلمین دیگر، برای تربیت شاه آینده ایران برگزیده میشوند.
فروغی ـ آن گاه ـ از ریاست مجلس کناره میگیرد. جانشین او ـ ممتازالدوله ـ نیز چندی بعد، مدتی جایش را به موتمنالملک میدهد. رئیس جدید مجلس ـ که در آن زمان، به علت بیحوصلگی قادر به ادارهی مجلس نبود ـ به فروغی متوسل میشود ـ تا در مقام نایبرئیس ـ کار مجلس را پیش ببرد. به این ترتیب ـ تا پایان دورهی دوم مجلس شورای ملی ـ ریاست آن عملاً با فروغی بود.
یکی از پیامدهای انقلاب مشروطه ـ به ویژه پس از خلع محمدعلی شاه ـ تضعیف دولت مرکزی و خودداری بسیاری از حکام ولایات، از پرداخت مالیات به دولت و در نتیجه، خالی شدن خزانهی مملکت بود.
دولت، که از وضع سیاسی و مالی کشور به تنگ آمده بود، در ۱۷ اردیبهشت ۱۲۹۰، مورگان شوستر آمریکایی را، به سمت خزانهدار کل و مشاور مالی استخدام میکند، تا امور مالی را سامان دهد و جمعآوری مالیاتها را به نظم و قاعده در آورد.
«در تیرماه ۱۲۹۰، در حملهی دوجانبهای که از پیش، به کمک روسها طرحریزی شده بود»(۲۷)، محمد علی شاه مخلوع به اتفاق برادرش ـ ملک منصورمیرزا شعاعالسلطنه ـ با تجهیزات کامل و سپاه فراوان ـ به قصد فتح تهران به گمشتپه در ترکمن صحرا یورش میبرند؛ از سوی غرب ایران نیز، سالارالدوله با دوهزار سوار مرز ایران را در مینوردد و در کرمانشاه ـ با ارسال تلگرافی تند به مجلس ـ نصب مجدد محمدعلی میرزا را به سلطنت خواستار میشود.
«ولی استقلال شوستر و نوآوریهای او در امور مالی، دست به دست هم داده و دولت که مواجب سربازانش را پرداخته بود توانست تلاش محمدعلی شاه را برای حمله به کشور و پس گرفتن تاج و تخت خنثی کند».(۲٨) لشگر محمدعلی شاه در ورامین و قشون شعاعالسلطنه در مازندران شکست میخورند. سالارالدوله نیز، در غرب مجبور به عقبنشینی میشود.
به دنبال آن، مورگان شوستر بابت وصول مطالبات عقبمانده و مالیاتهای معوقهی شعاعالسلطنه ـ از طریق ژاندارمهایش ـ به توقیف املاک و اموال او اقدام میکند. نمایندهی سفارت روس ـ با این استدلال که اموال شعاعالدوله در گرو بانک استقراضی روس است ـ نسبت به توقیف آن، به وزارت امور خارجهی ایران اخطار میدهد و متقابلاً چند قزاق روس را برای محافظت از املاک شعاعالسلطنه اعزام میکند. اما، قزاقان روس توسط ژاندارمها پس زده میشوند.
در ٣۰ آبان ۱۲۹۰ شمسی، هیئت دولت ِ صمصامالسلطنه ، با حضور در مجلس، نمایندگان را در جریان تصمیم دولت مبنی بر رفع تعرض به املاک شعاعالسلطنه و فراخواندن ژاندارمها قرار میدهد.
در تاریخ ۷ ذیحجه ۱٣۲۹ قمری (۷ آذرماه ۱۲۹۰ شمسی)، صمصامالسلطنه کابینهی دوم خود را تشکیل میدهد. در این کابینه، وزارت مالیه به فروغی واگذار میشود. فردای آن روز، سفارت روسیه اولتیماتومی به دولت ایران تسلیم کرد، که اخراج مورگان شوستر ـ در ظربالاجل ۴٨ساعت ـ از مهمترین موادش بود. یکی دیگر از مواد سه گانهی اولتیماتوم، دولت ایران را موظف میکرد، برای استخدام اتباع خارجی از دولتهای روس و انگلیس کسب اجازه کند.
روسها ـ پس از تسلیم اولتیماتوم به ایران ـ برای پیشبرد تهدیدات خود، قوای بیشتری را در مرز ایران اسکان میدهند.
در ۹ آذر ماه، مجلس (در جلسهی فوقالعادهای که با حضور وزرا تشکیل میدهد) با اکثریت آراء، اولتیماتوم روسیه را رد میکند. به دنبال رد اولتیماتوم، قوای روسیه ـ مستقر در تبریز و رشت ـ وارد قزوین میشوند.
در ۲۰ ذیحجه ۱٣۲۹ (۲۰ آذرماه ۱۲۹۰ شمسی)، صمصامالسلطنه کابینهی خود را مجدداً ترمیم میکند. فروغی، در این کابینه عهدهدار وزارت عدلیه میشود.
فروغی ـ در مقام وزیر عدلیه ـ قانون اصول محاکمات حقوقی را، که میرزا حسنخان مشیرالدوله زحمت تهیه، تنظیم و گذراندن آن را از کمیسیون عدلیهی مجلس کشیده بود، به مرحلهی اجراء در میآورد و از این طریق «قدمی بزرگ در راه استواری عدلیهی جدید» برمیدارد(۲۹)
در دوم دی ماه همان سال، کابینهی صمصامالسلطنه که فروغی هم عضو آن است (در "مجلس عالی" که با حضور نمایندگان مجلس، در دربار تشکیل میدهد) اولتیماتوم روسیه توسط مجلس را مورد انتقاد قرار میدهد؛ به علاوه، مشکلات جاری کشور را به اعمال مجلس ربط میدهد و از ناصرالملک (نایبالسلطنه) میخواهد که مجلس را منحل سازد. این پیشنهاد مورد موافقت نایبالسلطنه قرار میگیرد و یپرم خان رئیس مقتدر نظمیه ـ در فردای آن روزـ با عدهای از فداییان خود به مجلس یورش میآورد و پس از اخراج نمایندگان، درب مجلس را قفل میکند؛ از این پس، دیکتاتوری ناصرالملک و تبعید عدهای از نمایندگان عضو حزب دموکرات مجلس و جمعی از روزنامهنگاران (به دستور صمصامالسلطنه) آغاز میشود و ، نهایتأ ـ از پس این وقایع ـ وقایع، مورگان شوستر (در بهمن ۱۲۹۰) مجبور به ترک ایران میشود.
صمصامالسلطنه ـ در تاریخ ۱۷ جمادی الثانی ۱٣٣۰ (۱۴ خرداد ۱۲۹۱ شمسی) ـ یکبار دیگر کابینه خود را ترمیم میکند. در این کابینه، معاونالدوله ـ در عدلیه ـ جایگزین فروغی میشود.
محمود فروغی (فرزند محمدعلی فروغی) در گفتگویی با حبیب لاجوردی ، بر آن است که پدرش، بعد از اولتیماتوم روس به عنوان وجهالمصالحه (در مقام وزیر مالیه) وارد کابینه صمصامالسلطنه شد. با توجه به این که فروغی، در تاریخ ۷ آذر ۱۲۹۰، یعنی قبل از اولتیماتوم روسها، به عنوان وزیر مالیهی کابینهی صمصامالسلطنه به مجلس معرفی شد، قول محمود فروغی به نظر درست نمیآید.(٣۰)
محمود فروغی : «... زمانی بود که روسیه تزاری اولتیماتوم میدهد برای اخراج [مورگان] شوستر. خوب نگرانی زیاد بود. یک جماعتی روی شور وطنپرستی میگفتند باید این اولتیماتوم را رد کرد. ولی با چه قدرتی؟... جماعت دیگری قلباً آرزو داشتند این اولتیماتوم رد بشود و شوستر هم بماند. ملیها میدانستند توان مقاومت در مقابل تزار نیست... یک وزیر مالیه را میخواهند پیدا کنند که این اولتیماتوم را بپذیرد و اوضاع و احوال موقتاً آرام بشود... و دیگر هم البته این وزیر در میدان سیاست مملکتی وارد نشود. برای این که در نزد افکار عمومی یک چنین کسی محکوم است. هیچکس قبول نمیکند. پدر من وزارت مالیه را قبول میکند و میگوید "عقلای مملکت میگویند منفعت در این است. که ما هم این کار را میکنیم. بعد میکشیم کنار و دنبال معلمیمان و زندگیمان میرویم". بارها میگفتند "آمدم این کار را کردم. نمیدانستم تا آخر عمرم گرفتار سیاست میشوم».(٣۱)
اگر فرض را بر این بگذاریم که هیئت دولت صمصامالسلطنه و نمایندگان مجلس، پیش ازتاریخ ۷ آذر ۱۲۹۰ (زمانی که فروغی به عنوان وزیر مالیه به مجلس معرفی شد) به طور غیررسمی از اولتیماتوم دولت روس خبر داشت و کابینهی ۷ آذر صمصامالسلطنه و حضور فروغی به عنوان وزیر مالیه در آن، پیآمد مصلحتاندیشی برخی نمایندگان و دولت در مورد پذیرش اولتیماتوم بود، آنگاه روایت آقای محمود فروغی پذیرفتنی مینماید.
دکتر باقر عاقلی ، با آن که در جلد اول کتاب روزشمار ِ تاریخ ایران، ورود فروغی به کابینه صمصامالدوله را تاریخ ۷ آذر ۱۲۹۰ ( یعنی قبل از انحلال و تخلیه مجلس دوم ، در تاریخ ۱۴ دی ماه ) ۱۲۹۰ ثبت میکند(٣۲)، اما با کمال تعجب، در کتاب «ذکاءالملک فروغی و شهریور۲۰»، ورود فروغی به کابینهی دوم صمصامالدوله را پس از انحلال مجلس دوم میداند:
عاقلی : «پس از انحلال مجلس دوم به توصیه و اصرار ناصرالملک، صمصامالسلطنه بختیاری، رئیسالوزرا، فروغی را برای همکاری به کابینه دعوت کرد و وزرات مالیه را به عهدهی او گذارد».(٣٣)
«در دوران مشروطیت افراد صاحب قدرت چندان قدم پیش نگذاشتند و هیجان ملی و شور اصلاحطلبی زود فرونشست... هرگونه تلاش عمدهی ایرانیان به منظور اصلاحات از جانب قوایی خارج از اختیار آنان شکست خورده بود. نهضت مشروطه با گلولهباران مجلس و قتلِ شماری از چهرههای برجستهی آن عقیم مانده بود. نهضت از قدرت شاه کاست ولی در عوض خانهای بختیاری را بر صحنهی سیاسی ایران مسلط ساخت، و اینها بیشتر به منافع انگلستان وفادار بودند تا مصالح ایران... معاهدهی ۱۹۰۷ این حقیقت را فاش کرد که ایران به هیچوجه استقلال نداشت. بسیاری از سران مشروطیت امید خود را از دست دادند، یا به کار خود پرداختند، یا دستخوش دلسردی و بی تفاوتی کلی شدند. وقتی که ملیون خواستند نایبالسلطنه مستقلی منصوب کنند، انگلیسیها دخالت کردند و ناصرالملک سربه راه [خود] را سر کار آوردند؛ آدمی که هیچگاه در ایران آسوده نبود و شاید هم چندان احساس وفاداری به کشور نمیکرد. بعد ماجرای شوستر پیش آمد که کوشید اقتصاد و دارایی کشور را نجات دهد و نشانی ولو نمادین از استقلال پدید آورد. و دیدیم که این فصل هم با شکستی تحقیرآمیز خاتمه یافت » .(٣۴)
در ٣۰ تیرماه ۱۲۹٣، احمدشاه قاجار تاجگذاری میکند. هزینه تاجگذاری (۱۰۰ هزارلیره) توسط ناصرالملک (نایبالسلطنه) از بانک شاهی استقراض میشود. حدود دوهفته بعد، ناصرالملک، پس از وصول تمام و کمال مطالبات خود و تعیین حقوق ماهیانهی ۱۰ هزارتومان (که بیش از شش برابر حقوق رئیسالوزرا آن سالها بود) مجدداً عازم انگلستان میشود.
ناصرالملک چهارسال نایبالسلطنهی ایران بود که نیمی از آن را در اروپا به سر برد.(٣۵)
در ۲۵ مرداد ۱۲۹٣ (کمتر از سه هفته بعد از آغاز جنگ جهانی اول ) احمدشاه، مستوفیالممالک را به نخستوزیری برمیگزیند. در کابینهی مستوفی، سرپرستی وزارت عدلیه به محمدعلی فروغی واگذار میشود.
در تاریخ ۹ آبان ۱۲۹٣ ـ مستوفیالممالک ـ طی فرمانی از سوی احمدشاه ـ بی طرفی ایران را در جنگ جهانی اول اعلام میکند.
در ۱٣ آذر ۱۲۹٣، احمدشاه دوره سوم مجلس شورای ملی را افتتاح میکند. فروغی که ازتهران به نمایندگی مجلس انتخاب شده بود، از کابینه مستوفی کناره میگیرد و در انتخابات هیئت رئیسهی مجلس، به عنوان نایبرئیس برگزیده میشود.
مستوفیالممالک ، که در مقابل فشار روس و انگلیس تاب نمیآورد، در۲۰ اسفند ۱۲۹٣ مجبور به استعفاء میشود و دو روز بعد، میرزا حسنخان مشیرالدوله ـ که انعطاف بیشتری در مقابل متفقین داشت ـ طی فرمانی از سوی احمدشاه (و با اخذ رأی اعتماد صددرصدی از سوی مجلس) مسئولیت ریاست وزرا را به عهده میگیرد.
فروغی، پس از آن که ـ در کابینهی مشیرالدوله ـ پست وزارت مالیه را به عهده میگیرد، از نمایندگی مجلس صرف نظر میکند. اما، هنوز دو ماه از عمرکابینهی مشیرالدوله نمیگذرد که سفرای روس و انگلیس با اعمال فشار موجب سقوط آن میشوند.
فروغی پس از سقوط کابینهی مشیرالدوله، به ریاست دیوان عالی تمیز (دیوان عالی کشور) برگزیده میشود و با کنارهگیری از کارهای اجرایی، به همراه جمعی از همکارانش مثل سیدنصرالله تقوی، سیدمحمد فاطمی، شمسالعلما قریب گرکانی و میرزا طاهر تنکابنی، به طرح قوانینی میپردازد که بعدها اساس کار دادگستری میشود.(٣۶)
فروغی در همهی این سالها، به موازات اشتغال در کار وزارت و مسئولیتهای دیگر، تدریس در مدرسه علوم سیاسی را فرو نمیگذارد.
***********************************************************
با آن که دولت ایران ـ به طور رسمی ـ بیطرفیاش را در جنگ جهانی اول اعلام کرده بود، عثمانیها (به بهانهی حضور روسها، در راههای ارتباطی شمال ایران) با یورش به آذربایجان، بیطرفی ایران را نقض میکنند. آلمانیها هم ، با تحرک در جنوب ایران (که منطقه نفوذ انگلیسیها بود) و برانگیختن احساسات ضدانگلیسی ِ ملیون، دموکراتها و روسای ایلها، بهانهی لازم را به انگلیسیها میدهند، تا نیروهای نظامیشان را در این منطقه از خاک ایران تقویت کنند.
این گونه بود که ایران، ناخواسته در مخمصهای افتاد که به نقض تمامیت ارضیاش منتهی شد. هرج مرج دائمی و نبود امنیت در کشور هم مزید بر علت بود، تا انگلیس و روس، به بهانه حفظ جان اتباع خود، حضور فزایندهی نیروهای نظامیشان را در ایران توجیه کنند.
در تاریخ ۱۰ اردیبهست ۱۲۹۴، وزرای مختار روس و انگلیس، با تهدید و ترساندن احمدشاه، فرمان ریاست وزرایی سعدالدوله را از او میگیرند. اما آزادیخواهان (برای بیاثر کردن فشار روس و انگلیس) با مصلحتاندیشی، عینالدوله (صدراعظم استبداد) را، در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۲۹۴ به ریاست دولت برمیگزینند. از این تاریخ تا ۵ مرداد ۱۲۹۴ (یعنی در فاصلهای کمتر از ٣ ماه) فرمان نخستوزیری به نام عینالدوله، مستوفیالممالک، عینالدوله، مشیرالدوله و سرانجام مستوفیالممالک دست به دست میشود.
در آبان ۱۲۹۴، روسها نیروهایشان را از قزوین به سمت تهران روانه میکنند. متعاقب آن، بسیاری از نمایندگان مجلس و تعدادی از رجال ایران، با مهاجرت به قم کمیته دفاع ملی را تشکیل میدهند.
با نزدیک شدن سپاه روس به تهران، احمدشاه، به لندن و پتروگراد، تلگرافی به این مضمون که "ناگزیر از انتقال پایتخت به اصفهان است و از این پس هیچ مسئولیتی در قبال پیش آمدهای بعدی ندارد" مخابره میکند.
از آنجا که عدهی زیادی از نمایندگان مجلس به قم و کرمانشاه مهاجرت میکنند، در ۲٣ آبان ۱۲۹٣مجلس سوم از اکثریت میافتد و (در حالی که تنها حدود یکسال از عمرش میگذشت) تعطیل میشود.
به دنبال ارسال تلگراف احمدشاه به لندن و پتروگراد ـ مبنی بر تغییر پایتخت به اصفهان ـ وزیران مختار روس و انگلیس در دیداری با احمدشاه، او را از تصمیمش منصرف میکنند. متعاقب آن، قوای روس که در دروازهی تهران اردو زده بود، به سوی قزوین باز میگردد. با انصراف روسها از تسخیرِ تهران، موتمنالملک (رئیس مجلس) طی تلگرافی به قم و اصفهان، نمایندگان مهاجر را در جریان منتفی شدن تغییر پایتخت قرار میدهد و خواستار بازگشت آنها به تهران میشود. اما، مهاجرین با رد درخواست رئیس مجلس، در تقابل با دولت مرکزی ، حکومت موقت را ـ به رهبری نظامالسلطنه، میرزا محمدعلیخان (فرزین) سلیمان میرزا (اسکندری) و سید حسن مدرس در غرب کشور تشکیل میدهند.
بعد از سقوط دولت مستوفیالممالک، کابینههای عبدالحسین فرمانفرما، محمدولیخان تنکابنی (سپهسالار اعظم)، وثوقالدوله، علاءالسلطنه، عینالدوله، مستوفیالممالک، صمصامالسلطنه بختیاری ، تا سال ۱۹۱٨، که جنگ جهانی اول با پیروزی متفقین به پایان میرسد ، یکی پس از دیگری میآیند و میروند.
در این مدت، کشور به تمامی از هم پاشیده، ورشکسته و در حال تجزیه بود. اقتدار دولت و حکومت مرکزی، تنها نامی بود که از پایتخت کشور، آن هم ازچند محله و خیابان آن فراتر نمی رفت.
با پایان گرفتن جنگ جهانی اول و وقوع انقلاب در روسیه ، انگلستان به تکاپو افتاد تا در غیبت رقیب دیرین (روسیه) ایران را یکسره ببلعد. گرچه، نیروهای نظامی انگلیس در بیشتر نقاط ایران حضور مسلط داشتند و عبور و مرور از مرزها و حتی خطوط تلگراف در کنترل انگلیسیها بود؛ اما ـ به دلیل شرایط ویژهی بعد از جنگ ـ اشغال یا تحتالحمایگی مستقیم ایران، نه معقول بود و نه عملی. از اینرو، کرزن (وزیر امورخارجهی وقت انگلیس) و سرپرسی کاکس (وزیرمختار انگلیس در تهران) که پیشتر در فکر نوعی تحتالحمایگی مستقیم ایران بودند، به دلیل موانع ناشی از مناسبات نوین بینالمللی و پیشبینی مخالفت دولتهای آمریکا و فرانسه، طرحی را تهیه دیدند که براساس آن اداره و کنترل امور مالی و نظامی ـ و از این رهگذر ـ امور خارجی ایران، به انگلستان واگذار شود.
این طرح (که بعدها به قرارداد ۱۹۱۹ وثوق الدوله معروف شد)، انگلستان را مجاز میکرد تا از طریق مستشاران مالی و نظامی خود، اختیار همهی امور ایران را در دست بگیرد.
عامل اجرای این طرح، وثوقالدوله (نخست وزیر)، صارمالدوله (وزیر مالیه) و نصرتالدوله (وزیر عدلیه و بعد وزیر امور خارجه) بودند که با گرفتن رشوه، مخفیانه بر سر پذیرش قرارداد، با انگلیس معامله کردند. احمدشاه هم، که ـ به دلایلی دیگر ـ از مدتها با وثوقالدوله مخالفت میکرد، سرانجام با دریافت مقرری ماهیانه از بریتانیا به صدارت وثوقالدوله (هرچند با اکراه) رضایت داد.
«در این میان، برخلاف میل وثوقالدوله، [احمد]شاه هیئتی پنج نفری به کنفرانس صلح پاریس فرستاد. نامزد انگلیسیها برای ریاست هرگونه هیئت ناصرالملک بود که کسی به آن توجه نکرد... هیئت نمایندگی ایران دو سیاستمدار با تجربه و خوشنام، مشاورالممالک [رئیس هیئت] و محمدعلی فروغی [رئیس وقت دیوانعالی تمیز(کشور)]، در میان خود داشت که دعاوی معتبر و مشروح ایران را مطرح کردند:
عضویت و مشارکت [ایران] در کنفرانس صلح؛ الغای معاهدات و قراردادهایی که استقلال و تمامیت ارضی ایران را زیر پا نهاده است؛ تأدیهی خسارتهای ناشی از برخورد متخاصمان در جنگ گذشته؛ آزادی اقتصادی حکومت ایران، بررسی و ابطال همهی معاهدههای کاپیتولاسیون؛ معاضدت در بررسی و اصلاح پیمانهای مرزی... »(٣۷)
حضور هیئت ایرانی در کنفرانس پاریس، در تخالف با پیشرفت «قرارداد ۱۹۱۹» و سیاست جاری وزارت امور خارجهی انگلیس در ایران بود.
از یک سو، لرد کرزن ، وزیر امور خارجه ی انگلیس و « پدر فکری و نیروی پیش برندهی قرارداد»، ترتیبی داد «تا هیئت ایرانی نه به کنفرانس راه یابد و نه کسی به حرفهای آنها گوش دهد»(٣٨)، از سوی دیگر، وثوقالدوله زمانی که مشاورالممالک (وزیر امورخارجهی وقت ایران ) در تکاپوی آن بود تا برای استیفای حقوق ضایع شده ایران به کنفرانس راه یابد، او را از وزارت امور خارجه برداشت و نصرتالدوله (فیروز) فرمانفرماییان ـ یکی از اعضای مثلث حاکم ـ را به جایش نشاند.
«همدستان وثوق [و حامیان قرارداد] در تهران [نیز بیکار ننشستند و] به اعضای هیئت حمله کردند... سید ضیاءالدین [طباطبایی]... سردبیر روزنامهی رعد، دو آتشهترین نشریهی طرفدار بریتانیا در تهران، که احتمالاً از از وثوق و سفارت انگلیس الهام میگرفت، فرصت را غنیمت شمرد و به تمسخر فرد فرد هیئت نمایندگی ایران در پاریس... پرداخت».(٣۹)
ادامه دارد
***********************************************************
پانوشت :
۱ ـ مقالات فروغی، جلد اول،چاپ دوم، نتشارات توس، مقدمهی کتاب، به قلم محمود فروغی
۲ـ نقد حال، مجتبی مینوی، چاپ سوم، ۱٣۶۷، خوارزمی، ص ۵٣۷ »
٣ ـ همان منبع، ص ۵٣۶ ـ ۵٣۷
۴ ـ در «کتاب مقالات فروغی، ص هفت»، به نقل از «یادداشتهای فروغی» میخوانیم: وقتی که... اعتمادالسلطنه پا به عرصه گذاشت، روزنامه و متفرعات آن که جمعاً دارالطباعه خوانده میشد، در ادارهی مرحوم... اعتضادالسلطنه وزیر علوم بود. برای آن که محمدحسین خان شغلی داشته باب شد، دارالطباعه را شاه از اعتضادالسلطنه گرفت و به او سپرد و اعتمادالسلطنه پس از آن که پدرم او را نزد خود جلب نمود انشاء روزنامه را به او تفویض کرد و برای آن که شئونات خود را بالا ببرد دارالطباعه را کم کم ادارهی انطباعات و عاقبت وزارت انطباعات نامید و ریاست آن را به پدرم داد...».
محسن فروغی، در کتاب «ذکاء الملک فروغی و شهریور بیست، ص۲۴۰»، (به نقل از پدرش، محمدعلی فروغی) در متن حکایتی که نقل میکند، نه تنها دستور استخدام محمدحسین فروغی، در وزارت انطباعات را به ناصرالدین شاه نسبت میدهد، بلکه در مورد چگونگی دریافت لقب «ذکاءالملک» هم هیچ اشارهای به اعتمادالسلطنه نمیکند. در فرهنگ دهخدا، زیر نام "محمدحسین فروغی" آمده است: «... [محمدحسین فروغی] در بازگشت به تهران مورد توجه صنیعالدوله وزیر انطباعات قرارگرفت و توسط او به درباره ناصرالدین شاه راه یافت».
۵ـ «ایدئولوژی نهضت مشروطیت»، فریدون آدمیت، انتشارات پیام، ص ۵۲
۶ ـ ( روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، مقدمه ایرج افشار، امیر کبیر،۱٣۷۷ ص ۹۵٣ )
۷ ـ کتاب تاریخ تحلیلی مطبوعات، استاد محیط طباطبایی، انتشارات بعثت، چاپ اول، ص ۵٣ ـ ۵۴
٨ ـ مقالات فروغی، صفحات هفت و هشت. بخشهایی از یادداشتهای فروغی (به طور پراکنده) در گفتهها و نوشتههای فرزندانش آمده است. این که یادداشتهای مذکور به تمامی در جایی درج شده باشد، بر من معلوم نیست.
۹ ـ «خاطرات محمود فروغی، به کوشش حبیب لاجوردی، نشر نادر،۱٣٨٣ص۱۵». محمود فروغی، به یادداشتهای پدرش، محمدعلی فروغی استناد میکند.
۱۰ ـ غلامحسین رهنما، به نقل از فروغی میگوید: «[فروغی] بعدها اظهاره داشت که علت متارکهاش با طب و طبابت این بود که طب را مطابق ذوق و سلیقهاش نیافته بود. به خصوص اینکه که هنوز معلومات خود را در طب ناقص و محتاج تکمیل میدیده و اشتغال به آن را، در آن حد معلومات، برخلاف وجدان میدانست». پژوهشگران معاصر، هوشنگ اتحاد، ج ۱ ص ۷۶
۱۱ ـ ذکاءالملک فروغی و شهریور بیست، دکتر باقرعاقلی، انتشارات علمی، چاپ اول، صص۱۵ و ۱۶
۱۲ ـ نفیسی،۰ ۱٣۵، ص ۵۰
۱٣ـ به نقل از ابراهیم خواجهنوری، «پژوهشگران معاصر، ج ۱، ص ۷٨»
۱۴ ـ ریشههای تجدد، پژوهش چنگیز پهلوان، نشر قطره، ص ۱۰۱
۱۵ ـ مقالات فروغی، جلد اول صص ٣٣۷ـ ٣٣٨، خطابه فروغی در دانشکدهی حقوق
۱۶ ـ همان منبع، صص ٣۲۷ـ ٣۲٨ »
۱۷ ـ شرح زندگانی من، زوار تهران ۱٣۶۰، ج ۲ ص ۷۱، به نقل از کتاب «ریشههای تجدد، پژوهش چنگیز پهلوان، نشر قطره»
۱٨ ـ کتاب "اصول ثروت ملل" یا "اکونومی پولیتیک" ـ که ترجمه و تألیف است ـ در سال ۱٣۲٣ شمسی و رسالهی "حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دول" ، در سال ۱٣۲۵ (یک سال بعد از صدور فرمان مشروطیت و هنگام برپایی مجلس اول ) نوشته میشود. مقدمهی رساله به قلم پدر فروغی است که تاریخ ۱٣۲۵ قمری را در پای خود دارد.
۱۹ ـ خاطرات نصرالله انتظام، انتشارات سازمان اسناد ملی، ۱٣۷٨، ص ۱۵۹
۲۰ ـ امیرکبیر و ایران، فریدون آدمیت، انتشارات خوارزمی، چاپ هفتم، ص ٣۵۵
۲۱ ـ فکر دمکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت، فریدون آدمیت، تهران ۲۵٣۵، انتشارات پیام، ص ۵۹ ـ ۶۰
۲۲ ـ مقدمهی رساله، که توسط پدر محمدعلی فروغی نوشته شد، تاریخ رجب ۱٣۲۵ قمری را در پایش دارد. اما، در پایان رساله، تاریخ ربیعالاول ۱٣۲۶ دیده میشود. در واقع، این رساله پس از فوت ذکاءالملک اول به چاپ رسید.
۲٣ ـ ذکاءالملک فروغی و شهریور بیست، ص ۱۶
۲۴ ـ پس از درگذشت ذکاءالملک اول ـ از سوی محمدعلی شاه ـ لقب ذکاءالملک به فروغی واگذار میشود. دکترعاقلی میگوید: «ظاهراً در همان موقع محمدعلی ذکاءالملک، رئیس مدرسهی سیاسی، به گروه فراماسونها پیوست و وارد لژ بیداری شد. در این لژ بسیاری از شخصیتهای ادبی و علمی و سیاسی عضویت داشتند. اسماعیل رائین، در جلد دوم کتاب فراماسونری در ایران، اعضای این لژ را نام میبرد ـ از جمله اشخاص زیر را: ادیبالممالک فراهانی، کمالالملک نقاش، حکیمالمک، حاج سیدنصرالله تقوی، حاج میرزا یحیی دولتآبادی، ذکاءالملک فروغی و ابوالحسن فروغی». ذکاءالمک فروغی و شهریور بیست، صص ۱۷ـ ۱٨ .
۲۵ـ روز شمار تاریخ ایران، باقرعاقلی، نشر گفتار، چاپ چهارم، ج ۱ ص ۷۶.
سیروس غنی در همین مورد مینویسد: «نایبالسلطنه کهنسال در ۱۲٨۹ در گذشت. بعد هم با فشار انگلیسیها ابوالقاسم ناصرالملک جای او را گرفت. البته مشروطهخواهان و اکثریت وکلا میخواستند مستوفیالممالک نایبالسلطنهی تازه بشود... ناصرالملک از خانوادههای ملاک و همدرس ادوارد گری [وزیر خارجهی بریتانیا، در زمان عقد قرارداد ۱۹۰۷ انگلیس و روس] در کالج بیلیولِ آکسفورد، از و نقش اصلی خود را راضی نگهداشتن دو قدرت بزرگ میدانست ... ناصرالملک همیشه یاور، پس از ترک ایران، در سال ۱۲۹۵ فکر تأسیس تفنگداران جنوب ایران را به انگلیسیها تلقین کرد». سیروس غنی، ایران، برآمدن قاجار، ص ۲۷ و صص ۴۰ـ ۴۱
۲۶ ـ ایران، برآمدن رضاشاه، برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها، سیروس غنی، چاپ دوم،
انتشارات نیلوفر، ۱٣۷۷، ص۴٣
۲۷ ـ ایران، برآمدن رضاخان... ص ۲۷
۲٨ ـ همان منبع، ص ۲۷
۲۹ ـ ذکاءالملک فروغی و شهریور، ص ۲۰
٣۰ ـ روزشمار تاریخ ایران، باقرعاقلی، ص ٨۵ و ٨۶
٣۱ ـ «خاطرات محمود فروغی، به کوشش حبیب لاجوردی نشر کتاب نادر، تهران ۱٣٨۱، صص ۱۶ـ ۱۷»
٣۲ ـ روز شمار تاریخ ایران، به ترتیب ص ٨۵ و ص ٨٨
٣٣ ـ ذکاءالملک فروغی و شهریور ۲۰
٣۴ ـ ایران، برآمدن رضاخان صص ۲۹ـ ٣۰
٣۵ ـ روزشمار تاریخ ایران، ص ۹۷
٣۶ ـ فروغی و شهریور ۲۰
٣۷ ـ ایران، برآمدن رضاخان و...ص ۵٣
٣٨ ـ همان منبع، ص ۵۴
٣۹ ـ همان منبع، ص ۵٣
|