از : امیرحسین آمویی
عنوان : شرایط حاکم بر دیالوگ سیاسی، در گفتگو با آقای الهیاری
آقای الهیاری
من نمیخواهم با شما وارد بحثی شوم که از حدود پتانسیل گفتگوهای کنونی خارج است. احتمالا میدانید که من خود نیز همچون هرکس دیگری هردو پای تفکر و اندیشهام بر شرایط واقعی قرار گرفته و از همین رو در تحت تأثیر یک فضای پُربعدی هستم. هر فردی همچنان که باید بدانید، نقطهی اثر و منشاء آثاری است در این فضای پربعدی که ابعاد آن خود در کنش و واکنش دائمی و متقابل اند. ممکن است، در این میان، گاه، در تحت تأثیر فکری یا اثر قولی پایم را از دایرهی دیالوگ "ناب" سیاسی خارج گذاشته باشم که بدون تردید گذاشتهام- امری که اجتناب از آن ناممکن است.
داستان "وابستگی رسانهها" حقیقتی است اجتناب ناپذیر و علتالعلل آن هم همان اصل مالکیت خصوصی است که به صورت نظام سرمایهسالاری قصد دارد بیچون و چرا از خویش محافظت کند و لذا در مثله کردن دیالوگ ناب سیاسی، از طریق تملک آن وسایل، اندک درنگی ندارد. اما ما درست در همین شرایط است که باید به چنان دیالوگی هستی و جان ببخشیم. من کوشیدم چنین کنم. موفق نشدم؟ پایم لغزید؟ خب شما آغاز کنید. از سوی دیگر در این جهان چند قطبی، مردم ایران هم باید از خود دفاع کنند و این مردم جمعی ناهمگون اند. اما این ناهمگونیها، بدون این که همگون کردنشان کار درستی باشد، ظاهرا باید برای شکل بخشیدن به یک جامعهی آزاد و دموکراتیک در مسیری همگون و همسو قرار گیرند. فکر میکنم این نکته را به صُوَری دیگر به عنوان هدف آن دیالوگ روشن کردهام.
این که میفرمایید با تکیه بر "اجزائی" از "کل" تلاش به بیاعتبار کردن کسی داشتهام، پذیرفته نیست: من به وجهی از افکار دیگران پرداختهام که آنها را، در این زمینه، برای ایجاد جبههی واحد دموکراتیک ضروری دیدهام. "بیاعتبار شدن" امری "کردنی" نیست بلکه "شدنی" است. اندیشهی بیاعتبار خود سرانجام در نظر دیگران نامعتبر میشود: از این زمره است اندیشهی آقای دوستدار و مدافعانش- بدون که بخواهم تمامی وجوه اندیشگی آنان را تخطئه کرده باشم. در دل مباحث آقایان دوستدار، مصداقی و اصلانی گوهرهای فراوانی وجود دارد که ناسفته و ناصاف اند. عمل سیاسی آنان در صورتی که در جهت ایجاد نظامی آزاد و دموکراتیک باشد معتبر و در غیر این صورت نامقبول است.
در عین حال لزومی نمیبینم که به مباحثی روی بیاروم که به مفاهیمی پیچیدهتر مانند "تعامل درونی بینا گفتاری" یا دیسکورس ویژهی سیاسی میان "متفکر"، "فکر"، "فضای حاکم بر تفکر"، و "مخاطب آن فکر" مربوط است- مفاهیمی که هر دیالوگی، مخصوصا دیالوگ سیاسی، را دستخوش نوسان میکنند.
همان طور که ملاحظه فرمودید ما هنوز در محیط کودکستان به این گفتگوها پرداختهایم نه در دانشگاه. و باز هم همانطور که فرمودهاید در سطح ملی، نیز، از این جهت دوران کودکی رنجور خود را پشت سر میگذاریم. و این است چگونگی رشد این کودک! مادران و دایگانش کجا هستند؟ همین رهبران و متفکران و نویسندگان و دیگران.
حرف آخر که دقیقا به همان موضوع اصلی دیالوگ باز میگردد این است: باید برای ایجاد شرایطی کوشید که در آن منِ من و منِ شما ومنِ او و منِ ما فرصت بیان و هستی آزادانه بیابند: این همان چیزی است که نام دیگرش دموکراسی است.
در مجموع از توجهی که به بنده دادهاید بسیار ممنونم و امیدوارم که خوانندگان نیز از این بابت در مسیری قرار گیرند که لازم است. شایستگی ملت بزرگ ما و سزاواریش به واسطهی تمدن بزرگی که تا کنون پاسدار آن بوده به تمامی نشان میدهد که ما توان چنین تحولی داریم.
راستی چرا خوانندگان را بیشتر از آراءتان بهرهمند نمیکنید؟
توفیقتان را آرزومندم.
٣۲۲۶۰ - تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱٣٨۹
|
از : لیبرال دمکرات چپ میانه
عنوان : آرامش دوستدار و صادق هدایت. آرامش دوستدار هر چقدر هم اشتباه کند باز بهتر از مخالفانش است چون او بیشتر امروز بدرد من می خورد تا بقیه ای که تا حالا دیده ام.
یک پرسش از جناب آمویی محترم،
تفاوت آنچه آرامش دوستدار می گوید با آنچه صادق هدایت در نیرنگستان خود گفته است در چیست؟ آیا هر دو از دینخویی (خرافه پرستی) ایرانیان ننالیده اند و آنرا مانع رشد ایران ندانسته اند.
وقتی یک جامعه کربلایی و عاشورایی است و تمدن غرب را مساوی با رفتن به جهنم در آن دنیا می داند (البته نه امروزه روز که ۷۰ درصد جامعه ایران زیر ۴۰ سال دارد و تره هم برای دین و ایمان خرد نمی کند) و روشنفکرانش جلال آل احمد و علی شریعتی و بنی صدر و ابراهیم یزدی ها باشند که گول یک آخوند شپشو را به آسانی می خورند و ملتی را ۳۲ سال اسیر بختک ج.ا می کنند، چه باید کرد؟ امروز من بعنوان یکی از قربانیان عملکرد این جماعت ترجیح می دهم طرف آرامش دوستدار را بگیرم تا با استفاده از او دین و سیاست را از هم کاملا جدا کنیم و بگذاریم زشتی دینخویی و خرافه زدگی در جامعه ایران نمایان شود. بدین ترتیب است که مردم به خود در آینه نگاه خواهند کرد و خواهند دید که با رجوع به خرد خود و خرد جمعی خودشان است که می توانند به همان امنیت و آزادی و رفاهی برسند که در لیبرال دمکراسی های غربی مردم به ان رسیده اند. در این کشورها برخلاف ما فرهنگشان اجازه نمی دهد که فرد خود را انقدر عاجز و زبون فرض کند که برای تغییر سرنوشت خود منتظر یک ناجی باشد یا خود را تسلیم قضا و قدر کند و نسل به نسل بگوید همینست که هست، صلاح همه را خدا می داند و هرچه خدا بخواهد همان می شود، و یا کار کار انگلیسیاس خودشون میارن و می برن....
با چنین طرز فکری بود که ما دچار فاجعه ی ۵۷ شدیم و امروز این حقیقت را بسیاری از ما دریافته ایم که خرافه پرستی و دینخویی جز بدبختی فلاکت چیزی برای بشریت به ارمغان نیاورده است. برای فرار از این دایره وحشت ما باید از آرامش دوستدارها و الاهه بقراط ها حمایت کنیم تا با فروپاشی این رژیم گرفتار یک مشت تبهکار دینخوی دیگر نشویم که بما وعده بهشت برین را بدهد و ما مثل گاو و گوسفند دنبالشان بیافتیم و خود چند نسل بعدی را بدبخت کنیم. دینخو و خرافه پرست رفتارش، اقتصادش، سیاستش، علوم انسانی اش .... هیچ شباهتی به رفتار، اقتصاد، سیاست و علوم انسانی وووو با جهان آزاد و موفق غرب ندارد. ما لایق یک زندگی خوب مثل غربیها هستیم که لازمه اش پی بردن به گوهری است که در وجود یکایک ماست و آن خرد است که ذهنیت پرسشگر ما را تقویت می کند تا با اتکا بنفس خود سرنوشت خود را بسازیم و نه آنکه عقل خود را دو دستی تقدیم کسانی کنیم که فکر می کنیم از ما بهترانند. آرامش دوستدار هر چقدر هم اشتباه کند باز بهتر از مخالفانش است چون او بیشتر امروز بدرد من می خورد تا بقیه ای که تا حالا دیده ام. با احترام
٣۲۲۵٨ - تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱٣٨۹
|
از : امیرحسین آمویی
عنوان : اخلاق ایرانیان و اپوزیسیون داخل و خارج
پیروز عزیز
ممنون از توضیحی که دادید. موضوع اصلی بحث شما "اخلاق ما ایرانیان" است و این که در واقع ناشنوا، لجوج، منفعل و همه از جنس کرباس واحد و بدی هستیم. به نظرم میرسد در جایی خواندم که جمالزاده قصد داشت مطلبی در بارهی محاسن اخلاق ایرانیان هم بنویسد ولی بعد چه اتفاق افتاده نمیدانم. این که ما ایرانیان دستخوش یا اسیر چنین رفتاری هستیم (ناشنوا و لجوج) ناشی از ویژگیهای تحولات تاریخی ماست: جامعهای که آن را میتوان استبداد کوتاه مدت و بیقانون (قانونستیز و قانونگریز) نامید. اگر به آثار دورهی مشروطه و مباحث امروز مطبوعات ایران توجه کنید میبینید که "قانونخواهی" همچنان سخن اصلی ماست. نام روزنامهی ملکم خان "قانون" بود، نام رسالهی معروف مستشارالدوله "یک کلمه" (یعنی قانون) بود. در دورهی پهلویها قانونی روی کاغذ وجود داشت، ولی توسط حکومت نادیده گرفته میشد. خمینی رأی خود را صدها بار از قانون مهمتر میدانست و اکنون هم قانون از نظر ولی فقیه حرف مفتی بیش نیست! بیهوده نیست که جنبش سبز خواهان اجرای قانون و زدودن اختیارات ولی فقیه از همین قانون اساسی پرپرکی است تا شاید پنجرهای برای نفس کشیدن بگشاید.
داستان سرشت مردم یا بهتر است بگوییم دولت آلمان داستان رقتآوری است. نباید فراموش کرد که جنگ جهانی اول و دوم محصول ددمنشی امپریالیستهای جنایتکاری بود که بر سر تقسیم جهان به جان هم افتادند و در نبردی خوفناک و خونین و خودخواسته که ناشی از ذات نظام سرمایهداری و اخلاقیات چنین شکل اجتماعی است، آلمان را که به رقابت با انگلیس و فرانسه به پا خاسته بود در هم کوبیدند و به این ترتیب مردم آلمان را دچار عقدهای کردند که خود در کنار دیگر عوامل منجر به شکلگیری شخصیت هیتلر شد: تجسم تاریخی خشونت مردمی ناراضی از شکست خویش.
در مورد اختلافات درونی اپوزیسیون خارج از کشور و اختلافات درونی اپوزیسیون داخلی، میل دارم توجه شما را به یک قانون فیزیکی جلب کنم . از مثالی بهره میگیرم: اگر ما گلولهای فلزی را در میان دهانهی گازانبری بگذاریم و با حداکثر نیرو آن را فشار دهیم: امکان دارد یکی از این دو اتفاق روی دهد: اول: گلولهی فلزی پس از مقداری مقاومت فشرده و پهن میشود و ملکولهای آن در مسیر راستای دهانهی گاز انبر صفآرایی میکنند و احتمالا گلوله به شکل سکهای در میاید. دوم: مقاومت گلوله در مرحلهای در اثر تراکم ملکولهای آن به قدری زیاد میشود که فشار را پس میزند و یا منجر به شکستن فک یکی از طرفین دهانهی گازانبر یا دستهی آن میگردد. با این مثال میخواهم بگویم که صفآرایی ملکولهای یک سیستم (مثلا جامعه) در جهتی خاص، نه تنها به ویزگی شکل پذیری آن، بلکه به فشار بیرونی هم مربوط است و بدون آن فشار تغییری در آن ایجاد نمیشود. اکنون بر گردیم به سخن اصلی: ایرانیان مخالف خارج از کشور در تحت چنان فشاری نیستند، چرا که غالبا در دل دموکراسی زندگی میکنند و شاید سرنوشت کشوری هم که در آن هستند برایشان اهمیت چندانی نداشته باشد. به همین دلیل شکل نمیگیرند و متحد نمیشوند و اگر بشوند بر پایهی فشار از بیرون (که در اینجا همان تحولات داخلی درون ایران است) آرایش جدیدی به خود میدهند. این مسأله در داخل به کلی متفاوت است. زمانی که فشار استبداد پهلوی مردم را به سوی تنها مسیر رهایی (انقلاب مذهبی)، که "راهبرش" خمینی بود، راند، خلافت اسلامی شکل گرفت. آن مردم اکنون هم به سوی تنها راه رهایی که جنبش سبز به رهبری موسوی و کروبی و خاتمی است رانده شدهاند. با تأسف فراوان باید عرض کنم که سخن شما مظهر راستین و اسفبار حقیقتی هم هست و آن این که "ینگه نشینان" مخالف چندان هم گوششان به این حرفها بدهکار نیست. جز اینها ویژگیهای اخلاقی کادرهای مرکزی سازمانها و گروههای اپوزیسیون هم در ایجاد این وضع اسفبار دخیل است که بر حجم و چگالی فاجعه میافزاید. با همهی این احوال نباید زیاد هم بدبین بود. همانطور که گفتید "داخل" تعیین کننده و خارج "تابع" آن است. این است وجوه مثبت و منفی شرایط حاضر! به نظرم میرسد که اپوزیسیون دموکرات، چپ و سکولار ایران یک بار دیگر و با نهایت تآسف دوباره ناگزیر از دنباله روی از نیروهای عقب ماندهتر شده است. سی ویک سال گذشته است و هنوز وحدتی شکل نگرفته است.
موفق باشید.
امیرحسین
٣۲۲۵۱ - تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱٣٨۹
|
از : احمد الهیاری
عنوان : مانع اصلی نبود «دیالوگ» چیست؟
موضوع بحث « جایگاه دیالوگ سیاسی در شرایط کنونی و اهمیت آن » بسیار مهم ست و در این زمینه خیلی کار ها می توان کرد.
ولی در جهانی که «رسانه ها» در «خدمت» منافع و مصالح قطب های انتخاب شده selective فعالیت می نمایند چگونه باید عمل کرد که بحث « «دیالوگ سیاسی ...»در خدمت مصالح ملی و مردمی ما قرار گیرد؟
بنظر من آقای آمویی در این نوشته تحت تاثیر پیامدهای نوشته ی آقای آرامش دوستدار قرار گرفتند که موجی هواداری و مخالفت در پی داشت. این قبیل کنش و واکنش ها در دنیای سیاسیت رایج ست ولی «دیالوگ » محسوب نمیشود. طرفین بحث با خاستگاههای مختلف سیاسی - اجتماعی ، جایگاههای کاملا متفاوت فکری و اهداف مغایر از یکدیگر انگیزه ای برای «همگرائی» نمی توانند داشته باشند که به پرنسیب های دیالوگ اهمیت دهند.
بهمین دلیل با تکیه بر «اجزائی» از «کل» عملکرد ها نادرست و انحرافی دیگری تلاش به « بی اعتباری » Incredible رقیب دارند.
حتی نویسنده ی این مقاله ««دیالوگ سیاسی ...» آقای آمویی انگیزه ی اولیه از نوشتن مقاله را فراموش کرده و در حین نوشتن مقاله به نشان دادن جانبدارانه از این یا آن طرفین بحث دارد و معلوم نیست در کجای بحث «دیالوگ سیاسی ...» قرار می گیرد.
مثال : مراجعه به مصاحبه ی آقای دوستدار با نشریه آرش ربطی به «وقایعه اتفاقیه» بعداز نامه ی او به هابرماس دارد یا ندارد؟
نتیجه : هیچیک از کسانی که در این نوشته از آنها نامبرده شد اصلا قصد «دیالوگ » نداشته و ندارند و ما اصولا در سطح ملی از این حیث بسیار رنج میبریم.
هزاران نفر از شخصیت های سیاسی و فرهنگی که از دو رژیم سفاک و جنایتکار خوشبختانه جان سالم بدر برده اند، بخصوص در خارج از کشور و در سراسر جهان پراکنده با راندمانی پائین به کار و زندگی مشغولند و بسیاری هنوز تنوانسته اند بر اختلافات فکری و سیاسی خود غلبه کنند و با کمک «دیالوگ » به همکاری و همراهی برای تغییر در ایران آمادگی نشان دهند.
ببخشید! مانع اصلی نبود «دیالوگ» در بین فعالان سیاسی و فرهنگی در «من» نهفته ست.
٣۲۲۴۷ - تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱٣٨۹
|
از : peerooz
عنوان : کتیبه II
جناب آمویی ،
چون توضیح خواستید مجبورم دراز تر بنویسم . زمانی که آن سویس نشین ایرانی " خلقیات ما ایرانیان " را نوشت و ناصر آنرا علیه ما به کار برد شاه به حق خشمگین و بر او غضب کرد. جرم او به نظر من نیم حقیقت گویی بود ؛ که ایرانیان خلقیات بدی دارند گویی همسایگان ما خلقیات خوبی دارند در حالی که همه سرو ته یک کرباسیم. تازه جمال زاده عقده ای هم نداشت.
اکنون هم این آلمانی نشین ایرانی الاصل که به گمان من خالی از عقده هم نیست فرهنگ ایرانی را سبب گرفتاری های ما میداند بدون آنکه مثلا فرهنگ آلمانی را سبب به قدرت آمدن فاشیست های نازی ( تا آنجا که من میدانم ) و وحشیگری های آنها بداند . این سنگ بزرگی است که او در چاه انداخته و ما اینسو- خارج از ایران - نشسته ، خسته انبوهی زن و مرد و جوان و پیر ، همه با یکدیگر پیوسته ، لیک بازنجیر - ایرانی بودن - در تقلای حل این مشکل ایم . من به شما قول میدهم که بعد از همه این گفتگو ها و تقلا ها با تمام حسن نیتی که دوطرف سعی میکنیم که نشان بدهیم ، هیچ یک از ما یک قدم از عقیده خود بر نمیگردیم و این کاری ست که سی و دو سال است کرده ایم و حتی جنبش سبز خود جوش را تکه پاره نموده ایم و اگر این سنگ را ده بار هم بگردانیم همان کتیبه تکرار خواهد شد و شب شط علیلی خواهد بود .
خوشبختانه اختیار و سر نوشت ایران به دست خارج نشینان نیست . مثلا علی رغم تفرقه افکن هایی چون جناب نوری علا که سعی دارد شعبه بانک صادرات و معادن سکولار سبز را در هر دهکده با یک و نیم کارمند و مشتری - و هر کدام با پرچم های خاص خود - را باز کرده و نقشه حکومت آلترناتیو و حمله به ایران را بکشد امیدواریم که ایرانیان داخل گود خود تصمیم خود را بگیرند و محتاج آقا بالا سر نباشند. امیدوار باشیم که اختلافات ما خارج نشین ها درس خوبی برای آنها باشد که وقتی سنگ را برگرداندند کتیبه تازه ای بیابند.
٣۲۲۴۴ - تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱٣٨۹
|
از : امیرحسین آمویی
عنوان : حقوق دموکراتیک چیست
به خوانندهی ارجمند "نگران آینده"
۱- ممنون از این که وجه مفیدی در نوشتهی من یافتید.
۲- من برای کسی سینه نمیزنم. از آقای گنجی و همهی ایرانیان آزادیخواه با قلم خود و افکار خود دفاع میکنم. آقای گنجی تا جایی که من میدانم مرتکب خطایی نشدهاند و به همین دلیل مصون هستند. اگر هم خطایی کرده باشند نه من و نه شما در مقامی نیستیم که ایشان را تطهیر و مصون کنیم . این عمل در صلاحیت یک دادگاه صالح است. دوست عزیز این حرف شما علیه آقای گنجی در واقع یک جرم به حساب میاید! باید در یک نظام دموکراتیک مواظب اظهار نظرهای خود باشیم.
۳- همهی ایرانیان، جز اندک افرادی که قربانیان اخلاقی جامعه شدهاند و به ناپاکی گراییدهاند، خانوادهی پاک دارند، اما تنها پاکی خانواده نشانهی پاکی کارنامهی آنان نیست. پاکی خانوادهی آقای گنجی را به عنوان سرآعاز یک فرایند که از مراحل گوناگون گذشته و تا پایان دورهی محبس آقای گنجی را در بر گرفته، همه را مسیر تحول شخصیت و بلوغ سیاسی ایشان دانستهام. تمام کسانی که حتی نیمی از این مسیر را طی کرده باشند و یا عملا و جبرا در جنایات رژیمی منحط و جانی شرکت نکرده باشند از نظر وجاهت اجتماعی و حقوقی و قانونی در کنار آقای گنجی و خود شما قرار دارند.
۴- یکی از ویژگیهای نظامهای دموکراتیک به رسمیت شناختن حقوق شهروندی تمامی افراد بدون استثناء است، حتی حق خود مستبدان جنایتکار! مسلم است کسانی که علنا با صدور فرمانها و احکام شرعی دستور قتل عام مردم را میدهند اسناد جرمشان در مصبوعات و خاطرهی مردم باقی میماند. معهذا همین ها هم باید در دادگاه محاکمه شوند. افراد، بدون استثنا، پیش از این که جرمشان در دادگاه صالح ثابت شود، دارای همهی حقوق سیاسی اجتماعی هستند و حق دارند در مبارزه برای آزادی و دموکراسی مبارزه کنند و اگر بتوانند حتی رهبری آن را به عهده بگیرند! اقدام به مبارزهی سیاسی در انحصار کسی نیست و نمیتوان آن را تیول کسی دانست. چنین طرز فکری به دورهی ارباب و رعیتی تعلق دارد و جرثومهی نظام نابرابر و مستبدانه است.
۵- نظام دموکراتیک، جامع و مدافع تمامی افراد، افکار و اندیشههاست: دموکراسی یعنی دفاع قانونی از اقلیت و تک تک افراد در پناه قانون دموکراتیک.
۶- دوست عزیز من گرایش خاصی به حزب و جریانی خاص ندارم، اما به شدت معتقدم که راه تحول و تعالی جامعه و نظام سیاسی با شناخت دقیق اوضاع و شرایط تاریخی-طبقاتی و ویژگیهای آن و بر پایهی یک استراتزی و تاکتیک درست و مهندسی سنجیدهی نیروهای درگیر در جنبش ممکن است، نه با چسبیدن به مکاتب سیاسی و ایدئولوژی صرف. و چون هنوز ایران را در مرحلهی انقلاب مشروطه، یعنی در مرحلهی "حکومت قانون" میدانم، قانونی که متضمن ایجاد احزاب و آزادی افکار خواهد بود، توجه همه را به تشکیل یک جبههی دموکراتیک جلب کردهام.
۷- کسی، از جمله شما، حق ندارید دیگران را بدون تشکیل دادگاه صالح متهم کنید و از آنان بخواهید که گرد عمل سیاسی نگردند! با این کارتان آب را به آسیاب دشمن خواهید ریخت! هیچ میدانید که در طی سالیان گذشته چه تعداد از وابستگان به سازمان مجاهدین و یا دیگران، که از آن سازمان یا سازمانها بریدند به ایران بازگشتند و از کل بدنه اپوزیسیون جدا گشتند؟
۸- خدا نمیتواند آخر و عاقبت کسی را به خیر کند. آن عامل "به خیر کننده" خود شما هستید، که اگر واقعا به احقاق حقوق خود نیاز و ایمان دارید باید فعالانه برای آن بکوشید و در اتحاد با دیگر کسانی که مثل شما و دیگران طالب حقوق دموکراتیک هستند برای ایجاد آن یک جبههی دموکراتیک ایجاد کنید، در غیر این صورت ممکن است جای شما در میان همه خالی باشد و این بسیار اسف انگیز است.
موفق و سربلند باشید
امیرحسین آمویی
٣۲۲۴۰ - تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱٣٨۹
|
از : نگران آینده!!!
عنوان : آری... اما نه!
تناقضها و ضعفهای پلمیک دوستدار با هابرماس و مصداقی و اصلانی با دوستدار را تا حدی زیادی خوب نشان دادید، اما در عوض بدجوری درغلتیدید به سینه زنی برای اکبر گنجی! نمی دانستیم که داشتن "خانواده ی پاک" هم دلیلی برای بر حق بودن فردی در عرصه ی سیاست و حکومت می شود! این تطهیر گنجی و مصونیت بخشیدن به وی برابر اتهاماتی که به او وارد است چه معنی دارد؟
با این طرز استدلال چطور و چرا صدری ها و دباشی ها از حمایت شما نباید بهره ای ببرند؟ لابد چون خانواده ی آنها "پاک" نیست، نه؟ راستی از این هفتاد میلیون ایرانی چند درصد شان دارای خانواده های "پاک" هستند؟ اینجوری بخواهید پیش بروید، باید اکثریت خلایق در ایران "ناپاک" به شمار آیند.
به هر حال اکبر گنجی چون همه ی مهره ها و مأموران و خدمتگزاران نظام با جمهوری اسلامی همکاری و همذاتی کرده، به او و دهها تن دیگر که در مقاطع متفاوتی از جناحهایی از رژیم فاصله گرفته اند، اتهاماتی وارد است. شاکیان و "دولت دمکراتیک" آینده ی ایران حق دارند و موظفند که برای آنها دادگاههای ذیصلاح و حقوق بشری برپا دارند، همه ی این متهمان نیز موظف هستند که در این دادگاهها حاضر شوند و به اتهامات اتهامات پاسخ دهند. محکومیت یا عدم محکومیت اینان را هم واگذار می کنیم به همان دادگاههای ذیصلاح. رسم و قاعده بر این است که متهمان، اگر در زندان نیستند، تا روشن شدن حکم برائت یا محکومیت شان از هر گونه فعالیت سیاسی کناره گیری کنند و دارای مناصب حساس سیاسی - اجتماعی نباشند. اگر هنوز به رعایت این الفبای مدنی و دمکراتیک باور ندارید، چگونه دم از دمکراسی برای آینده ی ایران می زنید؟
در ضمن سینه زنی برای هابرماس هم دلیلی ندارد، امثال او هم زیر نقد روشنفکران و اهل فلسفه غرب (که با مکتب فرانکفورت هم خویشی داشتند) هستند، البته نه از موضع آقای دوستدار.
موضع سیاسی شما هم روشن است: جنبش سبز (که خودش کلی مسئله دارد) + اصلاح طلبان + ملی - مذهبی ها + سکولارها + چپهای نزدیک به این خطوط (که اکثرا از طیفهای اکثریتی ها + بخشهایی از توده ای های سابق /فعلی هستند) آینده "دموکراتیک" ایران را می سازند. ما که با شما کمترین توافقی در این زمینه نداریم، بالطبع از چنین آینده ای بسیار وحشت داریم و مثل روز برایمان روشن است که در چنان آینده ای نه تنها آخر و عاقبت امثال ما بلکه آخر و عاقبت همه ی مردم ایران که نیازها و منافعشان در تضاد با چنین سیاستهایی است، با همان سانسور و زندان و سرکوب و تبعیض و بی حقوقی خواهد شد. خدا آخر و عاقبت ما را در زیر حکومت شمایان به خیر کند!
٣۲۲٣۴ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣٨۹
|
از : امیر حسین آمویی
عنوان : به دوستان عزیز پیروز و حمید هوشور
دوستان ارجمند پیروز عزیز و حمید هوشور.
پیروز عزیز:
حقیقتش را بخواهید هرچه کوشیدم منظور شما را از زبان اخوان بفهمم ممکن نشد. روشن یا روشنتر بفرمایید که در این شط غلیظ شب این خستگان چه باید بکنند؟ ضمنا همان طور که در نوشتهی اصلی من ملاحظه کردید، کوشیدهام تنها به وجه سیاسی نوشتهی آقای دوستدار بپردازم و از پرداختن به مابقی وجوه آن اجتناب کنم، چون آن وجه سیاسی مورد نظر همه و منظور اصلی است! برای قسمت اول کامنتتان از شما ممنونم. در مورد قسمت دوم من با شخص آقای دوستدار به عنوان فیلسوف، حتی اگر سراپای آراء ایشان نادرست باشد، مشکلی ندارم و ایشان مورد احترام بنده است. یک بار دیگر توجه شما را به اصل مطلب جلب میکنم: هدف اصلی ایجاد جبههی واحد دموکراسی است و باید برای آن به دور از تهمت زدن و تفرقه افکنی به اتحاد برای برنامهی حد اقل رسید. موفق باشید.
حمید هوشور عزیز:
اول: لطفا یک بار دیگر مقاله را بخوانید ببینید من فقط از «یک» نامه حرف زدهام؟ آن مقاله دست کم در مورد «پنج نامه و یک مصاحبه» است! دوم: مقایسهی مطلب چند صفحهای من که در بارهی مبرمترین مسئلهی روز است با مثنوی که سه جلد اشعار قرون وسطایی مولوی است نشانهی کم لطفی شماست. یا آن را نخواندهاید و یا بدون توجه کامل خواندهاید.
پیروزباشید
امیرحسین
٣۲۲٣٣ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣٨۹
|
از : امضا محفوظ
عنوان : مقاله ای مسئولانه
مقاله ای است قابل تأمل و تدقیق، و مسئولانه نوشته شده است. با خواندن این مقاله، و در همین ارتباط، فکر کردم خوب است کامنتی را که در ۱۱ آبان در «روشنگری» زیر نامه آقای آرامش دوستدار نوشته بودم در این جا هم بیاورم:
آرامش دوستدار در این نامه:
«پنجاه سال طول کشید تا شاه، با وجود خطاهای بزرگ سیاسی، که قطعا به بزرگی خطاهای سیاسی ما انتلکتوئلها نبودند، و پدر او بنیادگذار ایران نوین، کشور ما را به آستانهی زندگی شهروندی متمدنانه رساندند.»
اینجانب در این کامنت:
«بنیادگذار ایران نوین ِ» آقای آرامش دوستدار، همان کسی است که دست آورد های انقلاب مشروطیت را لگدمال کرد و مانع تحقق آرمان های آزادی خواهانه و عدالت طلبانه آن حرکت ارتجاعی و زشت مردم ایران شد.
و پسر او « شاه، «با وجود خطاهای بزرگ سیاسی، که قطعا به بزرگی خطاهای سیاسی ما انتلکتوئلها نبودند» با قیام ملی ـ آمریکایی ۲۸ مرداد علیه حکومت ارتجاعی و ضد دموکراتیک دکتر مصدق ملی گرا که تازه از همه بدتر، مسلمان هم بود، و با پذیرایی صمیمانه و پر مهر، از یک مشت تحصیل کرده نادان ماجراجوی تاریک فکر بی شعور نمک نشناس، همراه با کمی شلاق و کابل و کمی تکه تکه کردن وکمی کشتن در زیر شکنجه و کمی تیرباران مانع رشد آخوند ها و خمینی گرایان شد، و رو آمدن این ها هیچ ربطی به اعلیحضرت دوم، پسر اعلیحضرت اول نداشت.
آرامش دوستدار در این نامه:
«فقط دینهای توحیدیاند که هدفهای برونی و سازمانی دارند. از اینگونه دین، در حدی که حضورشان همه جا محسوس است، دو تا بیشتر نداریم، یکی مسیحیت و دیگری اسلام.»
اینجانب در این کامنت:
«دین یهودی» البته نه اصلا وجود دارد و نه اصلا کاری به کار کسی دارد و نه اصلا حضور لابی های اسراییلی اش در سراسر دنیا محسوس است. همان «دین» که اسراییل بر مبنای آن استوار شده است و تنها کشور شناخته شده جهان است که قانون اساسی ندارد و تصریح می کند که قوانینش آمیزه ای از آموزش های عهد عتیق و «جهان مدرن» مطلوب آقای دوستدار است، و کاری نکرده است به جز اسقرار در «سرزمین موعود خداوندی»، با قتل عام غاصبان بی سر وپای عرب آن سرزمین.
آرامش دوستدار در این نامه:
«شما در غرب خواستار «آزادی عادلانه» برای دیگردینان میشوید، منظورتان طبعا آزادی برای مسلمانان دراروپا و آمریکاست. نقطهی کانونی برای شما، آنطور که من میفهمم، این است که مسلمانان از حقوق کامل خود برخوردار گردند.»
اینجانب در این کامنت:
عجب خواسته زشت و ضد انسانی و غیر متمدنانه ای دارد این آقای هابرماس!
و یک تقاضای کوچک از آقای هابرماس:
لطفاً در آینده وقتی به ایران سفر می کنید ضمن زیارت مزار «بنیادگذار ایران نوین»، و وقتی به مصر سفر می کنید ضمن زیارت مزار فرزند او که در ادامه راه پدرش «کشور ما را به آستانهی زندگی شهروندی متمدنانه رساند»، درود های ویژه «فیلسوف بزرگ» مان را به آن دو برسانید.
امیدوارم در سفر به اسرییل هم فراموش نکنید که در پای «دیوار ندبه»، از گناه نپذیرفتن نصایح مشفانه آقای دوستدار، استغفار نمایید.
٣۲۲۲۲ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣٨۹
|
از : حمید هوشور
عنوان : جایگاه دیالوگ سیاسی در شرایط کنونی و اهمیت آن
نویسنده عزیز، شما در چند خط اول ادعا کردید که این همه بحث در رابطه با یک نامه موجب تلف انرژی آنها که خود را مخالف رژیم ایران میدانند میشود اما بعد خود شما یک مثنوی در همان رابطه نوشتید. این هم ظاهراً مدل جدید درس گرفتن از اشتباه دیگران است. حکومت اسلامی ایران از داشتن چنین مخالفینی به خود میبالد.
٣۲۲۲۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣٨۹
|