کردها؛ فهم سیاسی – ذهن تاریخی (۲)
جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان کرد علوم سیاسی دانشگاه تهران با دکتر عرفان قانعی فرد درباره تاریخ معاصر کردستان
عرفان قانعی فرد
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۲ خرداد ۱٣٨۶ -
۲ ژوئن ۲۰۰۷
۱. درباره زندگی و عملکرد صارم الدین صادق وزیری بیشتر توضیح بدهید .
صارم الدین صادق وزیری در ۱٣ خرداد ۱٣۰۰ در شهر سنندج دیده به جهان گشور و دوران دبستان و متوسطه خود را در آن شهر به پایان رسانید و چون در سنندج آن زمان دریافت دیپلم غیر ممکن بود به ناچار برای اخذ آن به تبریز رفت و در رشته علوم طبیعی از دبیرستان فردوسی فارغ التحصیل شد و آن گاه وارد دانشگاه شد . در شهریور سال ۱٣۲۰ ناگهان با هجوم نیروهای انگلیس وشوروی باایران اشغال شد وپایه های استبداد رضاخانی فرو ریخت و با اشغال متفقین رضا شاه به نفع ولیعهد خود از قدرت کناره گرفت و سپس تبعید شد ...نارضایتی عمومی مردم سراسر ایران را در نوردیده بود هر چند که مردم وبه ویژه روشنفکران و نسل جوان به سامان و پیشرفت اجتماعی امید دارد و با شور وشوق در صحنه سیاست فعالیت می کردند . در سال ۱٣۱۹ قاضی محمد را دوبار ملاقات می کند ؛ خود وی می گوید " ۲ بار در تبریز و تهران او را دیده ام و با او هم وقتی برای مذاکره با قوام السلطنه به تهران امده بود سرمیز نهار نشسته ام " .و درباره نحوه دیدار می گوید " ،مظفر فیروز ؛ معاون قوام السلطنه ؛یکی از کارمندان وزارت خارجه را به نام علی فرداد به عنوان مهماندار قاضی محمد ، تعیین کرده بود. این شخص در کسوت مهماندار مامور مراقبت ازاعمال وملاقاتهای قاضی محمد بود . کما اینکه وقتی بعد از ۲ روز به ملاقات زنده یاد قاضی محمد رفتم وی اسم و مشخصات مرا در دفتری ثبت کرد و سپس اجازه ورود به داخل ویلای ش ۵ را داد و قاضی محمد مردی سنجیده و دوراندیش بود نهایت احتیاط را در ملاقات ها و دیدارهایش مراعات می کرد تا مبادا که سوظن قوام السلطنه و دولت او را برانگیزد و هیچگاه تن به ریسک نمی داد !!و در آن ایام با صدر قاضی نماینده مهاباد نیز نشست و برخاست داشت ؛مثلا" " در ایام عید نوروز سال ۱٣۲۴ بود که روزی من برای تبریک عید به منزل زنده یاد صدر قاضی رفته . منزلش در ضلع شرقی – غربی کوچه نظامیه بود و بالاتر از منزل سرلشکر بقایی که بعدها در زمان دکتر مصدق ریاست شهربانی کل کشور را به عهده داشت ؛واقع شده بود . به به خیابان امیریه (منیریه ) نقل مکان کرد و تا پایان کارش در جهات منزل اقامت داشت !!زیرا دوره چهاردهم مجلس شورای ملی که در اواخر ۱٣۲۴ و اوایل ۱٣۲۵ به پایان رسید . زنده یاد صدر قاضی نمایندگی مهاباد را در مجلس ایران بر عهده داشت . و پس از وی ابتدا امان اله اردلان (حاج عزالممالک )و سپس عبداله آقا ایلخانی زاده نمایندگی مهاباد را بر عهده داشت .و صارم الدین صادق وزیری درباره مرحوم عزالممالک می گوید :" با وی قوم و خویش بودیم چون مادر پدرم از اقوام نزدیک پدر حاج عزای لمل برد ؛خواهر ایشان همسر مرحوم ساعدالممالک – پاسیار محمدجعفر آصف وزیری – پسر عمه پدرم بود ) جز در مجالس ختم خانوادگی هیچگاه من ایشان را ملاقات نکرده ام .وی در ابتدای جوانی وارد فعالیت های سیاسی شد و بدین مناسبت برای اولینبار در کابینه نظام السلطنه مافی مشهور به کابینه مهاجرت به سمت وزارت برگزیده شد و دیگر هیچگاه وارد فعالیت های سیاسی نشد . نمونه ای از رجال محتاط و محافظه کاری بود که همیشه با دولت های وقت مماشات می کرد و از آن در دلها تبعیت . و هیچگاه در نقش اپوزیسیون ظاهر نمی شد ؛ اصلا" کردی حرف نمی زد ؛ با زعمای کرد رابطه و مراوده ای نداشت تا مثلا" برای احقاق حقوق ملی کرد فعالیتی داشته باشد" . آنگاه در ادامه نحوه آشنایی با قاضی محمد در سال ۱٣۱۹ خود بهتر توضیح می دهد . ویکی دیگر از افرادی که وی مراوده با او داشته است با احسان نوری پاشا است که ساواک در گزارشهای خود وی را "سرتیپ سابق ارتش ترکیه " معرفی می کند .وی از رهبران کرد ترکیه بود که مدتی به ایران پناهنده شده بود و در تهران زندگی می کرد و صارم معتقد است " در ابتدای امر جز معدودی مامورین مخصوص دولت و تعداد اندکی از آشنایان ؛ کسی از هویت ؛موقعیت و محل اقامت او کوچکترین وقوفی نداشتند . به مدت شش / هفت سال منزل ما در نزدیکی منزل احسان نوری پاشا بود که فاصله منزل من و او بین ۱۵۰ تا ۲۰۰ متر بود . منزل وی پایین تر از کوچه نظامیه کوچه شرقی – غربی به موازات کوچه نظامیه که انتهای آن به پشت دبستان دخترانه تازه سازی ختم می شد که در حال حاضر نام آن دبستان به خاطرم نمانده است ولی این همان محلی بود که اجتماع بزرگ حزب جمهوری اسلامی در آن تشکیل شده بود و مخالفین در آن جا بمب گزاری کردند و بیش از ۷۲ از جمله آیت اله بهشتی و یارانش در آنجا کشته شدند ".
صارم الدین صادق وزیری ، مانند بسیاری دیگر از فعالان سیاسی و اجتماعی ؛ کردها عضویت حزب توده را می پذیرد و در سال ۱٣۲۹ علاوه بر عضویت در شورای مرکزی جمعیت حقوقدانان دمکرات ایران ؛ به عنوان عضو موسس " جمعیت ملی مبارزه با استعمار " سردبیری روزنامه " شهباز" را بر عهده می گیرد که تا ۱٣٣۱ ادامه داشت . وی می گوید :" روزنامه شهباز – که صاحب امتیاز و مدیر رسمی آن زنده یاد رحیمنامور بود از بدو تشکیل جمعیت ملی به مبارزه با استعمار به عنوان ارگان جمعیت انتشار می یافت و تاکودتای ۲٨ مرداد این وضع ادامه دشات ؛بارها توقیف گردید و به جای آن از امتیازات دیگری که در اختیار حزب بود استفاده می شد . مسئول حزبی و سردبیر این روزنامه تا پایان ۱٣٣۱ من بودم و از آن تاریخ به بعد تا کودتای ۲٨ مرداد رفیق دیگری که اکنون در میان ما نیست این سمت را بعهده داشت اما من همچنان در حیات تحریریه حضور داشتم و غالب مقاله های روزنامه به قلم من بود از ۲٨ مرداد به بعد این روزنامه منتشر نمی شد و زنده یاد نامور ناگزیر و ترک ایران شده بود" . که درباره انجمن ضد استعمار یا جمعیت ملی مبارزه با استعمار ؛ در سال ۱٣۶٣ ؛ ابراهیم فخرایی "در یادگارنامه " – که خاطراتش می باشد – به اعضاء موثر این انجمن – شمس زنجانی ؛ یحیی خدابنده ، مصطفی بی آزار ، علی هاشمیان ، رحیم نامور ، هنریار دکتر علی محمد طباطبایی ، پرتو علوی و صارم الدین – اشاره می کند که هتفه ای یک روز جلسه داشتند و در پیرامون مسایل جاری کشور مذاکره و تبادل نظر می کردند . جمعیتی تقریبا" مستقل و ملی که وابسته به هیچ حزب و گروهی نبود و وی اشاره می کند که صارم خان ، عضو موثر شورا بوده و همیشه با پادر میانی و وساطت جدل را پایان می داد . که بعدها " درآخرین جلسه تصمیمی مبنی بر مخالفت با سلطنت گرفته شده که مشخص نشد چگونه صورت مجلس انجمن به دست مامورین افتاد و تعدادی از امضاء کنندگان را دستگیر و روانه زندان نمودند . در سال ٣۰ مردم کرد نیز مانند دیگر شهرهای ایران ؛ تظاهرات کردند و حتی در ملی شدن صنعت نفت ؛ به جشن و پایکوبی پرداختند ؛ دولت از فئودال ها و ارباب ها پشتیبانی می کرد در مهاباد ؛ برکان ؛ مریوان با اعتراض بعضی از روستائیان خانه و انبار چند تن غارت شد و به آتش کشیده شد .در سال ۱٣٣۱ کاندیدای مجلس می شود و به علت کرد بودنش طبعا نفوذ بیشتری در میان کردها داشت و خود نیز در بیانیه اش اعلام کرده بود که در مجلس از حق کردها دفاع خواهد کرد . که در کنار او محمد مکری و نوشیروانی هم کاندیدا شدند که غنی بلوریان به صارم الدین کمک کرد و هاشم شیرازی به محمد کیوانپور / مکری . تا سال ۱٣٣۱ جهت شرکت کردن در کاندیداتوری نمایندگی مجلس در دور ۱۷ ، مشاغلی از قبیل " دادیاری دادسرای تهران – مسئولیت دایره اجرای احکام دادسرای تهران – بازپرسی دادسرای تهران – دادیاری و بازپرسی دادسرای دیوان کیفری " را بر عهده داشت که در انتخابات نمایندگی با حداکثر آرا ماخوذه ، برگزیده شد . اما بنا به هجوم لومپن ها ی وابسته به دربار در عرصه سیاسی ، ارتش صندوق های رای را ابطال کرد و به جای وی حسن امامی – که شخصی نزدیک به شاه و دربار بود – را روانه مجلس کرد و اعترض ها فایده ای دربرنداشت .
مصدق ؛ هنگامی که در ماه های پس از ٣۰ تیر با اطمینان از شکست شاه و انگلیس به تغییرات اجتماعی بنیادی دست زد . پشتیبانی جناح سنتی جبهه را از دست داد ... وزارت دادگستری را به عبدالعلی لطفی ، قاضی ضد روحانی که در بازسازی نظام قضایی یاور رضا شاه بود و وزارت فرهنگ را به دکتر مهدی آذر استاد دانشگاه آذربایجانی هوادار حزب توده واگذار کرد.(که) قنات آبادی و دیگر رهبران مذهبی جبهه ملی نسبت به آینده اظهار نگرانی کردند .بعد از ٣۰ تیر ، لطفی – وزیر وقت دادگستری – مجددا صارم خان را به کار دعوت می کند و برای نخستین بار دادسرای انتظامی قضات را تشکیل می دهد که اغضای اولیه آن عبارت بودند از " الوتی ، حسابی ، رشاد و صارم خان " . که با اعلام نام وی به مجلس ۱۷ ، بقایی علیه می موضع گیری می کند در حالیکه رضوی و معظمی – نمایندگان مجلس – از وی دفاعی جانانه می کنند . [ که متاسفانه در کتابخانه مرکز تاریخ معاصر و مجلس شورای اسلامی ، صورتمجلس آن روز وجود نداشت تا سخنان ایشان درباره صادق وزیری را بازگو کنم ] وی تا ۲٨ مرداد ۱٣٣۲ در سمت دادیاری دادسرای تهران باقی ماند و پس از آن دستگیر شد . پس از کودتای ۲٨ مرداد ۱٣٣۲ از طرف دادرسی ارتش به اتهام علیه براندازی سلطنت ؛ دستگیر می شود و ابتدا به زندان قلعه فلک الافلاک و آنگاه به همراه زندانیانی مانند کریم کشاورز و ... به جزیره خارک تبعید می شود . ۱۴ ماه را در زندان انفرادی می گذراند . در دادگاه تجدید نظر نظامی به حبس ابد در زندان قصر ؛ محکوم می شود اما وی مممول بخشودگی قرار می گیرد و پس از ۴ سال و اندی از زندان رها می شود . در مدتی که در زندان لشکر ۲ زرهی بوده است – همان شکنجه گاه معروف تیمور بختیار – با دکتر حسین فاطمی ، از برجسته ترین چهره های جنبش ملی نفت و مصدق السطنه – هم بند می شود که خود می گوید:" پس از کودتا من زندانی و محکوم شدم . ابتدا به اعدام و سپس به حبس ابد ؛ بعدا" به جهتی در کمیسیون عفو وزارت دادگستری بده و بستانی بین دادستانی ارتش و ریاست دادگستری – دکتر اسداله مبشری که دوست نزدیک و صمیمی من بود صورت گرفت و بدین شرح که کمیسیون با تقاضای عفو چند سرهنگ ارتش که در اصفهان به اتهام قتل یک جوان محکومیت یافته بوند موافقت کرد و در مقابل دادستانی ارتش نیز با بخشودگی من موافقت می کند . پس از آزادی ؛ زنده یاد احسان نوری پاشا و احمد توفیق به دیدنم آمد و پس از چند روز من به بازدید ایشان در منزلش رفتم " .
و سپس بنا به گفته دکتر الموتی ، وقتی فضای باز سیاسی اعلام شد ؛ جمعیت های متعددی در حمایت زندانیان سیاسی به وجود آمد که از جمله کمیته دفاع از زندانیان سیاسی بود که ژان پل سارتر فرانسوی در آن باره نوشت . پس از آن جمعیت حقوقدانان ایران تشکیل شد و حمایت همه جانبه خود را در حفظ فوق مطرح و قانون اساسی اعلام داشت از ۲۱ نفر اعضای شورای جمعیت می توان به صارم الدین صادق وزیری – هدایت اله متین نصیری – عبدالکریم لاهیجی یحیی – رضا زواره ای ؛ مصطفی رحیمی سید محمد خامنه ای و ... اشاره کرد " در بدو امر کانون وکلای مرکز از دادن جواز فعالیت وکالت وی امتناع می کند به ناچار از استان فارس موفق به دریافت مجوز فعالیت در وکالت را دریافت می کند و در تهران به فعالیت تخصصی خود می پردازد و پس از مدتی به عضویت اصلی هیات مدیره کانون وکلای مرکز و بازرس اول هیات مدیره کانون وکلای مرکز در می آید و تا ۱٣۵٨ در این سمت باقی می ماند. در سال ۱٣۵۶ نیز جزو وکلا و قضاتی بود که طی نامه ای سرگشاده به شاه برلزوم اجرای قانون اساسی و متمم آن تاکید کردند و فضای باز سیاسی را خواستار شدند و در همان سال جزو موسسین و عضو شورای مرکزی جمعیت حقوقدانان ایران بود که نقش بسیار عمده ای در مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران در شکل گیری انقلاب ایفا کرد و در سال ۱٣۵۷ نیز به عضویت هیات مدیره جبهه دمکراتیک ایران در آمد . در سال ۱٣۵۷ سردبیری نشریه هفتگی "صدای معاصر" را برعهده داشت . پس از پیروزی انقلاب و آغاز جریایات کردستان – به همراه هیات صلح دولت موقت به کردتسان رفت و ابتکار تشکیل شورای شهر سنندج را به آیت الله طالقانی پیشنهاد داد که پذیرفته شد . در شب عید ۱٣۵۹ برای انجام معالجه به سویس رفت و اکنون ۲۷ سال از مهاجرت و اقامت ناخواسته وی می گذرد و چندی پیش هم باز عملی جراحی داشت و از فروغ دیدگانش کاست ... در خلال این سالها صرفا" به مطالعه و سکوت – ناشی از حکمت و درایت در سخن گفتن در محافل گذرانید . شخصی که در دوران عمرش به گمانم از فعالیت و چابکی و حرکت و مقاومت و استقامتش ذره ای وقت را حرام نکرده است ؛ همین صارم الدین صادق وزیری است . از وکلای پیشکسوت دادگستری و فعالان اجتماعی معاصر که سکوتش مانع از مطرح بودن این چهره ملی شده است . انسانی که ما از مام میهمن بدور است ؛ اما روز و شبش نگریستن و دیدن و خواندن و شنیدن درباره ایران عزیز است و به گمانم ٣۰ سالی است که هر روزش را با خواندن روزنامه لوموند آغاز می کند . او را ۱ بار در ویس دیده ام ... فقط هم برای دیدار او رفتم ....و آنچنان با وی صمیمی شدم که هنوز هم هر هفته صدایش را می شنوم و برایش بسیار هم احترام قایلم ؛ چون مخزن تاریخ معاصر کرد است .. زار و هم بند دکتر حسین فاطمی ... در ۲۲/۲/۵٨ هم که صارمالدین در دانشگاه ملی : سخنرانی می کند و می گوید : دمکراسی در کردستان مفهومی ندارد جزاینکه به صورت خودمختاری (خود گردانی بومی ) تجلی کند باید حکم علم و تاریخ را پذیرفت و این نشانه تکامل انقلاب است .
۲. و مجلس ۱۷ بدون حضور صارم الدین صادق وزیری – منتخب مردم مهاباد – گشایش یافت
روز ۷/۲/٣۱ ؛ بدون حضور نخست وزیر ؛ مصدق – هر چند امری بدون سابقه بود – شاه در اتومبیل مشکی کالسکه ای که دستگیره و گلگیر و اطراف چراغش طلا کوبی شده بود وارد محوطه مجلس و سپس وارد تالار آیینه شد !که روزنامه شاهد (در ٨/۲/٣۱) نوشته است : ساعت ۹ صبح دوره ۱۷ تقنینیه با تشریفات گشایش یافت و شاهنشاه نطق را با شکوه خاصی ایراد کرد و بیانات ملوکانه و کف حضار برای مدت مدیدی فضای بهارستان را به شعف آورد . مصدق ۴ شنبه ۲۰/۱/٣۱ از رادیو نمایندگان را به خانه اش دعوت کرد و در روز شنبه ۲٣/۱ برایشان سخن گفت . در واقع مصدق : مجلس ۱۷ را در خانه اش افتتاح کرد و دفاعی از صارم الدین صادق وزیری نکرد؛ فقط در خاطراتش می گوید : آقا اگر کسی به بت هم با عقیده ثابت معتقد باشد باز قابل احترام است . دوره شانزدهم یا هفدهم بود نه هفدهم بود من نخست وزیر بودم ؛ شنیدم که از مهاباد این گرزن (سرلشگر) او را وکیل در آورده بود . تعجب کردم از محل سنی ها امام جمعه ی شیعه را وکیل بکنند ؟ یکبار هم به مجلس رفته بود . تلفن کردم ؛ خواهش کردم بیاید ؛ آمد احوالپرسی (بله این خانمم عمه ی امام جمعه می شود )
گفتم : آقا شنیدم از مهاباد وکیل شده اید ؛ گفت "بله اصرار کردند خیلی " گفتم آقا این فرمایشات چیست ؟ از طرف اهل تسنن قابل قبول نیست شما نباید قبول بکنید" . [ به نقل از رنجهای سیاسی دکتر محمد مصدق – یادداشتهای جلیل بزرگمهر صفحات ۵٣ تا ۵۴ ] بهر حال در ۲۶/۱/٣۱ مصدق در خانه اش نمایندگان را دعوت کرد به چادر بزرگی که وسط حیاط منزلش برپاکرده بود . ۶۱ نماینده دوره ۱۷ در زیر چادر خانه اش گردهم آمدند . مصدق با کت و شلواری سرمه ای جلوی چادر روی صندلی نشسته بود و جلوی پای وکلای تازه وارد بلند می شد . در خانه اش که اواسط خیابان کاخ زیر شاخه های چنار بود و در بزرگ قرمز رنگ با دو سکوی سنگی و یک سردر مشبک آهنی داشت و جنب خانه فرهنگ شوروی سابق بود . ساعت ۵/٨ صبح قبل از شروع جلسه ؛ منشی مخصوص نخست وزیری ، پاکتی را به مصدق داد که روی آن نوشته شده بود "فوری و محرمانه" ؛ پس از قرائت نامه روی تخت خود دراز کشید و کمی فکر کرد و سپس متن سخنانش را نوشت ؛ در واقع شاه از وی خواسته بود که خود بعد از سفر شیراز مجلس را افتتاح خواهد کرد . از ۵/۹ صبح به تدریج خیابان بی سر و صدای کاخ را اتومبیل های آخرین مدل –آن زمان – شلوغ کرد ؛ و به ش ۱۰۹ آن خیابان وارد شدند . مصدق – مطابق معمول - هنگام نطق گاه گریه می کرد و گاه بغض می نمود .نمایندگان مصمم وقتی دیدند که با گالش های نقره ای چای برای آنها آورده اند ؛ استکانها را از گالش در می آوردند . در جمع ٨ وکیل ، ۴۹ نفر فکل کرااتی ، ۲ وکیل بلاتکلیف ، ۱۶ عکاس و مخبر و ۲۰ کارمند نخست وزیری زیر آن چادر گرد آمده بودند . و پس از صرف بستنی ؛ نمایندگان بیرون رفتند .مطبوعات ایران فضای حاکم برای انتخابات ۱۷ را خوب ترسیم کرده اند .مثلا" یکی نشریه شکیبا بعدها در ش ۲۵(۵/۱۱/٣۱ ) -که بیشتر روی خطابش با کرمانی ها بود – نوشت : ملت ایران از افتتاح مجلس استقبال نکرد . در میان امواج نارضایتی مردم این مجلس گشایش یافت . دستیاران نخست وزیر تا توانستند به نفع این و آن مداخله ناروا کردند و از هیچ رسوایی پروا نکردند . بعد روزنامه شهباز (ارگان جمعیت ملی مبارزه با استعمار ) در ۲۶/۱/٣۱ با کنایه نسبت به مصدق نوشت : که کار قانون شکنی و آزادی کشی در حکومت مصدق به جایی رسیده است که حتی فروش روزنامه و دایر کردن کیوسک مطبوعاتی در کردستان ممنوع می شود و کیوسک دار شکنجه می شود . چون در آن انتخابات ؛ تقلب های عجِبی رخ داد ؛ وحتی روزنامه داد ( به سردبیری مصطفی الوتی در تاریخ ۲٨/۱/٣۱) در تیتر اول نوشت : یک سند مهم از تعویض آرای صندوق انتخابات به نفع رئیس موقتی مجلس ۱۷ ؛ اما وزیر کشورکمترین توجهی به آن سندنکرد . در همان حال روزنامه کارزار در ش ۲۶/۱/٣۱ نوشت : تعطیل عمومی شهر و تحصن در تلگرافخانه سقز بر اثر تهدیدات و کشته شدن دو نفر یا دکتر ریس زاده ، مسئول بهداری بانه ؛ زد و خورد بین چاقوکشان و طرفداران یکی از کاندیداها را گزارش داد .
در آریز (شنبه ٣۰/۱/٣۱ به سردبیری میر موسی مشیری) نوشته شد که عصر آن روز محیط وکیل دادگستری از کاندیداهای کردستان در مسجد جامع مشغول سخنرانی بود که به اسلحه صدیق مسگر از پشت سر مضروب و گردنش زخمی شد . در طلوع ٣۱/۱/٣۱ ؛ احمد رسولی از سقز نوشت که وضع آشفته و ناامن و محیط ریا و تزویر حکومت ملی باعث شد که پاکی جامعه از بین برود و نسبت به سیف اله اردلان اعتراض کرد . در شهباز ٣۱/۱/٣۱ نوشته شده : تجدید صحنه های فجیع جنایات هیتلری در مهاباد زندانیان اعتاض خود را با خون نوشته و برای مقامات مسئول می فرستند اما نامه هایشان را می سوزانند و تیپ نظامی مهاباد ؛ ۱٨ جوان را به زندان انداخته و ۹ نفر را به جرم فعالیت انتخاباتی در جریان انتخابات آزاد مصدق به زنجیر کشیده که یکی از آنان مسلول است . که سرهنگ مظفری فرمانده تیپ مهاباد ؛ عامل دربار بود و اکثر کشتارها با دخالت مستقیم وی صورت می گرفت . البته در نشریه شگرف ؛ به تاریخ ۲۵/۱/٣۱ نوشته شده است : "در این موقع که انجمن نظار انتخابات کردستان دوره ۱۷ تشکیل و مهیای اخذ رای می باشد ازعموم طبقات مختلف حوزه کردستان انتظار می رود که با در نظر گرفتن وضعیت فعلی کردستان و انتخاب اشخاص صالح و علاقمند به اصلاح و عمران و تامین فرهنگ و بهداشت آن حدود ؛ دقت کافی داشته و نمایندگانی را انتخاب کنند که از هر حیث شایستگی و لیاقت خود را به ثبت رسانده و رفاه و آسایش سکنه کردستان را تامین کنند ؛"زیرا تا امروز کردستان عقب مانده است "اما در دوره ۱۷ انتخابات کردستان معلق می شود و در سنندج انتخابات انجام نشد و ٣ کرسی آن حوزه منتظر می ماند . در روز ۱۷/۲/٣۱ یکشنبه ساعت ۱۵/۱۰ ظهر به ریاست سنی عبدالحسین اورنگ و همراهی خسرو قشقایی ، نجفی ، مهندس غروی ، دکتر فاخر شروع شد . نطق افتتاحیه آقای رئیس شروع می شود وبرای اجرای مراسم تحلیف درحضور یک جلسه قرآن قیام می شود تا که سوگند خورده شود : اسامی نمایندگان توسط منشی جلسه – خسرو قشقایی – خوانده می شود و هر یک در محل نطق حاضر و قسم نامه را امضاء می کنند . به ترتیب احمد فرامرزی ؛ دکتر مصباح زاده ؛ دکتر فلسفی ؛ دکتر شایگان ، دکتر سنجابی و ... می آیند .... در این حین به اعلام می کنند که دکتر حسین فاطمی و دکتر حسن امامی غایبان جلسه هستند .... سپس در اقتراع شعب ۶ گانه مجلس ؛ میان ۷۵ نفر عده حاضر ؛ نام حسن امامی به شعبه های مجلس می افتد و کم کم ساعت ٣۵/۱ ظهر جلسه به پایان می رسد . در جلسه سوم مجلس ؛ روز ۵ شنبه ۱٨/۲/٣۲ ؛ که جلسه ساعت ۱۱ – ۵/۱۰ قبل از ظهر باز هم به ریاست سنی اورنگ تشکیل شد ؛ اجرای مراسم تحلیف برای ٣ نفر از نمایندگان برگزار شد که حسن امامی هم جزو آنها بود آمد جلوی صحن و امضاء کرد و خداوند را به شهادت طلبید که محفوط و مجری قانون باشد (!)... سپس اسامی رئیس ؛ اعلام کرد مخبر و منشی هر شعبه از مجلس قرائت شد و رئیس مجلس اعلام کرد که اکنون حق اعتبار نامه نمایندگان محترم مطرح است و از مخبرین هر شعبه دعوت نمود تا جلوتر بیایند و کار را آغاز کنند که آقایان هم آمدند .... و در ابتدا شهاب خسروانی ؛ مخبر شعبه اول – گزارش انتخابات شهرستان آباده و نمایندگی محمد حسین قشقایی را قرائت کردند ... در همین حیس و بیس ؛ بعضی از نمایندگان به صورت تکی یا دسته جمعی از برای خواندن شرح گزارش ۴ یا مخالفت می کردند و اعتراض خود را اعلام می کردند .. یا بعضی ها هم متلک می گفتند و بقیه پخ پخ می خندیدند .. سرانجام پس از ۲-۱ ساعتی که از شروع جلسه گذشته بودگزارش پرونده انتخابات مهاباد را آقای دکتر فلسفی مخبر شعبه ۶ مطرح و در حالی که سینه اش را صاف می کرد ؛ بدین شرح شروع کرد :
پرونده انتخابات مهاباد در شعبه ۶ مطرح ؛ در تاریخ ٣۰/۹/۱٣٣۰ توسط فرماندار از ۱۰٨ نفر طبقات ۶ گانه و معتمدین محل دعوت به عمل آمده و پس از تعیین ٣۶ نفر اعضا اصلی و علی البدل انجمن نظارت مرکزی انتخاب و سپس شعبه فرعی تعیین و اقدام به نشر آگهی شده و روز ۲۵/۱۱/٣۰ غایت ٣/۱۲/٣۰ جهت توزیع تعرفه و اخذرای معین و بلافاصله آراء استخراج و شمارش شده و در نتیجه آقای سید حسن امامی با اکثریت ۵۲۶۵ رای از مجموع ۱۱۶۰٨ رای ماخوذه به نمایندگی ۱۷ مین دوره تقنینیه از حوزه مهاباد انتخاب و از طرف انجمن درست ۷ روز صحت و حول شکایات تعیین و در مدت مذکور ٨ فقره شکایت به دفتر انجمن واصل و چنن انجمن شکایت را مستند به دلیل ندانسته در ۱۲/۲/٣۱ اعتبار نامه به نام ایشان صادر نموده و انحلال خود را اعلام می نماید " هنوز این جمله اش را به پایان نبرده بود که (که آقایان مهندس حسیبی ؛ مهندس زیرک زاده ؛ دکتر سنجابی اظهار مخالفت کردند ؛ رئیس گفت که بنا به مخالفت به کمیسیون تحقیق فرستاد می شود . در این موقع از طرف تماشاچیان تظاهراتی له و علیه وی به عمل آمد که .... رئیس مجلس زنگ ممتدی زد و دعوت به سکوت می کند . ناگهان میراشراقی داد می زند و می گوید : آقای رئیس این ور که نمی شود یک مشت چاقو کش آورده اند به مجلس (خطاب به نمایندگان ) پاشوید بروید بیرون یک چاقو کش آورده اند به مجلس (زنگ ممتد رئیس ) آقای رئیس نمی توانیم اینجا بنشینیم اینجا ما امنیت نداریم . رئیس هم می گفت :" مجلس را ترک می کنم این وضع انتظام مجلس نمی شود ! "؛ دستور داده شد کسانی که مخل نظم هستند توقیف شوند ساعت ۷ رئیس جلسه را ترک کرد و مجددا" در ساعت ٨ برپا شد در آن جلسه امامی خوانده نشد – دیر وقت بود و ساعت ۹ شب جلسه را عبدالحسین اورنگ به پایان برد . از جلسه ۴ کم کم ماه رمضان شده بود و در جلسه ۹ ؛ ۵ شنبه ۱۵/٣/٣۱ مجلس ۲۰/۱۱ شروع شد به ریاست اورنگ که دکتر شایان با اجازه سید ابوالقاسم کاشانی بدون اجازه از مجلس غایب بودند .استرداد مخالفت و تقویت اعتبار نامه حسین امامی و شهابی اعلام شد . که سرانجام در جلسه ۲۴ ، که محمد ذوالفقاری نایب رئیس مجلس بود در روز ۵ شنبه ۱۶/۵/٣۱ استعفای امامی توسط ناظر زاده قرائت شد که "برای معالجه و مداوای درد دست مسافرت دارم " و سپس کاشانی از ۶۲ رای با ۴۷ رای جانشین وی می شود : و در میان "مبارک است مبارک است" نمایندگان و کف زدن تماشاچیان شد رئیس مجلس .
٣. درباره جانشین صارم الدین صادق وزیری در مجلس دوره ۱۷ – آقای حسن امامی - بیشتر توضیح دهید .
همسر مصدق ؛ ضیاء السلطنه – خواهر سید ابوالقاسم – عمه سید حسن امامی است که خانواده امامی تا سال ۵۷ امام جمعه های تهران بوده اند . در ۱۵ دی ۲۴ میر سید محمد امامی ؛امام جمعه تهران درگذشت و دکتر سید حسن امامی استاد دانشگاه حقوق تهران و فرزند سید ابوالقاسم و نوه سید زین العابدین امام جمعه جدید شد . در ۲۲ دی ۱٣۲۵ در کنار عده زیادی از رجال – مانند محمد مصدق و حاج عزالممالک اردلان – با اعتراض ؛انتخابات در دربار متحصن شده بود که چند روز پس از آن در دادگاه فوق العاده زمان جنگ در مهاباد – قاضی ها – را محکوم به اعدام نمود . در ۱۵ بهمن وی از سوی ۲٣ نماینده دیگر از جمله مصدق و کاشانی در دوره ۱۵ ام انتخابات تهران منتخب شده بود .در ٣۰ مرداد ۱٣۲۹ ؛ امامی ، هنگام عبور از شمس العماره تهران مورد حمله شخصی به نام بنی الله اکبری قرار گرفت و به خاطر ضربات چاقو سر و سینه او به شدت مجروح می شود ؛ فورا" به بیمارستان نجمیه منتقل می شود و تحت عمل جراحی قرار می گیرد ؛اما دست و صورت او فلج می شود . که البته در روز ۷ اردیبهشت ۱٣٣۱ که مجلس با حضور قریب به ۷۵ نماینده افتتاح شد ؛دکتر حسن امامی برادر زاده همسر مصدق ؛ استاد حقوق دانشگاه تهران ؛ عضو جمعیت فدائیان اسلام ؛ امام جمعه تهران وطرفدار سلطنت و محرم دربار پهلوی به ریاست مجلس گزیده شد که البته از کرمانشاه "دکتر سنجابی " توانست از کرمانشاه برگزیده شود. ک البته شاه (چون هراس مخالفت قاضی محمد را در دل داشت و صارم الدین صادق وزیری هم با حزب دمکرات کردستان ایران مانند صدر قاضی و غنی بلوریان و ....- نزدیکی و رفاقت داشت و از طرفی به حزب توده گرویده بود ) از انتخاب وی به شدت هراس داشت . (بنا به گزارش فال " گفتگو با امام جمعه " ۱۲ ژوئیه ۱۹۵۲ ؛- ۲۴٨۱۵۱٣ FO ؛گزارش فال « گفتگو با حکمت » ۱۲ ژوئیه – ۱۹۵۲ به نقل از کتاب بحران دمکراسی در ایران « نوشته فخرالدین عظیمی – ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی و منوچهر نوذری – ص ٣۹۰ تا ٣۹۱ » یک روز بعد از آن سام فال گزارش داد : "مخالفان بخصوص امام جمعه از ما مقداری پول می خواهند تا دسته هایی از (اوباش ) را متشکل کنند و بر ضد دولت به تبلیغ پردازند . عکس العمل من نسبت به این تقاضا این است که چون تمام اشخاص ثروتمند و با نفوذ این کشور با مصدق مخالف اند باید حاضر باشند اگر ذره ای دل و جرات و احساس میهن پرستی دارند با هم متحد شوند و پول برای این منظور تامین کنند .
وی ادامه می دهد : متاسفانه چنین به نظر می رسد که شمار ناچیزی از مخالفات حاضرند برای نجات کشورشان فدارکاری کنند " « گزارش فال ۱٣ ژوئیه ۱۹۵۲ همانجا » توضیح اینکه «هر چند در ۲۵ آذر ۱٣٣۰ دکتر مصدق در سخنرانی ای تصمیم خود بر انجام انتخابات دوره ی هفدهم مجلس بدون کوچکترین مداخله و اعمال نفوذ و توصیه را اعلام کرد « محمد علی موحد خواب آشفته ی نفت – دکتر مصدق و نهضت ملی ایران – جلد دو س ۱۰۰۹ » ولی با اعمال نفوذ محافل دربار ؛ارتش و تحریکات جریانهای وابسته به انگلستان ؛تعدادی نماینده طرفدار دربار و سیاست انگلیس در ایران از جمله آقای سید حسن امامی به مجلس راه یافتند . مضحک اینکه سید حسن امامی « امام جمعه شیعه تهران » از شهر مهاباد که سنی نشین است وکیل شد !! " هر چند اعتبار نامه وی با مخالفت نمایندگان جبهه ملی روبرو شد ؛ اما "اکثریت نمایندگان نه تنها اعتبار نامه امام جمعه را تصویب کردند بلکه او رابدستور شاه ؛از طریق بهبودی و هومن ؛رئیس مجلس گرداندند . [ به نقل از کتاب بحران دمکراسی در ایران «نوشته فخرالدین عظیمی – ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی و منوچهر نوذری – ص ٣٨۴ تا ٣٨۵ ] شادروان حسن شمشیری که با امام جمعه آشنایی داشت " توطئه ریاست مجلس شدن " او را به وی گوشزد نمود . « شاه حسینی روایتی از قیام سی تیر به نقل از کتاب مصدق ؛ دولت ملی و کودتا به کوشش مهندس سحابی – ص ٨۲ » وی پس از قیام ٣۰ تیر به خارج رفت و بعد از کودتای ۲٨ مرداد نماینده "انتخابی " دوره دوم مجلس سناشد .
۴. آیا آیت الله کاشانی با کردها در ارتباط بود ؟
کاشانی با وضع کردها آشنا بود . چون در انقلاب ۱۹۲۰ م عراق پس از تصرف عراق توسط نیروهای انگلیسی ؛ دستگیر و به بصره تبعید شد ؛اما در بین راه خود را از کشتی به دریا انداخت و از طریق کردستان به ایران آمد و سپس راهی تهران شد . در آریز ٣۰/۱/٣۱ : نوشته شده که کاشانی آرزومند است که مجلس ۱۷ از افراد مشکوک و منتسب به دولتهای خارجی بری باشد . در نشریه عدل نیز (۲۴/۱/٣۱) به کاشانی نامه ای را که به دکتر شیخ کمال نقشبندی نوشته بود چاپ شده است و عکس شیخ معتصم حسامی - فرزند و جانشین شیخ حسام الدین نقشبندی - و تیمسار سرتیپ بهارمست فرمانده تیپ کردستان و ابولاقاسم خان بختیار فرمانده کردستان را چاپ کرده و خاطر نشان کرده عده ای از مامورین دولتی مردم از اذیت می کنند و به حساس بودن موقعیت کردستان تذکر می دهد . چون در آن ایام نشریه طلای سیاه منتشر کرده بود که طرفداران دکتر عبدالحسین اردلان کاندیدای ۱۷ سنندج ؛ که دو ثلث اهالی کردستان و خصوصا"روشنفکران هستند ؛ سعی کرده اند دقت کنند تا امثال عبدالمجید مجد سجادی را از صندوق بیرون نیاورند و به مردم سنندج تحمیل نکنند (درباره سجادی عریضه نویس هم در عدلیه کردستان پرونده هایی منتشر کرده بودند )در ۵ شنبه ۲٨/۱/٣۱ هم همان نشریه نوشت که آیت الله ابوالقاسم کاشانی پیامی به علمای کردستان داد تا مفتی ؛ شیخ احمد غیاثی و مجتهدی بر انتخابات دقت و نظارت کنند و ویلیام داگلاس – قاضی معروف آمریکایی در کتاب "ایران کشور عجایب " که چند خطی را به کردستان اختصاص داده ؛ به نیکی از کردها و عملکرد کاشانی یاد می کند که وی در منزل امام جمعه سنندج بوده و نسبت به کردها به مراتب بیشتر و بهتر از مصدق آگاه بود.
۵. آیا عوامل شاه در میان کردها پایگاه داشتند ؟
شاید بتوان گفت ، بله !... در چندین گزارش آمده در ۲۲/۱/۴۵ ( به سند شماره ٨۴-۵۶۶) به شهربانی کل کشور و اداره اطلاعات ، ستوان یکم علاءالدینی و جمشیدی نامه ای از شهربانی بانه به مرکز می فرستد که شهربانی سنندج به مناسبت سال روز رفع خطر از وجود شاه ، ساعت ٨ صبح روز ۲۱ /ام در محوطه شهربانی به شکرانه سلامتی وجود مقدس ذات ملوکانه مراسم دعا و نیایش با شرکت روسای کل ادارات و روحانیون وبازاریان و سپس از ساعت ۱۵ نیز مردم آمدند . چای و شیرینی هم خوردند و حاجی محمد علی امام جمعه مراسم شکرانه را امامت کرد در سال ۵۱ هم ملاحسام مجتهدی در پادگان مراسم دیگری برگزار کرد و از مراتب نزدیکی و علاقه وی به شاه و دربار ، کلی تعریف تمجید شده است . ( در سند ۲۲/۱/۵۱-۵۶۶)و همین امر از بانه و سقز نیز گزارش می شود . سرگرد اسپهبدی رئیس شهربانی بیجار می گوید در بیجار هم عسگری رئیس آموزش و پرورش وشیخ تقی رازانی در ۲۱/۱/۵۱ -۴۰/۵ ؛دعا می خوانند . حتی وقتی گرایش مخالفت با جمهوری اسلامی به گوش یکی از نمایندگان کرد در مجلس شورای ملی – در نزدیکی انقلاب - می رسد و وی در سند ۱٣ بولتن ۴۰۰ اظهارات مقامات دولتی در بولتن داخلی ساواک ؛ آمده است که فرموده : " کلیه مسلمانان سنی ایران با ج .ا.ایران مخالف هستند و در صورت اعلام حکومت مسلمانان اقدام به مبارزات پیگیر و همه جانبه و حتی قیام مسلحانه خواهد کرد و تجزیه ممکلت و از هم پاشیدگی شیرازه امور کاملا" متصور است ."
۶. نقش یحیی خان صادق وزیری ، در تضعیف کابینه شاهپور بختیار چه بود ؟
وزرای شاپور بختیار در همان آغاز کار دولت ؛ از قدرت و نفوذی برخوردار نبودند و امام هم درخواست استعفای آنان را داشت و استعفای یحیی خان ؛۲۴ ساعت پس از رای اعتماد مجلس شورای ملی به دولت بختیار ضربه سنگینی وارد کرد . که جان دی استمپل در کتاب دوران انقلاب ایران می گوید : " صادق وزیری در اعتراض به هجوم گروهی از افراطیون اسلامی ؛به دفتر خود و رجز خوانی آنها استعفا کرد " .
۷. آیا ساواک درباره روحانیون کرد حساس بود ؟
در سند ۶۱۱/٣۴۱ تاریخ ٣/۴/۵۴ این روحانیون را ساواک طراز اول خواند و مدیر کل اداره سوم ساواک - ثابتی - در فهرست دست نوشت خود ، آنها را۱۲نفر ذکر کرد ه است که عبارتند از :ملاحسین ادیبی – سقز / ملامحمد امین امامزاده – سقز / ملامحمد شیخ الاسلام – سقز / مجد امین عالمی کانی سانانی – مریوان / شیخ املا عبداله گرجی – کردستان / شیخ حسامی نقشبندی – کردستان / شیخ مردوخ آیت اله کردستانی – کردستان / ملا جلال شیخ الاسلام – بانه / ملاعلی خطیبی – بانه / حاج محمد امامی – بیجار / حاج حسین رحمانی – بیجار / حاج سید هادی هاشمی – قروه . در ۵/٣/۴۲ ساواک در سنه ٣۲٣ اداره بررسی ها درباره محمد مردوخ گزارش داده .وی مستمری می گرفته و سپس برای موضع گیری اهل تسنن پاسخی به آقای خمینی می نویسد که شماره ۶۱۲/ب۲ ساواک ؛ حاکی از آن است استاندار خواسته به شاه برسانند این جزوه را ، هر چند ساواک قبلا" جزوه های وی را جمع آوری کرده که جواب و پاسخ شیعه و سنی به وجود نیاید .ساواک به معروفیت وی اذعان دارد اما نفوذش را قابل توجیه نمی داند . چون بخشی از جمعیت بیجار و قروه شیعه نشین بودند و در آن دو شهر هیچ توده متشکلی وجود نداشت .
٨. شاید این پرسش کمی جنجالی باشد ، اما آیا ساواک در میان کردهای سیاسی نفوذ داشت ؟
بنا به بسیار از پرونده های طبقه بندی شده ، متاسفانه بله ! ... در ۲۵/۱۰/۴۵ ش ٣۲۱ ساواک گزارش هایی داشت که حاوی بولتن سه ماهه عمومی حزب مردم بود . در آن سند با صراحت آمده است که فعالیت حزب ایران نوین و مردم در مناطق کردنشین تولید ناراحتی می کنند . در سند ٣۲۱/٣/۱۱/۴۵ خیلی محرمانه ؛گزارش شده که عبداله ایلخانی زاده – پسر حاج اسمعیل ایلخانی زاده ، از وزراء قاضی محمد - عضو حزب مردم که در گذشته همکار قاضی محمد بود ، با ستاد ارتش آن زمان همکاری داشته و نامه ای به تیمسار ریاست ساواک ارسال کرده و ضمن اشاره به تاریخچه مختصر فعالیت احزاب کردهای ایرانی و کومله و دمکرات به فعالیت سیاسی حزب ایران زمین و مردم را به مناطق کرد به مصلحت نمی داند ؛۱ )احزاب تجزیه طلب ۵۰ سال در مناطق کرد فعالیت داشته و افکار مردم را مسموم کرده اند و این احزاب قادر به تغییر افکار آنها نیستند ۲)دستجات حزبی تبلیغ خودرا می کنند و مردم چندان اعتمادی به آنها ندارد و اگر مامنی برای فعالیت احزاب ایران زمین در منطقه نیست ؛ صرفا"به خاطر علاقمندی به شاه آریامهر و اعتلای کشور از ساواک تقاضا نموده که اجازه دهند معروف زاده کمیته حزب مردم را در بوکان تشکیل دهد .
۹. آیا امام خمینی قبل از انقلاب در کردستان نفوذ داشت ؟
تا حدودی در بین تشیع کردستان بله !...چون در بین اهل سنت چندان شناختی از وی نبود . از سند ٣۱۲ در تاریخ ۲٨/۲/٣۷ آمده است که در ۲۱/۲/٣۷ سید محمد امامی امام جمعه بیجار (همسر دختر سید کاظم شریعتمداری ) با یک روحانی در قم تماس گرفته و او از مشکلات امنیتی خود در قم می گوید که او تعهد می دهد که در قم با تیمسار پالیزبان حرف بزند و در اسناد حتی کد نوار ضبط شده این مکالمه را آو.رده اند !... تا در سند ٨۱۶ ؛ص ٨٣ ( به تاریخ ۱۹/٣/۴٣) که گزارشی از سنندج به تهران؛ آمده که یک حلقه نوار آقای خمینی و فلسفی در بیجار کشف شده است . در ابتدا ساواک پیگیری کرد که مشخص نشد چه کسی بود ؛ بعدها مشخص شد حاج شیخ حسین رحمانی در بیجار مرید امام بوده است . اما در زمانی که امام در عراق بودند ، با کردهای ایران ارتباطی بوده است و حتی پس از انقلاب هم بعضی از کردهای عراق با امام در ارتباط بودند و جناب آقای حاج محمود دعایی – مسئول روزنامه اطلاعات - در این باره خاطراتی شنیدنی دارند .
۱۰. در قبل از انقلاب چه روحانیونی به کردستان رفت و آمد کردند ؟
در تابستان ۱٣۵۷ حجتی کرمانی هم در سنندج حضور داشت ( که تبعید بود ) که حتی یکبار که یک جوان را که از دست نیروهای شهربانی کردستان فرار کرده بود در خانه اش راه داد ؛که جرمش داشتن کتاب صمد بهرنگی و "حج" علی شریعتی بود و بردن اعلامیه از منزل مفتی زاده به حجتی کرمانی . که بعدها اسمش در اسناد آمده است و عبیداله قریشی / فرزند سید محی الدین و دانش آموز دبیرستان کوروش که مدرسه قرآن مفتی زاده هم می رفت . ( که در سند ۹۴ سرهنگ دستغیب موجود است )
۱۱. آیا خلخالی هم در کردستان بود ؟
بله!... محمد صادق صادقی گیوی ( معروف به خلخالی / در سند ۴٨۹٨/٣۱۲ ساواک در ٣۱/۲/۵۷ در بانه وارد شد و تحت نظارت کامل سازمان و اطلاعات و امنیت کردستان ( که نصرتی مسئول آن بود ) قرار داشت . و خلنجانی از معرفی روزانه خود به شهربانی بانه خودداری می کرد و حاضر به اعلام هویت افرادی که از وی دیدار می کردند نبود در سند ۴۹۶۶/٣۱۲ آمده است که وی شدیدا"مشغول تبلیغات مضره علیه رژیم و دولت دارد . اهالی را تحریک نماید ؛ منزلی را اجاره کرده بود که ۲۰۰۰ تومان اجاره می داد و از قم و کرمان هم مرتب مهمان دارد . اما شخصیت چندان مهمی در عرصه تاریخ معاصر نبوده و نیست و همراه امام بود و آن جنجال های خون بار را که انجام داد معروف شد و هیچگاه هم توبیخ و محاکمه و بازجویی نشد ؛ اما دست طبیعت تاوانش را گرفت ، در اسناد قوه قضاییه هم به عدم آگاهی و کارشناسی وی در امور قضاوت اشره شده است ، اما نمی دانم چه مصلحتی بود که رهایش کردند . اما ذهن متوهم و جنجال افرینی داشت و از خواندن خاطراتش به خوبی می توان این مساله را دریافت .
قسمت اول این گفتگو در آدرس زیر قابل دریافت است:
www.iran-chabar.de
|