یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

جمهوری خواهی، همین امروز! - ف. تابان

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : با طرف

عنوان : زنده باد تملق
بی طرف جان از تملق دوستی شاه نوشته بود خواستم تجربه ی شخص شخیص خودم رو به اطلاع عموم هم میهنان برسانم. در سراسر زندگی ننگینم دو نفر را دیدم که تا این حد چون شاه فقید از تملق خوششون میومد، یکی ابوی مرحوم خودم بود و اون دیگری هم شوهر عمه ام، ما بقی آدم ها که دیدم به مراتب از این دو بزرگ مرد و اون پادشاه فقید خوش پیف تر بودند. دست بردارید آقایان، یه مرده گیر آوردین که تازه تو اون خاکی هم که بیش از هر یک شما برای اش کوشید خاک نشده است و از بام تا شام بر پیکر بی جان اش چوب می زنید. خجالت هم خوب چیزید. حضرات، که اینهمه مارکس و ویتفوگل هم بلغور کرده اید، مسائل اجتماعی را نمی شود اینگونه شخصی کرد، ماست فروش سر محل رو بکنید رئیس جمهور منتخب انشاء الله گربه ست و از صافی خبرگان رد می شود و به یاری فرهنگ مهدویت روزی پنج تُن تریاکی که فقط در تهران مصرف می شود تبدیل می شود به شکلات ویفر. خجالت هم خوب چیزیست.
٨۲۴۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ناصر مستشار

عنوان : هموطن گرامی آقای علی کبیری ،فکر می کنم من در ارائه نظراتم قاصر بودم ویا شما مقصود مرا اشتباه متوجه شدید؟
من نطرم این بود که اگر سلطنت طلبان طبق نظر آقای ف.تابان در بعداز انقراض نظام اسلامی شاه خود را دارند تا همزمان هم نظام سلطنتی و نماد شاهنشاهی را که رضا پهلوی است به رفرندام بگذارند ما جمهوری خواهان نیز از هم اکنون می توانیم از هم اکنون برای پس از انقراض حکومت اسلامی نظام آزاد جمهوری و نماد و سنبل ریاست جمهوری را همزمان به مردم معرفی و به آرای عمومی مردم بگذاریم.این پیشنهاد مرا تقریبا سازمان مجاهدین سالهاست که با بزرگ کردن خانم مریم رجوی اما بسیار ارتجاعی و فرقه گرایانه مطرح کرده اند هیچ پیروزی نداشته اند چرا که آنها برنامه و راهکار ارتجاعی با ولایت مسعود رجوی و نظارت و همدلی دول خارجی دنبال می کنند که اصلا مورد توافق نیروهای سیاسی ومردم ایران واقع نگردیده است.در حال حاضر نه سلنطنت طلبان متحد هستند که آرای پشت سرخود داشته باشند و نه جمهوریخواهان ونه رژیم برای ادامه حکومت کردن متحد است به همین خاطر سرنوشت ایران پشت ابرهای سیاه قرار گرفته است که وضعیت همیشه در ایران اتفاق افتاده است.پس از انقلاب مشروطیت و آنارشیست حاکم آن دوره منجر به ۳۶ دولت در عرض ۱۰ سال دوره مشروطه منجر گردید عاقیبت مملکت را برای ظهور رضاخان میرپنچ بیسواد اما با کاریسما آماده ساخت.در قبل از سال ۵۷ نیز شاه تمام سازمانها را به جزء تشکیلات روحانیت را متلاشی کرده بود و خود سازمانها نیز در اختلاف بسر می بردند عاقبت سرو کله خمینی پیدا شد.
٨۲۴۶ - تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : علی کبیری

عنوان : گربه کجاست تا زنگوله را به گردنش آویزان کنیم؟
آقای مستشار عزیز،
سخن کز دل برآید، لاجرم بردل نشیند. برویم دنبال کاندائی که مراد همه رو ازچپ و راست و میانه، برآورده کنه و ضمنا حاضر باشه تا خودش رو باشاخ گاو ولایت فقیه دربیاندازه و مانورهائی رو انجام بده که خاتمی ومیرحسین و کروبی ونوری واحمدی نژاد رو مات کنه. اگر نظر این کمترین راخواسته باشید، برای پیروزی بر حریفی که محکم سرجایش ایستاده، اول باید تعادل او را بهم زد وسپس به او حمله کرد. برای انجام این کار، بهترین استراتژی دراین برهه تاریخی آنست که بلوائی بپا کنیم که نظر مردم ایران ودنیا رو بخودش جلب کنه. چگونه؟ ۱- اول یک کاندیدائی رو از میان کاندیداهای شناخته شده ومورد اطمینان برمیگزینیم که به ولایت فقیه اعتقادی نداشته وحاضر نباشه تااز فیلتر شورای نگهبان رد بشه. ۲- برایش دست به تبلیغات وسیع زده واز مردم میخواهیم تا او را به عنوان رئیس جمهور انتخاب کنند. ۳- با تهیه تومار بزرگی که به امضای حامیان وی رسیده است ، از سازمان ملل میخواهیم تا نمایندگانی را برای اطمینان از برگزاری انتخابات آزاد به ایران گسیل دارد. ۴- از مردم میخواهیم تا بعداز رأی دادن به او، یک رأی هم ازطریق اینترنت دراختیار مرکزی که معین خواهیم کردو زیر نظر نمایندگان سازمان ملل یا سازمانهای آزادیخواه قراردارد، بدهند. ۵- بعداز رأی گیری اینترنتی هم جمهوریخواهان وهم سایر جهانیان متوجه خواهند شد که درکجا ایستاده ایم. قدر مسلم آنست که رژیم حاضر با همچه گزینشی بشدت مخالفت خواهد کرد ودرمقابل با واکنش منفی مردم و سازمان ملل وسایر آزادیخواهان جهان روبرو خواهد شد و جمهوریخواهان هم از نیروی خود آگاهی خواهند یافت.
واین آغاز یک مبارزه برای برقراری یک جمهوری مردمی درایران خواهد بود.
٨۲۴۵ - تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ناصر مستشار

عنوان : اگر از همین "امروز" جمهوری خواهان اصیل و واقعی متحد شوند من از جانب سلطنت طلبان هیچگونه خطری احساس نمی کنم
آن چیزی که بخش ناچیزی از مردم را بسوی سلطنت خواهی می کشاند ،جنایات بیشتر و وحشتناک افزون رژیم جمهوری اسلامی نسبت به دوره شاه است که برای عده قلیلی نوستالژی برگشت سلطنت را فراهم کرده است.۵۰ میلیون از جمعیت کنونی ایران نه شاه دیده اند ونه انقلاب و نه مزایای دوره سابق را شاهد بوده اند بلکه ایرانیان در دوره جمهوری اسلامی تنها به انتخاب رئیس جمهور عادت کرده اند و مزایای رئیس جمهور را ازشاه بیشتر ارج می دهند.مشکل جمهوری خواهان در این است که تحت یک برنامه مشترک متحد نیستند و بطور صوری وفرضی فردی صالح و پاک برای کاندیداتوری مقام ریاست جمهوری از حالا برای خود ندارند .مردم ایران در این ۳۰ سال گذشته چند بار رئیس جمهور به میل خود انتخاب ( به شهادت دوست ودشمن بنی صدر و خاتمی از آرای سالم تری نسبت به دیگران برخوردار بوده اند) کرده اند، اما مردم ایران هیچگاه به میل خود در طول تاریخ شاه انتخاب نکرده اند پس از این به بعد نیز به انتخاب نیز به انتخاب مقام ریاست جمهوری در قانون اساسی نوین و نظام دمکراتیک اکتفاء خواهند نمود.
٨۲۴۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : حسن کیان زاد

عنوان : سیاست حذف دگراندیش یعنی استبداد، خواه جمهوریخواه باشد و یا مشروطه طلب
" جمهوریخواهی، همین امروز " بگونه یک خواست آرمانی و آزادیخواهانه از سوی آقای ف. تابان و هزاران هزار ایرانیان جمهوری طلب، قابل درک و گرامی است. اما در شرایطی که حکومتگران جمهوری اسلامی هنوز هم پس از سی سا ل بیدادگری، با بکارگیری از ابزار سرکوب قرون وسطائی، ملت ایران را به بند استبداد و ارتجاع سیاه مذهبی خود کشیده اند، این خواست " امروز " نمیتواند محملی فراگیر و راهبردی گردد برای پایگیری یک پیکار مردمی گسترده بر ضد دشمن مشترک. ف. تابان خود بدرستی و ژرفا، آنجا که سخن از "سردرگمی و سرگشتگی و پراکندگی" زیاد در میان مخالفین حکومت و بویژه جمهوریخواهان، بجای "واقع گرائی" سخن بمیان میآورد و فرایند ناکام و عملکرد پنج ساله ی اتحاد جمهوریخواهان ایران و جمهوریخواهان چپ لائیک را زیر پرسش میبرد و سبب را "عدم ثبات استراژیک" در میان پاره ای از فعالین آن در کوچه پس کوچه های سیاست_ از جمله نزدیکی به سلطنت طلبان_ بشمار میآورد، چگونه است که گناه بزرگ این "دگردیسی" را، در حضور"رضا پهلوی" بعنوان نماد سلطنت در کارزار سیاسی موجود، می بینند؟. چگونه میتوان از آزادیخواهی، مردمسالاری و حقوق بشر سخن بمیان آورد، اما از حضور دگر اندیشان سیاسی و خواستهایشان _ حال بهر نام ونشانی _ و همچنین "مسکوت گذاشتن شکل حکومت" از سوی آنان را، یک " کلاه سیاسی" و "فریبکاری" نامید؟

بر خلاف نظر آقای ف. تابان، شکست جنبش رفراندم و فرآیند های نابسامان کنفرانسهای بیشمار جمهوریخواهان و مشروطه طلبان در اروپا و آمریکا در راستای اتحاد عمل و همسوئی نیروهای دموکرات مخالف رژیم و گسست و سرخورده گیهای درون گروهی و پراکندگی نیروهای مبارز انسانی بودند، که سرانجام بخشی از اندیشه وران چپ و میانه، ملی و راست گرا را بر آن داشت، تا از آن رویکردهای جدائی آور ایدئولوژیک دوری گزیده، از "ثبات استراتژیک کاذب" فرقه ای فاصله گرفته
و در پی کنشهای مبارزاتی همسوئی با یکدیگر باشند. شوربختانه ف. تابان در تحلیل خود از این تغییر و تحول واقعگرانه بدور افتاده، زیرا که اولویت را تنگ نظرانه، تنها در اتحاد عمل میان جمهوریخواهان می پندارد و تحقق دموکراسی را در قالب آن.
در تحقق دموکراسی در ایران همه ایرانیان از خرد و بزرگ، پیر و جوان با اندیشه وریهای گوناگون، جمهوریخواه و یا مشروطه طلب سهم و حق دارند. کسانی را بخاطر یک چنین تمایلاتی مورد "اتهام" قرار دادن استبداد است و ناسازواری و اعمال سیاست حذف دگراندیش. آقای ف. تابان، شاهزاده رضا پهلوی یک شهروند ایرانی است بمانند من و شما با حقوق مساوی، نه بیشتر و نه کمتر. توجه بفرمائید که ایشان نه از تاج و تخت، بلکه از آزادی و دموکراسی و حقوق مردم ایران سخن بمیان می آورند. ایشان نزدیک پانزده سال پیش در یک بیانیه چهارده ماده ای خطوط فکری و سیاسی خود را ترسیم کردند، یکی از کسانی که در ان هنگام نقدی مثبت در باره اش در کیهان لندن نوشت، از یاران شما آقای فرخ نگهدار بود. حق انتخاب در فردای آزاد ایران با مردم ایران است وبس و تا آنهنگام هیچ گزینه ای بسته و محتوم، نمیباشد.
٨۲۴۲ - تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : افشا گر

عنوان : شباهت شاه و احمدی نژاد! (مصاحبه فالاچی، روزنامه نگار ایتالیایی با شاه)
اوریانا فالاچی : هنوز یک لبخند در صورت شما از یک شهاب در آسمان نایاب تر است. آیا شما هیچ وقت می خندید اعلیحضرتا؟

محمدرضا پهلوی : فقط وقتی که موضوع خنده داری اتفاق بیفتد. اما این موضوع باید خیلی خنده دار باشد که غالبا اتفاق نمی افتد. نه ، من از آن آدم هایی نیستم که به هر موضوع احمقانه ای بخندم . اما شما باید درک کنید که زندگانی من همیشه یک زندگانی سخت و دشوار و خسته آور بوده است . فقط دوازده سال اول سلطنت مرا تصور کنید که مجبور بودم چکارکنم ، و تازه من به رنج های شخصی خودم کاری ندارم ، من به رنج هایم در نقش یک شاه اشاره می کنم . البته من نمی توانم خودم را از شاه جدا کنم . پیش از مثل یک « مرد» بودن ، من یک شاهم . شاهی که سرنوشتش باتمام رساندن ماموریتش است . بقیه اهمیتی ندارد.

فالاچی : خدای من ، این باید شما را بسیار آزار دهد! منظورم اینست که بودن در نقش یک شاه به جای یک انسان شما را تنها و بی کس می کند.

محمدرضا پهلوی : من این مساله را نفی نمی کنم که بی کس هستم . یک شاه وقتی برای کارهایی که انجام می دهد و چیزهایی که می گوید مجبور است که به کسی اعتماد نکند، به ناچار تنها خواهد شد. ولی من کاملا تنها نیستم ، چون من به وسیله ی نیروی دیگری همراهی می شوم که دیگران آن را حس نمی کنند. همان نیروی مرموز در من ، و من همچنین پیام هایی نیز دریافت می کنم . پیام های مذهبی و من خیلی خیلی مذهبی هستم و من به خدا ایمان دارم و همیشه هم گفته ام که اگر خدا نبود، ما مجبور بودیم که اور خلق می کردیم ! آه من واقعا برای بیچاره هایی که به خدا ایمان ندارند ، متاسفم . شما نمی توانید بدون خدا زندگی کنید. من باخدا از زمانی که خدا آن رویاها را به من داد..

فالاچی : رویا ؟ اعلیحضرتا؟

پهلوی : آری رویاها !

فالاچی : از چه ، از کجا؟

پهلوی : از امامان . آه من متاسفم که شما در باره ی آن چیزی نمی دانید. هرکس می داند که من رویاهایی داشته ام . من حتا آن را در « اتوبیوگرافی » خود نوشته ام. وقتی بچه بودم دو تا رویا داشتم. دیگری زمانی که شش ساله بودم . اولین بار من اماممان علی را دیدم . « علی» که طبق مذهب ما ، غایب شد تا روزی برگردد تا دنیا را نجات دهد!؟؟ یک پیش آمدی برای من اتفاق افتاد . از روی سنگی زمین خوردم و او نجاتم داد. او خودش را بین من و سنگ قرار داد. من می دانم ، برای این که من او را دیدم . شخصی که با من بود او را ندید و هیچکس دیگر هم او را ندید به جز من ، برای این که ... آه ، من می ترسم که شما حرف های مرا نفهمید.

فالاچی : و حقیقتا هم نمی فهمم اعلیحضرتا! من حرف های شمار اصلا نمی فهمم . ما شروع بسیارخوبی داشتیم و حالا... این موضوع رویاها ... این برای من روشن نیست ، همین .

پهلوی : برای اینکه شما ایمان ندارید . شما به خدا ایمان ندارید ، شما به من هم ایمان ندارید. خیلی از مردم به آن عقیده ندارند. حتا پدرم هم آن را قبول نداشت . او هیچوقت آن را قبول نکرد. او همیشه در این مورد می خندید. به هر حال خیلی از مردم- اگرچه محترمانه – از من سوال می کردند که آیا مطمئن هستم که آن ها وهم وخیا لنبوده است . جواب من خیر است. خیر ، برای این که من به خدا ایمان دارم . به این حقیقت که من به وسیله ی خدا انتخاب شده که یک ماموریتی را به پایان برسانم. رویاهای من معجزه هایی بوده اند که کشور را نجات داده اند. دوران سلطنت من کشور را نجات بخشیده و این به خاطر این بوده که خداوند در کنارم بوده . مقصودم اینست که این عادلانه نیست که اعتبار تمام کارهایی را که برای ایران کرده ام به خودم نسبت دهم. در حقیقت می توانستم این کار را بکنم . ولی نخواستم . برای این که می دانستم که کس دیگری پشتیبان من است و او خدا بود و. منظورم را می فهمید ؟

فالاچی : نه اعلیحضرتا ! زیرا ... خوب ، ایا شما این رویاها را فقط در ایام کودکی داشته اید، یا وقتی که بزرگ هم شدید ، برایتان روی داده ؟

پهلوی : همانطور که قبلا گفتم فقط در زمان کودکی ، هرگز آن ها را در زمان دیگری نداشته ام ، فقط خواب دیده ایم . با فاصله های یک یا دو سال یا حتا هر هفت هشت سال . برای مثال من یک مرتبه در ظرف پانزده سال دو خواب دیدم.

فالاچی: چه نوع خواب هایی ؟ اعلیحضرتا!

پهلوی : خواب های مذهبی ، بر پایه ی تصورم و خواب هایی که من می دیدم مربوط به این بودکه در دو یا سه ماه آینده چه اتفاقی خواهد افتاد . من نمی توانم به شما بگویم که این خواب ها در چه موردی بودند. آن ها لزوما چیزهایی نبودند که به شخص من مربوط شوند. آن ها در مورد مسایل داخلی کشورم بودند و بنابراین باید محرمانه باقی بمانند. شاید اگر من به جای لغت « خواب» « احساس قبل از وقوع » را به کار ببرم . شما حرف مرا بهتر درک کنید . من به این نوع احساس ها عقیده دارم . من این نوع احساس ها را مرتبا دارم ، مانند غرایزم ؛ قوی و بدون اراده . حتا روزی که به من از فاصله دومتری تیراندازی کردند، این غریزه ام بود که نجاتم داد . برای این که بدون اراده وقتی قاتل قصد داشت تیرش را خلی کند، من کاری کردم که در بوکس به نام « رقص سایه » معروف است و در کمتر از یک ثانیه قبل از اینکه او قلب مرا نشانه کند ، من جا خالی دادم و گلوله به شانه ام خورد. یک معجزه ، من همچنین به معجزات نیز معتقدم . وقتی که شما فکرش را می کنید که من پنج بار مورد اصابت گلوله واقع شده ام ؛ یک بار روی صورتم ، یک بار در شانه ام ، یک بار در سرم ، دو تا در بدنم و آخرین گلوله که به واسطه گیر کردن ماشه از لوله تفنگ خارج نشد... شما باید به معجزات ایمان داشته باشید.
من تا به حال مقدار زیادی حوادث هوای داشته ایم و از همه ی آنها بدون صدمه ای بیرون آمده ام . شکر معجزات را که خواست خدا و امامان است . من قیافه شمار کم باور می بینم.

فالاچی: بیش تر از کم باور . من قاطی کرده ام . من قاطی کرده ام ، اعلیحضرتا برای این که ... خوب برای این که من خودم را با کسی در حال صحبت می بینم که پیش بینی نمی کردم. من هیچ چیز در مورد این معجزات نمی دانستم . این رویاها و ... من به این قصد به این جا آمده بودم که در باره نفت ، در باره ی ایران ، در باره ی خود شما ... حتا راجع به ازدواج هایتان ، طلاق ها یتان و ... صحبت کنم. به هر حال ، موضع را عوض نکنیم در مورد طلاق هایتان – آن ها می بایست خیلی دراماتیک باشند. این طور نیست ؟ اعلیحضرتا!

پهلوی: گفتن این موضوع آسان نیست ، برای این که زندگانیم به طرف سرنوشت پیش می رود و وقتی که احساس های شخصی خودم باید که رنج می کشیدند، من خودم را با این خیال آرام کرده ایم که این دردها دست تقدیر بوده است . شما نمی توانید در مقابل سرنوشت بشورید، وقتی که شما موریتی را برای تمام کردن دارید و برای یک شاه احساس های خصوصی به حسا ب نمی آید . یک شاه هیچوقت برای خودش گریه نمی کند. او این حق را ندارد . یک شاه اول از همه یعنی وظیفه شناس و من همیشه این حس وظیفه شناسی را قویا در خود داشته ام. برای مثل وقتی پدرم به من گفت :« تو باید با پرنس فوزیه مصر ازدواج کنی» من حتا فکر این را هم که اعتراض کنم ، درسر نداشتم و یا بگویم من او را نمی شناسم . من فورا موافقت کردم ، چون که وظیفه ام این بود که فورا موافقت کنم . یک نفر یا شاه هست یا نیست . اگر شخصی شاه باشد ، باید کلیه مسئولیت ها و وظایف یک شاه را تحمل کند و آن را در مقابل سختی های عادی ترک نکند.

فالاچی: اجازه دهید مورد پرنس فوزیه را رها کنیم و به سراغ پرنس ثریا برویم . شما خودتان او را به عنوان همسر انتخاب کردید، بنابراین آیا طلاق وی شما را ناراحت نکرد؟

پهلوی: خوب .. . بله ... برای مدتی بله . من واقعا می توانم بگویم که برای مدتی از دوران عمرم این حادث بسیار غمناک و نارحت کننده بود . اما دلیل این طلاق به زودی بر این ناراحتی چیره شد و من از خودم این سوال را کردم که : من برای کشورم چکار باید بکنم ؟ جواب یافتن همسری بود که بتوانم با او سر نوشتم را مشترک کنم و از او در مورد وارث تارج و تخت نظر بخواهم . به عبارت دیگر ، احساسات من هر گز روی موضوعات خصوصی متمرکز نمی شوند. بلکه روی وظیفه های سلطنتی . من همیشه خودم را جوری بار آورده ام که با خودم و مسایل خودم مشغول و مربوط نشوم ، بلکه با کشورم و تخت و تاجم مربوط باشم . اما اجازه دهید در مورد این جور چیزها از قبیل طلاق ها هایم و از این قبیل صحبت نکنیم. من بالاتر و خیلی بالاتر از این مسایل هستم.

فالاچی: طبیعتا اعلیحضرتا! اما یک چیز هست که من باید سوال کنم تا درمورد روشن شدن مساله کمکم کند. اعلیحضرتا ! آیا این صحیح است که شما یک زند دیگر گرفته اید؟ از موقعی که مطبوعات آلمانی اخبار ...

پهلوی: تهمت و افترا ، نه اخبار . زیرا که این خبر به وسیله ی آژانس خبری فرانسه بعد از آن که در روزنامه فلسطینی « المهار» برای دلایل واضحی انتشار یافت ، شایع شد. یک تهمت احمقانه ، پست و نفرتانگیز ! من فقط به شما بگویم که عکس زنی که به عنوان زن چهارم من فرض شده است ، عکسی است از خواهرزاده ی من ، دختر خواهر دوقلوی من. خواهر زاده ی من که در ضمن ازدواج هم کرده و یک بچه هم دارد. بله ، بعضی از مطبوعات برای بی اعتبار کردن من خیلی کارها می کنند . این ها به وسیله آدم های بی دقت و بد اخلاق اداره می شود. اما آنها چگونه می توانند بگویند که من – من که خواستار قانونی هستم که بیش از یک زن داشتن را ممنوع می کند- دوباره ازدواج کرده و آن هم پنهانی ؟ این غیر قابل تصور است . این غیر قاب تحمل است ، این شرم آور است !

فالاچی: اعلیحضرتا ! اما شما یک مسلمان هستید . مذهب شما این اجازه را به شما می دهد که بدون طلاق دادن فرح دیبا می توانید زن دیگری اختیار کنید.

پهلوی: بله البته . بنا بر مذهبم من می توانم چنین کاری کنم ،تا وقتی که ملکه اجازه دهد. در حقیقت حالت هایی هست که کسی مجبور است رضایت دهد... مثلا حالتی که یک زن مریض باشد یا اینکه وظایف زنانه اش را به خوبی انجام ندهد، بدین وسیله برای شوهرش نارضایتی به وجود آورد... روی هم رفته شما باید خیلی ساده باشید اگر فکر کنید که یک شوهر یک چنین چیزی را تحمل کند.

فالاچی: در جامعه شما اگر یک چنین حالتی پیش بیاید ، آیا مرد یک زن دیگر نمی گیرد یا بیش از یکی ؟

پهلوی: خوب در جامعه ی ما یک مرد می تواند یک زن دیگر اختیار کند، تا آن جا که زن اول موافقت کند و دادگاه هم تصویب کند. به غیر از این دوشرط که من قانونم را بر اساس آن گذاشته ام ، ازدواج جدید ممکن نخواهد بود. بنابراین من ، خود من ، با محرمانه ازدواج کردن باید قانون را شکسته باشم ! و با چه کسی ؟ با خواهر زاده ام ، دختر خواهر من . گوش کن . من نمی خواهم در مورد چیزی این چنین پست و بی ارزش بحث بیشتری بکنم من حتا صحبت در باره آن را برای یک دقیقه دیگر هم تحمل نمی کنم.

فالاچی: بسیار خوب . اجازه بدهید در مورد آن بیشتر صحبت نکنیم . اجازه دهید بگوییم شما منکر همه چیز می شویداعلیحضرتا ! و ...

پهلوی: من هیچ چیز ی را انکار نمی کنم . من حتا زحمت انکار آن را به خودم نمی دهم . حتا من نمی خواهم انکاری بنویسم .

فالاچی: چگونه می شود؟ اگر شما آن را رد نکنید ، مردم خواهند گفت که ازدواج صورت گرفته است.

پهلوی: من در حال حاضر به سفارت خانه هایم گفته ایم که انکارنامه ای پخش کنند!

فالاچی: و هیچکس آن را باور نکرد. انکارنامه باید از طرف خود شما باشد اعلیحضرتا!

پهلوی: اما عمل انکار کردن مرا پست و کم ارزش می کند، مرا می رنجاند ، برای این که موضوع هیچ اهمیتی برای من ندارد. آیا به نظر شما درست می رسد که پادشاهی مثل من، پادشاهی با مشکلات من، خودش با رد کردن ازدواج با خواهر زاده اش کم ارزش کند؟ نفرت انگیز است . نفرت انگیز است ! آیا به نظر شما درست می آید که یک شاه ، امپراتور ایران ، وقت خودش را با صحبت کردن در باره ی این مسایل به هدر دهد؟ صحبت کردن راجع به همسرها ، راجع به زنان ؟
-
فالاچی: خیلی عجیب است ، اعلیحضرتا ! اگر تا به حال شاهی بوده که صحبت هایش راجع به زنان بوده ، شما بوده اید . و هم اکنون من در این تردید می کنم که حتا زن در زندگی شما به حساب آمده باشد!

پهلوی: این جا من متاسفانه باید عرض کنم که شما یک برداشت کاملا صحیح داشته اید. زیرا چیزهایی که در زندگی من به حساب می آیند، چیزهایی که در زندگی من نقش داشته اند ، چیزهایی کاملا متفاوتی بوده اند . مطمئنا این ها ازدواج های من نبوده اند . زن ها ، می دانید ... ببینید ! اجازه دهید آن را به این گونه بیان کنیم . من آن ها را ناچیز نمی شمارم . آن ها بیش از هر کس دیگر از انقلاب من بهره برده اند. من مصرانه جنگیده ام تا آن ها حقوق و مسئولیت های مساوی داشته باشند. من حتا آن ها را در لشکر هم هم گذاشته ام. جایی که آنها برای شش ماه آموزش نظامی می بینند و سپس برای مبارزه با بی سوادی به روستاها فرستاده می شوند و در ضمن فراموش نکنیم که من پسر پدری هستم که کشف حجاب کرد. اما اگر بگویم به وسیله ی یکی از آن ها تحت تاثیر واقع شده باشم صادق نبوده ام. هیچکس نمی تواند در من اثر کندف هی کس ، زنان فقط زیبایی شان و جذابیتشان و نگاهداشتن زنانگی شان در زندگی مرد مهم هستند... این موضوع « فمینیسم » برای مثال ، این فمینیست ها چه می خواهند ؟ شماها چه می خواهید؟ شما ها می گویید برابری ؟ آ ه البته من نمی خواهم گستاخ به نظر بیایم ، اما ببخشید از اینکه این حرف را می زنم – اما نه از لحاظ لیاقت و توانایی .

فالاچی: این طور نیست اعلیحضرتا؟

پهلوی: نه ، شما هر گز یک میکل آنژ یا یک باخ نداشته اید. شما حتا یک سرآشپز معروف هم نداشته اید و اما اگر شما در مورد موقعیت با من صحبت کنید ، تمام چیزی که من می توانم بگویم اینست که ک آیا شما شوخی تان گرفته ؟ آیا شما تا به حال کمبود موقعیت داشته اید که به تاریخ یک آشپز ماهر و مشهور تحویل دهید؟ شما تا به حال هیچ چیز بزرگ و جالب نیافریده اید ، هیچ چیز! به من بگویید شما در حین مصاحبه یتان به چند زن که قادر به حکومت باشند برخورده اید؟

فالاچی: حداقل دوتا اعلیحضرتا ! گلدامایر و ایندیراگاندی .

پهلوی: چه کسی می داند؟ تمام چیزی که من می توانم بگویم اینست که زنان وقتی حکومت می کنند، از مردان بسیار خشن تر و سخت گیرترند و بسیار بی رحم تر . بسیار از مردان تشنه خون هستند. من حقیقت ها را ذکر می کنم ، نه عقاید را . شماها وقتی که قدرت دارید بدون وجدان هستید. کارتین دومدیسیز را به خاطر بیاورید، کاترین روسیه ، الیزابت اول انگلستان را ، لازم به یادر آوری لوکرس بوژیای شما نیست . با آن زندان ها و عشق های پنهانی اش ، شما ها دسیسه کارید ، شماها شرورید ، همه ی شما .

فالاچی: من متعجب شدم ، اعلیحضرتا ! برای این که شمایید که می گویید قبل از این که ولیعهد به سن قانونی برسد ، ملکه فرح دیبا باید نیابت سلطنت را قبول کند.

پهلوی: هوم ... خوب ... بله ، اگر پسر من قبل از رسیدن به سن قانونی شاه شود، ملکه فرح دیبا نایب السلطنه می شود. اما در ضمن در یک چنین موقعیتی هیات مشاورانی خواهد بود که ملکه باید با آنان مشورت کند. در حالی که من الزامی ندارم که با کسی مشورت کنم و با کسی هم مشورت نمی . تفاوت را حس می کنید؟

فالاچی: آن را حس می کنم ، اما در حقیقت به این صورت باقی می ماند که همسر شما نایب السلطنه است و اگر شما این تصمیم را بگیرید ، این بدان معنی است که شما قدرت حکومت را در وی می بینید.

پهلوی: هوم ... در هر حال ، این چیزی است که من در موقع تصمیم گیری فکر می کردم ، و ... ما در این جا برای صحبت کردن راجع به این موضوع ننشسته ایم ، این طور نیست ؟

فالاچی: مسلما خیر ...
٨۲۴۱ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : بیطرف

عنوان : تملق دوستی شاه
تملق دوستی شاه یکی از صفاتی بود که در بسیاری از مواقع، نوکران و اطرافیان و حتی شخصیتهای خارجی از آن سود می‌بردند، تا به اهداف خود نزدیک شوند. این نقطه ضعف شاه چنان شدید بود که بر هیچ‎یک از اطرافیانش پوشیده نبود. علم که یکی از نزدیکترین افراد به شاه بود، در کتاب خود آورده است که یک روز از شاه پرسیدم آیا اجازه می‌دهند نخست‌وزیر و وزیر خارجه را رسماً توبیخ کنم، «چون در محضر اعلیحضرت به هیچ وجه ادب و احترام لازم را به جا نمی‌آورند». شاه با این خواسته علم مخالفت می‌کند و به علم می‌گوید «ندیدی چطور وقتی با اردشیر دست می‌دهم جلوی من زانو می‌زند». علم می‌گوید «این نوع ادای احترام همان اندازه بد است که زیاده‎روی در جهت مخالفش. آخرین باری که در پاریس بودیم، اردشیر همین کار را کرد و یکی از خبرنگاران فرانسوی از من پرسید شاه ایران به عنوان رهبری اصلاح‌طلب و دموکرات شناخته شده، آن وقت چگونه می‌تواند تحمل کند که یکی از وزرایش در مقابل او این چنین زانو بزند و به خاک بیفتد.» شاه اصلاً از این حرف خوشش نمی‌آید و به علم می‌گوید «حق بود به او می‌گفتی که اردشیر رعایت سنتهای ملی مملکت را می‌کند.»
در رابطه با این ماجرا همان چیزی را می‌توان گفت که علم در آن لحظه با خود گفت: «باور نکردنی است که تا چه حد تملق و چاپلوسی می‌تواند حتی باهوشترین آدمها را هم کور کند». به گفته فریدون هویدا شاه دو تن از روسای جمهور آمریکا را مستوجب انتقاد می‌دانست: «فرانکلین روزولت» که در سفرش به ایران در سال ۱۹۴۳ شاه را مجبور کرد به دیدارش برود و دیگری «جان کندی» برای آنکه، هیچگاه شاه را به عنوان یک شخصیت مهم توصیف نکرده بود.
در کتاب خاطرات پرویز راجی آمده است: «در ضیافت شام که به افتخار ۶۲ سالگی ”هارولد ویلسون“ نخست‌وزیر سابق انگلیس، توسط ”جرج وایدن فلد“ ترتیب یافته بود، شرکت کردم ... ویلسون گفت: یکبار در ملاقات با محمدرضا، او را به عنوان یکی از بزرگترین رهبران دنیا توصیف کردم و شاه از این تملق من خیلی خوشش آمده بود ...»پرویز راجی در کتاب خود از قول مصطفی فاتح نقل می‌کند:
در میان مشاوران شاه، از همه مطلع‌تر،‌ تواناتر و موذی‌تر، هویداست و باید گفت که هویدا بیش از هر کسی دیگر در ایجاد علاقه روزافزون شاه به تملق و چاپلوسی و نیز، دور ساختن او از توجه به واقعیات مقصر است. نظر شخصی راجی نسبت به شاه نیز در کتابش گفته شده است. او می‌گوید:
کارنامه شاه آکنده است از: اتخاذ سیاستهای اقتصادی فاجعه‌انگیز، اشتباهات فراوان در اولویت دادن به مسائل غیر ضروری، غرور و تفرعن در امور نظامی، عشق مفرط به سلاحهای آتشین و پرنده، عطش سیری‌ناپذیر به شنیدن تملق و چاپلوسی، بی‌احساسی کامل نسبت به احساسات مردم کشور، سخنرانیهای پر از گزافه‌گویی‌ ممتد ...
به این خصلت تملق دوستی شاه به طور روشن و واضح در متن یک تلگراف سفارت آمریکا در تهران که به وزارت امور خارجه ایالات متحده فرستاده شده بود، اشاره شده است.
سران همه کشورها، افرادی تنها هستند. لیکن شاه از بیشتر آنان تنهاتر است. وی به خاطر ثبات و امنیت و پیشرفت کشور بار بسیار سنگینی را شخصاً بر دوش می‌کشد. مشاورانش نه در کابینه و نه در بیرون از آن، به وی درست خدمت نمی‌کنند و این تا حدودی بدین سبب است که فطرتاً به جاه‌طلبی‌های دیگران بدگمان است و همچنین بدین جهت که فاقد همکاران واقعاً صالح است. حتی کسانی که حائز صلاحیتند بدان تمایل دارند که آراء منفی به وی اظهار نکنند و از آن سنت دیرین ایرانی پیروی کنند که باید به شاه چیزی بگویند که می‌پندارند خوش دارد بشنود و این غالباً به صورت تملق‌گویی گزاف در می‌آید که شاه به گونه حیرت‌انگیزی نسبت به آن حساس است. وی مردی است پرنخوت و پیرامونیانش این را می‌دانند. (
از مهم‎ترین ضعفهای شخصیتی شاه، حس حسادت بود. هویدا در کتاب خود آورده است که «شاه هرگز چشم نداشت کسی را ببیند که مورد توجه مردم قرار دارد. محبوبیت مصدق و موفقیت او در ملی کردن نفت ایران، شاه را واقعاً به خشم آورده بود. نیز در مورد حسنعلی منصور هم در بعضی محافل شنیده شد که قتل او آنقدرها سبب ناراحتی شاه را فراهم نکرد. چون رفتار و گفتار او توانسته بود خیلیها را به طرف منصور جلب کند.» (
هویدا در این کتاب همچنین بیان می‌کند که: «علی امینی به علت آنکه با گروههای مختلف سیاسی در داخل و خارج کشور آمد و رفت داشت مورد بغض و حسادت شاه قرار گرفت. بعداً هم که در سال ۱۹۶۷ شایعه به قدرت رسیدن دوباره امینی در تهران فراگیر [شد]، من این مسأله را در یکی از ملاقاتهایم به اطلاع شاه رساندم، ولی او با بی‌اعتنایی شانه‌ای بالا انداخت و گفت: «امینی یک سیاستمدار واقعی نیست. چون موقعی که او را به نخست‌وزیری منصوب کردم، اولین حرفش به مردم اعلام ورشکستگی مملکت بود. در حالی که یک سیاستمدار نباید حرفی بزند که بیهوده مردم را مضطرب کند ...» و بعد با ترشرویی اضافه کرد: «... بدتر از همه اینکه، موقع دیدارم از آمریکا، هر جا می‌رسیدم اول از همه حال و احوال نخست‌وزیر را از من می‌پرسیدند و رفتارشان به صورتی بود که گویی اصلا مرا به حساب نمی‌آورند ...» (
همچنین هویدا معتقـد است در زمان رژیم شاه، ایران تنها کشوری بود که به
جای وزارت دفاع، وزارت جنگ داشت و مصدق در دوران نخست‌وزیری خود این نام را انتخاب کرده بود و شاه هم نمی‌توانست نام انتخابی مصدق را بپذیرد و این هم یکی دیگر نشانه‌های بغض شاه نسبت به مصدق بود.
ارسنجانی یکی دیگر از افرادی بود که شاه با برکناری او نشان داد محبوبیت و موفقیت دیگران موجب شادمانی او نمی‌شود. () حسن ارسنجانی که برنامه اصلاحات ارضی را شروع کرده و محبوبیتی به دست آورده بود، توسط شاه برکنار شد. امیر اسدالله علم در این باره چنین می‌گوید:
حسن ارسنجانی مردی با قدرت، سرسخت و مطلع بود. در سنین بیست سالگی دستیار قوام نخست‌وزیر بود. امینی او را به مقام وزارت کشاورزی ارتقاء داد. من نیز وقتی نخست‌وزیر بودم او را در این سمت ابقاء کردم. او قبلاً برنامه اصلاحات ارضی را شروع کرده بود و در حالی که این طرح در دست اجرا بود، به هیچ‌گونه جرح و تعدیلی در آن تن در نمی‌داد. علاوه بر همه اینها او دوست صمیمی من بود. تنها نقطه ضعف او این بود که اعتقاد داشت هر چه می‌گوید صحیح است و هر چه برای خودش مناسب است برای دیگران هم باید خوب باشد تا مدتی محسنات او به عنوان یک خدمتگزار مردم به معایبش می‌چربید ولی در این اواخر خودش را قهرمان اصلاحات ارضی می‌پنداشت و به علت مخالفت با سیاست رسمی دولت مسائلی ایجاد کرده بود. شاه دستور برکناری او را صادر کرد ولی بعد او را به سفارت رم فرستاد. ارسنجانی در زمان دولت منصور به تهران احضار شد و به‎رغم کوششهای من رفته رفته از چشم شاه افتاد.حس حسادت شاه تا بدان حد پیش رفته بود که حتی گاهی در مورد بعضی اقدامات همسرش نیز حسودی می‌کرد. «در سال ۱۹۷۳ شهبانو طی نطقی که از رادیو تلویزیون هم پخش شد از متملقین و چاپلوسان انتقاد کرد و لزوم برقراری آزادی بیان را خاطر نشان ساخت. ولی بلافاصله پس از آن شاه امیرعباس هویدا را احضار می‌کند و به او دستور می‌دهد که به شهبانو بگوید «دیگر نباید از این حرفها بزند» و امیر عباس هویدا قبل از هر اقدامی برادرش فریدون را در جریان می‌گذارد و از او می‌پرسد تو می‎گویی چه کار کنم؟ چطور می‌توانم به خودم اجازه دخالت در کارهای این دو را بدهم؟ ... شاه چون خودش جرأت کاری را ندارد، موقعی که می‌بیند کسی دیگر توانسته است همان کار را انجام بدهد ناراحت می‌شود ...»
پرویز راجی سفیر شاه در دربار باکینگهام در کتاب خود در خصوص علت برکناری ارتشبد فریدون جم (شوهر اول شمس پهلوی) از زبان خود فریدون چنین نقل می‌کند:
یک روز ژنرال زاتیس فرمانده مستشاران آمریکایی در ایران با لبخندی به من گفت که: «امروز بوسه مرگ را نثارت کردم. موقعی که مفهوم این جمله را از او پرسیدم، جواب داد: «در ملاقاتی که با شاه داشتم به او گفتم جم از بهترین ژنرال‌ها در ارتش ایران است».
تیمسار جم با حالتی غمزده ادامه داد: «از آن روز به بعد اوضاع دگرگون شد و به صورتی درآمد که دست به هر کاری می‌زدم به بن‌بست می‌رسیدم ...» جم صحبتهایش را با این عبارات به پایان برد که «... وفاداری من نسبت به شاهنشاه جای چون و چرا ندارد و همواره خود را مرهون الطاف شاهنشاه می‌دانم ولی هرگز موفق به یافتن پاسخی برای این سئوال نشدم که واقعاً چه خطایی از من سر زده است.» شاپور بختیار نیز با صراحت در مورد محمدرضا پهلوی چنین می‌گوید:
... نمی‌توانست بپذیرد که کس دیگری هوش بیشتر، آراستگی بیشتر، قدرت بدنی بیشتر، جذبه بیشتر یا ثروتی بیشتر از او داشته باشد، می‌خواست خود از هر بابت برتر از همه باشد و در نتیجه در اطراف خود فقط آدمهای تنگ‎مایه و فاسد را گردآورده بود ...
همچنین باز به صراحت بیان می‌کند:
... سواد و فرهنگ دیگران باعث خلق تنگی او می‌شد، به درجه‌ای که به کسانی که به ملاقاتش می‌رفتند توصیه می‌شد، ‌اگر به زبان فرانسه با او حرف می‌زنند، عمداً چند غلط دستوری در حرف بگنجانند که حسادت او تحریک نشود. با گذشت زمان، تحمل هیچگونه برتری دیگران را نداشت.(
حسادت شاه نسبت به بعضی از افراد مثل امینی آن قدر آشکار بود که آمریکایی‎ها و انگلیسی‎ها نیز متوجه آن شده بودند. باری روبین، در کتاب جنگ قدرتها در ایران، چنین می‌گوید: «... نقش حساس امینی در مذاکرات نفت و شهرت و موقعیتی که در جریان این مذاکرات در محافل بین‌المللی به دست آورد برای شاه خوش‌آیند نبود. شاه در وجود او یک قوام‌السلطنه تازه و رقیب بالقوه‌ای برای قدرت خود می‌دید و به همین جهت وقتی زیر پای زاهدی را جارو کرد، امینی را هم از صحنه سیاست داخلی ایران بیرون انداخت و او را به عنوان سفیر ایران در آمریکا به واشنگتن فرستاد. فعالیتهای امینی در آمریکا و شهرتی که با چند نطق و مصاحبه در آمریکا به دست آورده بود، نگرانیهای تازه‌ای برای شاه به وجود آورد و به همین جهت پیش از پایان مأموریتش در آمریکا به تهران احضار گردید».(
شاه در دو دهه آخر سلطنتش همه کسانی را که احتمال داشت برای خود پشتوانه‌ای از وجهه مردمی دست و پا کنند، از روی برنامه، از قدرت کنار ساخت. جولیوس هلمز، سفیر ایالات متحده معتقد بود: «سران همه کشورها، افرادی تنها هستند، لیکن شاه از بیشتر آنها تنهاتر است ...»
٨۲٣۹ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : طاهر گنجه ای

عنوان : با احترام به اقای تابان
با سلام وخسته نباشید.
با احترام به اقای تابان
واقعیت این است که اقای تابان می ترسد, از اینکه به رای گذاشته شود.
و با نادیدن رقیب اینده , امروز می خواهد ان را در ذهن خویش پاک کند,
واز کجا شما میدانید که رژیم اینده سوسیالیستی است,ویا جمهوری است .
و یا انکه هنوز انتظار دارید رژیم به شما نظر لطفی اندازد وبگزارد فعالیت ازاد کنید که
این هم تز خود شماست.یادتان می اید.
واقع بین باشید و بر تفرقه پای مفشارید و با حمله به این طرف .ان طرف را شاد
نکنید جوب انرا همگی خواهیم خورد. موفق باشید
٨۲٣٨ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : بهروز دیبا

عنوان : آنکس که حقیقت را می داند و انکار می کند، جنایتکار است.
زندان مخوف ساواک که در اواخر عمر رژیم گذشته به زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری معروف بود در خیابان کوشک مصری نزدیک وزارت امور خارجه است . این شکنجه گاه را ج ا بعد از انقلاب نامش را گذاشت بند ۳۰۰۰ اوین ! و کنترلش هم دست سپاه پاسداران بود . کارهای ساختمانی این زندان در سال ۱۳۱۰ با نظارت آلمانیها آغاز شد و در سال ۱۳۱۶ پایان یافت. این زندان ابتدا به عنوان زندان موقت شهربانی و بعد بعنوان بند موقت زنان مورد استفاده قرار گرفت. این زندان از سال ۱۳۵۰ در اختیار کمیته مشترک ضد خرابکاری قرار داشت. در ۷ سالی که کمیته مسترک ضد خرابکاری فعال بود هزاران زندانی سیاسی در این زندان شکنجه شدند که برخی از آنها در زیر شکنجه جان باختند.مجسمه حسینی شکنجه گر معروف نیز در آنجا خودنمایی میکند. در دهه ۶۰ سپاه خود استفاده فراوانی از این شکنجه گاه نمود و بعدا(گمان کنم در سال ۱۳۷۳ ) آنرا به موزه تغییر ماهیت دادند و نام موزه را عبرت گذاشتند .در روز های هفته (جز روزهای سه شنبه و جمعه) دو تور در ساعت های ۱۰ صبح و ۲ بعدازظهر برای بازدید کنندگان برگزار می شود. که اگر از زندانیان سیاسی زمان شاه باشید از پرداخت ورودی ۵۰۰ تومانی معاف هستید !!. هر تور توسط یکی از زندانیان سیاسی قبل از انقلاب هدایت می شود.
٨۲٣۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : آنتی میشکا

عنوان : آفرین به این همه درایت
به نظر من میشکا یک چپ راستین است. درود بر این میزان از جمهوریتی که در فدائیت میشکا رخنه کرده است و بوی عطر اش فضای ملکوتی سیاست را انباشته است. به این می گویند گفتمان، به این می گویند دمکراسی. رفقا من هم به جای شما بودم، با این پشتوانه ی عظیم فرهنگی - ادبی هرگز تن به ائتلاف با طرفداران پادشاهی نمی دادم. آخه آدم میشکا رو ول کنه بره به رضا پهلوی بچسبه؟ مگر مغز خر خوردیم آقا. زنده باد میشکا، زنده باد جمهوری، نه یک کلمه کم نه کلمه بیش.
گذشته از شوخی جناب تابان، چهار تا رفیق مثل این میشکا داشته باشی نیاز به دشمن نداری عزیز. من جای جنابعالی بودم چنین کامنت هایی رو پاک می کردم، چون نه این جور افراد نماینده ی چپ ایرانی اند و نه کلا چنین کلامی جایی برای گفت و گو باز می گذارد. اگر می خواهید با چاپ این خزعبلات نشان بدهید که سطح جامعه پایین است، خب دوست عزیز این را خودمان هم می دانیم انقدر بی فرهنگی عمومی را به رخ مان نکشید. واقعا که بنازم به این سلیقه ی مطبوعاتی جنابعالی. به هر حال چنین جمهوری خواهانی نماینده ی جمهوری خواهان ایرانی نیستند و ما طرفداران پادشاهی ارزش دوستان جمهوری خواه راستین خود را می دانیم و با هم این رژیم نکبت را پایین می کشیم.
٨۲٣۵ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۱٨)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست