از :
ضمن احترام به حسین قهرمان، لقب سید، وصله ناچسبی به این انسان است. القاب آخوندی ارزانی خمینی و خامنهای باد.
۴۹٣۱۵ - تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱٣۹۱
|
از : خسرو باقرپور
عنوان : افسوس
مهربانی ی بی انتها، سادگی و صمیمیتِ برادر وار، و صداقت شگفت انگیزش آهِ نبودنش را در سینه می شکند.
میزبان همیشگی و گشاده روی دوستان، انسان شرافتمند! جایِ تسلا به دوستانت نیست، در یاد و آرزوهای ما زنده ای... "حسین قهرمان" نام نامی ی دوست...
۴۹۲۹۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱٣۹۱
|
از : شیوا فرهمند راد
عنوان : یادش گرامی
از تباری بود که گویا برای آن پا به هستی نهادهاند که با سوختن و سوزاندن خود چون شمع، تاریکیها را برای دیگران پس بزنند. یادش گرامی باد. در نوشته زیر دو عکس از او وجود دارد:
http://shivaf.blogspot.se/۲۰۱۰/۰۱/blog-post_۸۸۲۱.html
۴۹۲۹٨ - تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱٣۹۱
|
از : حمید دادیزاده بابک
عنوان : حین قهرمان هارا گئتدون
آی حسین قارداش هارا گئتدون خبرسیز. دونن داغدا سنی اوزله دیم. خاطیره لر دفتری آچیلدی قارشیمدا. دیدیم: حیدر بابا دونیا یالان دونیادی-سلیماندان نوحدان قالان دونیادی- هر کیمسه یه هر نه وئریب آلیبدی-افلاطوندان بیر قوری آد قالیبدی.یادین خاطیره لرله یاشایر.
۴۹۲۹۶ - تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱٣۹۱
|
از : خسرو صدری
عنوان : یادش گرامی!
با تشکر از اخبار روز بخاطر درج این آگهی تاسف بار
حسین قهرمان ، قبل از انقلاب ازدانشجویان سیاسی فعال دانشگاه پلی تکنیک و پس از انقلاب، از مسئولین چاپ و توزیع نشریات حزب توده ایران بود. از سال ۱۹۸۳(پس از یورش به ح.ت.ا) تا ۱۹۸۹ در مینسک و سپس در آلمان ساکن شد. دوسه سال اخیر امکان بازگشت به ایران را پیدا کرد و در آنجا درگذشت. خاطرات بسیاری از او، مربوط به فعالیت مشترکمان در ح.ت.ا دارم. سال ۱۹۸۸ نیز برای سیاحت باهم از مینسک به برلین رفتیم. او با سنی حدود ۶۰ سال از میان ما رفت. یادش ولی خواهد ماند.
۴۹۲۹۲ - تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱٣۹۱
|
از : یکی از دوستانش
عنوان : یادش گرامی
عاشق شعر باور زنده یاد کسرایی بود، پس به یاد او:
باور
باور نمی کند دل من مرگ خویش را
نه نه من این یقین را باور نمی کنم
تا همدم من است نفسهای زندگی
من با خیال مرگ دمی سر نمی کنم
آخر چگونه گل خس و خاشاک می شود ؟
آخر چگونه این همه رویای نو نهال
نگشوده گل هنوز
ننشسته در بهار
می پژمرد به جان من و خاک می شود ؟
در من چه وعده هاست
در من چه هجرهاست
در من چه دستها به دعا مانده روز و شب
اینها چه می شود ؟
آخر چگونه این همه عشاق بی شمار
آواره از دیار
یک روز بی صدا
در کوره راه ها همه خاموش می شوند ؟
باور کنم که دخترکان سفید بخت
بی وصل و نامراد
بالای بامها و کنار دریچه ها
چشم انتظار یار سیه پوش می شوند ؟
باور نمی کنم که عشق نهان می شود به گور
بی آنکه سر کشد گل عصیانی اش ز خاک
باور کنم که دل
روزی نمی تپد
نفرین برین دروغ دروغ هراسناک
پل می کشد به ساحل اینده شعر من
تا رهروان سرخوشی از آن گذر کنند
پیغام من به بوسه لبها و دستها
پرواز می کند
باشد که عاشقان به چنین پیک آشتی
یک ره نظر کننند
در کاوش پیاپی لبها و دستهاست
کاین نقش آدمی
بر لوحه زمان
جاوید می شود
این ذره ذره گرمی خاموش وار ما
یک روز بی گمان
سر می زند جایی و خورشید می شود
تا دوست داری ام
تا دوست دارمت
تا اشک ما به گونه هم می چکد ز مهر
تا هست در زمانه یکی جان دوستدار
کی مرگ می تواند
نام مرا بروبد از یاد روزگار ؟
بسیار گل که از کف من برده است باد
اما من غمین
گلهای یاد کسی را پرپر نمی کنم
من مرگ هیچ عزیزی را
باور نمی کنم
می ریزد عاقبت
یک روز برگ من
یک روز چشم من هم در خواب می شود
زین خواب چشم هیچ کسی را گریز نیست
اما درون باغ
همواره عطر باور من در هوا پر است
۴۹۲٨۷ - تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : زنده یادش جاودان باد!
به یاد حسین آقای ایراندوست۱ و دلیر
روزگاری بود، بودیم دست بدست
روزگاری بود، بودیم دست بدست
عاشقان ر ا می کُشد دوران پست
هر دمی چنگی به این دل می زند
آتشی رنگی، به این دل می زند
آتش است و سرخ و پنهان غریب
دیدنی نیست، تا نمایم به طبیب
خاطرات خفته، می خیزد ز جا
اشک می آید به چشمم گاه گاه
زنده بود و خوشدل و شیدا و مست
تف به این آوارگی - دوران پست
زیر نویس ۱ - روز های اول آوارگی بود. هنوز نواری، فیلمی از ایران زمین در دست نبود. ناگهان صدایی که گویی از دور دست میهن خبر دارد به گوش رسید. شجریان گویی در آنسوی مرز ها دل ما را فریاد می کرد. گوش تیز کردیم که ببینیم از کجا می آید این آوای دوست. هم اتاقی من به طبقات بالایی رفت. از طبقه هشت تا دوازده را کنترل کرد، نیافت و برگشت. شجریان همچنان در دور دست میهن می نالید.
جوش آورد و دوباره برخاست، و اینبار به طبقات پایین سر زد. خیلی زود با شادی آمد بالا و گفت: چرا من فکر می کردم صدا از بالا می آید!؟ پایین بود، خانه ی حسین آقا.
باری، صدای ایران از دور دست، از خانه ی حسین آقا شنیده می شد و ما را بی تاب به جستجوی خود فرا می خواند.
یادش جاودان باد!
عزیزانِ احمد تقوی(حسین قهرمان)، ما را نیز در غم خود شریک بدانید.
۴۹۲٨۵ - تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱٣۹۱
|