از : الف آواکیان
عنوان : شاهانه و حوزوی!
آقای پرسشکر،
شما هرچه هم که از قیاس و استقرا و مقولات فلسفی طوطی وار سخن بگویید کسی شما را جدی نمی گیرد. چون اولین شرط روشنفکر بودن عدم وابستگی به قدرت است. تا شما در برابر قدرت اینگونه برده وار کرنش می کنید و شکل رنگ و روغن زده ای از ماشین دولتی پهلوی را برا ی آینده در نظر گرفته اید، فقط خودتان را گول می زنید و کسی غیر از خودتان (ناشناس، بی نام) باورتان نمی کند . بهتر است اول با خودتان تسویه حساب کنید.
چپ و راست و میانه ندارد، کسی که بقدرت وابسته است خلاف مسیر روشنفکری گام بر میدارد.
چقدر مسخره است که شما ضمن حمایت از دیکتاتوری خانمانسور پهلوی و تایید آنهمه آدمکشی هایش از جمله بگلوله بستن بیژن جزنی و یارانش می نویسید:
""من و امثال من به آزادی فکری رسیده ایم یعنی تفکر ما نه با دین مسدود است و نه با ایدئولوژی. بنابراین افکار ما در کهکشانی آزادانه پرواز می کنند.""
جسارت می شود ولی ما چاره ای نداریم مگر اینکه به ریشتان بخندیم.
اتلاف وقت است که بیشتر برایتان توضیح بدهم زیراشما جمع بندی ابدی و لا یتغیرخود را دارید و متاسفانه علیرغم ادعاهایتان ذهنا قابلیت تغییر ندارد. نوشته هایتان را از آغاز بحث آقای راستگو تا امروز بخوانید، دارید همان خزعبلات را قرقره می کنید که اندیشه ی پهلوی خواهی در ایام صباوت در ذهنتان کاشته است .
اینهم آخرین دسته گل اندیشه ی شاهانه ی شما:
""خوب توجه کنید مقایسه ساختار حکومت پهلوی با ساختار ج.ا مجاز و بسیار بجاست ""
تشکر، "یکدنیا" تشکر که شاهانه اجازه صادر فرموده اید، من رهنمود شما را روی تخم چشم می گذاریم و حالا که "مجاز " دانسته اید حکومت پهلوی رانه تنها با جمهوری اسلامی بلکه با تمام دیکتاتوری ها و حکومتهای توتالیتر ازقبیل حکومت استالین، هیتلر و جنایتکاران دیگر مقایسه می کنم!
هم میهن نادان ، آزاد اندیشان اجازه صادر نمی کنند!
مرجع " اجازه " دربار و حوزه است. دم خروس را می نیند؟
تا ساختار فکری شاهانه و حوزوی را عوض نکنید قابل ترحمید.
۲۵٨۵٣ - تاریخ انتشار : ٣۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : حوزه و دانشگاه
عنوان : اروان کیانی در نظرات اخیرش خمینی دجال را امام خطاب کرده است، بله او خمینی را امام خود می داند.
نظرات اخیر اروان را بخوانید و بعد بگویید که او ذوب شده در ولایت و اسلام ناب محمدی نیست. پرسشگر و ناشناس وقت خود را بیخود برای این پیرو امام راحلش وقت تلف می کنند. دم خروس را ببینید که زده بیرون.
پرسشگر و ناشناس، به این مقاله بپردازید و ضعف هابش را بر ملا کنید. این خیلی مهمترست تا به مباحثی بپردازید که هیچ ربطی به این مقاله ندارند. نگذارید بحث به انحراف کشیده شود و کاستی های مقاله دیده نشوند. واقع حیفست که نقد و بررسی این مقاله را ول کنید و با ذوب شدگان در ولایت و اسلام ناب محمدی درگیر شوید. شما ما را ول کردید.
۲۵٨۵۲ - تاریخ انتشار : ٣۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : خواننده نظرات
عنوان : به اخبار روز گرامی، به خوانندگان رحم کنید.
اخبار روز گرامی،
بحث خیلی دارد داغ میشود ولی متاسفانه دوباره صفحه نظرات زیادی بطرف چپ سوق داده شده است و نظرات را تا حودو زیادی نامفهوم کرده است. خواهش می کنم هر چه زودتر ستون نظرات را طوری تنظیم کنید که همه سطور کامل دیده شوند. صفحه را کمی بطرف راست سوق دهید. خیلی ممنون.
۲۵٨۵۱ - تاریخ انتشار : ٣۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : آیا مشکل شما کل مبحث قیاس است و یا لیستی در ذهن دارید که برخی قیاس ها را مجاز و بقیه را غیر مجاز می دانید. اگر دیدید چنین لیستی در ذهن دارید بدانید که این مشکل شما وامثال شماست و نه مشکل من و امثال من. ما هیچ کمکی از دستمان برای شما بر نمی آید.
شمایید که با مقوله حیاتی قیاس مشکل دارید و بیهوده در صدد هستید که قیاس را نابود کنید چون نتایجش برای شما سخت درد آورست. این مشکل بزرگ و امثال شماست که من و امثال من متاسفانه هیچکاری برایتان نمی توانیم بکنیم. اگر سئوال دارید مودبانه و عاری از کینه مطرح کنید، مطمئنا اگر جوابش را بدانیم از شما دریغ نخواهیم کرد. خوب می شود اگر شما بحث های تاریخی را سیاسی و ایدئولوژیکی نکنید چون بحث به انحراف کشیده می شود.
اگر قیاس هایی را که ما می کنیم تا درک درست تری از تفاوت ها داشته باشیم و از نتایج بدست آمده استفاده کنیم تا در آینده تصمیمات درست تری بگیرم که بر اساس اگاهی باشند، شما و امثال شما را رنج می دهد و اینکار ما را به حساب دفاع از پهلوی و محکوم کردن بیجای ج.ا می گذارید، این مشکل من و امثال من نیست. این مشکل شماست و من و امثال من هیچ کمکی به شما و امثال شما نمی توانم بکنم چون تخصص اینکار را ندارم. ما بی توجه به شما و امثال شما ادامه خواهیم داد و بقول نظر دهنده فرق دانشگاه و حوزه، ۴۰ سال دیگر کجایید که سر نسل های بعدی که همین سئولات و قیاس ها را می کنند، چه خواهید کرد. نه شما عمر ابدی دارید و نه من و امثال من. ما با داد و هوارها و فحاشی و توهین های شما خفه نخواهیم شد، خیالتان تخته تخت باشد.
شما برای خودتان مشخص کنید که مشکل شما کل مبحث قیاس است و یا لیستی در ذهن دارید که برخی قیاس ها را مجاز و بقیه را غیر مجاز می دانید. اگر دیدید چنین لیستی در ذهن دارید بدانید که این مشکل شما و امثال شماست و من و امثال من هیچ کمکی به شما و امثال شما نمی توانیم بکنیم وگرنه دریغ نمی کردیم، من تخصصش را ندارم. این را بدانید که همه مثل شما و امثال شما چنین لیستی در ذهن ندارند و هیچ قیاسی را تابو نمی دانند، خوب توجه کنید هیچ قیاسی را. نه شما و نه بزرگتر و خشن تر از شما دیگر قادر نیستند که به من و امثال من دیکته کنند و امر کنند که من و امثال من حق داریم و یا نداریم این قیاس و آن قیاس را بکنیم و یا نکنیم. ما هیچ ارزشی برای اینگونه امر و نهی ها قائل نیستیم. ما خس و خاشاک ها مثل روشنفکرانی مثل شجریان می اندیشیم و شما هیچکاری نمی توانید بکنید، حالا هی زور بزنید.
خوب توجه کنید مقایسه ساختار حکومت پهلوی با ساختار ج.ا مجاز و بسیار بجاست همانطور که مقایسه ایندو با ساختار حکومت قاجار مجاز و بسیار بجاست. ما اینکار را خواهیم کرد و منحنی ای از این سه بر روی کاغذ ترسیم خواهیم کرد تا افت و خیز و دلایل آنرا نشان دهیم. این منحنی شامل همه مقوله ها خواهد بود، از نفوذ بیگانگان و فساد و خرافه و سنت و نیروهای ملی و ضد ملی بگیرید تا امنیت داخلی و خارجی، جنگ ها و تاثیر آنها بر تمامیت ارضی ایران، اوضاع زنان و کودکان و کارگران و کشاورزان، فرهنگ/بی فرهنگی/تمدن/بی تمدنی در جامعه، اصلاحات، درجه استقلال و آزادی و دمکراسی، اقتصاد، صنایع، آموزش و پرورش و بهداشت و دیگر خدمات، بزهکاری و فحشا و فساد، نوع و تعداد و شیوه های مجازات شکنجه و کشتار بزهکاران و مخالفان نظام، سانسور و خفقان، تعداد فراریان و مهاجرین دگراندیش، تجدد و مدرنیته، اعتیاد، زن و کودک آزاری و حیوان آزاری و محیط زیست، فرهنگ و هنر و ادبیات، حوزه و دانشگاه، روشنفکر و روشنفکرنما، روابط با روس و انگلیس و آمریکا و چین و آلمان و فرانسه و اسراییل و فلسطین و لبنان و عراق.....، درآمد و هزینه های کشور و بودجه ها و دزدی ها، سرگرمی و تفریحات، امراض روحی و خودکشی....
شما بدتان می آید؟ خب، بدتان بیاید، کمترین اهمیتی ندارد چون دانشگاه حوزه نیست و علوم انسانی منقول نیست بلکه معقول است. من و امثال من طلبه در حوزه قم و مشهد نیستیم که مغز شویی شویم و شک و تردید و نقد و بررسی را از گناهان کبیره و محاربه با خدا بدانیم. تعصب و تنفر هم در تحقیقات جدی، نقد و بررسی جدی کمترین جایی را ندارند. همینی است که هست و بقول یکی از نظر دهندگان آش کشکه خالته بخوری پاته و نخوری پاته. هر وقت توانستید جلوی تحقیقات دانشگاهی را بگیرید، جلوی من و امثال من را هم خواهید توانست بگیرید. رژیم ۳۱ سالست با صدها میلیارد دلار و زندان و شکنجه و تجاوز نتوانسته دانشگاه ها را در ایران حوزه کند، و نتوانسته من و دهها میلیون ایرانی را مثل خودش کند، آنوقت شما فکر می کنید که شما می توانید؟
من و امثال من به آزادی فکری رسیده ایم یعنی تفکر ما نه با دین مسدود است و نه با ایدئولوژی. بنابراین افکار ما در کهکشانی آزادانه پرواز می کنند. دیگر نمی شود این پرندگان آزاد در کهکشان را درون قفس کرد و برای همینست که ایران مهمترین و بزرگترین قدم را در تاریخ هزاران ساله خود برداشته است و آن آزادی اندیشه است. آزاد اندیشی یک ملت در وهله اول است که ناگزیر با خود لیبرال دمکراسی و استقلال را بهمراه می آورد، لیبرال دمکراسی ای که هم شما از من درامانید و هم من از شما.
شما چه خوشتان بیاید و چه خوشتان نیاید تاریخ به راه خود ادامه خواهد داد و هیچ اهمیتی برای احساسات من و شما قائل نیست. شما و امثال شما هنوز درک نکرده اید که تاریخ سیاست و سیاست بازی نیست و تعصب و احساس سرش نمی شود. شما و امثال شما برای رسیدن به اهداف سیاسی خود تاریخ را با جعل و تحریف و ایدئولوژی و احساسات سیاسی می کنند تا مردم را گمراه کنند و معطوف به نظریات سیاسی خود کنند. تاریخ را سیاسی،فروشی و ناموسی می کنند تا به اهداف ضد ملی خود دست یابند. خبر بد برای شما و امثال شما اینست که ملت ایران ملت ۳۱ سال پیش نیست که تفاوت میان روشنفکر و روشنفکر نما را نداند و کورکورانه بدنبال دین فروشانی مثل خمینی روان شود، یا منافع ملی را درک نکند و یا انقدر دین زده باشد تا جاییکه مادری دو فرزند خود را که مجاهد خلق بودند را لو بدهد و خم به ابرو نیاورد وقتی این دو فرزند را رژیم به قتل می رساند.
من عاشق قیاس هستم و عاشق آزاد اندیشی و عاشق دانستن حقایق حتی اگر تلخ باشند چون هیچ وحشتی از روبرو شدن با آنها ندارم. هیچ پرونده تاریخی را هم مختومه نمی دانم و اصرار دارم که همواره با داده های موجود و داده های نو بازنگری، نقد و بررسی شوند. کسانی را هم که بخواهند جلودار این پروسه شوند هم با تمام نیرو می ایستم. هیچکس حتی خدا هم قادر نیست که جلوی کنجکاوی های مرا درباره تاریخ کشورم را بگیرد، این تاریخ همانقدر که میراث شماست میراث من و امثال منهم هست.
بدنبال پاسخ به پرسشهایی که در نظر قبلی خود گذاشتم هم خواهم بود. همانطور که ساختار این رژیم را با رژیم پیشین مقایسه می کنم در آینده مهندس بازرگان را هم دکتر شاپور بختیار مقایسه خواهم کرد. دکتر مصدق را هم با امیرکبیر مقایسه خواهم کرد......مقایسه، مقایسه، مقایسه تا حقایق روشنتر شوند.
آیا مشکل شما کل مبحث قیاس است و یا لیستی در ذهن دارید که برخی قیاس ها را مجاز و بقیه را غیر مجاز می دانید. اگر دیدید چنین لیستی در ذهن دارید بدانید که این مشکل شما و امثال شماست و نه مشکل من و امثال من. ما هیچ کمکی از دستمان برای شما بر نمی آید.
۲۵٨۵۰ - تاریخ انتشار : ٣۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : ناشناس ساواکی دروغگو نگاه کن شاهت چه غلطی کرده و پس از لغو دوباره استقلال ایران را به اربابانش واگذار کرده
عنوان : کاپیتولاسیون چگونه تصویب شد؟
نایب رئیس مجلس شورای ملی فاش میکند:
از مهر ۱۳۴۳ که قرارداد ننگین کاپیتولاسیون در مجلس ایران تصویب شد، ۴۳ سال میگذرد. درباره محتوای این قرارداد، فشار آمریکا برای تصویب آن، بازتاب تصویب آن در جامعه به ویژه عکسالعمل امام خمینی در برابر این مصوبه، فراوان سخن به میان آمده است. اما اینکه فضای داخل مجلس شورای ملی به هنگام تصویب این قرارداد چگونه بود و کاپیتولاسیون تحت چه شرایطی به تصویب رسید، خود موضوعی خواندنی است.
توضیح اینکه قرارداد کاپیتولاسیون در ۱۳ مهر ۱۳۴۲ در کابینه امیراسدالله علم و در سوم مرداد ۱۳۴۳ در مجلس سنا و در ۲۱ مهر ۱۳۴۳ در بیست و یکمین دوره مجلس شورای ملی تصویب شد. خمینی در چهارم آبان آن سال به افشاء ماهیت قرارداد پرداخت و در ۱۳ آبان همان سال توسط دولت حسنعلی منصور تبعید شد. منصور نیز ۲ ماه و نیم بعد در اول بهمن ۱۳۴۳ ترور شد.
در این رابطه آقای حسین خطیبی نایب رئیس وقت مجلس شورای ملی خاطرات خود را چگونگی تصویب کاپیتولاسیون در مجلس را تشریح کرده است. باهم اظهارات ایشان را میخوانیم :
شب هنگام مهندس ریاضی [رئیس مجلس] به من تلفن کرد که فردا جلسه را باید شما اداره کنید... دستور جلسه را پرسیدم، معلوم شد چند لایحه عادی و کم اهمیت است... فکر میکنم مهندس ریاضی که از جریان امور اطلاع داشت شاید نمیخواست خودش جلسه را اداره کند. از این رو تمارض کرده بود. این استنباط من است که بعد از روشن شدن قضایا... بر من معلوم شد... .
آن طور که میدانم این لایحه را ابتدا در کابینه علم پیشنهاد کرده بودند و فکر میکنم علم جرأت نکرد آن را مطرح کند. بعداً هم که من این لایحه را خواندم دیدم یک موضوع بیربطی بود که امریکاییها برای تصویب آن به کابینه علم فشار زیاد آوردند تا در دوره فترت مجلس به تصویب برسد و خیلی علنی نشود. گو این که بعداً میبایست به مجلس بیاید. اما علم زیر بار نمیرفت. او و خانوادهاش از قدیم به انگلیسیها وابسته بودند. علم یا نمیخواست یا عقیدهای به آن نداشت یا آن که میدید چون باید کنار برود، تصویب آن را به صلاح خود ندانست... .
به هر صورت جلسه آن روز تشکیل شد ... . یکباره دیدم منصور با کلیه وزیران کابینه وارد مجلس شدند، تعجب کردم زیرا لوایح موجود اهمیتی نداشت که همه کابینه درجلسه حاضر شوند. پس از لحظاتی بیمقدمه دکتر ناصر یگانه که وزیر مشاور در امور پارلمانی بود برخاست و با قید سه فوریت تقاضا کرد این لایحه در دستور قرار گیرد. غافلگیر شدم... بر طبق آییننامه مجلس، اگر هیأت دولت با قید فوریت؛ تقاضای تغییر دستور جلسه مجلس را میکرد میبایست در مورد آن رأیگیری شود و اگرتصویب میشد، دستور جلسه تغییر میکرد و تقاضای دولت مقدم بود. رأی گرفتم اکثریت موافقت کردند؛ چون اکثر نمایندگان عضو حزب ایران نوین بودند و به این ترتیب لایحه مطرح شد.
پس از آن که کلیات لایحه مطرح شد مخالفان که تعدادشان زیاد بود یکایک پشت تریبون آمدند و به تفصیل بر ضد این لایحه صحبت کردند... و من به خاطرم هست که صادق احمدی یکی از دوبیتیهای باباطاهر را خواند که گفته است:
مکن کاری که بر پا سنگت آید جهان با این فراخی تنگت آید
چو فردا نامهخوانان نامه خوانند تو از این نامه خواندن ننگت آید
در اینجا بود که من به اهمیت این لایحه پیبردم و خودم هم مخالف شدم. تنها کاری که از دست من بر میآمد این بودکه با استفاده از اختیارات خود و یا رأی گرفتن از نمایندگان، به مخالفان اجازه دادم بیش از مدت مقرر در آییننامه صحبت کنند تا موضوع بیشتر روشن شود. البته رأی میگرفتم و مجلس هم رأی میداد.
محیط مجلس بسیار متشنج بود و پیدا بود که اکثریت با این لایحه مخالف است. تعداد موافقان اندک و سخنانشان هم کوتاه و بیمحتوا بود. دفاع از این لایحه را احمد میرفندرسکی، معاون وزارت خارجه به عهده داشت و چنین استدلال میکرد که این ماده واحده... چیز مهمی نیست و کشورهای دیگری مثل ترکیه آن را به تصویب پارلمانهای خود رساندهاند و کوشش میکرد که از اهمیت موضوع بکاهد ولی مجلس زیربار نمیرفت... و هنوز که فکر میکنم نمیفهمم چرا دولت وقت این اندازه ناشیانه و باعجله تسلیم خواست امریکاییها شد.
زمان جلسات عادی مجلس ۴ ساعت بود. از ساعت ۹ تا یک بعداز ظهر. وقت جلسه تمام شد. ۱۵ نفر از اعضای حزب ایران نوین پیشنهاد دادند که ۴ ساعت دیگر جلسه تمدید شود. طبق آییننامه رأی گرفتم. اکثریت موافق بودند. جلسه تمدید شد و باز هم مخالفان به تفصیل در رد این لایحه سخن گفتند. در میان مخالفان یکی مهندس بهبودی بود که پدرش رئیس تشریفات و معاون وزارت دربار بود. وکلا چنین میپنداشتند که چون او مخالفت میکند با وابستگی که به دربار دارد شاید این مخالفت به اشاره شخص شاه باشد.
من شنیده بودم که مهندس بهبودی و تعدادی دیگر از مخالفان تصویب لایحه به علت گرایشات دیرینه خود نسبت به انگلستان نمیخواستند نظر مساعدی نسبت به تحکیم و تثبیت بیشتر قدرت امریکا در ایران از خود نشان دهند. به طوری که گفته میشد سیدضیاءالدین طباطبایی ضمن ملاقاتی با شاه از او خواسته بود از دولت بخواهد لایحه را پس بگیرد. شاه که تحت فشار امریکا بود، توضیحاتی میدهد و سیدضیاءالدین نهایتاً از شاه درخواست میکند اجازه دهد مخالفان لایحه بتوانند نظرات خود را در مجلس بیان کنند و این نکته که نطق بعضی از مخالفان لایحه به اشاره و توصیه سیدضیاء بوده است شاید مبنایی هم داشته باشد بخصوص که بعد از نطق مهندس بهبودی شنیدم پدرش مورد غضب شاه قرار گرفت و از دربار طرد شد. به هر حال در این باب مخفیکاری به حدی بود که من هم جریان را نمیدانستم. شاه هم در اولین سلامی که پس از این جلسه که تصور میکنم در چهارم آبان برقرارشده بود سخت به نمایندگان پرخاش کرد. همانطور که قبلاً هم نوشتم قرار بود این لایحه درکابینه علم مطرح شود و او لایحه را به مجلس تقدیم کند ولی دست به دست کرد چون میدانست کابینه او دوام نخواهد یافت و کمیسیونهایی تشکیل داد که لایحه را مطالعه کنند و نظر بدهند. شنیدم در تمام این کمیسیونها، نظر مخالف داده شد و پس از خواندن اسناد لانه جاسوسی پی بردم که تا چه حد امریکاییها برای تصویب لایحه فشار میآوردند.
نحوه تصویب لایحه
... به هر حال پس از یک جلسه طولانی، پانزده تن از نمایندگان مجلس که از موافقان بودند پیشنهاد دادند که به این لایحه با ورقه رأی داده شود... رأی با ورقه را موافقان به این جهت پیشنهاد کردند که پس از رأیگیری، نام موافقان ومخالفان معلوم باشد. طبق آئیننامه وقتی چنین پیشنهادی میرسید رئیس جلسه موظف بود رأی با ورقه بگیرد. مخالفان لایحه وقتی موضوع را فهمیدند بلافاصله برای خنثی کردن این پیشنهاد، پیشنهاد دادند که رأی مخفی گرفته شود. تا هر کس بدون آن که شناخته شود بتواند نظر خود را بدون ترس ابراز کند. طبق آییننامه پیشنهاد مخفی همیشه مقدم بود. در این صورت به پیشنهاد دوم رأی گرفتم و تصویب شد... .
نکته دیگر آن که رسم بر این بود که رئیس مجلس معمولاً رأی نمیداد. من بدون آن که خواسته باشم خودستایی کنم مینویسم که به این لایحه رأی منفی دادم. پس از آن که آراء خوانده شد تفاوت آراء مخالفت و موافقت چند رأی بیشتر نبود، یعنی آراء موافق تقریباً چند رأی بیشتر از آراء مخالف بود. ۱ ولی معلوم نبود که چه کسی موافق یا مخالف رأی داده است و اگر این چند رأی نبود لایحه تصویب نمیشد.
به این ترتیب لایحه با اکثریت بسیار ضعیفی به تصویب رسید و این بسیار موجب خشم رئیس دولت شد.
این روز مصادف با روزی بود که شاه در دانشگاه در مراسمی شرکت داشت و هیأت دولت نتوانسته بود به موقع در آنجا حاضر شود. این موضوع هم خشم شاه را برانگیخت چون از نظر او تصویب لایحه نمیبایست اینقدر طول میکشید و به زعم او میبایست زود تصویب میشد.
نکته مهم دیگری که در اینجا سوال برانگیز است تصویب این لایحه در سنا است که قبل از مطرح شدن لایحه در مجلس شورا صورت گرفت.
رسم بر این بود که دولت لوایح را بر حسب تشخیص خود، ابتدا به مجلس شورا میفرستاد بخصوص لوایح مالی را که تصویب آن ازمختصات مجلس بود. ولی این لایحه را اول به مجلس سنا فرستاد شاید به این دلیل که در آن مجلس با بودن مهندس شریفامامی ممکن بود به آسانی به تصویب برسد چنان که رسیده بود احتمال میرفت وقتی به مجلس شورا بیاید با مخالفت کمتری رو به رو شود و چنان که دیدیم، نشد... چند روز پس از تصویب لایحه در مجلس شورا، شنیدم مهندس شریفامامی رئیس سنا گفته بود که فلان کس یعنی من تجربه کافی در اداره مجلس نداشت. اگر من به جای او بودم تقاضای جلسه سری میکردم و موضوع را در آن جلسه مطرح میکردم و سپس با جلب موافقت نمایندگان آن را به جلسه علنی میآوردم... . من تصور میکنم حتی احمد میرفندرسکی معاون سیاسی وزارت خارجه هم (که این لایحه را از طرف دولت به مجلس آورد و از آن دفاع کرد) باطناً با تصویب این لایحه مخالف بود چون دفاعش از لایحه بسیار ضعیف بود وهمواره قرارداد وین را مطرح میکرد... .
بنا به آنچه اشاره کردم با سیاستهای منصور و تصویب لایحه مصونیت مستشاران نظامی امریکایی مخالفت کردم و تصور میکنم منصور بر سر تصویب این لایحه جان خود را فدا کرد.
پی نوشت :
۱ـ از ۱۳۶ رأی مأخوذه لایحه مورد نظر با ۷۴ رأی موافق و ۶۱ رأی مخالف تصویب شد (بنگرید: مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی دوره بیست و یکم، جلسه ۱۰۲، سهشنبه ۲۱ مهر ۱۳۴۳، ص ۶۴.)
منبع: نشریه «ایام» (جام جم) ویژه تاریخ معاصر، شماره ۱۰، آبان ۱۳۸۴. به نقل از رنج رایگان؛ خاطرات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی دکتر حسین خطیبی، به کوشش مرتضی رسولیپور، (تهران: ۱۳۸۲، نشر نوگل، صص ۳۱۲ ـ ۳۰۰)
۲۵٨۴٨ - تاریخ انتشار : ٣۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : کاپیتولاسیون در ایران فعلی
و اما کاپیتولاسیون در ایران فعلی که بمدد مصدق الهی ها چپ مدل ایرانی یجاد شده:
رییس سازمان هواپیمایی کشوری اعلام کرد: باتوجه به اینکه خلبان شرکت هواپیمایی تابان که روز گذشته درفرودگاه مشهد دچار سانحه شد، روسی است و گواهینامهاش را از سازمان هواپیمایی روسیه اخذ کرده، از نظر اقدامات انضباطی و تنبیهی تابع قوانین سازمان هواپیمایی روسیه است و نمیتوانیم اقدامات قانونی براساس مقررات کشورمان را علیه این خلبان بهکار گیریم.http://isna.ir/ISNA/NewsView.aspx?ID=News-۱۴۸۰۰۰۵
راز بسیار مهمی نیز در گفته این معاون وزیر بیت رهبری وجود دارد و آنهم آنست که کاپیتولاسیون روسی اشکالی ندارد و مانند نوع چینی و کره شمالی آنرا بجان و دل قبول داریم زیرا اجازه محاکمه و حتی تو گفتن به روسها و چینی ها و کره شمالی ها را نداریم.
۲۵٨۴۵ - تاریخ انتشار : ٣۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
عنوان : به دوستان عزیز فلاح واواکیان: ساواکی ها و سلطنت طلبان زمانی که قدرت داشتند جوانان میهن را زندانی میکردند و بعد از شکنجه های وحشتناک میکشتند و حالا میخواهند با ما بحث کنند. جالب نیست?
"اصل پنجاهم قانون اساسی زمان شاه: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است" ولی شاه این اختیارات بر اساس قانون اساسی را به امریکائی ها واگذار کرد
**********************************************
سند اول:
ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵
اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائلبسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد قره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................
پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
۲۵٨۴۰ - تاریخ انتشار : ٣۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : فلاح فلاح
عنوان : جمکران دیگر
آقای حوزوی،
شما هم اینقدر برای پرسشگر و ناشناس (خودتون) هورا نکشید، آنها هم که بدتر از آخوند ها چسبیده اند به امامزاده پهلوی و کوتاه نمیایند!
آخوندها اگر منجی شان از توی چاه جمکران در میاید، منجی شمام که تعیین شده است و منتظر است که فرمان ظهور صادر شود.
شما و آخوندها نهایتا یک جور فکر می کنید و منتظر ظهورید.
۲۵٨٣۵ - تاریخ انتشار : ٣۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : الف آواکیان
عنوان : بازهم بی سوادی!
واقعا شما خنده آورید و بغایت بی سواد.
استعاره اساس اندیشه ی آدمیزاد است و به استعاره سخن گفتن اساس زبان فارسی. شما کجا فارسی یاد گرفته اید؛ بی ناویان!
چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید
زباغ عارض ساقی هزار لاله برآید.
بیاید به حافظ بگویید فلان فلان شده مگر صورت ساقی گنجایش روییدن هزار لاله دارد؟
شما آقایان نه در سیاست بلکه در هر زمینه ای شرم آورید!
شودکوه آهن چو دریای آب
اگر بشنود نام افراسیاب .
فردوسی
چهار تا دشنام هم به فردوسی بدهید!
۲۵٨٣۰ - تاریخ انتشار : ٣۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : الف آواکیان
عنوان : شاه فراری شده سوار گاری شده
حامی آقای پرسشگر ،
۱- مردم خودشان در تظاهراتشان شعار جمهوری ایرانی را مطرح کرده اند و حتی آقای موسوی و کروبی هم آنرا شنیدند. و رنجیدند و اعتراض کردند. اگر شما نمی شنوید من تعجب نمی کنم. عنوان نوشته ی کوتاه من یکی از همان شعارها بود.اگر آنرا ندید هم تعجب نمی کنم.
۲- بیایید رفراندم بگذارید ببینید یقه ی خودرا جردادن که من نوشته ام بی ادبانه ترست یا خودرا جردان که از ناحیه شما بوقوع پیوسته است. شما اگر معنی یقه را نمی دانید و آنرا عوضی می گیرید مشکل زبان دارید.
۳-تا اینجا شد سه مشکا. شنیدن، دیدن، و مشل زبان!
۴- برای اثبات بی ادبی دیگران به بی ادبی و دشنام متوسل شدن نشانه ی ادب نیست. شما به لقمان درس ادب می دهید! تازه مگر خود آقای پرسشگر زبان ندارند که شما به شیوه ی شعبان بی مخ وارد صحنه شده اید؟ اینجا مشکل چهارم که فهمیدن است مطرح می شود.
۵- زبان من ممکن است تلخ و آزارنده باشد اما بی ادبانه نیست. شما یک کلمه بی ادبانه در نوشته ام پیدا کنید، به جقه ی همایونی سوگند که من دور خرد خط می کشم و شاه الهی می شوم.
۲۵٨۲۹ - تاریخ انتشار : ٣۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|