یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

قیام علیه جمهوری - ف. تابان

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : سهراب بیرانوند

رفیق تابان، با شناختی دیرینی که از شما دارم، هرگز شما را در «جایگاه استبدادی صد برابر بدتر از استبداد شاه» قرار ندادم. فقط تقاضا دارم که حق پاسخگویی در مقابل اتهامات سخیف مرتجعین مذهبی را برای مراجعین قایل باشید. در مورد نامی که در پیام من آمده بود، فاکتهای فراوان در همین اینترنت وجود دارد. اجمالا، مردم ما نباید دوباره قربانی ماجراجوییهای ایدئولوژیک جنایتکاران حاکم بر میهن ما شوند.
۴۷۲۴٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ مرداد ۱٣۹۱       

    از : بابک مهرانی

عنوان : یک نادان سنگ را چنان در چاه میاندازد که صد دانا نمی توانند آنرا بیرون آورند
کامنت گذار محترم «نیاز» با ردیف کردن پاره ای «محاسن» در حکومت دیکتاتوری پادشاهی فرمولی هم ارائه کرده اند که نه تنها دست اول نیست بلکه متداول هم می باشد : «خوب اون موقع اگر اختناق سیاسی داشتیم اما آس خاورمیانه بودیم، همه جور آزادی اجتماعی داشتیم، تفریح داشتیم، بهترین وضع اقتصادی را داشتیم، و و و. » ــــــ پایان نقل قول
اصلا شکی نیست که انقلاب ۵۷ به گسست عمیقی در جامعه منجر شد که حکومت اسلامی توانست فرسنگها کشور را از شرائط موجود در آن زمان به بیراهه پرت کند . اما این که، نه حکومت قبلی را تبرئه می کند و نه حاکمان فعلی را از ادامه ی مبارزات مردم «مصون » می نماید. واقعا ، تاریخ تکرار فصول نیست ، توالی چشم اندازهای بی بازگشت ست (از نوشته ها یا ترجمه های زنده یاد امیر پرویز پویان)

اما چرا «نیاز » و همفکران ایشان ، بنا بر ضرب المثل معروف « سال بسال ، دریغ از پارسال» اصرار دارند با مقایسه دوحاکمیت اقتدارگرا و ضد مشروطه ی پادشاهی و فقاهتی باردیگر به انتخاب بین «بد» و «بد تر» قناعت کنند. بدون اینکه به علل واقعی گسست ۵۷ عنایت شود.

نگارنده ی این قلم تلاش می کند تا کمی این موضوع را باز نماید تا شاید موضوع آزادیها، بیش از بیش در زیر ذره بین قرار گرفته تا به بحث و سئوال گذاشته شود. البته داوری و سنجش درباره ی ی میزان آزادی ها ی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در یک کشور کار بسیار پر پیچیده می باشد، تعجب می کنم که به این سادگی بتوان از کنار آن گذشت.

در جای دیگری از یکی از «تسلیم شدگان» خواندم که : «حتی خام مغز‌ترین و دشمن خو‌ترین مخالفان رژیم پهلوی معترف به این واقعییت شده‌اند، که در آن رژیم مردم از آزادی‌های اجتماعی و فرهنگی برخوردار بودند. سطح زندگی، رو به پیشرفت بود. رفاه در حد قابل مقایسه با کشورهای پیشرفته، برای لایه‌های گسترده‌ای از جامعه بوجود آمده بود.کمبود در نبود آزادی‌های سیاسی بود. عمده شدن نبود آزادی‌های سیاسی - که نبود آن آشکار و غیرقابل گفتگوست - مانع از آن شد، که ما بتوانیم به مسایل عمده و مهمی که مبتلا به جامعه‌ی ما بود
بپردازیم.» ( نقل از نوشته ی حمید معصومی /مندرج در ایران امروز)

http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/۳۹۴۷۶/

با یک مثال نظرم را در این باره ی توضیح می دهم: در تاریخ جمعه ۴ـ۴ـ۴۴ بنا بر دعوت کلوب اسکی و کوهنوردی دماوند، بصورت غیر منتظره ای، قرار شد به قله ی توچال صعود کنیم . از پنجشنبه بعدازطهر به پس قلعه و شیرپلا عظیمت نموده تا بسمت قله صعود و جمعه بر گردیم. در مسیر راه با موج وسیع کوهنوردان کلوب برخورد کردیم که بخشی با خانواده‌های خود همراه بودند که در دامنه‌ی البرز آن شب فراموش نشدنی را به صبح رساندند ولی همه به قله صعود نکردند. درآن صعود دسته جمعی به قله صدها نفر شرکت داشتند و تابلوی یادبود زیبائی با خط خوش استاد زرین قلم و اسامی کوهنوردان ۴ـ۴ـ۴۴ نصب گردید. این مراسم بعنوان خداحافظی اعضاء کلوب و انحلال آن صورت گرفت که بسیار حزن انگیز بود.
قضیه از این قرار بود که بفرمان مقامات امنیتی به فدراسیون کوهنوردی، بایستی اکیپ های کوهنوردی بعداز هر صعود بر فراز قلل «لوح یادبود انقلاب سفید» را نیز نصب نمایند. از آنجائیکه رئیس وقت فدراسیون دکتر رفعتی افشار -استاد دانشگاه - از محبوبیت بالائی برخوردار بود باشگاه های کوهنوردی با روش های بسیار دوستانه ای از «فرمان» حکومتی سر باز زدند و عطای کوهنوردی «رسمی» را به لقایش بخشیدند.
در کجای دنیای قرن بیستم، چنان عالم هپروتی بر سر رهبرانش سنگینی میکرد که هیچکس اعتنائی هم به ورزشکاران و شهروندانش نمی نمود و هر کس میرفت پی ِکار خودش! تو گوئی آب از آسیاب تکان نخورد !
نظیر این تجاوزها، بی نزاکتی ها و تحمیل ها ربطی به مقوله آزادی در هیچ محدوده ای ندارد.
هزاران شاه کوچولو در سراسر ایران ایفای نقش می کردند که حتی در سطوح بالای اجتماعی تو ذق میخورد فرمانده های لشگر حتی استانداران را «تحقیر» میکردند. تکلیف بقیه مردم معلوم بود.

کسی «جرات» نداشت به «آقایان » بگوید نصب «لوح یادبود انقلاب سفید» بر فراز کوهها برای «ملائک » آسمانها کدام دردی را می توانست دوا می کند ؟ بعداز این واقعه مانند تمام لجام گسیختگی های دیگر کسی بروی «مبارک» صاحب منصبان لشگری و کشوری هم نیاورد. تو گوئی «حضرات » کاملا حق داشتند.
آیا تجاوز های حکومت به حریم فعالیت های ورزشی فقط در قامت جهان پهلوان تختی خلاصه میشد یا تختی تبلور اعتراض جامعه ی ورزش ایران بود که پر ازتبعیض و در زیر سلطه ی فدراسیون «ژنرال ها » منکوب شده بود.

حقانیت اساتید کلوب اسکی وکوهنوردی دماوند انگیزه ی این قلم برای توجه به زیاده روی های حکومت غیر قانونی پادشاهی شد. بعدا در دانشگاه و محیط کار به عمق نخوت و ناکاردانی و ریاکاری آنها بیشتر پی بردم. هنوز بهیچ وجه در حقانیت مبارزات نحله های مختلف فکری علیه سیستم منحط و بغایت وابسته ی حکومت پهلوی تردیدی ندارم. با نگاهی بر آنچه بر کشورم و منطقه رفته و با توجه به بیماری شاه و نقش برتر ایالات متحده در دخالت های همیشگی خود در کشور ؛ فاجعه ی کودتای ۲۸ مرداد را پایه ی انحرافات بعدی می شناسم که نهادینه شدن پارلمانتاریسم در ایران بشدت ممنوع شد.

حوادث مختلف و دخالت های توام با فشار در تمام محیط های اجتماعی و در تمام شئونات زندگی بعداز ۱۳۵۰ ابعاد گسترده تری بخود گرفت که منجر به ژست مالیخولیائی شاه در سال ۱۳۵۳ و اعلام موجودیت حزب رستاخیز گردید. مدیران بله قربان گو، هرگز به عواقب فشار های بی رویه و سرکوب های پلیسی فکر نکرده و بسیار کودکانه چماقداران ساواک را تا درون خاک آلمان غربی گسیل می دادند. بقول معروف:« یک نادان سنگ را چنان در چاه میاندازد که صد دانا نمی توانند آنرا بیرون آورند»

حکایت رژیم شاه ست که تمام راهها رابست بدون اینکه به عواقب آن فکر کند .میلیونها ایرانی را علیه خود شورانید . هنوز اصرار دارند که انکار کنند . «لوح یادبود انقلاب سفید » را بر فراز قلل نصب کردند ولی« ملائک » به داد آنها نرسید. میلیونها مورد ریز ودرشت مانند خوره جامعه را ناراضی نمود. لذا موضوع را در نبود آزادی های سیاسی خلاصه کردن دردی را دوا نمی کند .تودههای مردم دغدغه های بزرگتری داشتند موضوع بین مرگ و زندگی دور میزد ولی «وزیران و وکیلان» بروی مبارک خود نیاوردند تا شاه خودش صدای انقلاب مردم را شنید.

مشروطه از آغاز تولدش در جهان جنبش مردمی توده ها بودهاست تا گردنکشی های شاهان را مهار نماید .ایران استثناء نبوده و نیست. حکام ایران تا کنون توانسته اند جنبش مشروطه را سترون نگاهدارند . دیر یا زود مردم ایران مانند مللی که توانسته اند قدرتمندان را سر جای خود بنشانند به این مهم دست خواهند یافت.

طنز تاریخ ست که قدرتمندان سابق «قبای » مشروطه بدوش انداخته تا از پنجره دوباره به «قدرت » باز گردند.
می توان از شاملوی عزیز الهام گرفت و گفت «مشروطه » آنها چه بوی گندی میدهد .

بابک مهرانی
جمهوری خواه
۴۷۲۴۲ - تاریخ انتشار : ۲۴ مرداد ۱٣۹۱       

    از : peerooz

عنوان : دنباله
فراموش کردم عرض کنم تا آنجا که من میدانم حکومت های جمهوری و
سلطنتی در خاورمیانه همگی دیکتاتوری اند و از این لحاظ فرقی بین شاه
و رئیس جمهور نیست ولی ، ولی تنها دلخوشی ما به جمهوری اینست که
اقلا ارثی بودن آنرا حذف کرده ایم. همین.
۴۷۲۴۱ - تاریخ انتشار : ۲۴ مرداد ۱٣۹۱       

    از : peerooz

عنوان : تجاهل العارف و یا شوخی
قصد شرکت در این گفتگو را نداشتم ، فرمایشات جناب سالاری مجبورم کرد.
جناب سالاری اگر یکی دوتا " درست " اقرار بگیر، کمتر میفرمودید کامنت
کوتاهتر میشد. فرمودید " اثبات شود که مراد همان مشروطه سلطنتی متداول
در غرب است و هیچ تناقضی با دموکراسی نوع غربی ندارد......‫و بالعکس
جمهوری از نوع شرقی مانند جمهوری صدام حسین و حافظ و بشار اسد میتواند
کاملاً خودکامه و غیر دموکراتیک باشد.".

قربانت گردم ، آیا ما در اروپا زندگی میکنیم یا در خاورمیانه ؟ شما
نام یکی دوتا از این مشروطه های سلطنتی را در تمام طول تاریخ بشریت در ایران
و یا ممالک مجاور بیاورید تا ما صدایش کنیم . قربانت گردم ، با حلوا حلوا که
دهان شیرین نمیشود. ما " جمهوری صدام حسین و حافظ و بشار اسد " و قذافی
و حسنی مبارک و غیره را دیدم و نتیجه آنها را هم مشاهده کردیم و جز اسد
هیچکدام ارثی نبودند. قربان تجاهل العارف و یا شوخی میفرمائید؟
۴۷۲۴۰ - تاریخ انتشار : ۲۴ مرداد ۱٣۹۱       

    از : ‫رضا سالاری

عنوان : هوشیاری سیاسی در استفاده از نقاط مشترک
‫جناب تابان عزیز، با تشکر و قدردانی مجدد از اهتمام به پاسخ سریع شما. مشکل بحث و یا بقول خودتان احساس استبداد شما مطلق دیدن مسئله و بی اعتنایی به نقاط مشترک است. شما و جمهوریخواهان و سلطنت طلبان همگی در اصلاح ناپذیر بودن جمهوری اسلامی (ج.ا.) اتفاق رای دارید. درست؟ شما هر سه متفق القول هستید که ج.ا. راه دراز دموکراسی را بسته و سد کرده. درست؟ پس تا ج.ا. سرنگون نشود، روزنه ای از امید به دموکراسی باز نخواهد شد. درست؟ یعنی هرسه اول خواهان سرنگونی ج.ا. هستید ‫در حالیکه در سرعت حوداث و در جزئیات و کلیات تعریف دموکراسی و تقدم و تأخر استقرار آن اختلاف دارید. همانطور که در بهمن ۵۷ اکثریت قاطع نیروهای سیاسی در بستر انقلابی سریع خواستار سرنگونی شاه شدند. درست؟ ‫آیا در بهمن ۵۷ احتمالی ‫عملی از اسقرار دموکراسی قبل از سرنگونی شاه وجود داشت، علیرغم ایده ال اندکی روشنفکران لیبرال و دموکرات؟

یعنی سرعت سرنگونی رژیم منفور ‫و مغضوب شده همواره تند و سریع است و معمولاً از کنترل مستقیم مردم خارج است. هرچه رژیم منفورتر و ضعیف تر باشد و ائتلاف و اتحاد گروهای مردم بیشتر باشد، روند و پروسه سرنگونی سریع تر است.

پس طبیعی است که نیروهای سیاسی مخالف رژیم همواره گرد ‫این چنین راه حل های سریع به نوعی ائتلاف زودرس برسند. ائتلاف مورد اشاره شما از بخشی از جمهوریخواهان و سلطنت طلب ان هم میتواند از همین نوع باشد. یعنی واقعیت سیاسی بیشتر به این سمت تمایل دارد تا شکل ایده آل و ذهنی شما. شما به نوعی ابتدا دموکراسی میخواهید و بعد سرنگونی ج.ا. که با واقعیت ‫تاریخی رفتارها و تصمیمات سیاسی برخی بخشهای مردم مخالف در تعارض و تضاد میباشد.

‫نکته ضعیف دیگری که در مقاله شما دیده میشود، رویکرد چپ و تعریف و ترجمه و تعبیر خاص شما از استبدادی بودن مشروطه و سلطنت است که میتواند توسط اهل فن شما را به چالش بکشد و اثبات شود که مراد همان مشروطه سلطنتی متداول در غرب است و هیچ تناقضی با دموکراسی نوع غربی ندارد......‫و بالعکس جمهوری از نوع شرقی مانند جمهوری صدام حسین و حافظ و بشار اسد میتواند کاملاً خودکامه و غیر دموکراتیک باشد. این در حالیست که شما به نوعی به لفظ جمهوری در مقابل لفظ مشروطه برتری و تبعیض ‫بدون شرط قائل شده اید. ‫از طرفی هیچ نشانی از هوشیاری سیاسی در استفاده و ساخت بنا و تشکیلاتی از نقاط مشترکتان دیده نمیشود. ‫شما با این کار به انزوا گرایش پیدا کردید و ناخودآگاه خود را از صف بالقوه بخشی از مخالفان ج.ا. بیرون راندید!






۴۷۲٣۶ - تاریخ انتشار : ۲۴ مرداد ۱٣۹۱       

    از : ف. تابان

عنوان : پاسخ به اظهارنظرهای روز دوم
پاسخ به نظرات روز دوم
برخی نظرهای روز دوم به سوی تصفیه حساب های سیاسی سوق پیدا کرد. برخی اظهارنظر هم در مورد عملکرد اخبار روز است. عملکرد اخبار روز به مقاله ای که من نوشته ام مربوط نیست.

آقای صدری عزیز، منظور من طرح مسائلی در مورد کنفرانس بروکسل بود. اخبار روز یک یادداشت سیاسی و یکی دو تا پاسخ بر توضیح مسئولین برگزاری این کنفرانس داشته و در آن جا نظر ما در مورد برخی جنبه های مطرح شده در اظهارنظر شما، آمده است. من از آن نوشته ها دفاع می کنم.

آقای سهراب بیرانوند، خواننده ای مرا را به استبدادی بدتر از استبداد شاه متهم کرد. من پاسخی دادم و شما نوشته اید که کامنت شما درج نشده است. عدم درج آن کامنت فکر نمی کنم مرا را در جایگاه استبدادی صد برابر بدتر از استبداد شاه قرار دهد! برای من امکان ندارد در مورد تک تک کامنت های درج نشده توضیح بدهم. معمولا کامنت هایی درج نمی شود که نام اشخاص را مطرح می کند و اتهاماتی را متوجه ی آن ها می کند. با این حال گشتم و کامنت منتشر نشده ی شما را پیدا کردم. اتهاماتی متوجه ی نویسنده کرده اید و نام هایی به میان آورده اید که ربطی به موضوع نداشته است.

خانم یاسمین الف. کامنت ها را درست نخوانده اید. «همایون» که جزو شاهپرستان محسوبش کرده اید، طنزی در مخالفت با آن ها نوشته است. بنابر این بخش اول ایرادتان وارد نیست. نظر من در مورد میرحسین موسوی و جنبش سبز و دیگر اصلاح طلبان در مقالات مختلفی منتشر شده است. در این جا اما منظور من مقایسه در شیوه ی برخورد بود. برخورد دوگانه در سیاست نمی شود کرد. آن ها که صبح تا شب به موسوی ایراد می گیرند، قاعدتا باید به همان میزان و یا دست کم کمتر از آن نسبت به «گذشته» رژیم پهلوی هم حساس باشند دیگر!

دریادل توانا ارزیابی از وضعیت نیروها در ایران داده است که من چیزی ندارم به آن اضافه و یا از آن کم کنم.

جنبش شکست نخوردگان متن تقریبا ثابتی دارد که پای بعضی مقالات در اخبار روز می گذارد و مربوط به مقاله ی من هم نمی شود، شامل همه ی کسانی می شود که با «جنبش شکست نخوردگان» نیستند. برای ایشان آرزوی موفقیت دارم. من هم دوست دارم دنیا روزی به کمونیسم، برادری، برابری و همبستگی انسانی برسد.

رضا سالاری عزیز مرا دچار وحشت کرد. قدیم ها که مقاله می نوشتیم از انسان های اولیه شروع می کردیم و به آخر زمان ختم می کردیم. حالا دنیای سرعت شده است. مردم اول به کوتاهی و بلندی مقاله نگاه می کنند و بعد تصمیم می گیرند آن را بخوانند و یا نه – در این زمینه پیروز حق دارد - . من نخواسته ام رساله و کتاب بنویسم. یک مورد مشخص سیاسی را در نظر داشته ام و آن هم این طور خلاصه اش کرده ام که ایجاد «احساس مثبت» به استبداد و دیکتاتوری به نفع جنبش دموکراتیک در کشور ما نیست. گفته ام که ائتلاف با مشروطه خواهان از سوی بخشی از کسانی که خود را جمهوری خواه می دانند در خدمت ایجاد این «احساس مثبت» قرار گرفته است. هدف مقاله هم در سوتیتر آن توضیح داده شده است. این موضوع ربطی به این ندارد که هدف من اشاعه ی تفکر سوسیال دموکراسی است، یا کمونیسم و با تکثر آرا مخالم یا مخالف. خلاصه آن که آقای سالاری عزیز آن چه می خواستم بگویم نیازی به آن نداشته است که در مورد همه ی مسائل جامعه ابراز نظر کنم. نه کار من است نه می توانم.

در مورد مطالبی که نیاز نوشته است، من یادداشت جداگانه ای تهیه خواهم کرد. او مسائلی را مطرح کرده که به نظر من می تواند ملاط یک بحث خوب باشد. منتظرم تا زمان مقاله ی حاضر در صفحه ی اول به سر آید و کمی مشروح تر به اظهارات ایشان پاسخ دهم.
۴۷۲٣۲ - تاریخ انتشار : ۲۴ مرداد ۱٣۹۱       

    از : ‫رضا سالاری

عنوان : هدف اصلی شما از این نوشتار
‫جناب تابان، ضمن تشکر از کوشش و مبارزه شما در پذیرش نقد و انتشار انواع آراء مخالف، متأسفانه ‫شما خود با تکرار
« جنبش ما تجربه ی مشی تسلیم طلبانه بخشی از اپوزیسیون سابق و «اتحاد» یک جانبه ی آن با اصلاح طلبان را دارد. این تجربه نه تنها هنوز تازه بلکه به طور مداوم در حال تکرار است. »
‫‫بنوعی در دام بازسازی گذشته ‫شکست خورده میافتید. چرا؟

‫با اجازه و ‫با امید مورد توجه قرارگرفتن در مقالات بعدیتان، خلاصه ای از ایرادات اساسی و پایه ای به مقاله ‫شما ارائه میشود :‫

۱. فقدان پارگرافی اول و اصلی و اساسی در مقاله شما که نشان دهد هدف اصلی شما از این نوشتار چیست؟ مدل تحلیلی شما کدام است؟ آیا انتقاد از کار و کارکرد گروه های سیاسی هدفتان است؟ یا از گروههای چپ؟ یا از سلطنت طلبان؟ یا از لیبرالها و دموکرات طلبان؟ ناخرسندی از پیوند و همبستگی دو گروه مخالف شما؟‫ ؛ آیا هدف ایجاد اتحاد در گروههای متفاوت سیاسی است؟ ؛ آیا هدف انتقاد از گروههای متفاوت سیاسی است؟ ؛ آیا تحلیل تاریخی از اوضاع سیاسی مد نظرتان است؟ یا ابراز راه حل برای یک تشکل و تحزب سیاسی؟ ویا صرفاً نقد همه دگراندیشان؟ آیا نباید صادقانه هدف و مدل و منظور را همان ابتدا بیان کرد تا خواننده مجبور به حدس زدن نشود؟

۲. علیرغم توضیح مسائل و بحثهای حاشیه ای متعدد، ‫مراجع و رفرانس، تفکیک علمی، علم و عدد و آمار که به پشتوانه آن بحثتان را قوت و قدرت و استحکام ببخشید وجود ندارد. خواننده سرگردان است که با چه ‫مدل تحلیلی، با چه بخشی و با چه درصدی از مردم و یا روشنفکران و مخالفان و یا موافقان نظر شما مواجه هست؟ مقاله فاقد تعریف و تفکیک واقعی بخشها و نیروهای مختلف مردم است!


۳. مقاله به جای شناخت و ریشه یابی علمی، و به جای پذیرش و تحلیل واقعی به نفی و جنگ واقعیتها میپردازد! پدیده گرایش سلطنت طلبی پدیده ای نیست که شما به این سادگی آنرا غیرواقع بینانه یا نفی کنید، یا با آن بدین طریق بجنگید، یا با پیچیدن نسخه ای شتابان در صدد تغییر مسیر سیاسی آن شوید.

‫۴. نادیده گرفتن و عدم پذیرش و احترام به روند تکثر گرایی مردم و سعی در کاهش تکثر آرا به آرا محدود و مورد علاقه نویسنده!

‫‫۵. فاقد هدف و مقصد و منظور و مسیر سیاسی معین و معلوم است؟ مثلاً معلوم نیست آیا قصد مقاله کمک به تفکر و نشر و استقرار و ایجاد نهادهای دموکراسی است، و یا ‫سوسیال دموکراسی و یا کمونیزم و یا چیزی دیگر؟
۴۷۲۲۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ مرداد ۱٣۹۱       

    از : ‫البرز

عنوان : پاسخی متین، برای سئوالات
‫یاسمین الف عزیز، نوشته ای به قول معروف شتر سواری را دولا دولا انجام ندهید. نمیدانم شما خود تجربه شتر سواری دارید یا نه، ولی من شنیده ام، به علت شیوه مخصوص راه رفتن شتر، شتر سواران اجبارا دولا دولا میشوند. ‫ولی از حق نگذریم، دو تا ‫سئوال ‫خوب مطرح کرده ای،‫ که امیدوارم ف. تابان عزیز، پس از پایان ورزش شتر سواریشان پاسخی متین، برای سئوالات شما بنویسد.
۴۷۲۲۷ - تاریخ انتشار : ۲۴ مرداد ۱٣۹۱       

    از : علی کبیری

عنوان : متحد شده وبپاخیزیم که جز این راهی نداریم!
نظراتی که در اینجا ابرازشده اند حکایت از زخم عمیقی بر روان تک تک مردم ما دارد. این زخم بسی جانگاه است و گمان من بر اینست که این زخم جانگاه هیچگاه درمان نشده و از جان وروان ما بیرون نخواهد رفت. حق با شماست. شمائی که هریک به نوعی دردمند هستید و آرزوهای به حقتان در لهیب آتش انقلاب نا حق اسلامی سوخته و هم اکنون نیز در حال سوختن است.

ولی دوستان گرامی من، ملت ومیهن ما از چپ و راست مورد حمله قرار گرفته و به منظور دفع این حملات باید از هستی و جان خود دفاع کنیم. ما اکنون در میدان جنگی ناخواسته گرفتار شده ایم و چاره ای جز جنگیدن نداریم. از یک سو مورد حمله ی رژیم دستاربندان تا دندان مسلح قرار داریم و از سوئی دیگر در معرض حمله ی دولی که این رژیم ضد بشری را در قالب دین به ما قالب کردند. خواهشمندم کمی تأمل کرده و ملاحظه کنید که چگونه این هیولای ۱۴۰۰ ساله را با ماسک دمکراسی و آزادی به ما تحمیل کردند. مائی که حکومتهای پهلوی پدر و پسر اجازه ندادند تا از دستاوردهای انقلاب مشروطه نظیر دمکراسی و حقوق مدنی، بهره مند شویم. مشروطه خواهان از جان ومال خود مایه گذاشتند تا بعد از حکومتهای استبدادی پادشاهان قاجار، " شاه سلطنت و نه حکومت کند." ولی شاهان پهلوی قانون اساسی مشروطه را لگدمال کرده و به منظور چپاول هستی مملکت، بر ما حکومت کردند. چه حکومتی؟! هر صدای آزادیخواهانه وحق طلبانه را در گلو خفه کردند. و چنین شد که ملت ناآگاه از جو سیاسی و بی خبر از حقوق مدنی خود به دام آخوندهای رجاله افتادند.

شک نیست که رهائی از جهنم دهشتناک حکومت دینی کاری بس دشوار است. ولی راهی نداریم غیر از اینکه بپا خیزیم و با استفاده از تجربه شکستهای پیشین، راه ناپیموده ی دستیابی به دمکراسی وحقوق و آزادیهای مدنی را به پیمائیم و گزیری نیست مگر اینکه نفی کنندگان شاه و شیخ باهم متحد شوند. جز این راهی وجود ندارد. به هم بپیوندیم و صفوف خودمان را هر چه بیشتر فشرده ساخته، از دشمنان دستاربند شروع کرده و آنان را مورد حمله قراردهیم. بدانیم که بهترین دفاع، یک حمله ی جانانه است. اسلحه ی کارساز این حمله خِرَد ماست و نه توپ و تیر و تفنگ. دشمن را در کلیه ی جبهه ها ناتوان و خوار و ذلیل سازید. هیچ نیروئی توانائی مقابله با نیروی ملت را ندارد.
۴۷۲۱۶ - تاریخ انتشار : ۲۴ مرداد ۱٣۹۱       

    از : جنبش شکست نخوردگان

عنوان : جنبش ملی اسلامی و جنبش ناسیونالیستی بخشی از جنبش طبقات حاکمه اند.
این اتفاقی نیست که جنبش ملی اسلامی به پشتیبانی از خمینی می پردازد، با کمک آن انقلاب مردم را سرکوب می کند. همین جنبش است که اصلاح طلبان را رنگ کرد و به اسم قناری به مردم فروخت. جنایتکاران جمهوری اسلامی را رنگ خبرنگار و ولتر زد و بدرون اپوزیسیون آورد و راه را باز کرد تا تشتتی بوجود آید و آن آمد که دیدیم بر سر جنبش انقلابی مردم در سال ۸۸. حالا نیز که جنبش ملی اسلامی رو بضعف گذاشته است، بسراغ ناسیونالیسم طرفدار غرب رفته و تمام تلاشش این است که در صورت برآمد مجدد جنبش انقلابی مردم ، بتواند آنرا به بیراهه منافع این جنبش ببرد. دعوای جنیش ملی اسلامی و جنبش ناسیونالیستی طرفدار غرب بیش از ۳۰ سال است نه برسر منافع مردم بلکه برای چگونگی کنترل مردم است. بی جهت نیست شما نیز موسوی را هنوز بدلیل اشاره ای به دوران طلایی رنگ میزنید و قصد دارید به مردم بیندازید. دعوای جنگ و تهدید نظامی ، دعوای جنبش ملی اسلامی است با جنبش ناسیونالیستی طرفدار غرب بر سر کنترل جنبش انقلابی مردم در آینده. این نه ربطی به رفاه مردم دارد و نه به ازادی مردم. آزادی و برابری و رفاه مردم را جنبش کمونیستی کارگران در ایران نمایندگی می کند که در تمام این ۳۰ سال با قاطعیت از آزادی و برابری دفاع کرده است و جنبش های حق طلبانه مردم را در عمل راهنما بوده و با حقه بازی این دو جنبش مبارزه نموده است.
۴۷۲۱۰ - تاریخ انتشار : ۲٣ مرداد ۱٣۹۱       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۵۱)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست