از : خشایار رخسانی
عنوان : سکولاریزم ایرانی و سکولار؟
آراش گرامی، از آنجا که من برایِ بار نخست است که با نام پدیده ای بنام «سکولاریسم ایرانی» آشنایی پیدا میکنم، میتوانم به انگارم که این هم باید همانند «جامعه بی طبقه توحیدی» از آفریده ها و نوآوری هایِ مجاهدین خلق باشد. با اینهمه خوشهال خواهم شد اگر که شما فَروَری (تفاوت) میانِ «سکولاریسم ایرانی» و «سکولاریسم » را برای من روشن کُنید. دیگر اینکه اگر مجاهدین به سکولاریسم باور دارند، برپایه-ی شناختی که جهان از این ساختار کشورداری دارد، باید که راه دین از حکومت سوا شود. دین رَستادی (رسمی) در کشور نباشد و آزَرمِش، ارج و هاگ هایِ هَمبودگاهی (حق هایِ اجتمایی) همه-یِ باورمندان به دین هایِ گوناگون برابر نگه داشته شود. ولی هنگامیکه هَستی مجاهدین با دین گره خورده است، چگونه این سازمان میخواهد این پارادُخش (تناقض) را در درون خود بزُداید؟ اگر مُجاهدین خلق بداوند (ادعا کنند) که یک جریانِ دینی نیستند، پس چرا «کار خدا را به خدا نمیسپارند و دین را از حکومت سوا نمیکنند» و آشکارا جامه دینی را از تن برنمیکنند؟ در پایان من هیچ دُشمنی ای با دین و باروهایِ مردم ندارم، تا زمانیکه باورهایِ دینی خودشان را در حکومت و کشورداری درنیامیزند.
۲۱۹۰۱ - تاریخ انتشار : ۲۹ بهمن ۱٣٨٨
|
از : آرش
عنوان : بین خوش باوری و واقعیت را دیدن فرق است
آقای خشایار رخسانی گرامی
من جنبش مجاهدین را یک جنبش "ملی سکولار ایرانی" خواندم نه یک جنبش "سکولار". امیدوارم بین دو عبارت فرق بگذارید.
من هم از بنیادهای فکری مجاهدین اطلاع دارم و هم می دانم معنی سکولار چیست.
فکر کنم شما از آن چه مجاهدین در رابطه بین دین و سیاست می گویند بی اطلاع باشید. همچنین به نظر می رسد شدیدا ضدمذهبی باشید که این «ضدیت» خود یا سکولاریسم در تضاد است.
جنبش مجاهدین به دمکراسی باور دارد و از همان اوایل انقلاب ۵۷ در حالی که به قانون اساسی ولایت فقیه معترض بودند، برای ریاست جمهوری نامزد معرفی کردند که بلکه بتوانند از طریق اصلاح گری حقوق مردم را از ملاها بستانند.
هر حزب و سازمانی تشکیلات و نوع رهبری خود را دارد. کسی نمی تواند الگوی خود را به سازمانی که عضو آن نیست دیکته کند.
در پایان امیدوارم حداقل دارای قدرت تجسمی باشید که بتوانید چالش های مربوط به تشکیلات و سازماندهی و رهبری یک سازمان را که با جهنمی ترین و تبهکاران ترین رژیم در این سیاره در نبرد است، تجسم کنید.
۲۱٨۹۴ - تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣٨٨
|
از : خشایار رخسانی
عنوان : خوش باوری یاران
جناب آرش گرامی،
شما باید بسیار ساده دل و خوش باور باشید که مجاهدین خلق را یک جریان گیتیگرا (سکولار) مینامید. این از دو هالت بیرون نیست، یا شما از بُنیادهایِ اندیشمندی و فلسفه-ی هَستی مجاهدین هیچ آگاهی ندارید، و یا آگاهی از چَم (معنی) ساختار گیتیگرایی (سکولار) ندارید، که دین را از درآمیختن در حکومت بازمیدارد. هَستی مجاهدین خلق با درآمیختن دین در حکومت گره خورده است، زیرا این جریان اندیشمندی خودش را همانندِ هوادارانِ اندیشه-یِ ولایت فقیه تنها نماینده-ی شایسته-ی الله بر روی زمین میدانند. و آماده نیستند که جایگاهشان در قدرت را با کسی بخش کنند. این جریان اندیشمندی دینی که سرچشمه-یِ همه-یِ ارزش هایش برای اداره و گرداندنِ کشور از قرآن و دین اسلام مایه میگیرد، چگونه میتواند یک سازمان گیتیگرا باشد، هنگامیکه در رویای برپایی «مدینت النبی و جامعه بی طبقه توحیدی است»؟ و این درهالیست که یک سازمان گیتیگرا به دات هایِ (قانون هایِ) نوآوری شده از سوی کارشناسان همبودگاهی (جامعه شناس) برتری میدهد و نه به دات های آسمانی. دیگر اینکه مجاهدین به دمکراسی باور ندارند. اگر این سازمان به دمکراسی باور داشت، نیاز نبود که مسعود و مریم رجوی نشیمنگاه شان را به کَتِ (صندلی) رهبری با چسب دوقلو و میخ و پیچ اینچنین استوان کنند و برای خودشان در این سازمان دربار و دودمان بسازند تا کسی پروایِ آن را نداشته باشد که جایگاه آن ها را در سازمان زیر پرسش ببرد. مردم پس از ۳۱ سال آزمون حکومت الله بر روی زمین، خواهان جدایی گرفتاری هایِ آسمانی از گرفتاری زمینی هَستند، بدبختانه مجاهدین خلق آنچنان از راستینگی ها (واقعیت ها) در کشور و نیاز های نسل جوان بدور هَستند که یا باید که مُخ رهبران آنها در ۳۱ سال پیش در یخدونی یخ زده باشد و یا همانند اصحاب کهف در خواب بوده باشند که هنوز بر ارزش هایِ اسلامی شان پافشاری میکنند.
۲۱٨۹۲ - تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣٨٨
|
از : * *
عنوان : خاطرات انقلابی که حتما باید خوانده شوند
خاطرات انقلابی که حتما باید خوانده شوند
امروز سه شنبه ۹ فوریه ساعت ۱۰:۰۵ بعد از ظھ ر
، خاطرات واقعی انقلابیون پیشرو و مترقی در مورد انقلاب ۱۳۵۷
بسیار با دروغ و اکاذیب رایجی که توسط سازمان اطلاعات رژیم
نشر و انتشار می یابد متفاوت است. این خاطرات می تواند در
حکم درسھای تاریخی بسیار ذیقیمت و مھمی برای جوانان
کشورمان باشد. در ھمین راستا بخشی از خاطرات انقلابی
را که « سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر » تعدادی از اعضای
شماره ی ۹۳ مورخه ی ۲۰ بھمن ۱۳۵۸ آمده « پیکار « در نشریه
» ش. جھان وطن . « را برای شما تایپ می کنم
کلانتری نازی آباد در آتش
نازی » شنبه شب ۲۱ بھمن ما ھمراه با بچه ھا، محل کلانتری
را به محاصره در آوردیم . فقط من و یک رفیق دیگر مسلح « آباد
بودیم ولی بقیه فقط به کوکتل مولوتف و سنگ و چوب مسلح
۱۰ بود که ما حمله را شروع کردیم . - بودند. بین ساعات ۱۲
پاسبان ھا و نگھبانان کلانتری به بالای پشت بام کلانتری رفته و
به شدت تیراندازی می کردند. در ھمین موقع یکی از بچه ھا
مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شھادت رسید و به دنبال آن
یکی دیگر گلوله خورد و تمام روده ھایش بیرون ریخت .
پس از این کشتار، مردم به شدت متاثر شدند و گروه گروه به
محل درگیری می آمدند. درست در ھمین موقع که مزدوران شاه
مردم را به گلوله بسته بودند .افراد مذھبی در حالیکه کارتھای
را نشان می دادند به ما می گفتند: چرا شما « کمیته امام »
حمله می کنید. امام دستور جھاد نداده است. این حرف به
شدت در مردم تنفر برانگیخت. مردم به عصیان آمده بودند و طلب
اسلحه می کردند .اما کمیته چی ھا مردم را به آرامش و عدم
تعرض به جنایتکاران سلطنت طلب دعوت می کردند .
ما در ھمانجا به افشاگری دست زده و می گفتیم جوان ھای ما
را دارند می کشند ولی اینھا می گویند ساکت باشید، حکم
جھاد نرسیده است! مگر می شود در برابر این ھمه جنایت
ساکت بود؟ در ھمین موقع مزدوران مستقر در کلانتری از پشت
بام کلانتری گریخته و به پادگان ھوانیروز می روند .
ما به ھمراه انبوھی از جمعیت به کلانتری تھاجم بردیم و تمام
اسبایھای آنرا مصادره کرده ، تمام پرونده را سوزانده و ساختمان
را به آتش کشیدیم. این جلوه ای بود از آتشفشان خشم خلقی
» رفیق ب.ن » . که از ستم رژیم شاه مزدور به تنگ آمده بودند
تانکھا با کوکتل ھا به آتش کشیده شدند
شنبه ۲۱ بھمن، تمام طول خیابان تھران نو (دوماند) سنگربندی
« بنجامین » شده بود من در سنگری بودم که در بالای داروخانه
قرار داشت. در سنگر مقداری کوکتل مولوتف جمع آوری کرده
بودیم. در انتظار درگیری با دشمن بودیم .طرفھای ساعت ۴
صبح، سه، چھارتا تانک به سمت میدان فوزیه ( امام حسین
کنونی) حرکت کردند. تا سنگر قبل از ما ۲ تانک با کوکتل مولوتف
به آتش کشیده شد و دو تانک دیگر به طرف سنگر ما آمدند که
ما آنھا را زیر باران کوکتل گرفتیم. تانکھا آتش گرفت و بلافاصله
راننده آنھا بیرون پریدند.
قبل از آتش گرفتن تانکھا، ھمافری که بی سیم مصادره کرده بود
حرفھای بی سیم تانک را کنترل می کرد. راننده ی تانک به مرکز
تماس گرفته بود و با روحیه ای کاملا تسلیم طلبانه می گفت: "
چرا مرا بی حمایت فرستادید بیاید مرا نجات دھید". در حقیقت
این روحیه بیان از ھم گسیختگی ارتش بود، ارتشی که در مقابل
تعرض خلق دچار اختلال و تشتت گشته و این موجب شده بود
که سربازان بی شماری از پادگانھا فرار بکنند .
فردای آن شب یعنی ۲۲ بھمن، در تصرف باغشاه به ھمراه توده
ھای خلق شرکت داشتم. سقوط پادگان بعد از ظھر ۲۲ بھمن
صورت گرفت. پادگان زیاد مقاومت نکرده و خیلی سریع تسلیم
شد. مردم به مراکز اسلحه حمله کرده و به میزان بسیار زیادی
فشنگ، نارنجک، آر پی چی ۷، ماشین تایپ مصادره نمودند .
در ھمین موقع، مردم سربازان را از خوابگاھھا و ساختمانھا بیرون
می آوردند و برای آنکه کسی به آنھا حمله نکند لباسھای
سربازی آنھا را می کندند و لباسھای خود را به تن آنھا می
پوشاندند. مردم به این طریق احساس ھمبستگی خود را با
سربازانی که به سوی مردم حمله نکرده بودند نشان می دادند
و به این طریق به آنھا می گفتند که سربازان فرزندان خلق
« رفیق ف » . ھستند
سقوط عشرت آباد
« زھتابی » روز ۲۱ بھمن را با سنگربندی، کیسه شن پر کردن در
( ته قلعه مرغی (گذراندیم. روز ۲۲ ، من به ھمراه ۲ رفیق دیگر با
و یک اسلحه کمری ۱۴ تیر « شتایر » یک مسلسل سبک
نازی » که ھر دو متعلق به سازمان بودند به سمت « پاراشوت »
حرکت کردیم. کلانتری میدان بازار دوم مصادره شده بود. از « آباد
آنجا به کلانتری واقع در خیابان شھباز و سپس به پادگان نیروی
ھوائی ( تھران نو (رفتیم که ھر دو نیز در دست افراد مسلح بود .
به سمت پادگان عشرت آباد حرکت کردیم. آنجا ھنوز سقوط
نکرده بود. دور تا دور آن به جز قسمت شمال در محاصره مردمی
بود که با اشتیاق و شور فراوان در صدد حمله به پادگان بودند.
جز افراد معدودی، اکثر آنھا بدون سلاح بودند .در این موقع با
پرتاب کوکتل مولوتف قسمتی از پادگان آتش گرفت. دیوار قسمت
جنوبی پادگان را با میله ھای آھنی سوراخ کردیم تا به داخل
ھجوم ببریم و در ھمین زمان، مرتب صدای رگبار مسلسل و
تیربار از داخل پادگان می آمد .
نظامیان از ترس ساختمان ھای اطراف پادگان را خالی کرده و به
ساختمان مرکزی پادگان پناه برده بودند. و از ھمان نقطه مردم را
به رگبار می بستند. پس از سوراخ شدن دیوار ما در کنار افراد
مسلح دیگری که به ۲۰ الی ۳۰ نفر می رسیدیم، با سنگربندی
پشت زره پوشھا سینه خیز به طرف ساختمان مرکزی می
رفتیم. در پشت ما توده ھای غیر مسلح با بی باکی و جانبازی
بی نظیری به جلو می آمدند.
از دو طرف مرتب شلیک می شد و از دو طرف افراد زیادی کشته
پر تلفات ترین مراکز درگیری با ،« عشرت آباد « شدند. در واقع
دشمن تبھکار بود. برای آنکه حیطه عمل گسترده شود و در
صورت لزوم امکان جدیدی برای عقب نشینی فراھم گردد. مردم
با ماشین ھای ارتشی و دولتی به دیوارھای شرقی پادگان می
کوبیدند و آنرا خراب می کردند. در ھمین موقع یک تیر به پشت
سر من اصابت کرد. اما از آنجا که بطور سطحی با سر من
برخورد کرده بود، فقط منجر به خونریزی شد. مرا بلافاصله به
بیمارستان بردند و پانسمان کردند و من دوباره به پادگان
برگشتم.
آنروز آنقدر پر التھاب بود که آدم می خواست در تمام درگیری ھا
حاضر و فعال باشد. در این موقع دیگر ساختمان مرکزی به
محاصره مردم مسلح در آمده بود .سربازان لباسھای ارتشی
خود را کنده و با دستھایی بحالت تسلیم، به سوی جمعیت می
آمدند. مردم با قھرمانی و بی باکی بی نظیر و نیز با غروز و
شادی وصف ناپذیری برای مصادره اسلحه و دستگیری
فرماندھان مزدور، به انبارھا حمله نمودند .
اما فرماندھان از قسمت شمالی پادگان در زمان درگیری گریخته
بودند. مردم که می دانستند به زور سلاح می توان دشمن را
شکست داد، سلاح ھای بسیار زیادی مانند ژ ۳، تیربار و نارنجک
مصادره کرده و خود را مسلح ساخته و بر زره پوشھای مصادره
شده از پادگان سوار شده و فاتحانه به سوی دانشگاه حرکت
نمودند. ما نیز چند قبضه اسلحه مصادره کرده و به سوی مراکز
» رفیق ب » . دیگر دشمن شتافتیم
۹ساواکی بدار آویخته شدند
« ساواک » شنبه ۲۱ بھمن، ساعت ۸ شب بود که ساختمان
را به محاصره در آوردیم بچه ھا فقط یک تفنگ « رشت » شھر
سرپر داشتند. و بقیه دارای کوکتل مولوتف و سنگ بودند. اما در
مقابل، ساواکیھا در داخل ساختمان کاملا مسلح بودند و مرتب
آتش می کردند. بر اثر تیر اندازی ساواکی ھا یک نفر از بچه ھا از
کتف گلوله خورد و زخمی شد و یکی دیگر ھم از ناحیه کشاله
ران مورد اصابت قرار گرفت و به شھادت رسید. کشته شدن او
خشم بچه ھا را به حد انفجار برانگیخت .
درگیری تا ساعت چھار ونیم ادامه پیدا کرد و بالاخره ساواکی ھا
بر سر تفنگھای خود پارچه سفید زده و تسلیم شدند. بلافاصله
من با یکی دیگر به داخل ساختمان ساواک پریدیم .یکی از
ساواکی ھا در حالیکه یک اسلحه در دست داشت در مقابل ما
ظاھر شد با دیدن نفر اول به حالت تسلیم در آمده و اسلحه خود
را می اندازد. به دنبال ساواکی اول ۸ ساواکی دیگر در مقابل
جمعیت به حالت تسلیم در می آیند. در این موقع دیگر حیاط و
ساختمان ساواک از جمعیت پر شده بود. مردم با چماق و لگد به
جان ساواکی ھا افتادند و از آنھا می پرسیدند زندانیان ما کجا
ھستند؟ آنھا می گفتند ما نمی دانیم. مردم آنقدر آنھا را با
سنگ و چوب زدند که آنھا از حال رفته و بالاخره کشته شدند.
مردم ساعت ۶ صبح، لاشه ساواکیھای مزدور را از ساختمان
بیرون آورده و در محل پارک شھر ( باغ محتشم) از پا به درخت
آویزان کردند .
خبر در شھر رشت پیچید و توده ھای مردم بدیدن اجساد می
آمدند و ھر کس تفی بر روی جسدھای متعفن ساواکی ھا می
انداخت و به دین ترتیب خشم و کینه خود را نسبت به نظام
ستمگر پھلوی ابراز می داشتند.
« رفیق الف.ج «
تصرف مرکز ساواک سلطنت آباد و اوین بدست خلق
بعد از ظھر شنبه زمانی که اعلام حکومت نظامی شد ما آمدیم
و در تقاطع جمالزاده – آزادی یک گروه تشکیل داده و شروع به
ساختن کوکتل مولوتف کردیم.
یکشنبه از صبح به اطراف پادگان نیروی ھوائی رفتیم. ھمافران
مبارز چھره ھای خود را سیاه کرده بودتد تا مورد شناسائی
عوامل مزدور شاه قرار نگیرند .آنھا در حالیکه سلاح در دست
داشتند مردم بی سلاح را به پناه گاھھا ھدایت می کردند. من
به یکی از آنھا گفتم چرا تمرد کردید، از اعدام نمی ترسید؟ !او به
من لبخند زد. روحیه اش سرشار بود از جانبازی و از خود
گذشتگی.
آنھا که از رژیم فاسد شاه، فرماندھان مزدور ارتش آریامھری به
شدت متنفر شده بودند به جنبش خلق روی آورده بودند تا به
ھمت توده ھا مردم نظمی جدید برقرار شود. اما آنھا در آن موقع
نمی دانستند که رژیم جمھوری اسلامی ھمان ارتش و ھمان
فرماندھان مزدور را دوباره ابقا خواھد کرد و بر سرنوشت آنان
حاکم خواھد نمود .
رفتیم. جائی که « سلطنت آباد » دوشنبه صبح به طرف ساواک
در زمان شاه خائن مرکز بازجوئی کمونیستھا و سایر انقلابیون
بود. جائی که کوھی از اسناد را در مورد کمونیستھا و
آزادیخواھان در خود انباشته بود. در زمان شاه این محل مرکز
بازجوئی کمونیستھا و سایر انقلابیون بود. ما به ھمراه عده
زیادی از مردم به دیوار ساواک حمله کرده و آنرا خراب نمودیم. از
میان جمعیت فریاد می زدند داخل نروید مین منفجر می شود.
ولی در ھمین موقع بناگھان یکی از افراد جان باخته در داخل
شکافی که ایجاد شده بود می پرد که بلافاصله یک مین منفجر
می شود و در جا کشته می شود .
در حقیقت مردم به خاطر این به مرکز ساواک حمله می کردند تا
تمامی پرونده ھای ساواک را در پیشگاه خلق افشا کنند. اما
واقعیت این بود که اگر رژیم شاه در روز قیام مرد، این اسناد
ساواک پاسداران جدیدی پیدا کرد. به نحوی که در میان جمعیت
کمیته چی ھائی که بطور پراکنده وجود داشتند می گفتند :
پرونده ھا را نباید برد ما آنھا را لازم داریم !؟
پس از سلطنت آباد ما به زندان اوین رفتیم. آنجا تازه به تصرف
توده ھای خلق در آمده بود. ھنوز برنجھائی که شکنجه گران
برای زندانیان سیاھچالھا آماده کرده بودند روی اجاق ھا بود .
فضای مرگبار اوین به فضای شادی و پیروزی تبدیل شده بود. ما
به ھمراه انبوھی از توده ھا به دنبال زندانیان سیاسی و آلات
شکنجه رژیم کثیف پھلوی به قسمت سلولھای انفرادی ھجوم
بردیم. مردم نمی دانستند به کدام طرف می روند. آنان مانند
سیلی در راھروھا و پله ھا جاری بودند. ھر جا راھروئی می
دیدند به ان داخل می شدند و ھر کجا که در بسته ای مشاھده
می کردند با خشونت انقلابی آن را می گشودند .
در ھمین اثنا با ورود حدود ۳۰۰ نفر به قسمت سلولھای انفرادی
ناگھان درھای اتوماتیک این قسمت بسته شد و برای یک لحظه
وحشت آفرید. اما اراده پولادین مردم نمی گذاشت ھیچ دری
بسته بماند .
مردم در ادامه تعرض خود به اسلحه ھا نیز دست یافتند. ما نیز
چند قبضه ژ ۳ و دو مسلسل یوزی مصادره کردیم. ھنگام بیرون
آمدن، آخوندھا و کمیته چی ھا جلوی مردم را گرفته و آنھا را
خلع سلاح می نمودند. آنھا نمی خواستند قیام ادامه یابد. آنھا
نمی خواستندانقلاب به پیروزی کامل برسد. آنھا از مسلح شدن
توده ھا، انقلابیون و کمونیستھا وحشت داشتند. آنھا برای
مقابله با جنبش پیش رونده توده ھا به خلع سلاح توده ھا و
انقلابیون محتاج بودند .چراکه از این پس خود را در برابر آنھا می
یافتند .
رفیق الف
۲۱٨٨۷ - تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣٨٨
|
از : آرش
عنوان : کامنت گذاران اینجا و مجاهدین
دوستان گرامی
من خود از هواداران مجاهدین نیستم. چند کلمه ای اما اینجا بد نیست:
این که شما بیایید با سازمان مجاهدین با همان ترفندهای هیستریک جمهوری اسلامی برخورد کنید، همان قدر از واقعیت دورید که از تحولات جاری ایران.
جنبش مجاهدین یک جنبش ملی سکولار ایرانی است. به ترکیب ملی+سکولار+«ایرانی» توجه کنید. ما باید برای ایران و مردمانش راه حل داشته باشیم. نه این که بخواهیم برای کانادا و سوئد و هلند و غیره راه حل بدیم.
گروه هایی که سرتاپایشان را جمع کنی ۱۰۰ تا نمی شوند، آن هم تلپ توی بارها و رستوران های خارج کشور، نمی توانند برای کسانی که ۳۰ سال سخت ترین مصائب را پشت سرگذارده و همچنان با قامتی افراشته ایستاده اند؛ نسخه از سر تفرعن بپیچند.
شورای ملی مقاومت اکنون یک «ذخیره ملی» است. که مادر وطن در روزهای سخت آینده بدان نیاز دارد.
پ.ن. ارتش سایبری جمهوری اسلامی مخاطب این چند کلمه نبود. اجر آن ها با سیدعلی خامنه ای.
۲۱٨٨۶ - تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣٨٨
|
از : hamid hooshvar
عنوان : از ۲۲ بهمن ۸۸ باید بسیار بیاموزیم!
آقای تابان من هم مثل میلیونها ایرانی دیگر که از این همه استبداد به جان آماده ایم از مقاله شما که دعوتیست از همه گروههای مخالف رژیم اسلامی برای وحدت حول خواستههای مشخص مقطعی پشتیبانی میکنم. اما بلافاصله باید اذعان کنم که بسیار متعجب شدم که چرا وحدت با مجاهدین خلق را به عنوان چالش اضطراری انتخاب نمودید. در حالی که مجاهدین خلق به شهادت تاریخ سی و اندی سال گذشته غیر دمکراتترین گروه سیاسی در کشور ما میباشند این انتخاب عجیب به نظر میرسد. در مقابل این انتخاب عجیب انتخاب دیگری که احتمال موفقیتش بیشتر است دعوت گروههای چپ سوسیالیست، کمونیست، و سوسیال دمکرات برای وحدت میباشد. چنین وحدتی نه تنها باعث انسجام گروه کثیری از مخالفین رژیم میشود بلکه احتمال رهبری جنبش مخالف را هم در دسترس این اتحادیه قرار خواهد داد و در نهایت احتمال سازمان دهی موثر جنبش سبز را هم فراهم میکند. اگر چه طی دهها سال گذشته که ناظر عملکرد این گروهها بودهام تاکنون موفق به کاش بارقه ای از کار جمعی و فراموش کردن خود محوری ندیدهام اما باز هم امیدوارم که نسل جوان تر مبارزین چپ بهتر از نسل من با مفاهیم کار تیمی و دموکراتیک کنار بیایند.
۲۱٨٨۲ - تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣٨٨
|
از : خ. صدری
عنوان : "سرنگونی به هر قیمت" !؟
منطق مطرح کردن مجاهدین خلق به عنوان اپوزیسیون همراه، در برابر آمریکاگرایان هوادار سرنگونی نیز تسلیم خواهد شد. وقتی سرنگونی هم استراتژی باشد و هم تاکتیک؛ هم شعار باشد و هم هدف.از این به سیم آخر زدن ها ، بوی نا امیدی و استیصال می آید.
چنین تمایلاتی اگر هم روزی محمل های عملی پیدا کند ، چیزی جز منحل کردن خود در جریانات فوق نیست. زیرا آن ها بر جای ثابت خود ایستاده اند.
امیدوارم تنفر از ج.ا، اینقدر زود ، موجب تغییر مواضع مسئولین اخبار روز به سمت "سرنگونی به هر قیمت" ، نشود. هرچند قابل پیش بینی است که بخش بزرگی از اپوزیسیون منفرد و سرگردان ، بخصوص در خارج از کشور، در این مسیر خواهد افتاد.
۲۱٨۷۹ - تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣٨٨
|
از : خ. صدری
عنوان : من اگر اصلاح طلب حکومتی بودم....
در آن صورت ، سعی میکردم از همان آغاز روند دوقطبی شدن حاکمیت ، از ۲۵ سال پیش، ابزارهای درون و بیرون حکومتی اعمال قدرت خود را ، به بهترین شکل ، مهیا کنم. تا اگر روزی ، همچون روز انتخابات ، حریف" جر زن"، خلف وعده کرد، بتوانم او را سرجایش بنشانم. یعنی درست همان کاری را می کردم که این اصلاح طلبان می کنند.
نگاهی گذارا به وقایع بعد از انتخابات نشان می دهد که آنگاه که رفسنجانی ، خاتمی و موسوی لازم دانسته اند، یا شاید بهتر است گفته شود، آنگاه که در پشت پرده حریف را حریف نشده اند، مردم در صحنه حضوری متفاوت با ۲۲ بهمن داشته اند.
جایی که دچار "تناقض" شدیم، باید باز گردیم و مسائل را از نو مرور کنیم. نه آن که به حدس و گمان و داستان گویی بپردازیم. درست کاری که در زمان جنبش دانشجویی ۱۸ تیر کردیم.
پارادکس ۲۲ بهمن از آن جا مایه کی گیرد که ما پیشتر این تناقض را که موسوی وشرکاء اگر جزئی از این نظام هستند ، چرا تا آستانه بهم ریختن نظم آن ایستاده اند ، برای خود حل نکرده ایم وبه برخی شعارهای ساختار شکن و خارج از اراده آنان دل خوش کردیم و گمان بردیم که آن ها به دنبال مردمند و بزودی زیر پای مردم خواهند بود.
به نظر میرسد، که اصلاح طلبان هیچگاه دامن خود و نظام را ، به صورت خطرناک و غیر قابل کنترل به آتش نزدیک نکرده اند و ۲۲ بهمن حاصل توافق دو طرف برای جلوگیری از عبور از خطوط قرمز می باشد.
نتیجه آن که مردمی که به خیابان می آیند ، در اساس، از کنترل خارج نشده اند.
امید این که مردم بدون سازماندهی مستقل و اپوزیسیون کارآمد، اتفاقن همان کاری را کنند و به همان سمتی روند که ما آرزو و گرایش داریم ، اشتباه فاحش است.
۲۱٨۷٣ - تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣٨٨
|
از : خشایار رخسانی
عنوان : مجاهدین خلق پس از حزب الله بُزرگترین پَژمَرگ (خطر) برای مردمسالاری در ایران هَستند
با سپاس از آقای تابان برای گردآوری این نوشتار،
تنها نکوهشی که من میتوانم بر نوشتار شما بکنم، پیشنهاد شما برایِ کنار آمدن با مجاهدین خلق است. بُنیادِ اندیشمندی و هَستی سازمان مجاهدین خلق بر درآمیختن دین در حکومت استوار شده است، و این درهالیست که یکی از انگیزهای بزرگ جنبش سبزها پس از ۳۱ سال آزمون یک حکومت دینی، سپردن «کار خداد به خدا و دین از حکومت جدا» میباشد. مُجاهدین خلق هیچگونه ناسانی با بُنیادگرایان طالبان در افغانستان و حزب الله که همکنون در ایران فرمانروایی میکنند، ندارند. مُجاهدین خلق هیچگونه مُخالفتی با بُنیادِ ولایت فقیه ندارند، تنها یوتاری (اختلاف) مجاهدین با بُنیادگرایان اسلامی در تهران بر سر این است که چه کسی برایِ خلافت شایسته تر است، رجوی یا خامنه ای؟ از اینرو جُستار کنار آمدن با سازمان مجاهدین به همان اندازه بیهوده است که به جُنبش سبزها پیشنهاد بدهیم برای بالا بردن شانس پیروزی در مبارزه با حکومت اسلامی، بیایید تا با ملا عمر و بن لادن همبسته شویم. اگر برای رسیدن به نوک کوه دمکراسی باید که از گردنه هایِ فراوانی گذر کرد، مُجاهدین خلق نیز یکی از این گردنه ها میباشند. در این پیوند که گفتید که این جریان اندیشمندی را نباید ندیده گرفت، من با شما هَمداستان هَستم، ولی نه برای کنار آمدن با مجاهدین خلق، ونکه (بلکه) برای مهار آنها.
۲۱٨۶۴ - تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣٨٨
|
از : پ پیمان
عنوان : اشاره کوتاهی در باره مذاکره با مجاهدین
تعجب از پیشنهاد دوست عزیز ف. تابان
اگر دوست عزیز ما طرفدار مذاکره با مجاهدین ( کادر رهبری به رهبری امام رجوی /مریم)
باشد قاعدتا" میبایستی طرفدار مذاکره با امام خامنه ای و احمدی نژاد هم شد. چون این دونیرو اساسا" با هم تفوتی ندارند. آقای تابان دلیل قانع کننده ای برای این پیشنهاد خود ارائه نمی کند. شاید به خاطر پایگاه فکری مجاهدین چنین پیشنهادی ارائه می شود. اگر این حدس درست باشد پایکاه خامنه ای و احمدی نژاد گسترده تر است. نیروهای دمکرات باید آماده همکاری و مذاکره با هر نیروی دمکرات باشند ولی مجاهدین نیروی سیاسی دمکرات نیستند و اعضای آن نیز خود را بنده رجوی / مریم می دانند. تلاش برای همکاری همه نیروهای دمکرات و شخصیت ها ی دمکرات از ضرورت حیاتی برخور دار است و بس. باز هم تاکید کنک من نتوانسام با شناختی دوری که از آقای تابان دارم این پیشنهادش را بفهمم. آقای تابان با اعضای سابق سازمان مجاهدین که اغلب در عراق بودند تماس بگیرند تا در جریان قرار بگیرند که این جریان سیاسی چه اعجوبه است.
۲۱٨۵٣ - تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣٨٨
|