واکنشهای اعتراضآمیز به سفر اورتگا به ایران، چرا؟
هادی پاکزاد
•
کمی خودمانیتر حرفمان را بگوییم! چرا آقای اورتگا، چاوز، فیدل و غیره ... حکومت ایران را که در بسیاری موارد برای ابتداییترین حقوق اتباع خود ارزشی قایل نمیشود... تحویل میگیرند؟ چرا آنان با این کار به چنین رژیمی مشروعیت میبخشند؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲٣ خرداد ۱٣٨۶ -
۱٣ ژوئن ۲۰۰۷
سفر آقای دانیل اورتگا رئیس جمهور نیکاراگوئه به ایران با واکنش اعتراضآمیز و گلهمند اکثر نیروهای مخالف جمهوری اسلامی روبهرو شد.
از طرفی آمریکا و وابستگان دور و نزدیکش، طبق معمول، ایران را بهخاطر چسباندن خودش به کشورهای انقلابی آمریکای لاتین که شامل کوبا، ونزوئلا، بلیوی، نیکاراگوئه و... میشوند، مورد تحقیر و استهزا قرار داده و میدهند و دایما در بوقهای تبلیغاتیاشان میدمند که این کشور برای نجات از انزوای بیشتر جهانی، میکوشد با هر ترفندی که شده، جا پایی در کشورهای همسو که همگی آنها دشمنان قسم خوردهی دموکراسی آمریکایی هستند، بیابد تا کین و نفرت ضد آمریکاییاش را بیشتر و بیشتر عینیت بخشد.
تردید نیست که نسبت به این نگرش اربابان جهان، نباید اعتراضی داشت؛ آنان در برنامههایشان، هر روز و شب، بیش از بیست و چهار ساعت!!، مرتبا دربارهی ایران و در بارهی ریزترین رویدادهایش میگویند و دلسوزی میکنند و برای همه و همه کس که در این کشور ستم میبینند دل میسوزانند و وعده میدهند که از تمام نیروهای برانداز که عاشقان دموکراسی باشند حمایت میکنند.
برای این عاشقان دموکراسی، بدیهیست که این کشور، آنهم با این شکل و شمایل، باید که دوستانی مانند خود داشته باشد!! و همینجاست که کوبا، ونزوئلا، بولیوی و نیکاراگوئه نیز کشورهایی هستند مانند ایران که در آن کشورها نیز واژهای به نام دموکراسی جایگاهی ندارد و مردمانشان در پشت پردهی آهنینی دیگر قرار دارند که بر آمریکا و دیگر قدرتمندان جهانی، وظیفه است تا با هر امکان و شیوه و طریقی آنها را به راه راست هدایت کنند و مردم این کشورها و همهی جهان را با طعم و مزهی دموکراسی، یکبار و برای همیشه، آشنا سازند.
طرف دیگری که از رابطهی کشورهای انقلابی آمریکای لاتین با ایران گلهمند است، متاسفانه نیروهایی هستند که بسیاری از آنها نه تنها در آرزوی دستیابی به دموکراسی آمریکایی رویابافی نمیکنند، بلکه از کلیت پدیدهای نامیمون به نام امپریالیسم وحشی کنونی که بیپروا و با هر ترفند و وسیلهای مشغول ساختن «جهانی سازیاش» است... نفرت دارند. این نیروهای به واقع دلسوز کشور و دلسوز بشریت نیک میدانند که اگر باور داریم که بودجهی نظامی، فقط و تنها، آمریکا نزدیک به نصف بودجهی نظامی تمام کشورهای دنیا است، و اگر باور داریم که تمام بودجهی نظامی همهی کشورهای همسو را که در جهت مستقیم ضد منافع آمریکا هستند جمع کنیم، همهی آنها به یک بیست و نهم بودجهی نظامی آمریکا نمیرسد، آنگاه بهتر متوجه میشویم که چنین بوجهی وحشتناک نظامی نمیتواند تعریف سالمی از دموکراسی بدهد و نباید هرگز و هرگز فریب تبلیغات فوق بیست و چهار ساعتهاش را خورد که مرتبا از عدالت و آزادی و دموکراسی حرف میزند و هرگز به این سوال پاسخ نمیدهند که چگونه ممکن است ثروت افرادی مانند بیلگیتس با یک میلیارد نفر از اهالی همین کرهی زمین برابری کند و در چنین شرایط و بستری دموکراسی هم وجود داشته باشد؟
تردید نیست که چپها، بهخصوص کمونیستها و سوسیالیستهای حقیقی، نه از نوع بلری و اروپاییزدهاش که متاسفانه شرایط آب و هوایی آنجا، عدهای از چپهای وطنی را نیز سوسیال دموکراتیزهی دوستدار دموکراسی کرده است، هرگز با نگاه امپریالیستها و طرفداران آنها به مقولهی اورتگا و دیگر رهبران انقلابی آمریکای لاتین، نمینگرند. آنان بهخاطر دردهایی که در طول سالیان دراز متحمل شدهاند، توقع و نگاه ویژهی خودشان را از حضور اورتگاها در ایران دارند که از مبنا و بنیاد با نگرش و خواست هواخواهان امپریالیستها در تضاد است. این تضاد تا آنجاست که باید اعتراف کرد که «چپ» ابدا نباید از آمریکا پشتیبانی بخواهد، برای خواستهای قانونی و بشری و انقلابی... نمیتوان از آمریکا انتظار داشت. دموکراسی آمریکایی ضد بشر است و اگر چنین باوری برای روشنفکران مفهوم نشود... همیشه و همیشه در موجهایی از تزلزل و گیجی بهسر خواهیم برد و طبیعیست که نخواهیم توانست واقعیتها را همان گونه که هستند ببینیم و بر اساس واقعیتها، حقایق را مفهوم و آشکار سازیم.
در وبلاگی کم و بیش با این مضمون آمده است: جای شکرش باقیست که آقای اورتگا اسمی از مارکس و انگلس و لنین به میان نیاورد که در غیر این صورت آنان را در گورشان به لرزه میانداخت!! و البته دیگر چپهای با تجربه نیز خیلی تند و افراطی سخن گفتهاند که بهتر است ما نیز فقط حرف خودمان را بزنیم و حداقل از دموکراسی برای پذیرش و شنیدن کلام هم استفاده کنیم که این کار عدالت نام دارد و البته ما تلاش میکنیم تا عدالت را، در تمام ابعادش، دموکراسی معنا کنیم.
اصل موضوع این است که اگر به یک نکتهی کلیدی و در عین حال ظریف توجه نشود، این باعث میشود تا کل واقعیت واژگونه به نمایش درآید. حقیقت دارد که در شرایط حاضر عدالت اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، در کشور ما، یا وجود ندارد و یا بسیار کم رنگ است. در این باره بسیاری از صداهایی که از داخل و خارج شنیده میشود و شما هم در زندگی معمولی خودتان شاهد هستید، بر این حقیقت تاکید دارد که جامعهی ما با تضادهای بسیار و از طرفی سردرگمی مواجه است که خود کلافی هزاران سر دارد. با این اوصاف، حرف این است که ریشهی واقعی و حقیقی این کلاف سردرگم که نشانگر همهی نارساییهاییست که در هر گوشهی این سرزمین میتوان به تصور آورد، چیست؟ ما محصول و نتیجهی چه هستیم؟ القاعده تولیدی کدام کارخانه بوده است؟
اگر امروز جهان، بیش از گذشته، یکپارچه شده است... و اگر دهکدهی جهانی واقعیت دارد، پس مشکلات و سر اصلی این کلاف هزار سر ناپیدای موجود را باید در جهان چگونه پیدا کرد؟ جهانی که به قول آقای اورتگا، به هنگام موفقیت در فرو پاشیدن شوروی پایان مبارزهی طبقاتی را در آن اعلام کرده بودند و دیری نپایید که از هر گوشهای، به ویژه آمریکای لاتین، صدا برخاست تا جایی که این فریادها گوش آورندگان نظم نوین جهانی را آزار داده است و آنان را وادار کرده است تا با آنهمه فراوانی توپ و تانکشان در هر گوشه و کنار این جهان سرک بکشند تا هر فریادی را در گلو خفه کنند.
کمی خودمانیتر حرفمان را بگوییم! چرا آقای اورتگا، چاوز، فیدل و غیره ... حکومت ایران را که در بسیاری موارد برای ابتداییترین حقوق اتباع خود ارزشی قایل نمیشود... تحویل میگیرند؟ چرا آنان با این کار به چنین رژیمی مشروعیت میبخشند؟ آیا آنان چشمشان را به روی سرکوب معلمان، زنان، دانشجویان، کارگران و... میبندند و فقط دلشان را به پز ضد امپریالیستی این حکومت خوش کردهاند؟
در پاسخ باید بپذیریم که ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، چارهای نداریم تا سمت و سوی حرکت خودمان را نه براساس مشاهدهی یک گام مقابل خود، بلکه باید چندین گام دورتر را نیز مشاهده کرد!!
منظورم را با مثالی روشن کنم: وقتی صبح خیلی خیلی زود در صف نوبت برای خرید شیر یارانهای بروید، مشاهده میکنید که این مردم در انتظار برای گرفتن شیر چگونه تلاش دارند تا کسی خارج از نوبت نیاید و اگر چنین شود دعواها بهراه افتاده که گاهی کار در بعضی جاها به مجروح شدن هم کشیده شده است. این اشخاص که برای گرفتن سه پاکت شیر رایانهای این گونه خود را هلاک میکنند و میخواهند عدالت اجرا شود تا حق کسی پایمال نشود... هرگز به این فکر نمیکنند که اساسا برای گرفتن چند پاکت شیر بیارزش، چنین تلاشی، خود عین بیعدالتی است که بر همهی آنان روا داشته شده است. آنان به عامل واقعی چنین بیعدالتی فکر نمیکنند... آنان همه بیعدالتی را متوجهی کسی میدانند که میخواهد خارج از صف شیرش را بگیرد و به دنبال دیگر بدبختیهایش برود.
مساله این است که «چپ» نباید تمام بدبختیهای جامعه را متوجهی کسانی بداند که خارج از صف میخواهند شیر را بگیرند. البته «چپ» باید قبول کند که کسی نباید خارج از صف شیر بگیرد و این کار بیعدالتی نام دارد و نباید برای کسی که خارج از صف میآید کف بزند!! اما «چپ» برخلاف جماعتی که همهی بیعدالتی را در عدم رعایت نوبت میدانند و به اصل قضیه که وجود و فلسفهی همین نوبت است که باید شک کرد و آن را بیعدالتی دانست توجه نمیکنند... چپ، باید با هشیاری به اصل قضیه شک کند و همهی بیعدالتی را متوجهی دولت و حاکمان نداند!!! توجه کنیم که میگوییم همهی بیعدالتی را... نه این که در کشور ما بیعدالتی وجود ندارد. نه این که ده تا بیست درصد جمعیت، امکانات و ثروت هشتاد تا نود درصد جامعه را در انحصار خود ندارند. نه این که بیشتر مردم در لبهی پرتگاه خط فقر قرار ندارند و کسانی نیستند که آنان را به درهی عمیق زیر خط فقر هول ندهند... همهی این چیزها وجود دارد، واقعیت این است که هرسال دریغ از پارسال! امسال دیگر کمرها دارد زیر پرداخت اجارهی خانه خم که چه عرض کنم، دارد خورد میشود. نه این که تورم بیداد نمیکند! نه این که کلان پولدارها دارند نان تورم را نمیخورند و به ریش خلقاله نمیخندند... همهی این چیزها وجود دارد و هر کدام از آنها نیز مهم هستند و درست مانند همان صف شیر یارانهای باید عدالت رعایت شود... اما «چپ» نیاز دارد تا بیش از نوک بینیاش را نیز ببیند! ببیند که امپریالیسم آمریکا و دیگر وابستگانش هستند که عامل اصلی تمام این بلاها میباشند. «چپ» باید بتواند با تمام عوامل این بلایا مبارزه کند، اما اگر اصل را رها کند و به کسی که دارد خارج از نوبت شیر میگیرد بچسبد و او را مهمترین دشمن بداند، کار را به بیراهه میکشاند. در این صورت دعوا میکند، خود و دیگران را مجروح میسازد، اما شیر را کسان دیگری نوش جان خواهند کرد!! همان کسان که شیرهی جان بشریت را مکیدهاند!!
اشتباه است اگر تصور شود که غرض دفاع از کاسترو، اورتگا و یا هر کس دیگری است. مهمتر این که اشتباه است اگر تصور شود دفاع از حکومت خودمان است که وصف آن در همین نوشتار آمده است. مساله بر سر هیچکدام از این حرفها نیست. سخن این است که «چپ» باید واقعگرا باشد. فرض کنیم شما به جای آقای اورتگا و یا چاوز باشید، مگر مشاهده نمیکنید که مردم در هر فراخوانی که توسط حکومت انجام میشود چگونه سر و دست میشکنند؟ مگر آقای چاوز و کاسترو مشاهده نمیکنند که چگونه تودههای مردم فریاد مرگ بر آمریکا سر میدهند؟ مگر در هر انتخاباتی اکثریتی از مردم شرکت نمیکنند و رای نمیدهند؟ و البته بسیار مگرها وجود دارد که اگر «چپ» کمی حق بدهد... باید بپذیرد که آقای چاوز و اورتگا و غیره... حق دارند که دست رئیس جمهور ما را محکم بفشارند، زیرا ملت ما به آنان تفهیم کرده است که این رژیم هر عیب و نقصی هم که داشته باشد، بر اساس منافع و دیدگاه خودش ضد آمریکایی است.
در شرایط حاضر «چپ» باید بپذیرد که حضور پر رنگی در جامعهی کنونی ندارد! وقتی«چپ» برای سادهترین امور که یک مجلس بزرگداشت باشد، فراخوان میدهد... تعداد استقبالکنندگان بسیار محدود هستند. این چه معنا میدهد؟ این سوال قصد آن ندارد که بگوید «چپ» غلط است، و از طرفی نمیخواهد بگوید که هر استقبالی نیز حکایت از صحت و درستیاش دارد. ولی حداقل میتواند بگوید که نقصی در وجود ارتباط بین «چپ» و مردم هست. بههر حال این نقص چه باشد و چه نباشد، در حال حاضر منظور نظر نیست، منظور این است که «چپ» ایران برای کشورهای آمریکای لاتین و بهویژه شخصیتهای مورد بحث ناآشنا هستند و این ناآشنایی با ترجمهی یک گله و بیان این حرفها به آشنایی تبدیل نمیشود!!
واقعیت این است که تا «چپ» نتواند هویت بهحقش را عینیت بخشد، نباید از نیروهای غیبی، مثل اورتگا و دیگران انتظار داشته باشد! برای نمونه باید به خود بگوییم: آیا «چپ» توانسته است تعریف جامع و منسجمی از خود در رابطه با شرایط ایران و جهان ارایه دهد؟ و آیا تعریف و یا تعاریفش نزد تودههای مردم خریدار داشته است؟
باید که بتوان به این سوالها پاسخ داد و باید که زندگی بتواند به این سوالها پاسخ مثبت بدهد، چرا که آزادی، دموکراسی و عدالت واقعی در گرو آن است که روزی «چپ» توانسته باشد به این سوالها و بسیار سوالهای دیگر پاسخ دهد.
|