از : حافظه تاریخ
عنوان : دعوا برسر لحاف ملا است
جواب ندادن و هجو کردن اصل مطلب و مغلطه کاری، خود نوعی جواب دادن است. یواش یواش دم خروس طرفداران نابودی زبان فارسی زیر لوای آزادی آموزش زبان مادری از نوع انگلیسی نمایان شد. سابقه وابستگی طیف وسیع تجزیه طلبان ببلوکهای جهانی بیشتر از صد سال است. و مطلب جدیدی نیست که با آن برخورد منطقی نمود. با بد وبیراه سخن راندن تاریخ را نمیتوان کتمان کرد. دوام و شکوفایی هر زبان مادری فقط در سرزمین پدری و سنتهای آبا و اجدادی میسر است و آنهم تا زمانیکه «مرزها» حدود کشورها را معین میکند. و اما در مورد کشتن کبوتر سرخ در زمین بازی فوتبال مرا بیاد نوشته ای مندرج در کیهان چاپ ایران در ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ انداخت و بی سبب نمیدانم که تشابه این دو اتفاق «سمبل کشی» را در اینجا مطرح نمایم ؛دیروز پس از تسخیر پادگان عشرت آباد هنگامیکه مردم می خواستند قسمتهای از این پادگان را آتش بزنند، برای اولین بار یک عقاب بردیوار پادگان نشست. مردم میخواستند عقاب را که سمبل امریکاست از بین ببرند و میگفتند که این امریکاست که با پای خود به قتلکاه آمده است. بالاخره با پادرمیانی گروهی دیگر از مبارزان پرنده جان سالم بدر برد و از دیوار پادگان پرواز کرد. مردم خطاب به پرنده فریاد میزدند: وای به حالت امریکایی اگر بار دیگر در این مملکت پا بگذاری..؛ این نوع اتفاقات « سمبل زدایی»که متاسفانه بر اثر عقب افتادگی عمومی اجتماعی ناشی میشود،میتواند در همه جاء ایران انجام گیرد.
۲۲۰٣۹ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨٨
|
از : شهلا فرید
عنوان : این کمنت ها نشان می دهد که چرا باید با تعصب مبارزه کرد
من صرف نظر از آن که با همه نظرات آقای بهزاد کریمی موافق باشم یا نه، با این نکته ایشان موافقم که با تعصب از هر سو که باشد باید مبارزه کرد. تا تعصبات کور هست امکان گفتگو نیست. این کمنت هایی که در پای این مقاله گذاشته شده است نشان می دهد کسانی با فضای بحث و گفتگو موافقت ندارند و ترجیح می دهند که در فضای غبار الود با دشنام دادن و تسلط فرهنگ لومپنی مقاصد خود را که ایجاد کینه است پیش ببرند. حتی اگر دو سه نفر باشند که با نامهای مختلف بنویسند باز هم در ایجاد این فضا موفق خواهند شد. ولی دوستان عزیز این صفحه فقط برای بیان نظر است قرار نیست که از درون آن آینده یک کشور رقم بخورد بنا براین استدلات خود را بنویسید تا ما بفهمیم چه می گویید. باور کنید قرار نیست آن را که درشت تر بگوید مدالی دهند. من باور دارم که فضای این صفحه به هیچ وجه فضای رابطه مردمانی نیست که در یک جغرافیایی به نام ایران زندگی می کنند.
۲۲۰٣٨ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨٨
|
از : حقیقت انسان دوست
عنوان : یک ملت و یک زبان
ایران یک ملت و یک زبان و ان هم زبان فارسی.
۲۲۰٣۴ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨٨
|
از : صادق باشیم
عنوان : خیلی خیلی متشکرم آفای Ali Torkeh
باور کن خیلی حال کردم با آن صراحت سخنت. اگر همچنین اتفاقی بیفتاد. تازه شروع دوستهایمان خواهد بود. باور کنید آن وقت دوباره در کنار هم خواهیم بود ولی خیلی بهتر از حال. به امید آن روز
۲۲۰۲٣ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨٨
|
از : پاسبان غیاث آبادی
عنوان : خسته نباشید
آقای کریمی اینکه جسارت کرده مطلبی پیرامون تعصبات ناسیونالیستی نوشته اید نشان از این دارد که شما پیه فحاشیهای کور نژادپرستان لمپنیست را بجان مالیده اید ولله من که خودم آن رشادتها در جنگ کازرون از خود نشان داده ام جسارت اینکه بگویم آقایان این پادشاه شما لخت و عور تشریف دارند را ندارم.بعضی وقتها هم فکر میکنم که این روشنفکران نماهای! ما هم زیاد بدشان نمی آید که نشان فروهر به گردنان تندر سوار اصل آریائی(ع) و فرزندان به حق کوروش(ع) و داریوش(ع) به زوزه کشان گرگهای خاکستری تاتاری(ع) و فرزندان به حق چنگیز (ع) درس عبرتی بدهند و طرف مقابل هم همینطور.عزیز نسین کتابی نوشته به اسم {ما الاغها} که ترجمه صمد بهرنگی بود اگر اشتباه نکنم ،الاغی است که بیحال و بیخبر مشغول چراست و از دور گرگی را میبیند که به او نزدیک میشود ولی چون حال نداشته مرتعی به آن زیبائی و علفهای خوشمزه را ول کند و برود به خودش میگوید انشالله این سگ است ها اوناهاش ببین از گوشاش هم معلومه که سگه آخه گرگ اینجا چکار میکنه ....خلاصه تا لحظه ای گرگ دندانهایش را در گوشت تنش فرو نکرده هنوز باور نمیکرده که این گرگه و انوقت داد میزنه که آی این دیگه گرگه ،
حال طبالان ناسیونالیزم سخت مشغول نواختنند جناب کریمی از تمام طرفها و کسی هم باور اینکه این ایران هم یک کشوری است مثل بقیه کشورها و مردمش هم مردمانی هستند مثل بقیه مردمان خلاصه نه خاکش در و گوهر است نه بهتر از زر است نه نفس اهورائی ای حافظ مرز و خاک و صلحش است و این همین مردمانند که حافظ صلح و برادری اند نه اهورا و مزدا و تویوتا.لذا امکان اینکه این کشور گرفتار جنگ داخلی و قحطی و تجزیه بشود هم ممکن است و هم سهل و ساده ،برایشان باور ناپذیر است و فکر میکنند مرگ حق است اما برای همسایه و اگر کسی جسارت کرده بگوید آهای عزیزان محترم ساکن ایران راه و روش خودتان را عوض کنید والا این ره که شما میروید (بقول آقای خلخالی)ولله و بالله و تالله رو به تاریکی است آنوقت است که معلوم میشود شما مامور ک گ ب هستید و یا فلان جا نظر به همجنس خود داشته اید و یا شارلاتان پول مردم خور هستید و لذا نظرتان پشیزی نمی ارزد."اصلا گور پدر آدم نفهم آقا ما که جای خوبی نشستیم در خارج هر چه پیش آید خوش آید..."
۲۲۰۲۱ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣٨٨
|
از : مزدک بامدادان
عنوان : یک گوشزد کوچک
آقای کریمی گرامی،
با سپاس از نوشته خوبتان.
همانگونه که می دانید، من سالیان سال است که در باره پرسمانهای "کیستی ملی" و "زبان مادری" می نویسم و درخواستهای قومی/فرهنگی را بمانند درخواست برابری زن و مرد یکی از گفتمانهای جنبش آزادیخواهی مردم ایران می دانم.
از آنجایی که با بخش بزرگی از سخنانتان همنگرم، خواستم نکته ای بظاهر کوچک ولی بگومگو برانگیز را به شما گوشزد کنم.
کشتن یک کبوتر کاری چندش آور و نابخشودنی است و همانگونه که شما بدرستی نوشته اید، اینکه چه کسی دست به این کار ددمنشانه زده باشد، سرسوزنی از پلییدی آن کم نمی کند. ولی آیا شما براستی برآنید که آن کبوتر بیگناه را "انگیزه های ناسیونالیستی" سربریدند؟ آیا گمان می کنید اگر این کبوتر سرخ رنگ در بازی استقلال و پرسپولیس بدست تماشاگران استقلالی افتاده بود، تنها به این دلیل که نماد یک تیم "فارس" بود، کشته نمی شد؟ آیا آن تماشاگر لمپنی که دست به این کار یازید، از آن اندازه اندیشه و خرد بهره مند است که بتواند اندریافتهای پیچیده ای چون ناسیونالیسم و شوینیسم را دریابد؟ آیا گمان می کنید ایشان شب به خانه می رود و کتاب نبرد من آدولف هیتلر را می گشاید و بدنبال راهکارهای سرکوب فرهنگی-نژادی-زبانی مردم آذربایجان می گردد؟ آیا لمپنیسم به این آشکاری را نمی بینید؟
از دیگر سو نباید از یاد برد که تماشاگران فوتبال (هر تیمی) از یک گوهر همسان ساخته شده اند و بیشینه بزرگی از آنان تنها برای تهی کردن بار سنگین فرهنگ لمپنی خود به ورزشگاهها می روند. گمان نکنید که چنین کاری نمی تواند از تماشاگران تراکتور، پرسپولیس یا هر تیم دیگری سر بزند. فرومایگی و لمپنیسم - و نه آنگونه که شما می نویسید "ناسیونالیسم" - انگیزه بخش این گونه نمایشهای چندش آور است. نیازی به این نیست که ما نیز همانند قبیله گرایان به هر پدیده ای از نگرگاه "ترک - فارس" بنگریم. لمپنیسم و فرومایگی را دریابیم.
سربریدن آن کبوتر برخاسته از فرهنگ لمپنی فرمانروا بر ورزشگاههای ما است. برای ناسیونالیست بودن، باید دست کم سرسوزنی با اندیشه سروکار داشت. راستی این است که ورزشگاههای ما تنها به نمایشگاهی از فرهنگ لمپنی بدل شده اند. سری به یوتیوب بزنید و فیلمهای بازیها را ببینید تا دریابید که همین تماشاگرانی که به گفته شما ناسیونالیست هستند، چگونه در یک گروه کُر چند ده هزار نفری بدترین ناسزاهای جنسی را نثار خواهر و مادر داور و بازیکنان تیم روبرو می کنند.
کشتن کبوتر نشان از فرومایگی است و نه نشان ناسیونالیسم. اینگونه وارونه نگریها می توانند به رخدادهای کوچک درونمایه هایی ژرف و بزرگ ببخشند و گناه شما، من و همه ما در شراره کشیدن آتش جنگ نژادی از آن ناسیونالیستهای تشنه به خون کمتر نخواهد بود.
با سپاس دوباره از نوشته خوب شما و با آرزوی شادکامی و بهروزی
۲۲۰۱۹ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣٨٨
|
از : صادق باشیم
عنوان : جواب حافظه تاریخ
۱- شما خودتان اذعان کردید که در امریکا همه مردم بالاجبار تنها زبان انگلیسی را یاد نمی گیرند و در ایالتهایی که زبان رسمی اسپانیولی است مردم به آن زبان تحصیل میکنند و زبان انگلیسی را همچون ماها جهت ارتباط با دیگر ایالتها و دنیا یاد می گیرند.
۲- شما از رفراندم صحبت کردید. آیا حاضر هستید در مناطق غیر فارس رفراندمی نه برای جدایی (که برابر با کوتاه شدن دستتان از استعمار ملل غیر فارس در ایران است) بلکه برای زبان رسمیشان برگزار شود و نتایج آن را شما قبول فرمایید. مسلم است که شما نه نتیجه رفراندم بلکه اسم رفراندم را نیز قبول نخواهید کرد پس شما هستید که با احمدینژاد در یک عقیده میمانید. چون نتیجه رفراندم از همین امروز مشخص است.
حرف آخر این که زیاد هم از زبان فارسی تعریف نکن که خودتان هم در نوشتنش درمانده هستید چه برسد به غیرفارسها.
۲۲۰۱٣ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣٨٨
|
از : یک کاربر ت
عنوان : افشا
آقای حافظ تاریخ شما که اینهمه از اهمیت فراگیری زبان فارسی برای غیر فارسها زبانها گفتی قربون شکل ماهت خودت کلی با املا ء زبان فارسی مشکل داری یک بار با فرصت نگاه به مطلبت بکن ببین چندتا غلط املاء ای داری . از این موضوع گذشته شما آشکارا به قصد ایجاد نفاق مطلب نوشتی .
۲۲۰۱۲ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣٨٨
|
از : حافظه تاریخ
عنوان : در جواب آقا/ خانم حامدی و زیدی از تبار صداقت؟
جهت نظرم متوجه ملتی است که امروزه در مرزهای جغرافیایی کشوری بنام ایران درجوار هم از نظر تاریخی دارای سرنوشت و فرهنگ و سنن مشترکی هستند، است.ضرورت و لزوم فراگیری زبان مادری محلی هیچ مغایرتی باگسترش سیستم آموزشی چند زبانه که زبان فارسی باشد، ندارد.علاوه بر آن در همسویی با مفاداعلامیه ی جهانی حقوق بشر واعلامیه ی جهانی حقوق زبان مادری دارد.این نظر مورد مخالفت زید صادق نام است. برای وی آزادی آموزش زبان مادری و محلی موجود درایران، بهانه است ومثل احمدی نژاد با توئین و ناسزا بدیگران حقانیت اعمال و گفتار خود ثابت مینماید.ناتوانی زید بی صداقت در این است که حتی در استدلال خود متوصل بهجویات میشود.«..- اولا هر ایالتی در امریکا زبان رسمی خودشان را دارند و زبان انگلیسی نه فقط زبان مشترک بلکه زبان بین الملل است که می آموزند». امریکا دارای ۵۰ ایالت است که بیش از سی ایالت دارای زبان رسمی دولتی انگلیسی که بیش از ۸۲ مردم امریکا را تشکیل میدهند و حدود ۱۱ مردم هم اسپانیولی بعنوان زبان رسمی دارا هستند.طبق ادعای این زید صادق در هر یک ایالت از ۵۰ هرکدام زبان رسمی !!!خودرا دارد. و اما در مورد کانادا اظهارات این زید بازهم نادرست است.
زبان انگلیسی و فرانسه بعنوان دو زبان رسمی در کشور کانادا محسوب میشوند.در زمان استعمار فرانسه و تاسیس فرانسه نو سرزمین کبک فرم کرفت. مردم سرزمین کبک و از مهاجرین فرانسه زبان همواره با فدرالیستها دوزبانه کانادا و چگونگی رابطه باستعمارگر دیگر یعنی انگلیستان سابقه برخوردهای نژادپرستانه و جنگهای خونین داشته و دارای تصویر و تعریف دیگری از «ملت کانادا» هستند ودر پی استقلال زبان مادری فرانسه فرانسوی نقشه تجزیه طلبی و جدایی این بخش در رفراندمی در ۱۵ سال پیش ناکام ماند.مهاجرت عمده از جانب دو قوم و نژاد فرانسوی و انگلیسی بکانادا را با ترکیب اقوام ایرانی که طی قرنها باهم عجین شده اند، یکی دانستن از عقب ماندگی فکری و کج اندیشی سرچشمه میگیرد.و این زید صادق در این مسله هم با دروغگویانی مثل احمدی نژاد مظهر ارتجاع همطرازاست. این زید حتی در مورد آلمان هم بی اطلاع است. در ایالتهای قدیم و جدید (بعداز فروپاشی دیوار ۱۹۸۹) بغیر از زبان آلمانی بعنوان زبان رسمی هیچ زبان دیگری مورد استفاده قرارنمیگیرد. شاید نظر این زید استفاده از لهجه منطقه بایر جنوب با مثلا شمال آلمان باشد؟مشکل آقا/ خانم حامدی با خود زبان فارسی است. من در متن قبلی حتی بخودم اجازه ندادم این پرسش را مطرح سازم که مخالفت خوزستانی مقیم کانادا با فراگرفتن زبان فارسی بعنوان زبان رسمی و همگانی مردم ساکن محدوده ایران،شاید بیشتر بخاطر سمپاتی این قبیل حضرات بزبان انگلیسی و یا عربی و یا روسی و چنینی باشد که هنوز از زبان و قلم ناتوانشان جاری نمیشود. ایشان تیر را رها کردند و معلوم شد که همچون کسانی هم وجود دارند وعلنآ در نفی و اضملال زبان فارسی اقدامات لازم را در حد امکان فراهم میکنند.خلاصی از عقب ماندگی فرهنگی و اجتماعی که حاصله نفوذ استعمار قدیم و جدید، غرب و شرق، و بودن سیستمهای استبدادی وابسته و.. را در نابودی زبان فارسی جستجو نکنید. زبان فارسی بعنوان بخشی از فرهنک و هویت ما ایرانیان است. آقا/ خانم حامدی باین سادگی هویت و شناسنامه خودتان با «زبان انگلیسی» عوض نکنید. کسیکه باین سادگی حاضر باشد هویت چند ده میلیونی ملتی کهن را بتاراج بدهد و شناسنامه «انگلیسی» بخرد، از وی همه چیز ممکنه میتواند سر بزند.
۲۲۰۱۱ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣٨٨
|
از : آ. ائلیار
عنوان : در اندوه مرگ آن کبوتر
در اندوه مرگ آن کبوتر
آقای بهزاد کریمی عزیز
قبل از هرچیز لازم میدانم از شما به خاطر پرداختن به مسایل ملی و زحمات طاقت فرسایی که در این راه میکشید بسیار تشکر کنم.
متأسفانه راهکارهایی مثل : انجمنهای ایالتی و ولایتی ( در انقلاب مشروطیت)، خودمختاری ( در جنبش دمکراتیک آذربایجان و کردستان) به علت دیکتاتوریهای موجود درجامعه تحقق پیدا نکردند و ایامشان هم سپری شد. لازمه بسی دقت است که این شعارها برهه به برهه تندتر میشوند: اکنون شعار های : فدرالیسم و استقلال دررابطه با مسایل ملیتها مطرح است. اگر فدرالیسم تحقق نیابد ویا بدرستی مشکل را حل نکند ، دوره ی استقلال(نمونه ی مسالمت آمیزش چک ها و لاواکیها، و خشونت آمیزش یوگوسلاوی و شوروی سابق) از راه خواهد رسید.
و در عین حال ما تجارب استقلال – اتحاد ( نمونه اروپا و اتحادیه اروپا) ، و همینطور استقلال-اتحاد جهانی ( که نطفه اش همان سازمان ملل متحد باشد) را هم پیش رو داریم.
جهت و مسیر حرکت عینی وخود به خودی جوامع در روزگار ما چنین است . ودرست این مسیرعینی ست که چنین شعارهایی را در دستور روز قرار میدهد. اندیشه، فقط میتواند در آن نقش پیش برنده یا ترمز کننده داشته باشد ولی قادر به محو خود حرکت نیست. آنان که خارج از ایستگاه روز قراردارند اگر نمیخواهند جابمانند باید وارد ایستگاه شوند، قطار حرکت میکند و وابسته به اراده ی من و شما هم نیست.
شما در نقطه ی فدرالیسم ایستاده اید. چکیده ی نظر شما در این جمله یتان بیان شده است:« ایران ما ظرفیت تاریخی کافی برای بدل شدن به یک دمکراسی برابر حقوق برای همگان را دارد و می تواند فدرالیسم خود ویژه خویش را بر پا کند.» سوال اینست : مشخصات این « فدرالیسم خود ویژه» چیست ؟ شما و همینطور سازمان اکثریت چه درکی از فدرالیسم دارید؟ حقوق ملیتها از دیدگاه شما کدامند و با چه مکانیزم هایی میتوانند در فدرالیسم پیشنهادیتان در نظر گرفته شده و اجرا گردند؟ اینها و نظایرشان مسایلی هستند که جنبش ملیتها تشنه ی آگاهی از آنهاست. بدون حل درست مشکل حق و حقوق آنها امکان کنترول و نابودی دیکتاتوریها در جامعه ممکن نیست. به امید راهکارهایی که در مسیر تحق اهداف انسانی جنبشها خون هیچ انسانی و حتی هیچ کبوتری نریزد. فرهنگ مدرن بشری وتجارب گرانبهای جهانی در این راه درسهای ارزشمندی دارد. تجربه نشان میدهد در عین حال که میتوان اتحاد و یگانی داشت در همان حال هم میتوان استقلال داشت و یا بر عکس. یعنی در استقلال اتحاد ودر اتحاد استقلال میتواند وجود داشته باشد. و روشن است که همه ی این راهکارها داوطلبانه است و هیچ خلق و ملیتی را نمیتوان به زور سرنیزه برای همیشه در قفس نگهداشت. زمان آن است که روشنفکران و حکومتها به انتخاب داوطلبانه ی مسیر زندگی خلقها گردن بگزارند.
اکنون ملیتها با شعارهای کلی وگنگ ویا تجربه کرده علیه دیکتاتوری بسیج نمیشوند و بدون بسیج آنها هم امکان نابودی دیکتاتوری ورسیدن به دمکراسی اگر غیرممکن نباشد بسیار اندک است. آنها میخواهند ببینند واقعا چه کسی از حقوقشان دفاع میکند و چه نیرویی سد راهشان است. تاکنون آنچه که در این عرصه مشاهده شده یا وجودشان را انکار کرده اند ویا حقوقی در حد شهروندی واندکی هم فرهنگی برایشان در نظر گرفته اند که مشکلی را حل نکرده است.
اتحاد داوطلبانه ی ملیتها تنها با تأمین تمامی حقوق ملی آنها امکان پذیر است. هم درعرصه ی نبرد علیه دیکتاتوری و هم در راه برقراری دمکراسی.
مسئله و مشکل پان فلان و پان بهمان نیست. مشکل عدم اعتماد و اطمینان ملیتها برای تأمین حقوق خود در همکاری و همراهی با نیروهای دیگر است. این تجربه ی تلخ را قرن اخیر به آنها آموخته است. آنها بعد از فداکاری ها و جانفشانی های بیشمار در انقلابات و جنبشها همیشه خود را دست خالی و بی حقوق و تحقیر شده یافته اند. این یخ ها باید ذوب شوند.
یکی از راههای آن هم حمایت فکری و عملی سرتاسری از مبارزه ی میلیتها برای کسب و تأمین حقوق مدنی و ملی آنهاست.
اتحاد و دوستی و اعتماد با به رسمیت شناختن هویت متفاوت، و حق و حقوق دیگری میسر است ، و نه با انکار وجود او، و یا اذعان دست و پا شکسته به وجودش.
کامنت های خوانندگان شما را هم خواندم ولی اندیشه ی قابل توجهی در آنها نیافتم.
با احترام به شما
ائلیار
۲۰۱۰.۰۲.۲۱
۲۲۰۱۰ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣٨٨
|