از : لیلا س
عنوان : به آقای کریمی
آقای کریمی میخواهم شما را به چند نکته اشنا کنم
۱. قربانیان سیاست شما و همفکرانتان (چه آنها که اعدام شدند، چه آنهایی که شکنجه و زندانی شدند و چه آنهایی که تحت فشار های جسمی و روحی، روانی شدند) حیثت شان بهیچ وجه خدشه پذیر نشده بود که شما دست و دلبازانه میخواهید از آنها "اعاده جیثت" کنید. به عنوان فردی از خانواده بزرگ اعدام شده گان ، شدیدا به این مثلا انتقاد از خود شما و بخشش شما اعتراض داشته و خواهان آنم که در اولین فرصت از این سخن بیجا و توهین آمیز خود و از خانواده اعدام شده گان و زندانیان سیاسی عذر خواهی واقعی بکنید. باور کنید که اگر کسانی "حیثت شان" لکه دار شده باشد شما و همفکرانتان هستید که "اعاده" آن گمان نکنم که امکان پذیر باشد
۲. زمانی که شما در کردستان تمامی اسلحه ها و مهمات سازمان را که در مقابل حتی جان زلال دهها فدایی بدست آمده بود، به آدمکشان خمینی دادید، در این فکر بودید که سیاست شما درست هست و چریکها، اقلیت و راه کارگر سکتاریسم هستند و میباید وسایل دفاعی آنها را به فاتلین آنها داد تا آنها "درست" شوند یا تحت رهبری مشعشانه کیانوری که به او دیکته میشد، چنین کردید؟ آیا شما خود را مسول کشتار خلق کرد و اعدام و کشتار فداییانی که برای دفاع از خلق کرد به دیار آمده بودند، مقصر میدانید یا اینکه آن موقع هم مریض بودید و مسولیتی را قبول نمیکنید؟
۳. آیا شما با وجدان راحت میگوید که فاجعه سیاست ها شما تنها ۲.۵ سال از ۵۹ تا ۶۲ بوده؟ پس حمایت شما و همفکرانتان بعد از آمدن به اروپا از رژیم را چگونه توجیه میکنید؟ رابطه رفیق شفیق شما و مسله رستوران میکونوس را چه میگویید؟ رابطه گنجی بعنوان رایزان فرهنگی رژیم در ترکیه با تشکیلات شما را چگونه حلاجی میکنید؟ حمایت صد در صد از خاتمی را چه میگویید؟ حمایت و شرکت در تمامی انتخابات رژیم را چطور؟ خود بهتر میدانید که رشته سر دراز دارد. بیاید یک بار هم که شده برای سربلند کردن فرزندان و افراد خانواده خود هم که شده با خود صادق باشید و تمامی وقایعی که باعث کشتار بهترین فرزدان این سرزمین شد را باز گو کنید و ان موقع هست که از شما "اعاده حیثت" میتوان کرد
۲۲۷٣۵ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨٨
|
از : تقی گیلانی
عنوان : موضوع از چه قرار است؟
بهزاد عزیز، از آنجائی که نوشته فرخ در " کار آنلاین " منتشر شده و در واقع مباحثه مربوطه بعنوان یک بحث معین در آن دنبال می شود، حال که نوشته شما در اخبار روز آمده است، بد نبود که لینکی از نوشته وی را نیز در زیر نوشته خودت میگذاشتی. برای سهولت در این امر، من لینک مربوطه رو میذارم.
http://www.kar-online.com/wp/?p=۱۱۵۴۶
ناگفته نذارم که در همین رابطه آقای سهراب مبشری نیز ابتدا نقدی نگاشته و پس از طرح برخی سوالات از طرف فرخ و سایرین، نوشته دیگری در همان بخش قرار داده تا در این بحث سهمی داشته باشد. دانش باقرپور نیز نوشته ای در این رابطه منتشر کرده و با باصطلاح نظرات فرخ - که اونو بیشتر میتوان سرتیتری دانست بر گستره رویدادهایی که در سالهای سمت گیری به سوی باصطلاح شکوفائی سازمان اکثریت رو در خود فرو برده بود - برخورد کرده و آنها را از زوایای معینی به بحث گذاشته است.
و اما درباره موضوع اصلی یعنی طرح مباحث پیرامون رویدادهای سالهای اولیه آن قضایایی که بر جامعه ایران رفته و نام انقلاب بر خود گرفته، بیش از اینکه در محدوده معینی و در باره رفتار و برخی انتخاب های سیاسی این یا آن گروه قرار گیرد، میباید ابتدا به ساکن انعکاسی مشخص و با اطلاعاتی روشن باشد از همه مسائلی که در آن سالها مطرح شده بود. گروهها و جریانات درگیر در آن تحولات، از تمامی ساختارهای مالی، انحصارات نفتی، دستگاه حکومتی آمریکا و انگلیس گرفته تا آنانی که باصطلاح لقبی را بعنوان مقامات حکومت پهلوی و دربار یدک می کشیدند تا دست اندرکاران ساختار روحانیت، ساواک، لابی هایی که بعدها دور خمینی شکل گرفتند... تا برسیم به آن اموری که عامل شکل گیری نیروهایی شد که خواسته های دموکراتیک خود را در چهره یکی از گروههای مورد توجه جریانات دانشجوئی و جوانان یعنی فدائیان خلق دیده و به آن سمپاتی نشان داده و خود و سرنوشتش را بدست عده ای سپرد که محدوده درک شان از امور سیاسی در کشوری به اهمیت استراتژیک ایران آنهم در همسایگی اتحاد شوروی سابق و در زنجیره کشورهای باصطلاح کمربند سبز، از رهبری چند گروه مخفی و مشغول به اموری بسیار محدودتر خارج نمیشد.
آنچه را فرخ شروع و شما هم بنحوی از انحاء پای در این قضیه گذاشته اید، بیش از اینکه به روشن شدن رویدادهای آن دوره منجر شود - که متاسفانه با سرسختی تمام توسط تمامی دست اندرکاران آن دوره لاپوشانی میشود؛ از موسوی که نخست وزیر جنایتکاری های آن دوران بوده تا سازگارا، تا ابراهیم یزدی تا دهها فرد و گروه و دسته و غیره و یا حتی افرادی مثل داریوش همایون ... - قضیه را تنها به برهه معینی از سیاست گذاری محدود کرده و مثلاً به تیترهایی پاسخ میدهید که فرخ از آن دوره روی کاغذ نگاشته است. در دورانی که هر کلمه و هر جمله از فرامین صادره از سوی دستگاه رهبری فدائیان در آن دوران سیلی ازجمعیت را به این یا آن سوی جابجا می کرده، شما بجای اینکه در موضع مخالف و یا موافق این یا آن نگاه و نظر - اگر نوشته فرخ را اساساً نظر قلمداد کنیم - قرار گیریید، میبایست از اطلاعاتی صحبت کنید که کماکان بر حتی بسیاری از کادرهای سازمانی نیز پوشیده مانده.
من البته بنا به سوابق آشنائی که با روحیات شما دارم میدانم که چه احساسی پیدا می کنید وقتی یادداشت فرخ بر نوشته سهراب مبشری را می خوانید که در آن از سهراب می خواهد تا نظرش را درباره توجه به ایده های اسکندری یا پذیرش نگاه راه کارگر " در چند کلمه یا نهایتاً در یکی دو جمله!!!!؟؟؟ دقیقاً؟؟؟ تشریح نماید!
کسی که در رأس حجیم ترین سازمان باصطلاح چپ آن دوران قرار داشته، نظر را چیزی میداند که میتوان آنرا با یکی دو تا کلمه و جمله نهایتاً بیان داشت. طبیعی است که وقتی این باصطلاح نظرش را در تیترهایی از مسائل آن دوران بیان می کند و بدین سان تمامی مباحث چند دهه موجود در دستگاه رهبری تان را نقض می کند، صدایتان در می آید. اما بهزاد جان یک نکته را در نظر بگیریید، بیش از سه دهه هست که شما تلاش کرده اید ناتوانی دستگاه رهبری آن دوره را از رهبری عملی نیروهای وابسته به فداییان در محدوده مباحث جناحین خود قرار دهید و باصطلاح خود جایگاه مخالفینی را اشغال نمایید که در واقع امر بیرون از دستگاه رهبری آن زمان قرار داشته. به همان گونه که فرخ در برخورد با سهراب با طرح اینکه: ما اعضاء سازمان میتوانیم فلان و بهمان کنیم و ... من با تعجب تمام به این اطلاق نگاه می کردم که چطور؟؟؟ یعنی فرخ و من در محدوده ای مثل عضو سازمان قرار میگیرییم؟ او همیشه رهبر بوده و من همیشه عضو - البته تا آن زمانی که پذیرفتم مبارزه سیاسی در محدوده یک دسته و گروه حزبی، خواه ناخواه به جزمیتی منجر میشود که فرد را از اندیشیدن مستقل محروم میکند... و رابطه باصطلاح تشکیلاتی ام را بریدم و تنها به همان دوستی و رفاقتی تداوم بخشیدم که شاید تنها ارثیه بازمانده از آن دوران بوده و بس - شما و فرخ آنگاه که تاریخ آن دوران چه با کمک اطلاعاتی که خودتان مطرح می کنید و چه آنهایی که متأثر از تحقیقاتی همه جانبه از آن دوران و چه ناشی از رهائی جامعه از قید هر نوع سانسور آشکار و پنهان نمایان می شود، آنگاه میبایست بعنوان رهبران آن دوران گسترده ترین سازمان در مضمون کمی آن، در ریشه یابی خطاهای تکاندهنده ای که مرتکب شده اید و ما هم بعنوان اعضاء آن دوران سازمان در آن سهیم بوده ایم، نقش ایفا نمایید. به عبارتی دیگر، این دعوای شما و فرخ نیست؛ این دعوای بیش از نود و نه درصد نیروهای سازمان با همان یک درصدی است که از همان دوران زندان و خانه های تیمی، جدل درونی خود را تا همین امروز به فضای مباحثات درون این سازمان و این جنبش منتقل کرده و در ابعاد مختلف در همه دوران ها نیروهایی را در تقسیم بندی های جناحی خود فرو برده است.
پوزش خواهی تو را من خوب می فهمم. آن چیزی را که فرخ قادر نیست مطرح کند و حتی برای عضو سازمان هم این حق را قائل نیست که تعبیر دیگری نسبت به آن رویدادها داشته باشد. تا جائی که به سهراب مبشری برای ورود در بحث فوق میگوید: خب، آقای مبشری آستین بالا زده و بادبان هوا کرده؟؟؟!!!! مبارک باشد!؟ چنین ادبیاتی در نفی نظر مبشری درون یک یادداشت کوتاه فاجعه ای است برای آن سازمانی که مدعی تأثیر گذاری بر تاریخ چندین دهه اخیر جامعه ماست.
من هنوز نتوانسته ام این موضوع را برای خودم مشخص نمایم - راستش نمیدانم چطور شد این جمله رو شبیه ادبیاتی نگاشته ام که اخیراً فرخ بکار میگیرد! مثلاً در برخورد با نوشته سخیفانه محمود نادری در تاریخ سازی اخیر وزارت اطلاعات در خدمت واژگونه نمایی تحولات سیاسی پیش از باصطلاح انقلاب ایران، فرخ نوشته بود: من هنوز نتوانسته ام خود را قانع کنم که آقای محمود نادری فلان و بهمان هدف را در راستای اهداف وزارت اطلاعات دنبال می کند ( نقل به مضمون )...
باری، برای من ابتدا به ساکن طرح مبارز طلبی فرخ در همین سایت اخبار روز، و بعدتر در نگارش نوشته ای با اشاره به نامه اش برای بازرگان در سالهای اولیه انتشار نشریه کار و بعدتر با تیترهایی از نظرگاه سیاسی اش نسبت به دوران معینی از حیات سازمان ... هنوز در پرده ابهام قرار دارد. چنین ورودی به بررسی تاریخ جنبش سیاسی در ایران و آنهم در پوشیده ترین و پر ابهام ترین سالهای این جنبش، محدود کردن آن در برخورد به نقش برخی بازیگران سیاسی آن دوران و نادیده انگاشتن نقشی که دست اندرکاران حکومت خمینی از بهشتی و خاتمی و یزدی و بازرگان و غیره تا بیت خمینی و رفسنجانی و غیره و مناسباتشان با مقامات ارتش وابسته ایران به پنتاگون و نقش هویزر در ماههای پیش از تغییر رژیم تا بسیاری تصمیمات و دسیسه های مختلف داشته اند، توسط فرخ نگهدار کماکان بعنوان یک علامت سوال بزرگ جلوی چشمم قرار گرفته است.
امیدوارم شاهد روز و روزگاری باشیم تا بخش بزرگی از بازماندگان آن دوران پرتلاطم با فراغ بال و آرامش خاطر از مسائلی صحبت کنند که وقایع آن دوران را شکل داده بود و بدینسان گره این باصطلاح انقلاب را که عامل سه دهه وضعیت بحرانی در منطقه و بویژه در سرزمین ایران بوده است را برای همیشه بگشاید.
۲۲۷٣۴ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨٨
|
از : ایرانی
عنوان : چپ داریم تا چپ
اول یک نکته در باره مقاله بهنود که مقاله بسیار خوبی بود و اتفاقا نشان می دهد که خمرهای سرخ یک معجون عجیب غریب از مائویسم و بودایسم بود که کیش شخصیت "برادر اول" یعنی خود "پول پوت" نمونه دیگری از آدمکشانی مانند خمینی بود. با هیچ ملاکی "پول پوت" را نمی توان مارکسیست دانست و امثال او نظیر "رهبر عزیز" کره شمالی که یک مکتب من درآوری به نام "جوچه" درست کردند بیشتر به یک فرقه مذهبی شباهت دارند تا به مارکسیسم-لنینیسم. مائویسم که یک ایده انحرافی می باشد نیز شباهتی با مقولات مارکسیسم نداشت و نمی توان این ایده دهقانی را به فلسفه مارکسیسم یکی دانست.
دوم اینکه در مقطع حمایت سازمان اکثریت از رژیم خمینی دو جریان دیگر در طیف چپ از رژیم حمایت می کردند که یکی حزب برادر اکثریت یعنی حزب توده بود و دیگری حزب مائویست رنجبران بود. بقیه گروهها و احزاب چپ از چریک تا مخالف مرام چریک از رژیم مطلقا حمایت نکردند و اکثر آنها حتی یک گلوله به رژیم یا ایادی آن شلیک نکردند اما تقریبا تمام مورد یورش جنایکارانه رژیم قرار گرفتند. لازم نیست که یک نفر چپی یا کمونیست باشد تا بداند که جنایت های رژیم بر علیه این افراد غیر قانونی و خلاف حقوق انسانی بود و حتی آیت الله منتظری نیز به این جنایات اشاره کرد اگر چه با تاخیر چند ساله. اعضا این احزاب و گروهها و همچنین نیروهای مذهبی مخالف رژیم با نهایت جنایتکاری به قتل رسیدند و صدمات انسانی بزرگی به بخش بزرگی از مردم ایران رسید که رژیم و ایادی آن را مشمول دادگاه و رسیدگی به این تبهکاری ها خواهد کرد. در آن زمان فقط چند حزب و گروه خودی و غیر خودی از رژیم حمایت کردند. باند تبهکار مجاهدین انقلاب اسلامی خود در زندان اوین عامل بسیاری از این جنایتها بود و حزب نهضت آزادی نیز یا سکوت کرد یا جنایت های رژیم را قابل قبول نشان داد. حزب توده و سازمان اکثریت اما بطور علنی از سرکوب در نشریات خود حمایت کردند که بر طبق قوانین تمام کشورهای دمکرات با تائید خود شریک جرم محسوب می شوند و از نقطه قضایی قابل تعقیب و رسیدگی می باشند. همانطور که در زمان آلمان هیتلری کسانی را که جنایتات رژیم هیتلر را تائید کردن قابل تعقیب قانونی بودند سازمان اکثریت و حزب توده نیز می بایست در دادگاه قانونی در ایران آزاد و قانونی مورد تحقیق قرار بگیرند و مشخص شود که آیا حمایت آنها صرفا سیاسی بوده است یا به همکاری های امنیتی نیز گسترش پیدا کرده بود. برای مثال در شهر آمل سازمان اکثریت مدعی شده بود که اعضا و هواداران آنها با پاسداران به مقابله با نیروهای اتحادیه کمونیست ها یا سربداران رفته بودند که باید مشخص شود که نقش آنها چه بوده هست و حزب کمونیست ایران م-ل-م حق قانونی دارد که در دادگاهی قانونی به نقش اعضا سازمان اکثریت در کشتار اعضا و هواداران خود رسیدگی شود. سازمان اکثریت به عنوان حامی رژیم در آن زمان در جرایم رژیم شریک هست و نمی تواند از مسولیت خود شانه خالی کند. خانواده های بسیاری عزیزان خود را از دست دادند و این سازمان از قاتلان فرزندان آنها در آن زمان حمایت جانانه می کرد. درست است که تعداد زیادی از اعضا خود این سازمان نیز توسط رژیم به قتل رسید اما این از گناه آنها در حمایت از رژیم کم نمی کند.اعضا سازمان اکثریت که خود از رژیم حمایت می کردند نیز اعدام شدند که می بایست بسیار برای خانواده های آنها بغرنج باشد. نورالدین کیانوری در زندان به چشم دید که چگونه رژیمی را که او آن چنان از آن حمایت می کرد با او و مریم فیروز چه کرد. کیانوری با چشم های اشکبار شاهد کابل خوردن همسر هفتاد ساله خود بود و این همه بعد از حمایت او و حزب او از سرکوب همسران سازمانهای چپ دیگری که او و سازمان اکثریت آنها را "تربچه های پوک و سرخ" می نامیدند.
بهرام که گور می گرفتی دیدی که چگونه گور بهرام گرفت.- شاهنامه
۲۲۷٣۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨٨
|
از : جواد
عنوان : با نقل قول از بهنود بحث را خراب کردی
با نقل قول آوردن از کسی که خود حامی جمهوری اسلامی هست بحث را ضایع کردی. بهنود اگر در دوره پل پوت در کامبوج بود از پل پوت حمایت می کرد همانطوری که از شاه و خمینی و خامنه ای کرد . او گربه مرتضی علی ست.
۲۲۷٣۰ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨٨
|
از : اگر حقیقت افشا شود
عنوان : کمونیسم از اسلام بدتر است
این یک نمونه : نقل از بهنود در gooya
http://news.gooya.com/politics/archives/۲۰۱۰/۰۳/۱۰۱۷۸۲.php
خمرهای سرخ در اوایل دهه هفتاد به عنوان یک گروه مسلح مخالف حکومت سلطه جهانی کار خود را آغاز کردند و بزودی در میان جوانان جهان – حتی اروپا – هوادارانی یافتند. پول پت رهبر این گروه از سوی همان هواداران به اسم قهرمان انساندوست ضد سلطه و ضد امپریالیسم، چه گوارای این بخش از جهان لقب گرفت. چنان رفتار می کرد که هم پکن مائو و هم ویت نام هوشی مین وی را از آن خود می دانستند. گرچه گهگاه در روزنامه خود و در سخنرانی هایش به هر دو قدرت همسایه بد می گفت اما در پنهان ادعا داشت که این ها را برای سرگرم کردن مردم می گوید
ابتدای کار دولتش پول پت خود را برادر اول [به مفهوم کامبوجی نوکر اول] خواند اما بعدها او را دکتر صدا می کردند و جهانیان هم که به او پول پت لقب داده بودند [خلاصه شده دو کلمه فرانسوی پولیتیک پتانسیل].
در واقع مهم ترین برنامه اش این ها بودند: دشمن شماری گروه های بودائی، مسلمان، متفکرین تحصیل کرده غرب، تحصیل کرده های دانشگاه های کامبوج [که به گفته وی تا قبل از او همه فاسد بودند] و کسانی که با کشورهای غربی و ویت نام رابطه داشتند، معلولان و چاق ها [که عنوان مرفهان رنج ناکشیده به آنان داده بود].
خمرهای سرخ، فقط چهار سال دولت را بلامنازع در دست داشتند اما با با شعارهای فریبنده چنان آتشی به جان کشور سبز کامبوج زدند و چنان فقری پدید آوردند و چنان اختناقی را پایه گذاشتند که در تاریخ معاصر جهان شبیه نداشت. جوانان تحریک شده و شبه نظامی را واداشتند در چهارراه ها دست های عابران را معاینه کنند. کسانی که دست نرم داشتند نشانه آن که کار فیزیکی نکرده اند به اردوگاه ها برده شدند. در ورودی دانشگاه ها، استادان را دستگیر کردند، حتی در بیمارستان ها پزشکان را با روپوش سپیدشان بردند و جراحان را از اتاق های عمل بیرون کشیدند.
خمرهای سرخ مطابق آمار تائید نشده دو میلیون و هشتصدهزار نفر و بنا به آمار رسمی دومیلیون نفر یعنی بیست و یک در صد جمعیت کشور و ۹۰ در صد تحصیل کردگان و نخبگان را کشتند. در گورهای جمعی نهادند که گاه خودشان کنده بودند. از نازی ها که آن همه بدشان را گفتند بدتر شدند و کاری کردند که ویت نام حامی اولیه شان حمله آورد تا آنان را برکند و خمرهای سرخ از حکومت و از پایتخت رانده شدند. هسته ای از آنان که چند هزار نفر بودند به جنگل پناه بردند، نزدیک دو دهه در آن جا در انتظار بازگشت به قدرت بودند. پول پت در همان جا بیمار شد اما پزشکی را زنده نگذاشته بود پس خود به مداوا برخاستند و او را "دکتر" لقب دادند. در همین حال تا سال ۱۹۹۸ در همان جنگل ها ماندند.
دشمن اصلی پول پت، صدای آمریکا، در شب پانزده آوریل ۱۹۹۸ اعلام داشت اعضای مانده خمرهای سرخ با تحویل پول پت به دادگاه بین المللی جنایت علیه بشریت موافقت کرده اند . اما فردای آن روز همسرش خبر داد که او را وقتی در جلو پناهگاهش منتظر انتقال به نقطه ای دیگر بود, در رختخواب مرده یافتند. گفتند "دکتر" بر اثر سکته قلبی درگذشته است. پیش از آن سال ها بود خبر می رسید که از سرطانی جانگاه در رنج است و با گیاهان جنگلی خود را مداوا می کند.
حقوق بشر در ایران
Copyright: gooya.com ۲۰۰۹
۲۲۷۲۹ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨٨
|
از : بهشاد
عنوان : انتقاد از خود گریبان تمام نیروهای چپ را باید بگیرد
بهزاد عزیز،
دنبالهروی از باصطلاح "خط ضد امپریالیستی امام" از آن رو که پیشرفت روند اجتماعی را تنها به مبارزه ضد امپریالیستی و ضد سرمایه داری خلاصه میکرد، البته که حکایت از یک استراتژی و دیدگاه غلط سیاسی داشت. اما در گستره طیف نیروهای چپ ضد سرمایهداری خطای دیگری هم وجود داشت که ریشههای آن در "خودمحوری لنینیستی" (دیکتاتوری طبقه کارگر) و "قدرتمحوری در سیاست" (انقلاب با رهبری حزب واحد طبقه کارگر) نهفته است. سیاست سازمان اکثریت با دکترین "اتحاد و انتقاد در برابر خط امام" برگرفته از یک تاکتیک سیاسی "منطقی" در چارچوب یک استراتژی بغایت نادرست تدوین شده بود. صفت "منطقی" برای این تاکتیک از آن روست که برای پیشبرد سیاست مورد قبول خود روشی را برگزیده بود که بیشترین نیروی متحد، کمترین هزینه و لطمات و بالاترین امکان موفقیت را در پی داشت. با این نگاه میتوان گفت که این دسته از چپها از کیفیت "خودمحورانه" و "قدرتمحورانه" غیردمکراتیک که از صفات بارز قریب به اتفاق نیروهای سیاسی در دوران انقلاب و سالهای اولیه بعد از انقلاب بوده است، تا حدی فاصله گرفته و چرخشی به سوی چندرنگی و چندصدایی در سیاست از خود نشان دادهاند. البته این تحول در دهه شصت تنها در تاکتیکها و روشها صورت گرفت و نه در استراتژی و پایههای ایدئولوژیک که منشاء اصلی انحراف در سیاست آنها بود. چنین تحولی در سایر نیروهای چپ که با تعداد قلیل اعضاء در گروههای زیادی پراکنده بودند، ایجاد نشد. آنها به همان سیاست خودمحورانه و قدرتمحورانه، هم در تاکتیک و روشها و هم در استراتژی و برنامههای کلان خود ادامه دادند و بر آن شدند حتا با دست زدن به خشونت، از هر راهی و به هر قیمتی به سرنگونی نظام حاکم اقدام کنند. ندیدن خطای این گروه از چپها و نیرویی مانند سازمان مجاهدین و خلاصه کردن خطای چپها در سیاست اتحاد – انتقاد با خط امام، ناشی از یک سویهنگری و دوری از واقعگرایی است. یکی از معیارهای اصلی ارزیابی درستی یا نادرستی سیاستی، میزان تاثیرگذاری آن بر روند رشد دمکراسی و شکستن فضای دیکتاتوری است. با این نگاه سیاستهای چپروانه و براندازانه گروههای چپرو و سازمان مجاهدین تاثیرات مخربتری در تحکیم و تثبیت استبداد ولایتی و ایجاد فضای وحشت و سرکوب در جامعه گذاشته و جاده را بر شکنجهگران و نیروهای سرکوبگر و تمامیت خواه اسلامی به بهترین وجه و با صرف کمترین هزینه برای آنها صاف و هموار نموده است. برای همین است که صحبت از خطای چپها و نیاز به انتقاد از آنها در گستره تمامی طیفهای آن بایستی مطرح و ریشهیابی شود و برای این کار ضرورتی وجود ندارد که گام نخست در ارزیابی گذشته خود و انتقاد به آن را منوط به عذرخواهی یک جانبه از چپروها بپندارید، چرا که با این نگاه همه ما باید از یکدیگر و از جنبش دمکراسی مردمی پوزش بخواهیم و نه تنها سازمانهایی مانند اکثریت و یا افرادی نظیر نگهدار.
۲۲۷۲۵ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨٨
|
از : شکوفا ؟
عنوان : شکوفا می شد چه می شد؟
فرض بگیرید که لجنزاری به نام ولایت فقیه شکوفا هم می شد چه فرقی می کرد؟ آیا حزب شما وظیفه اش این بود که ملایان هفت خط را شکوفا کند؟ هدفتان این بود که این رژیم را به یک رژیم طرفدار شوروی تبدیل کنید ولی مگر نمی دیدید که همان وقت در پل چوبی تهران اراذل و اوباش افغانی مانند حکمتیار و حزب اسلامی او دفتر و بساط از رژیم دریافت می کردند و رژیمی که در حمایت از این اوباش گوی سبقت را از آمریکا گرفته بود چطور ممکن بود که طرفدار شوروی بشود؟ آیا نقش شما کار چاق کنی روسها بود که امثال یلتسین در رهبری حزب دولتی "کمونیست" آن بودند و بعدتر همین جماعت تبدیل به الیگارشی سرمایه دار روسیه و بقیه جمهوری های شوروی شدند؟
مگر حیدر علیف نبود که عضو رهبری حزب برادر همسایه شما بود و بعد رژیم سلطنتی در جمهوری آذربایجان راه انداخت؟ شما ملایان شیاد را شکوفا می کردید چه گلی به سر مردم ایران می زدید که به خاطر آن از اعدام جوانان ایرانی مجاهد و پیکاری و اقلیتی و سربداران و چریک فدایی و ... به وجد آمده بودید و در نشریه "کار" خواهان سرکوب قاطعانه تر آنها بودید. آیا تا بحال فکر کردید که یک عذر خواهی از مادران آن دختران و پسران بکنید که از جانیان فرزندان آنها حمایت کردید؟
آیا یک لحظه فکر کردید که این آدمخواران شکوفا بشوند چه گلی به سر مردم ایران خواهند زد؟ ضد آمریکای بودن این جانیان آیا آنقدر مهم برایتان بود که جوانان ۱۶ ساله را اعدام می کردند ککتان هم نمی گزید؟ نه جانم مشگل شما فرخ نگهدار نبود بلکه آلت دست شوروی و حزب توده بود که نتوانستید استقلال خودتان را حفظ کنید و فکر کنید که اصلا برای چه در سیاست هستید؟ بهرحال شما خودتان تیشه به ریشه خودتان زدید و بدبختی شما این هست که هنوز هم چشم امید به امامزاده های شیاد دارید که شاید باز شکوفا شوند!
۲۲۷۲٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨٨
|
از : آرش
عنوان : حیثیتی لطمه نحورده که بخواهید آن را اعاده کنید!
نه فقط جنبش چپ , جنبش آزادیخواهانه ایران لطمه های سخت و ناگواری از فعالین سیاسی ,مثل آقای نگهدار خورده است. که تلاش زیادی برای نشان دادن و اثبات آن لازم نیست . اما به گمان من اصرار برای اینکه از قربانیان سیاست و اخلاق نگهدار اعاده حیثیت شود بیهوده است و بی تاثیر. باید قبول کرد که تهمت زدن نگهدار نه سبب بی حیثتی کسی شده و نخواهد شد, بر عکس باعث حیثیت و افتخار مورد اتهام است. نگهدار ( مثل آقای احمدی نژاد) قهرمان فرار به جلو است .
۲۲۷۱۶ - تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨٨
|
از : صدری .
عنوان : انتقاد از گذشته ، بدون شناخت حال وبرنامه برای آینده ، انتقادی کور است !
این که ما گذشته را چگونه می بینیم ، بر می گردد به این که از حال چه استنباطی داریم. مثلن بسیاری از کمونیست های جهان ، پس از فروپاشی اتحاد شوروی ، به بازنگری انقلاب اکتبر پرداختند و الکساندر کرنسکی و انقلاب بورژوادمکراتیک را موجه تر از لنین و انقلاب سرخ عنوان کردند. چون جهان بدون شوروی ، جهانی دیگر بود .
بحث "استالین" هم نمونه روشن دیگری است. در کنگره ۲۰ ح.ک.ا.ش ، او را مورد انتقاد قرارمی دهند ولی در زمان برژنف که به برتری نسبی نظامی در مقابل غرب میرسند، به تعدیل انتقاد ها می پردازند. امروز هم روسیه از جانب غرب به شدت تحت فشار است که به طور رسمی بپذیرد که استالین به اندازه هیتلر مسبب جنگ جهانی دوم بوده است ، تا بدین ترتیب فصل های آخرین کتاب "پایان تاریخ" ، نیز آن گونه که باید نوشته شود.
مهدی بازرگان و "لیبرالیسم" بعد ازانقلاب ۵۷ هم ترجمه فارسی داستان "کرنسکی" و بورژوا دمکرات های روسیه می باشد.
اگر فروپاشی شوروی نبود، جای بسیاری از این بدهکار و بستان کارها در عرصه سیاسی کشور هم عوض می شد و این دیگران بودند که از آقای کریمی و فرخ نگهدار طلب بخشش می نمودند.
فراموش نکنید که در آستانه هجوم به اکثریت و ح.ت.ا ، بسیاری از هواداران دیگر جریانات چپ ، به صورت گروهی و منفرد ، در انتظارقبول درخواست عضویتشان در این دو سازمان بودند.
این واقعیات ولی گناه شکست و ناکامی را ، هرچند که معلول شرایط خاص جهانی باشد، توجیه نمی کند . به شرط آن که جهان امروز را همان گونه که هست ببینیم و تعریف کنیم تا لااقل بتوانیم توضیح دهیم که انتقاد از گذشته را امروز،نردبان صعود ازکدامین پلکان ترقی و سعادت میهنمان خواهیم کرد؟
انتقاد کور و غیر هدفمند از گذشته ، در مبارزه سیاسی معنی ندارد
۲۲۷۰٨ - تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨٨
|
از : بهزاد کریمی
عنوان : یک رفع شبهه
آقای حمید فرخنده گرامی، ضمن سلام و سپاس از ابراز لطف شما.
لازم می دانم جهت رفع شبهه از همه خانم ها و آقایانی که فکر می کنند من در سازمان متبوعم -سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) - در موقعیت مسئولیت ارگانی قرار دارم، به آگاهی برسانم که اینجانب در فاصله زمانی اواخر تابستان ۱۳۸۲ تا نیمه پاییز سال ۱۳۸۵ بود که در موقعیت مسئول هیئت سیاسی-اجرایی سازمان قرار داشتم .در آن مقطع، به دلیل پیشامد کسالت ،از مسئولیتم استعفا دادم و از آن پس تا حال حاضر مسئولیتی در سطح ارگان مرکزی سازمان نداشته و ندارم. و اما در مورد اینکه تصور دارید که برخورد من و یا دیگر مسئولان آن زمان سازمان پیرامون عملکرد گذشته سازمان شکل واکنشی دارد، به اطلاع شما می رسانم که سازمان ما در این زمینه طی چند مرحله اظهار نظر کرده است که معتبر ترین آن ، قطعنامه مصوب کنگره اول سازمان در تابستان ۱۳۶۹ است.این قطعنامه را در سایت سازمان فداییان خلق ایران(اکثریت) می توان دید.با این وجود، این درست است که گذشته را باید مدام نقد و بررسی کرد که به گمان من، سازمان ما در این باره باز هم سخن خواهد گفت.موفق باشید.
۲۲۷۰۰ - تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨٨
|