یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

از بحران پول ملی
می توان برای استقرار حاکمیت ملی استفاده کرد!
- محمدعلی اصفهانی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : محمد علی اصفهانی

عنوان : به لیثی حبیبی همیشه دوست داشتنی و همیشه به یاد ماندنی
شاعر خوب و صمیمی، لیثی حبیبی نازنین!
مطمئنم که خیلی های دیگر هم مثل من، از این «مژده» یی که داده اید، غمگین خواهند شد.
این دیگر چه نوع «مژده» یی است آخر؟:
«باید به دوستان گرداننده ی اخبار روز، و خوانندگان عزیز مژده دهم که: فقط تا دهم اکتبر فرصت نوشتن در این پایگاه را دارم. و بعد از آن برای مدتی بسیار طولانی از شر این قلم رها خواهید بود.»

در ایران که بودم، دوستی داشتم گیله مرد که علاقه ی زیادی به فرهنگ گیلان و به زبان ها و گویش های مختلف آن داشت.
او هم مثل شما شاعر و محقق بود و مثل شما روی زبان ها و گویش های مختلف خطه ی گیلان و شاید هم مازندران تحقیق می کرد.
بعد ها که توانسته بود محل کار ش را به «ولایت» خودشان منتقل کند هم هر وقت که به تهران می آمد شبی و روزی را در خانه ی ما می گذرانید.
تا وقتی که طعم تلخ تبعید و غربت، و دوری از او (و تنی چند از یاران دیگر) را نچشیده بودم نمی توانستم بفهمم که چه قدر آن انسان پاک و صمیمی و زلال را دوست دارم و وقتی که نمی توانم ببینمش و سر به سرش بگذارم و سر به سرم بگذارد، تا کجا احساس تنهایی می کنم.
شما مرا به یاد او می اندازید.

لطف و محبت شما را تنها با زبان دل می توانم پاسخ دهم؛ و کلمات ـ شما خوب می دانید ـ گاهی در بیان زبان دل در می مانند.

اما در باره ی عسگر اولادی و هیأت های موتلفه:
بعد از خواندن حرف های او و دبیر کل کذایی، بیشتر معتقد شدم که ماجرای اخیر نباید به همین سادگی ها باشد و گویا واقعاً خبر هایی هست. چرا که این جریان هیأت های موتلفه، اصلاً یک جریان مشکوک است، و ابهامات زیادی در باره اش وجود دارد.
به یاد مقاله یی افتادم که دو سال و خرده یی پیش در باره ی یکی از رفتار های بسیار شک برانگیز همین ها، به تفصیل، نوشته بودم و به پیشنهادی که داده بودند پرداخته بودم. پیشنهاد حمله ی پیشگیرانه به اسراییل!
و این پیشنهادشان همزمان بود با تصویب طرحی در مجلس که عملاً حمله به نیرو های آمریکا در منطقه را توصیه می کرد.
مقاله را در همین سایت اخبار روز، و همچنین در سایت خودمان (ققنوس) می توانید بخوانید. عنوان مقاله این است:
برای سرکوب جنبش، دارند به استقبال جنگ می روند
و لینکش هم در سایت ققنوس:
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/j-estg.html

در ضمن، از فرصت استفاده می کنم، و در ارتباط با کامنتی که با «بی توهم» و این چیز ها آراسته شده است، و بر به کار بردن کلمه ی «ما» در بعضی نوشنته هایم خرده گرفته است، کلامی را ـ نقل به مضمون ـ از علی شریعتی، برای خوانندگان گرامی، در اینجا می گذارم و می گذرم.
شریعتی، در جایی نوشته بود که:
وقتی بنویسم «من»، می گویند عجب آدم خود شیفته یی!
وقتی بنویسم «ما»، می گویند مگر تو چند نفر هستی؟
چه کنم پس؟
شاید بهتر این باشد که اصلاً ننویسم.
نکند همین را می خواهند!
۴٨۶۴٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۱       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : نکته و پوزش بخاطر نارسایی
زیر نویس شماره ی ۱ خطاب به محمد علی اصفهانی گرامی است که قلمی شعر آگین و نو گرا دارد در نثر نویسی. او تلاش دارد که از مرز های قدیمی به عرصه ی جدیدی برود تا نه فقط مفهوم کلام اش سودمند باشد، بلکه به پیکر کلام نیز خوش می پردازد. و به نظر من موفق شده است. گاه جملات را مانند کلمات قصار افشره و پر می سازد تا هرچه بیشتر دلنشین گردد.
به نوعی دیگر «به آذین» این کار را می کرد و گاه یک نوشته ی کوتاه یا یک نامه ی او خود شعری پر ژرفا بود در نثر.
چند سال پیش در آخن متنی از سوی پرستو فروهر گرامی خوانده شد، که همه شعر آلود بود و بوی مادر در خط خط آن دیده می شد. که چون پروانه ای در وَشتَن واژه ها خود می نمود هر لحظه.
پیوسته پیروز و شاد باشید
۴٨۶٣٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۱       

    از : زاینده رود

عنوان : با احترام
ﺁﻗﺎﯼ ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﯽ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ، ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﻭ ﺧﯿﺮ ﺧﻮﺍﻩ،
ﻫﻤﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺷﻤﺎ ﺩﺭﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻪ ﻭ ﺑﯽ ﺗﻮﻫﻢ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ (ﻣﺎ)ﭼﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ؟
ﺑﺎ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭ ﻋﻠﺎﻗﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ
ﯾﮏ ﻫﻤﺪﻝ
۴٨۶٣۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۱       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : وَه وَه! که در واژه سرای خویشیم۱ --- نیک است، اگر که دور اندیشیم
«زمان، به سرعت می گذرد، و ساعات و روز های تعیین کننده ی کنونی، تکرار نخواهند شد.»

سلام آقای محمد علی اصفهانی گرامی

حبیب اله عسکر اولادی، نظر شما را که: ارتجاع داخلی قصد سمت دادن جنبش به سود خود، یعنی پوچ کردن آن را دارد، را تأیید کرده. و جالب است که مطلب شما قبل از انتشار حرفهای فرصت طلبانه ی او نوشته شده.

قبل از نوشتن زیر نویس، باید به دوستان گرداننده ی اخبار روز*، و خوانندگان عزیز مژده دهم که: فقط تا دهم اکتبر فرصت نوشتن در این پایگاه را دارم. و بعد از آن برای مدتی بسیار طولانی از شر این قلم رها خواهید بود.
البته یادم نرفته در باب اینکه چرا در فرهنگستان علوم ایران، واژه ی نامناسب هم می سازند، یک کامنت بدهکارم؛ که در این فاصله خواهم نوشت.

* حال که دارم می روم پی کارم، لازم است این را نیز بگویم که به نظر من سایت «اخبار روز» یکی از سایت های خوب خارج از کشور است. من در این مدت فراوان از آن سود جسته ام. و هم از سایت خوب «پیک ایران» فراوان سود برده ام. چون آنها نظرگاه خود را بسته اند، آن را نیز با اجازه ی دوستان، اینجا نوشتم.

در ضمن این اواخر دوبار به مسئولین زحمتکش سایت «اخبار روز» اعتراض کردم بخاطر منتشر نشدن کامنت های من. لازم است این را نیز بگویم که در این چندین سال که با عشق اینجا می نوشتم، هرگز به مسئولین محترم این سایت اعتراض نکردم. زیرا این حق را به آنها می دهم که برای گرداندن سایت، اختیارات بیشتری داشته باشند. پس دو بار اعتراض من در عرض شاید شش سالی که اینجا عاشقانه و با وَشتن واژه ها، می نوشتم، زیاد نیست. و این را نیز بگویم که بچه ها گرچه کامنت مرا منتشر نکردند، ولی جوانی نمودند و هر دو بار اعتراض مرا منتشر کردند؛ و باز بزرگواری نمودند و هیچ توضیحی در باب منطق خود ننوشتند که حتماً داشتند. و این از نشانه های داشتن شرم و بزرگی است، نه حرف برای گفتن نداشتن.

و اندکی در باب شرم: داشتن شرم از زیباترین ویژگی های بشر است، که متأسفانه بخش بزرگی از بشریت دیگر کاری با آن ندارد. یعنی برای همیشه دیگر با آن زیبا خدا حافظی کرده است! در حالی که شرم آدمی را در درون زیبا می سازد، بسیار زیبا.
دکتر نقره کار عزیز در مقاله ای از دیدگاه روان شناسی، از جمله در وصف شرم، نوشته بود، نقل به مضمون است: شرم مرز بین انسانیت آدمی و حیوانیت او را مشخص می سازد. تعریف از این زیباتر و دقیق تر برای شرم نمی توان یافت.

در ضمن در این مدت اگر با تندی خود ناخواسته کسی را آزرده ام؛ بگذار به بزرگی خود، این آدم بسیار کوچک، و دل زخمی پلیدی های باور نکردنی روزگار، را ببخشند. عمیقاً عدالتخواه و گاه کمی تند خو هستم، ولی دلی به مهربانی چشمه های کوهستان دارم. پس، از من به دل مگیرید. و اگر به دل گرفته اید، لطف کرده پوزش مرا بپذیرید. خطاب من به "سیما سرابی" با استعداد، ...، ...، بسیار نازنین و شریف، با احساس، انساندوست، اما زود رنج - البته ایشان سرابی نیستند - و همگان است. در ضمن شما عزیز، بسیار عزیز و نازنین بخاطر خیالات خود از اخبار روز رنجیدید و رفتید! به قول تالش های کهن فرهنگ: به زَردَه آفتاو قسم، دیدن شما از پشت دیوار اینترنت، از سوی خود من بود. زیرا نگاه مهربان، دلسوز ادبیات و رنجدیده ی شما را گرچه هرگز ندیده ام، ولی به روشنی روز از دور می شناسم؛ حتی اگر به پرخاش بگراید.
پس: از آن راه خطا، - قهر کردن برای اخبار روز - بر گرد و با همت بر این ره شو. شما بزرگتر از اینها هستید که اسیر سو تفاهم شده و چنان اشتباهی را انجام دهید.

من نیز برای سرگرمی و کامنت بازی نمی آمدم اینجا، حس مسئولیتی تاریخی مرا بدین سامان می کشاند. و اگر نمی نویسم، دلیل بر بی مسئولیتی نیست.
من هرگز آن بیت ماندگار افراشته ی رشتی را فراموش نکردم و تا هستم، فراموش نخواهم کرد.
«بشکنی ای قلم ای دست اگر --- پیچی از خدمت محرومان سر!»
همین

زیر نویس ۱ - نکته ی خارج از موضوع(فنی و ادبی): زبان شعر آگین و افشره گوی شما، از درجا زده زبان بعضی از عزیزان قلم زن ایرانی فاصله دارد. و این نشان می دهد که زبان فارسی می تواند در آینده های نزدیک و دور جهشی شعر گونه و بسیار دلنشین آنطور که در زبان های مادر زبان فارسی دری، یعنی زبان های پهلوی، دیده می شود، بیابد. یعنی توان آن ر ا دارد که هرچه بیشتر به صرف خود بر گردد. خیلی از اصطلاحات زبان فارسی بخاطر ادغام با عربی و دلایلی دیگر که در این اندک نگنجد، از نوع صرف خود دور گشته و گاه نثری و کِشدار است۳.
کِشدار و نثری یعنی چه؟
چند نمونه ی شعر آگین از پهلوی، تالشی و تاتی استان اردبیل - خواهران زنده ی زبان های منسوخ شده ی پهلوی در ایران:
چَنگَه پچین = جمع کردن چنگه های شالی درو شده در شالی زار. چنگه، آن مقدار شلتوک۲ است که در هر بار درو کشیدن بر ساقه ها، در یک دست جا می گیرد، و بر پایه های خود که بعد از درو، پای در گِل ایستاده اند، می نشیند.

پیل اوستا(تالشی و تاتی استان اردبیل) - پیل اوستات(پهلوی) = کارشناسی ارشد(جدیدن درست شده که یک سوم غیر ایرانی، کشدار و نثری است)
پیل اوستات، فرازی است مثل پیلتن = پیل تن = بزرگ تن = لقب رستم پهلوان.

آگِتَه چرا = چراغی که روشن اش کرده اند.

چیلیمه سرا = چایگاه و یا منطقه ای که پیوسته شاهین ها در آن پرواز می کنند.

و از این دست افشره شعر آگین در زبان های پهلوی و کهن ایرانی بسیار است که در این اندک نگنجد.

زیر نویس ۲ - اغلب واژه های کهن ایرانی دو بخشی و گاه سه بخشی اند. شَلتک یا شلتوک، از دو واژه ی شلَ = نوعی خار، نوعی خار شتر، و تک یا توک، تشکیل شده است. شَل تک، یعنی خار نُک. که منظور همان دانه های شالی است. نک دانه های شالی، بخصوص صدری آن - برنج باسمتی - دارای تیغی خار گونه است.

زیر نویس ۳ - شاید برای خواننده ی نا آشنا به نوع صرف کردن شعر آگین ایرانی کهن، بد نباشد که مثالی روشنگر بزنم.

در زیر، فعل امر از بُندار دیدن را در فارسی دری، تالشی و تاتی استان اردبیل صرف می نمایم.

دیدن

ببین!
بالا را نگاه کن!
پایین را نگاه کن!
به همین اطراف، به همین نزدیکی ها نگاه کن!
به دور دست نگاه کن!
چپ چپ نگاه کن!

و حال تاتی و تالشی

دییَشتِن

دییَس!
پِ دییَس!
وی دییَس!
دَ دییَس!۴
آ دییِس!
جِی دییِس!

زیرنویس ۴ - واژه ی دَ، در زبان آلمانی نیز به همین مفهوم بکار می رود.

آری، حضور این حجم اندک، از زبان های کهن ایرانی باور کردنی نیست؛ ولی حقیقت دارد. بخشی از فارسی دری، زبان ملی ما ایرانیان، به سبک کهن صرف نمی شود، بلکه مفهومی توضیح داده می شود. این افشره ویژگی، در سه زبان سلاویان شرق هم وجود دارد؛ و هم در سغدی کهن وجود داشته۵.

زیرنویس ۵ -

دَوَزا و بوَزا :

راستی چند نفر از اساتید ما که زبان کهن سغدی یا تالشی و ... را نمی دانند، می توانند این شعر شاعر سغدی را معنی کنند؟
(البته آن سئوال بالا به هیچ رو برای خود نمایی نیست. بلکه یک سئوال واقعی است. وگرنه این قلم زن کوچک و خدمتگزار، هیچ هنری نکرده اگر معنایش را می داند. زیرا این زبان مادری من است که عمریست با آن سر و کار دارم. آنچه من بلدم، در گیلان زمین ما، دهقانانی که سواد خواندن و نوشتن ندارند، نیز اینها را می دانند.

آهوی کوهی که در دشت دَوَزا
چو نــدارد یار، بی یار چگــونه بــــوَزا

« دَوَزا » از مصدر فرعی « دوشتِن = فرار کردن » مشتق ( گَل آوز ) شده است ( بد نیست اشاره شود که در تالشی ، مصادر و فعل های پیشوندی کاربرد بسیار پررنگی دارند . در فارسی روزگاران کهن نیز این ویژگی بسیار برجسته بوده است ؛ امّا به مرور و بر اثر گذر زمان ، این مشخّصه در فارسی رنگ باخته و در عوض روز به روز بر حجم مصادر و فعل های مرکب افزوده شده است . این جاست که نگارنده همیشه احساسی چنین داشته ام و دارم که انگار بانوی زبان فارسی شیرین و شعر نشان ما ، از به شانه کشیدن این همه مصدر و فعل مرکب خسته و نا توان شده است ؛ عناصری که جزئی از آن ها ، همواره نقش و عملکردی کمکی دارد ).
راستی چرا کمکی؟
برای اینکه زبان از ریشه ای بودن، از مادر خود دور شده، و حالا برای صرف احتیاج به افعال کمکی دارد.

« بوزا » از مصدر اصلی « وَشتِن = جهیدن » مشتق ( گَل آوز ) شده است .

لازم به توضیح است که چنان که از فعل های امر مصدر « دیشتِن = دیدن » نیز بر می آید، بسیاری از مصادر اصلی تالشی، پنج مصدر فرعی را هم در خدمت خود دارند که سخن گفتن به این زبان کهن را شعر آلود، آهنگین و بسیار دلپذیر می سازد. و صرف، ریشه ای و کوتاه انجام می گیرد، بی هیچ کمکی:

وَشتِن = پریدن، جهیدن، (بُندار اصلی )
پـِوَشتِن = از پایین به بالا پریدن ( آن طور که ماهی های آزاد و لاکس از پای آبشار ها بالا می پرند)
ویوَشتِن =با سرعت از بالا به پایین آمدن ( آن گونه که پلنگ یا چوپان تالشی از درخت به سرعت پایین می آید )
جی وَشتِن = رها شدن و در رفتن ( مانند آهویی که از تله رها شده در برود )
دَوَشتین = فرار کردن
آوَشتین = منشعب شدن ، جدا شدن ( مانند بر آمدن شاخه ی نو از تنه ی درخت(نوخالَه)*، مانند جدا شدن یک گروه از تنه ی یک حزب ، مانند پراکنده شدن و گم شدن یک گاو از گله ی اصلی در روز کوچاکوچ) .


در ضمن ، « پیشباز = استقبال » نیز که در زبان فارسی امروز به کار می رود ریشه در مصدر « وَشتَِن = جهیدن » دارد . این واژه ، هم غلط و هم کمی کریه به کار می رود و آن عبارت است از : پیش + باز. در زبان فارسی کنونی لغاتی از این دست دیده می شود که غلط است ؛ اما همچنان به کار می رود.
اصل این لغت، پیشواز است و آن عبارت است از : پیش + واز. « واز » ، چنان که گفته شد، از مصدر وَشتِن = جهیدن، گَل آوَز (مشتق ) شده است ؛ مانند جهیدن از روی جویبار ، یا آن طور که پهلوان برنده ی کشتی گیل مردی، پا ها را جفت کرده، در جا،کمی از روی زمین می پرد.
در زمان های قدیم رسم بر این بود که اگر مهمان عزیزی از راه می رسید، صاحب خانه و یا خدمه ی خانه، به سویش می شتافتند و به احترام او پا ها را جفت کرده اندکی می پریدند، و این عمل را پیشواز می نامیدند؛ یعنی پَرش در جلوی کسی به عنوان احترام. که امروز بسیاری آن واژه ی زیبای ایرانی را به غلط پیش باز می گویند.
این رسم کهن حالا دیگر به ندرت در گیلان زمین اجرا می شود. ولی در کشتی گیل مردی هنوز به قوت خود باقی است. یعنی برنده کشتی بعد از بر زمین زدن حریف، برای گرفتن انعام جلوی بزرگان ایستاده پا ها را جفت کرده، می پرد.

زیر نویس ۵ نیز از نوشته های قلم زن این سطور است، اما به رسم امانت داری باید بگویم که: آن را از وبلاگ «زبان و ادبیات تالشی»، شاعر و اندیشمند تالش، دکتر فرزاد بختیاری وام گرفته ام.
و با پوزش بخاطر خارج شدن قطار قلم از خط.
چه میتوان کرد، شما که در زندگی بدتر از اینها را تحمل کرده اید؛ یکی را هم از این دست تحمل کنید. شاید هم برای تنوع در نظرگاه این پایگاه نیک، بد نباشد.
پاینده باشید
۴٨۶٣۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۱       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست