از : مازیار طبری
عنوان : ادبیات یا تاریخ؟
سلام آقای آگاه عزیز،
چرا برآشفته می شوید. این مسائل نظری است و احتمال خطا از طرفین ممکن. من نه تنها کتاب قطور ویتفوگل را حدود بیست و چند سال پیش خوانده ام بلکه در باره ی آن، کار پژوهشی انجام داده اند. شما براساس کدام مستندات این چنین با یقین می فرمایید که من آنرا نخوانده ام. آیا ایقان شما در باره مسائل دیگری هم که مطرح می کنید از آبشخوری مشابه سرچشمه می گیرد؟ من باستانشاس و پژوهشگر تاریخم و البته به ادبیات هم که آیینه ی تمام نمای فرهنگ ماست دلبستگی فراوان دارم. حتی اگر چنین نباشد، آیا من به علت دلبستگی به ادبیات نباید به تاریخ بپردازم!؟ ادبیات یا تاریخ؟ اجازه بدهید خودم تصمیم بگیرم! چه ضوابطی حق آزادی رای و بیان مرا در این زمینه سلب می کند؟
آقای آگاه عزیز.
دلائل قوی باید و معنوی
نه گردن به رگهای گردن قوی
اما برگردیم به اصل مطلب.
این بار سعی می کنم ساده تر و با مثال گزاره ها را مطرح کنم. شما می نویسید: ""
به دلخواه نمی توان یک دوران تقریبا شصت ساله را به بخشهائی تقسیم کرد و برای هر بخش باز به دلخواه حساب تاریخی جداگانه ای باز کرد"" درست می فرمایید به دلخواه نمی توان، اما بر اساس وقایع تاریخی می توان. مگر دوران سلطنت محمد رضا شاه لا اقل به دو بخش پیش از کودتا و بعد از کودتا تقسیم نمی شود؟ این یک تقسیم بندی دلخواه نیست بلکه بر اساس یک اتفاق تاریخی است. گذشته از این براساس انقلاب سفید، وقایع خرداد ۴۲ و تاسیس حزب رستاخیز هم که وقایعی اثر گذار درآن دوران بوده اند می توان تاریخ سلطنت شاه را تقسیم بندی کرد. دوره شاهنشاهی داریوش هم به لا اقل سه بخش تقسیم می شود. نخستین دوره ، همزمان با آغاز سلطنت داریوش کبیر است که با شورشهایی در نقاط مختلف همراه بود که داستانش مفصل است و داریوش با شدت و خشونت آنهارا سرکوب کرد. دوره دوم آغاز نگارش خط میخی در دستگاه اداری هخامنشی و دوره سوم دوره ی سازندگی است که ضرب سکه، تاسیس شاهراهها و کوشش در ایجاد دستگاه اداری سازمان یافته و آبادانی سرزمینهای تابعه در آن انجام شد. حتی در این دوره نیز از ایجاد کاریزها و سازمان آب رسانی در سرزمینهای هخامنشی ذکری به میان نیامده است. داستان حفر کانال سوئز حدیت جداگانه ای است که جنبه نظامی داشت نه اقتصادی.
اما مسائل دیگر. آقای آگاه عزیز اولا نوشته های ویتفوگل وحی منزل نیست. بلکه نظراتی است سرشار از خلل و فرج و برخاسته از استنباطات و گاه پندارهای شخصی ایشان که امروز اعتبار چندانی ندارد.. من ضرورتی حس نمی کنم که به نقد نظرات ویتفوگل بپردازم. ولی در نظر پیشین،( ۴۷۵۴۲) همینجا توجه شمارا جلب کردم به وضعیت فدراتیو این سرزمین و حکومتهای محلی، پیش از هخامنشان. استبداد شرقی ضرورتا یک حکومت متمرکز را طلب می کند و ویتفوگل هم به آن اذعان دارد. تاسیس قنات و مدیریت آب و توزیع آن آنچنانکه ویتفوگل می گوید -و درست هم می گوید - مستلزم یک حکومت مرکزی مقتدر و نظام اداری پیشرفته و پیچیده است. و تا پیش از استقرار شاهنشاهی هخامنشی چنین نظام مقتدر و متمرکزی در ایران نبود. اگر شما آنرا می شناسید نام ببرید. و روزگار شاهنشاهی کورش بزرگ هم بیشتر به کشور گشایی گذشت نه به احداث قنوات. ظاهرا وقتی ما نظرات یک مورخ یا پژوهشگر را نقل می کنیم و نظرات او را برای تایید و تقویت و پشتیبانی نظر خود نقل می کنم یعنی آن نظرات را می پذیریم. شما نظر ویتفوگل را برای اثبات نظرات خود نقل کرده اید و خوشحالم که حالا آن نظرات را رد می کنید و مرا مستقیما به ویتفوگل رجوع می دهید! مرجع مهمتر من تمام کتابهای فارسی و عربی ملل و نحل و مسالک و ممالک و مهمتر ازآن شاهنامه فردوسی، اوستا، خداینامه و پژوهشها در اساطیر ایران (عمدتا کارهای زنده یاد مهرداد بهار) است؛ بخشی که تاکنون خوانده ام. در این همه مراجع معتبر و به خصوص نوشته های بیرونی و تاریخ طبری نام و نشانی از تملک آب بوسیله ی حکومت مرکزی نمی بینیم. اصولا مالکیت آب در کشاورزی سنتی ما از مالکیت زمین جدا نبود و اگرچه زمینهای سلطنتی در نقاط مختلف این سزمین به طور پراکنده وجود داشت وشاه به صورت نمادین صاحب جان و "مال" مردم حساب می شد ولی نظام ساتراپی و فرمانروایی ایالات صورت دیگری داشت که آنرا از مالکیتی متمرکز که ویتفوگل به آن اشاره دارد جدا می کند. پیروز باشید
۴۷۵۷۰ - تاریخ انتشار : ۱ شهريور ۱٣۹۱
|
از : آگاه
عنوان : اول به منبع رجوع کنید بعد به منبع ایراد بگیرید
آقای طبری گرامی من فقط به مورد فنی ایراد شما پاسخ میدهم. چون موارد دیگر ایرادات جنابعالی متاسفانه... نظریات شخصی شما هستند اما بدور از منطق: نظیر نسبیت در تاریخ که از آن مقوله هایی...است که هرجا شاعری که خود را مورخ می پندارد، گیر کند متوسل به آن می شود.
اما برسیم به ایراد فنی شما. شما بدون رجوع به منبع استاندارد مقاله (استبداد آسیائی، ویتفوگل)که استدلال من در این مورد بر اساس آن تنظیم شده است، ایراد گرفته اید. لذا اگر بفرض محال ایرادی در رابطه با اینکه آیا استبداد آسیائی در زمان کوروش در ایران وجود داشته است یا نه؟ چنین ایرادی متوجه ویتفوگل است... البته دستکم از دیگران شنیده اید که نظریه ویتفوگل چون منطقی است لذا قابل رد نیست. ولی اگر مایلید این گوی و این میدان. بروید به جنگ ویتفوگل.
بنظر من شما این کتاب را که مرجع استاندارد پدیده استبداد آسیائی است نخوانده اید و گرنه متوجه میشدید که از همان صفحات ابتدائی کتاب دوره هخامنشی و خود کوروش نیز جزء سیستم حاکمیت "آبیاری، آبرسانی" (hydraulic) ارزیابی شده است. که بنظر من صحیح است. چون "استبداد" مذکور ناشی از یک شرایط اقلیمی معینی و سیستم اداره جوامع تحت آن شرایط معین بوده است. شما اگر که این کتاب را می خواندید متوجه می شدید که شرایط طبیعی، ساختار حکومتی و خواص معینی برای نظام استبداد آسیائی ذکر و استدلال شده اند. که بر اساس آنها استدلال من در مورد تعلق دوران کوروش به آن درست است.
کمااینکه اولا برخلاف استدلال...شما نمی توان "از بخشی از دوران داریوش گذشت". چون به دلخواه نمی توان یک دوران تقریبا شصت ساله را به بخشهائی تقسیم کرد و برای هر بخش باز به دلخواه حساب تاریخی جداگانه ای باز کرد، تا استدلال آقای طبری درست در بیاید. ثانیا استبداد آسیائی دوران داریوش اول هم یکباره از آسمان نیافتاده و همچنانکه ویتفوگل نشان داده است، ادامه استبداد آسیائی دوران کوروش است. لذا چون نظر شما در مورد تقسیم دوران داریوش متناقض است، پس ایراد شما هم که متکی بر این تقسیم متناقض است، غلط است!
تاریخ یا علم است و یا ادبیات. در صورت اول نمی توان یک دوره معین آن را نظیر دوران داریوش اول به دلخواه تقسیم و هر قسمت را به نوعی دیگر تفسیر کرد. در صورت دوم البته می توان. در ضمن علم بودن تاریخ یعنی اینکه چون ناشی از تجارب، اما قابل تجربه مکرر نیست لذا حداقل باید محتوی آن تابع منطق (مستخرج از علوم تجربی) باشد. لذا استدلال من در تناقض بزرگی کوروش چون متکی بر ضوابط عام منطقی است قابل رد بوسیله استدلالهای...شما نیست. لذا پیشنهاد من اینست که چون از یکسو تاریخ داعیه علم بودن را دارد و از سوی دیگر چون شما بجای منطق تاریخ علاقه به تقسیم های دلبخواه در تاریخ و تفسیر جداگانه هر قسمت برای خود دارید، شما بهتر است به ادبیات به پردازید تا به توانید آنرا به دلخواه خود تقسیم و تفسیر کنید. من هم نمی خواهم چگونگی علم بودن تاریخ را در این نظر کوتاه باز کنم. اما یقین دارم شما در ادبیات موفق تر خواهید بود.
سر افراز باشید.
* پاره ای کلمات این نظر از طرف اخبار روز حذف شده اند
۴۷۵۶۲ - تاریخ انتشار : ۱ شهريور ۱٣۹۱
|
از : مازیار طبری
عنوان : نسبیت
آقای آگاه عزیز،
شیوه ی تولید آسیایی یا شرقی ربطی به زمان کورش ندارد. تا روزگار کورش بزرگ، هنوز حکومتی یکپارچه که فرمانروایی گسترده ای در این سرزمین ایجاد کند وجود نداشت. ایلامیان، کاسیان، ارارتو، ماننا ها، گوتی ها و حتی مادها بر سراسر سرزمینی که کورش بزرگ آن را بهم پیوسته کرد فرمانروایی نداشتند و پیش از روزگار هخامنشی این سرزمین ها بیشتر به صورت فداراتیو اداره می شد. اگر از بخشی از روزگار داریوش کبیر بگذریم حتی تا روزگار اشکانیان آثار استبداد شرقی را در ایران نمی توان به درستی نشان داد. خودکامگی داریوش نیز تنها در آغاز پادشاهی او برجستگی داشت. تا روزگار ساسانیان شاهک ها به صورت نسبتا خودمختار در استانی حکومت می کردند. بسیاری از نظرات ویتفوگل اثبات ناپذیر هست و مارکس و انگلس هم بدون توضیح وافی به حضور شیوه ی تولید آسیای و استبداد شرقی در ایران اشاره می کنند.
گذشته از این اگر نوشته های لانکهارت را بخوانید ملاحظه می فرمایید که براساس
نظام تیول و اقطاع از روزگار باستان مالکیت آب و زمین باهم در اختیار تیولداران بود نه حکومت مرکزی و حکومت فقط مالیات سالانه و سربازان را در زمان جنگ از ایالات در خواست می کرد.
بخشهای دیگر نوشته ی شما هم با اشکلات فنی و دور بودن از آگاهی های باستانشاسی و تعصبات سیاسی روبرو ست. پژوهش تاریخ لزوما ربطی به گرایش های ناسیونالیستی ندارد، گذشته از آن میهن هرکس فرهنگ و زبان اورا شکل می
دهد. و انسان در زبان و فرهنگ خود متجلی است. اگر زبان به نفی مولانا نمی
گشایید اجازه بدهید این بیت را از او نقل کنم:
آدمی مخفی است در زیر زبان
این زبان پرده است بر درگاه جان
مهمتر از همه اینکه شما به نسبیت تاریخی اصلا توجه ندارید. خردِ ابزاری امروز اصلاحات کورش را ناچیز می بیند، اما خرد نقاد، کورش بزرگ را فرمانروایی می بیند که با همان ذهنیت عشیره ای خود با پیام دوستی و آزادی ادیان، برای بنیانگذاری صلح و آشتی در جهان به و آتش می زند و برای این آرمان می جنگد. حتی گاندی هم دوهزار و چند صذ سال پس از کورش بزرگ باذهنیت نسبتا مدرن عندالزوم قهر را توصیه می کرد.
شما در باره ی لقب بزرگ یا کبیر هم استنباط نا روشنی دارید. یک رشته خدمت سیاسی اجتماعی هست که هر رهبر ی (وگاه هر کسی) انجام دهد لقب کبیر می
گیرد. اگر این لقب از طرف خود رهبر یا خاندانش به او داده شود البته در آن جای تامل است. من در باره کورش و اینکه از چه زمانی به او عنوان کبیر داده شده است اطلاعی ندارم. احتمالا خودش پیش از آنکه این نام به او داده شود کشته شد. اما با آنهمه "شاهکاری" که از او برشمرده می شود بی شک او سزاوار لقب بزرگ و کبیر است. می خواستم این مطالب را به صورت مشروحتر در مقاله ای بنویسم، اما فکر کردم برخوردم مکانکی می شود. فعلا به همین بسنده می کنم.
من یقین دارم که شما در علوم دقیقه ورزیدگی بسیاری دارید. پیروز باشید
۴۷۵۴۱ - تاریخ انتشار : ٣۱ مرداد ۱٣۹۱
|
از : آگاه
عنوان : منبع حاشیه ۶ مقاله
سردبیر محترم باسلام. چون منبع ۶ در انتشار فعلی مقاله که من در مقاله ام بطور
کامل نقل کرده بودم درست عمل نمی کند. لذا خواهشمندم منبع کامل زیر را بعنوان منبع ۶ اضافه کنید:
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=۴۰۰۸۷
۴۷۵۰٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ مرداد ۱٣۹۱
|