سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

کابوسی تب آلود و توام با هذیان
درباره «شازده احتجاب» هوشنگ گلشیری *


خسرو گلسرخی


• هوشنگ گلشیری با «شازده احتجاب» پایه های شخصیت و سبک مستقل هنری خود را کار گذاشته است. هنوز نمی توان گفت که گلشیری با این اثر درخور توجه خود، سنگ راه شماری در مسیر حرکت ادبیات ایران نهاده است، لیکن اگر او با همین آهنگ و در همین سطح به آفرینش هنری خود ادامه دهد، بی گمان جای خویش را به عنوان نویسنده ای خوب و صمیمی در ادبیات ایران خواهد گشود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱٨ خرداد ۱٣٨۶ -  ٨ ژوئن ۲۰۰۷


هوشنگ گلشیری با «شازده احتجاب» پایه های شخصیت و سبک مستقل هنری خود را کار گذاشته است. هنوز نمی توان گفت که گلشیری با این اثر درخور توجه خود، سنگ راه شماری در مسیر حرکت ادبیات ایران نهاده است، لیکن اگر او با همین آهنگ و در همین سطح به آفرینش هنری خود ادامه دهد، بی گمان جای خویش را به عنوان نویسنده ای خوب و صمیمی در ادبیات ایران خواهد گشود.
در سراسر این کتاب جوانه های استعداد و قریحه ای خلاق به چشم می خورد که رو به شکوفائی است. حوادث کتاب مانند کابوسی سهمگین به دور آدم کتاب «شازده احتجاب» می گردد و بر خواننده می گذرد.
شازده احتجاب آخرین بازمانده نسلی است که بوی گوشتهای داغ کرده، تشنجات احتضار، بخار گرم متصاعد از خونی که تیغ جلاد از رگهای گردن محکوم جوشانده است و تاولهائی که تازیانه بر تن ها می نشاند غریزه های حیوانیش را سیراب می سازد.
لیکن شازده احتجاب عنصر ادامه و تداوم این نسل نیست، بلکه نشان زوال آن است.
از منظره کشتار و شکنجه به چندش می افتد. با یک زن سر می کند که پس از مرگ او به سل. می خواهد کلفت خانه اش را جانشین او سازد. سرفه هایش پنجره های اتاق را می لرزاند، عرق می خورد و قمار می کند و دارائی اجدای را، یکی پس از دیگری، به سمساری یهودی می فروشد.
ثروت خانوادگی که از راه غارت، تجاوز قتل و شکنجه گردآوری شده بود، پای سفره قمار باخته می شود. و این هر دو قطب های متباعد یک جریان واحدند.

«قباله ها دست عمو بزرگ بود بچه ها هم، حتما؛ پاچین مادرشان را چسبیده بودند ... و شما زدید توی صورت عمو بزرگ که با همان ضربه افتاد کف اطاق. قباله ها هم پخش اطاق شد. یکی از سوارها دست و پایش را بست. و شما بالش را گذاشتید روی صورت عمو بزرگ و نشستید رویش ...
عمو بزرگ هنوز خرخر می کرد که من سیگار را پیچیدم و دادم دست شازده بزرگ، عمو بزرگ هنوز وول می خورد. من پاهایش را دیدم»... «سیگاری که تمام شد ته سیگار را روی دست عمو بزرگت خاموش کرد و بلند شد و گفت بیندازیشان توی چاه... بعد زنش را انداختیم، بچه ها را هم انداختیم توی چاه و رویشان سنگ ریختیم.»
شازده بزرگ ثروت کلانش را اینجوری جمع کرده بود.
«یهودی دست کشید به ریش کوسه اش، شازده جان. زهوار این صندلی در رفته. به عمت قسم، می ترسم روی دستم بماند.
شازده گفت بی چشم و رو، اگر پدر بزرگ بفهمد که...
- حالا اگر یکی از این خرپولها پیدا می شد، یک حرفی.
شازده احتجاب می دانست که... یهودی نمی تواند بفهمد که مشکل است، که آدم نمی تواند به هیچ و پوچ، پانزده سال خاطراتش را بفروشد».
و شازده احتجاب ثروت اجدادی را اینجوری از دست داد.
در بالا اشاره شد که حوادث کتاب چونان کابوسی بر خواننده می گذرد.
کابوسی تب الود و توام با هذیان. هذیان بدین معنی که رویدادهای کتاب سخت درهم فشرده، در هم تنیده اند و بدون ارتباطی منطقی از پی یکدیگر می آیند. از این رو ساختمان داستان، با وجود انگیزه ای هنری که در آدم ایجاد می کند، ناقص است. سکته دارد.
گلشیری دارد از کوهی بالا می رود که تازه به کمرکش آن رسیده است. نیمه بعدی راه دشوارتر و پرسنگلاخ تر است. آثار بعدی گلشیری نشان خواهد داد که «شازده احتجاب» ره آورد راه پیمایی بزرگی است که هنوز به پایان نرسیده و ارمغان هایی جالب تر به همراه خواهد آورد، یا آنکه این آخرین نقط صعود او بوده است. نقطه ای که رسیدن بدان نیز برای یک نویسنده نشانه یک کامیابی است.

* این نقد در آیندگان شماره ۴۲۴، دوشنبه ۲/۲/۱٣۴٨ با امضای «قباد» چاپ شده است.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست