یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

این پیش نمازان - علی عبدالرضایی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : ساناز زارع ثانی

عنوان : لذت بردم
نه شعار بود نه نسبتی با روایتهای ماردوشان داشت . کار زیبایی بود زاییده زبان و اندیشه ی آشنا و همیشگیتان .
سپاس
۱۷٣٣۶ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨٨       

    از : محسن رحمتی

عنوان : خب ماردوش
ضحاک جان می شه بگی کجای این شعر شعاری است؟حیطه تصویرسازی؟ تخیل؟ ساخت زبان(عبدالرضایی در شعر موزونش برخلاف همه تاکنون حتا از یک حرف مخفف و زبان کلاسیک استفاده نکرده است) تفکر؟ نوآوری در قالب؟...
ماردوش جان ضحاک بودن لازمه اش اتخاذ شعور شرّ است اگر در این باره چیزی می دانی باید بدانی که در خواندن شعر عبدالرضایی نمی شود بر منبر حرف زد باید دلیل بیاوری .تنها به دلیل اینکه این شعر اپیک است و علیه خفقان نوشته می شود و صدایی بلند دارد نمی توان آن را شعاری نامید اگر در شعر معاصر اهل باشی و چیزی از دهه شصت و هفتاد بدانی باید دانسته باشی که شاعر این شعر آموزکار این حرفها بوده است به کمان من علی در شعرهای این اواخر که در آن اغلب از قالبهای کلاسیک سود جسته است بسیار نوآوری داشته است یکی از این نوآوری های تعویض حیه تصویرآوری و طرح تخیل جدید در قالب های کلاسیک بوده است و دیگری که اظهر من الشمس است در شعرهایش ترکیب قالب های کلاسیک ابداع قالبهای ترکیبی به طوری که در این شعرها اغلب چند غزل توسط ابیات پاساژی مثنوی به هم وصل می شود البته مطمئنم که از این مقولات چیزی نمی فهمی که عرصه نظر درباره این شعر را با فکاهه نویسی مبتذل کرده ای.
۱۷٣۲۹ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨٨       

    از : ضحاک ماردوش

عنوان : منم ضحاک و ضحاکی کنم باز
تو «دارا» ای «رحیم لنگرودی»
به قول انگلیسی ها چه «رود» ی

تو دارا در کلام زشت هستی
که فقرش می دهد بنیان به هستی

عزیزم اینکه می خوانی شعار است
به دور از شعر خوب و آبدار است

چه می دانی ز شعر ناب ِ کاری؟
که در پیچ و خم خط شعاری!
۱۷۲۵۴ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣٨٨       

    از : دارا رحیمی لنگرودی

عنوان : ترکوندی
دلاورانه و زبردست می نویسی شاعر.به حرف این انچوچک ها هم گوش نکن اگر کسی می تونه بیاد وسط و دو خط مثل تو بنویسه همین.همه جا حرف شعر توئه با الله خوانی حسابی ترکوندی علی
۱۷۲۴۵ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣٨٨       

    از : حشمت رحمانی

عنوان : فرق بین نثر و شعر
در خانه اگر خاک دریده ست کلنگی
پس خاک برآن سر که نخورده ست به سنگی

iهمین بیت فرق بین نثر و شعر را عیان می کند و آن در ادامه وارد بافت معنایی کلام می کند
جز سعی و خطا تجربه انجام ندارد
جرأت برسانید به این دهکده جنگی
پس ه هم رسیدن فوری و جنگی برای طرح جرات در مقابل آخوندی که رهبر است مسئله شعر است
بالاتر از این نیست خلافی که بگنجد
این رهبرِ فرزانه! خمار است نه بنگی
بیت بالا در حد شعر عبدالرضایی نیست و سخیف است ای کاش شاعر آن را حذف می کرد.
کی گفته که از ترس شکسته ست عصایش
تیمور مگر خواجه شد از شدّتِ لنگی
در بیت بالا الحق تلمیح زیرکانه ای رخ داده .حرکت عبدالرضایی از قالبی به قالب دیگر را چه در شعر آزاد و چه در شعرهاای که اینروزها نوشته خیلی دوست دارم ولی در این شعر شاعر کمی زود قافیه و غزلش را عوض کرده است
خون می خورد و بال و پر ِ باز ندارد
پروا نکنید این پشه پرواز ندارد
هرجا برود باز درآن خانه مقیم است
زندان که در و پنجره ی باز ندارد
بازی با باز و تکر قافیه در مصرع و اول و چهارم عالی است طوری که باز اول همک می تواند به معنای گشوده باشد و هم بازی شکاری
واماندگی از هر طرف آغوش گشوده ست
تنها خود ِمرگ است که آغاز ندارد
این بیت هم علی رغم ساخت خوبش از لحاظ ارتباط بمعنایی ین دو مصراع ضعیف است
تا کی یله در چله ی درویش نشستن
چون صورتکی منتظر ِ ریش نشستن؟
مشغول دو دستید که در حال ِدعایند!؟
کرده ست گرازی پس ِاین میش نشستن
این پیش نمازان همگی گرگ نهادند
دارند کمین پشتِ همین پیش نشستن
خود منتظر ِ فرصت و فرصت خودتانید
وقتِ خلجان است نه در خویش نشستن
تهران شده خاکستر و آتش همه جا گیر
مایل شده این شعله به تجریش نشستن
حالا که فراری شده سرباز و رُخ و فیل
وادار شده شیخ به در کیش نشستن
حیف است که آغوش به زانو بدهد دل
ظلم است توی خانه از این بیش نشستن
۱۷۲٣۰ - تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱٣٨٨       

    از : ضحاک ماردوش

عنوان : منم ضحاک و ضحاکی کنم باز
محمد رضا ای کلید نفاق
سکندر خوری ناگه از اتفاق

که این راه لغزان و پیچان بود
سخن گفتن اینجا نه آسان بود

دوباره تو کامنت خود را بخوان
پس آنگه تو می فهمی ام ای جوان

بدان ای که داری به پاسخ شتاب
اساس سخن بایدت چار باب

یکی: دانش شعر و دو: گفت ِ پاک
که سوم: فروتن شوی همچو خاک

چهارم: کلام است ، ای با صفا
برو جستجو کن وَ آنگه بیا
۱۷۲۲۹ - تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱٣٨٨       

    از : محمدرضا اسکندری

عنوان : به ضحاک ماردوش
آقای ماردوش علی درباره قیام مردم شعر سپید هم بسیار سروده که در همین اخبار روز منتشر شده و حتمن شما هم خوانده اید اینجا:
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=۲۳۵۳۹
چرا به آن شعرها نگفتید سیاسی ولی به شعرهایی که با مردم ارتباط برقرار می کند و دلشان را خنک می کند می گویید سیاسی اینهمه زور زده اید که با وزن ومثنوی بنویسید ولی حتی در یک بیت نتوانستید اندیشه یا تصویر و خیالی ارائه دهید آقای عبدالرضایی به اندازه کافی شعر انتزاعی برای طبقه الیت نوشته وبگذارید مدتی هم برای مردم بنویسد.باتشکر
۱۷۲۲۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱٣٨٨       

    از : ضحاک ماردوش

عنوان : منم ضحاک و ضحاکی کنم باز
حیف است که شعرت بشود دفتر تاریخ
هر چند که بر دیده ی بدکار شود میخ

شعر است و به دور است ز امروز و ز فردا
زین پیش نمازان دغل مایه و رسوا

شعر است و به دور است ز تاریخ و ز مصرف
باید نشود نق زدن و هاویه ی حرف

شعر است که آزادگی اش گشته معما
شعر است و به دور است ز مقطع زدگی ها

«عشقی» چقدر گفت به آن دوره ی پیشین
شعری که ز تاریخ زمان بود سر آگین

اکنون به نظرگاه همه اهل جلاجل
گشته است مورخ، نه که یک شاعر کامل

گویند که شعرش همه جنجال و هیاهوست
در مقطع تاریخ فقط تب بُر و نیکوست

سبک سخنش سخت گرفتار زمان است
امروز به دور از سر ِ اوضاع جهان است

داروست، ولی رخصت تأثیر ندارد
این شعر به امروز ِ جهان گیر ندارد

حافظ ولی آورده زمان را به اسارت
شعرش بکند بر همه تاریخ نظارت

شعر تر ِ او آیه ی «هنگام» ندارد
مستی کند و حوصله ی جام ندارد

کل است و محال است که در جزء گراید
تاریخ نشاید ز چنین شعر برآید

من گفتمت ای شاعر با هوش و کیاست
نسپار سخن را به تن هرز سیاست
۱۷۲۲۵ - تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱٣٨٨       

    از : مریم صدری

عنوان : عالی
علی جانم خوشحالم که باز شعرشکوهمندت رو اینجا می خوانم.عالی بود عالی عالی زنده باشی شاعر.
۱۷۲۱۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ مهر ۱٣٨٨       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱۹)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست