از : خسرو صدری
عنوان : قلیچ خانی یک قهرمان ملی است!
آن روز ، در بازی برگشت با استرالیا، من هم به همراه پدرم در استادیوم صدهزار نفری بودیم. آن روز،پس از دوگلی که قلیچ خانی به ثمر رساند، آنقدردست و داد زده بودم که آخر بازی نه صدایم دیگر در می آمد و نه دستم حس داشت. تیم ملی ایران اگر هم در آن بازی حذف شد، مردم ولی گویی ناراضی استادیوم را ترک نمی کردند. علتش هم غروری بود که از درخشش با صلابت قلیچ خانی به دست آورده بودند. هدف ساواک هم با آن نمایش تلویزیونی، به همان سبک و سیاقی که بعد از انقلاب هم رایج شد، شکستن غرورملت و قهرمانش، باهم بود. آن ها هم از "اعتماد به نفس" خارج ار حیطه کنترل خود وحشت داشتند. با اینحال، پس از آن هم قلیچ خانی از آنچنان اتوریته ای در زمین فوتبال برخوردار بود، که هم احترام بازیکنان و هم تماشاچیان را برانگیزد.بخصوص آن که از جنجال و خود شیرین کردن های مطبوعاتی، که کمتر ورزشکاری تاب انصراف از آن را داشت، پرهیز می کرد.
پس از انقلاب، درجو سنگین و غیرقابل پیشبینی که بر جامعه حاکم بود، و این که هر پیش نماز محله ای هم می توانست عده ای را برعلیه عده دیگر تحریک کند، بیم آن نیز می رفت که کسانی بخواهند آن مصاحبه قلیچ خانی را هم بهانه ای برای آزار او قرار دهند. برای همین، بارها در ایام انقلاب ، من هم به این نگرانی دچار شدم که مبادا بدخواهان آسیبی به این انسان دوست داشتنی برسانند.
پس از انقلاب من که بخاطر فعالیت در حزب توده ایران، شبانه روزم را در حوالی دانشگاه تهران می گذراندم، دوبار قلیچ خانی را در حال بحث با مردم کنجکاو دیدم و با علاقه در کنارشان ایستادم .نگرانی از داوری مردم و سعی دربیان این واقعیت که او هیچگاه از آرمان انسانی اش جدا نشد، در کلام و نگاهش موج می زد. اول فروردین ۵۹ نیز در بهشت زهرا، در مراسم ختم دوست انتشاراتی ام در حزب توده ایران، رضا امین دژ، پرویز قلیچ خانی را ، ایستاده جلوی در سالن دیدم. احتمالا یا با رضا آشنایی شخصی داشت ویا آن زمان هنوزتصمیم نگرفته بود که ، شاید به توصیه وترغیب یکی دونفر، اینچنین کمر همت به وارونه دیدن وجلوه دادن هرآنچیزی ببندد که به حزب توده ایران مربوط می شود. با اینحال، هنوز هم دوست دارم درذهن خود ، پرویز قلیچ خانی را، آن گونه که به تمام ایرانیان، و نه به یک محفل خاص، تعلق داشت ببینم و مادامی که او نیز سراز "پراگ" و "بروکسل" و "استکهلم" در نیاورده است، همین گونه اش خواهم دید.
تولدت مبارک باد!
۵۰۰٨۰ - تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱٣۹۱
|
از : احمد صبوری
عنوان : تولدت مبارک
رفیق پرویز
تولدت مبارک امید که تندرست باشی و شاهد انتشار شماره ۱۰۰۰ ام آرشت که با خون دل تا اینجا روی شانه های توانمندت حملش کردی هم باشی. رفیق یک کسی باید داستان چاپ و انتشار آرش را برای نه گوها بنویسد تا این حضرات بفهمند بدون کمک رفسنجانی و یا وزارت خارجه دولت های امپریالیستی و به اینور و آنور چسبیدن و با خوابیدن در وانت و یک تنه می توان اگر ایمان به کارت داشته باشی موفق موفق هم باشی . برایت تندرستی آرزو می کنم
۵۰۰۷۶ - تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱٣۹۱
|
از : حمید فروغ
عنوان : پرویز عزیز تولدت صد بار مبارک
تولدت مبارک
ممنون از مهدی اصلانی که بهانه ای داد تا دوستان پرویز باز با شادباش گفتن تولدش، عزیز و گرامی اش بدارند. از خشایار هم ممنون که قدر و منزلت هرچیز را می داند و به جا صحبت می کند.(نمی دانم چند تا پرویز قلیچ داریم!)
۵۰۰۷۴ - تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱٣۹۱
|
از : غلام الف ---ب
عنوان : گرد غربت
من مانده ام ٬غم مانده است و مشتی آرزو. غم خود ندارم٬اما تا بخواهی آرزوهای
بر آورده نشده. غربت که طولانی شد گرد آن زور می زند که کمر آدم را خم کند و ذهن آن را بی اطلاع و کُند٬ امّا هستند انسانهائی که با تلاش فراوان و با گذشتن از تمام جانمایه ی خود٬گرد وغمِ غربت را از خود دور کرده و در پی آرزوهای بر آوردهِ نشده و آرمانهایشان هستند٬ و در این میان ( پرویز با آرشش) از اینگونه اند
رفیق گرامی تولدت مبارک
مهدی جان دست شما هم درد نکند
۵۰۰۶۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣۹۱
|
از : خشایار
عنوان : نبش قبر تا کی؟ برای چی؟
نابجا گویی شده یکی از تخصص های بی نظیر برخی از ما آدمیان غریب و حتماً عجیب. هر آدمیزاده ئی یک روز متولد می شود و سال بعد و سال های دیگر معمولاً براش جشن تولد می گیرند. سنتی است نیکو و مدرن که تقابلی هم با مدرنیته ندارد. حالا این آدم شده پرویز قلیچ خانی. چند تن از عزیزانش خواسته اند این سنت مدرن را عملی کنند و بهانه ای بیابند در این وادی غمگسار غربت برای ساعاتی باهم بودن و شادی و شادمانی و ارج گذاری. متاسفانه به هردلیل جمع شدن منتفی شده است و « شامیت» که گویا هنوز عشق می کند با گویش چاله میدونی - جنوب شهری در حال انقراض حرف بزند، مأموریت می یابد که حس و احساساتش را نسبت به پهلوان – قهرمان مورد علاقه اش قلمی کند. خوب قرار است که از پرویز قلیچ خانی به پاس همه ی کارهایی که کرده و خوب کرده و خاطره ها برجای گذاشته، یادی شود و قدرشان پاس داشته شود. قرار نیست که تنبیه شود.
آقای بهروز مطلب زاده متاسفانه سوراخ دعا را گم کرده و نابجا یادآور آقای مهدی اصلانی می شود که چرا یکی از عکس های پرویز را هرچند غیرعمدی، منتشر نکرده است. قصد مهدی اصلانی بیوگرافی نویسی نبوده است و برای خاطرجمعی بهروز خان مطلب زاده یادآور می شوم که بعد از ۴۰ سال که از این واقعه می گذرد، بیش از ۴۰۰ بار این عکس را به خود پرویز جان قلیچ خانی نشان داده اند. آخرین بار آقای عنایت فانی در تلویزیون پربیننده بی بی سی در مصاحبه ایی ۲۴-۲۵ دقیقه ای همین عکس مورد نظر بهروز مطلب زاده را نشان داد. توضیحات پرویز بعنوان اسیر و قربانی دستگاه شکنجه و استبداد جسورانه و توأم با شهامت بود و قانع کننده.
حرف ها و رفتارهای پرویز و همه ی دیگران در زمان هایی که اسیر نیستند و آزادانه حرف می زنند و عمل می کنند، معتبر است که البته قابل نقد و ستایش و بررسی.
با این حساب، بسیاری از کارهای پرویز قلیچ خانی، ستودنی است و قابل تقدیر. قهرمان تیم ملی ایران، وطنش. تلاش های سیاسی اش. ولو با سیاستش توافق نداشته باشیم. فراموش نکنیم که آن عکس بدلیل سیاسی کاریش بود. والا اسیر مستبدین نمی شد. در ادامه فعالیت سیاسی، کار روزنامه نگاریش. حتی اگر با روش « آرش» ش مخالف باشیم، همتش را که نمی توانیم انکار کنیم.
بر خلاف کامنت گذار محترم که فرموده « کاش سوار قطار خالی سیاست نمی شد»، یادآور می شوم اگر پرویز سوار قطار سیاست نمی شد، نه تنها الان اسمی از پرویز نبود - مثل لواسانی که با هم عکس مشترک گرفتند- که مجله « آرش» هم نه متولد می شد و نه ادامه می یافت و نه اساساً همین پرویزی بود که می شناسیم. حتماً مثل صدها فوتبالیست دیگر بود که در حافظه تاریخی ما نمی ماند، ولو اینکه در تاریخ فوتبال گوشه ای را اشغال می کرد
پرویز جان تولدت مبارک. سال ها بمانی. سلامت و سرزنده و همچنان قبراق. حضورت نیازی است برای دوستان و یارانت که کم نیستند
۵۰۰۶٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣۹۱
|
از : فریدون بی بیان
عنوان : پرویز خان نماد تاریخی دهه۵۰ ایران می باشد که....
منظور دوستمان از «سردار پرویز کبیر, اگر تختی نشد کاش مثل کاظم غلامی از نظر ها دور می شد» متوجه نمی شوم ، بهتر ست بیشتر توضیح بدهند.
نگارنده ، در باره کشتی گیر بزرگ و ملی پوش میهنمان کاطم غلامی تا این اندازه میدانم که در سال ۱۹۸۸ باتقاق چند تن دیگر از اعزام به سئول محروم شد. در سال ۱۹۹۲ در ۱۰۰ کیلو طلا گرفت ولی در المپیک بارسلون نهم شد.... و قبول دارم که در حکومت مذهی ورزشکار بودن بمراتب از رژیم گذشته دشوار تر ست و یادم میاید فوتبالیست معروف کاپیتان تیم ملی حبیب خبیری را اعدام کردند و وظیفه ء ماست که در این زمینه ها اطلاع رسانی کنیم .
* اما در مورد جهان پهلوان و پرویز خان در دو شرائط متفاوت :
ّI - جهان پهلوان
در زمانیکه کشتی محبوترین ورزش ایرانیان بود او افتخار کسب می نمود: در سال ۱۹۵۱ (۱۳۳۰) نقره در بازیهای جهانی - هلسینکی و در سال ۱۹۵۲ (۱۳۳۱) نقره دربازیهای المپیک - هلسینکی. همزمان با ورزش کشتی ، در جّو دهه ۳۰ بعداز پیروزی نهضت ملی شدن صنایع نفت به نیروی سوم پیوست که بعدا حزب سوسیالیست را انتخاب کرد و در مقام رهبر ی مسئولیت گرفت . بعداز کوتای ۲۸ مرداد به نهضت مقاومت پیوست . جهان پهلوان که در سال ۱۹۵۶ اولین مدال طلای خود را همراه با امامعلی حبیبی در المپیک ملبورن کسب کرد. در سر شوری دیگر داشت. بعداز ۱۳۳۹ و شروع فعالبت جبهه ملی دوم از طرف ورزشکاران جبهه ملی به کنگره رفت. در فروردین ۴۱ در کمک رسانی به مردم جوادیه که در سیل آسب دیدند. تختی را بیش از پیش بر سر زبانها انداخت و او را در حافظهء مردم حک نمود. در شهریور همان سال فاجعه ء دیگری رخ داد .جهان پهلوان برای کمک به مردم بوئین زهرا که در زیر آوار زلزله به عزای عزیزان خود نشسته بودند و از سر پناه نیز محروم شدند به جمع آوری کمک، روی آورد. . فعالیت های طولانی سیاسی اعم از دوران علنی نهضت ملی و بعداز کودتا که مخفی بود از جهان پهلوان شخصیتی بی نظیر و پختهء سیاسی شاخته بود که در بین همه محبوبیت داشت بجز در باریان. بعداز رفورمهای شاهانه که حکومت بر روی شخصیت های محبوب سرمایه میکرد تا از شهرت آنها برای «حمایت » از دیکتاتوری شاه سوء استفاده نماید. فشار بر روی جهان پهلوان بیش از پیش گردید . حبیب الله بلور ، دهنوردی ، امامعلی حبیبی ، مجید محسنی ، مستجاب الدعوه وعده ای دیگر بوکالت و مقام های بالا «منصوب » شدند که فقط رنگ و لعابی به بی اعتباری رژیم بدهند. جهان پهلوان در نهایت فروتنی به جلاد نه گفت . همین باعث شد تا در مرگ او ایران تکان بخورد. مرگ جهان پهلوان با تمام تلخی آن موجب شد تا مخالفین رژیم منحوس شاه برای تجلیل از فرزند شریف مردم بپا خیزند. حکومت چنان دست پاچه شد که زندانها را پر کرد. جنبش ضد دیکتاتوری در بهمن ۱۳۴۶ جان تازه گرفت. یادجهان پهلوان جاودان شد..
تختی یکی از نماد های انساندوستی می باشد که در بین ورزشکاران ومردم جایگاه والائی دارد. بهمین دلیل در کشتی و سایر رشته های ورزشی الگوی بی بدیلی گردیده ست.
تغییر شرائط :
بعداز مرگ تختی شرائط سیاسی روز بروز سخت تر گردید. آنهائیکه سالهای ۴۷ ،۴۸ و۴۹ را بیاد میاوردند میدانند رژیم «آریامهری » تمام امکانات باقی مانده از مبارزات مردم از قبل از کودتای ۲۸ مرداد را بکلی از بین برده بوده و فقط به تبلیغات «مبتذل» برای «انقلاب سفید» روی آورده بود. فقط در سال ۱۳۴۸ دانش آموزان و دانشجویان توانستند علیه گران شدن بلیط اتوبوس اعتراض کنند که حکومت بسرعت عقب نشینی کرد. این نشان میداد که چقدر از مردم و اعتزاض آنها وحشت داشتند تا از «جزیره آرامش» خود پاسداری کند . بهمین دلیل به تعقیب ومراقبت و شکار مخالفین ادامه دادند و زندانها پر از روشنفکران و دانشجویان بود.مدیریت سازمانهای اداری و دانشگاهها نسبت به فشارها و سیاست های ادارات ساواک و حفاظت در موسسات عملا تسلیم شده بودند. البته شوهای تلویزیونی ثابتی بعنوان مقام امنتی هم شروع شده بود که نشان میداد چقدر رژیم توخالی بود . جز تهدید و سرکوب هنر دیگری ندشت .
در آستانه ی برگزاری جشن های موسوم به ۲۵۰۰ ساله بگیر وبه بند ها بیشتر شده بود وزندانیان سابق دستگیر میشدند. در باره روی آوردن بخشی از مخالفین حکومت به مبارزات مسلحانه که از چند سال قبل از آن تدارک یافته بود و در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹در سیاهکل رخ داد. نمی توان آنها را با جشن های ۲۵۰۰ ساله ارتباط داد. بلکه اعتراضی بود به نبود امکانات علنی برای فعالیت های سیاسی وصنفی . واقعه سیاهکل باعث شد تا در فروردین ۵۰ ، سازمان چزیکهای فدائی خلق ایران اعلام موجودیت نماید . همینطور سازمان مجاهدین خلق ایران که عملیات خود را شروع کردند. در این شرائط فقط دانشگاهها کانون اعتراضات ضد دیکتاتوری بود. در دانشگاها گارد نظامی مستقر شده بود تا در اعتراضات و اعتصابات مستقیما وارد عمل شوند. رفتار حکومت بکلی تغییر کرده بود نتبجه ء کودتای ۲۸ مرداد را مردم با پوست وگوشت خود حس میکردند که شاه هر روز بیشتر در قبضه ء امورگستاخ تر میشود.
ّّII- پرویز خان
در این نوشته مهدی اصلانی با یک پرش از سال ۱۳۴۷ به ۱۳۶۲ میاید. از دوران اوج پرویز خان در فوتبال؛ کاپیتان تیم ملی ایران و تاج تهران تا سرکوب بیرحمانه دگراندیشان در ایران بعداز انقلاب . پرویز خان در همان سالهادر اوج قدرت و محبوبیت از نزدیک حضور نظامیان را در دستگاه ورزش می شناخت و ساواکیها را که همه جا حضور داشتندمی شناخت. در مسافرت های تیم ملی بخارج از کشور بخوبی میدید و مقایسه می کرد که رژیم درز جزیره آرامش در چه وضع رقت باری عوامفریبی می کند. در بحث های متداول چپ و رادیکال بود. همیشه به حزب توده انتقاد داشت. در اطرافش محفلهای مختلف روشنفکری وجود داشتند که هر کدام برای خود خط و مشی مشخص داشتند. ولی او خودش بود و مستقلا ادامه داد وثابت قدم ماند. در باره ء چرائی مخالفتش با حزب توده بهترست خودش بگوید همین طور محافل روشنفکری اطرافش.
تحلیل پرویز خان این بود که حکومت کاری به او ندارد. چون در مرگ تختی حسابی گوشمالی شد و حاضر نیست دوباره هزینه کند.در حالی که کاپینان تیم ملی و تاج بود و مهمتر از آنها تشکیل خانواده هم داده بود.ولی در دوران دانشجوئی با همه جوش میخورد.در رشته تربیت بدنی درس میخواند و در دانشسرایعالی (امروز دانشگاه تربیت معلم ) هم مثل همه دانشگاهها برگزاری مراسم ۱۶ آدر اجتناب ناپذیر بود. سال ۵۰ حکومت تمام نیرویش را متمرکز کرده بود که چریکها نتوانند بساط جشن ها را بهم بریزند و دانشگاهها را نیز با گارد میلیتاریزه کرده بود تا اعتراض صورت نگیرد. مدیریت دانشسرایعالی تمام در های ورودی و خروجی ساختمان های اصلی را بسته بود تا فقط از یک مسیر دانشجویان بتوانند به بوفه بروند و از همان مسیر برگردند که بسیار احمقانه و وقت گیر بود. کاملا معلوم بود که آن تدبیر از طرف مقامات امنیتی دیکته شده بود تا در مواقع مقتضی بتوانند دانشجویان را محاصره کنند. ۱۶ آذر ۵۰ فرا رسید. اولین سالی بود که گارددانشگاه مستقرشده بود. دانشجویان مثل هرسال قبل در کریدور اصلی جمع شدند و بحرکت افتادند. پرویز خان به حرف هیچکس گوش نکرده بود و به تظاهرات آمده بود .در میان دانشجویان شعار میداد. اولین بار بود که کاپینان تیم ملی به صف تظاهرکنندگان آمده بود. نشانگرتغییر جدی در اوضاع مملکت بود . ما نمیدانستیم که چرا پرویز خان در سال ۵۰ دیگرملاحظه را کلا کنار گذاشته بود . (بعداز انقلاب معلوم شد که دلش با فدائیان بود)
وقتی به بوقه رسیدیم راه بسته بود و برگشتن از همان مسیر هم غیر ممکن بود. در اینجا پرویز خان با قدرت بازوی خود تیر وتخته هائی را که پشت درب دیگر بوفه گذاشته بودند را شکست و درب را باز کرد. درواقع دری شکسته نشد. فقط موانع برداشته شد. دانشجویان به مرکز ساختمان که چها راه مانند بود رسیدند - آقای عبدالله موحد قهرمان کشتی تیم ملی با ۶ مدال طلا الپیک و جهانی ، بعداز فارغ التحصیلی ، بعنوان مدیر انتظامات استخدام شده بود. در آن روز وسط چهار راه ایستاده بود و از دانشجویان میخواست که متفرق شوند. شعار ها اوج گرفت و پرویز خان در ردیف اول بود. چه خواهد شد ؟ صحنه ء بسیار غم انگیزی بود.کاش هرگز چنین اتفاقی برای پرویز خان و آقا عبدالله روی نمی داد .( خوشبختانه آقا موحد برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت ودکترای خود را نیز گرفت. نمی دانم درباره ء آن حادثه چه میگوید. ولی در نبود آزادیهای اولبه چنین برخورد هائی اجتناب ناپذیر و ویرانگرست)
در فاصله ی دو ترم تحصیلی یعنی بهمن ۵۰ ساواک به خوابگاه و خانه ء دانشجویان شبیخون زد. از جمله پرویز خان را دستگیر کردند. این موضوع حتی امروز بعداز ۴۱ سال قابل مطالعه ست . با افاضات اخیر سرشکنجه گر ساواک - پرویز ثابتی که با وقاحت منکر شکنجه در زندانهای رژیم گذشته شده ست. کاپیتان تیم ملی فوتبال را بدون قرار بازداشت مقامات دادگستری و بجای اینکه نیروهای انتظامی اورا دستگیر کنند . چاقوکش های ساواک به خانه ء پرویز خان میریزند تا همسر اورا بترسانند. در زندان نیز تا می توانند به او توهین می کنند و تهدید های کثیف ساواکی که پرویز خان چون بدرستی به فرهنگ شکنجه گران وتهدیدات آنها واقف بود مصاحبه را می پذیرد تا به خانواده اش صدمه ای نخورد.. در آن مقطع این حمله نصیب جعفر کوش آبادی نیر میشود که شعر کوچک خان را سروده بود اوچندین دانشجو را نیز به مصاحبه ی تلویزیونی بردند.
ساواک و حکومت شاه خیال میکردند که با شکنجه واعتراف گیری وشکستن زندانیان و شو های تلویزیونی می توانند مردم را فریب دهند و طول حکومت خود را بیشتر کنند. ولی آن ترفند ها سودی نداشت و سقوط کردند. ( حکومت اسلامی نیز همان گونه والبته سفاکتر عمل می کند)
امروز مقامات ارتجاعی لشگری وکشوری رژیم پادشاهی خود را با عمله های جمهوری اسلامی مقایسه می کنند و با وقاحت دروغ می گویند که در زنداهای ساواک شکنجه نداشته اند. پرویز ثابتی مثل اینکه فقط دروغ می گوید ولی می داند که با پرویز خان چه کرده اند. همینطور شهدا و شکنجه شدگان و هزاران نفر دیگر که شاهدند که در زندانهای ساواک چه می گذشت.
نتیجه گیری :
پرویز خان نماد تاریخی دهه۵۰ ایران می باشد که فقط بخاطر شرکت در یک تظاهرات مسالمت آمیز دانشجوئی بمناسبت بزرگداشت شهدای ۱۶ آذر ۳۲ توسط ساواک ربوده شد تا از شهرت و محبوبیت او برای تبلیغات بنفع خود استفاده کنند . ولی پرویز خان بعداز آزادی تا به امروز نشان داده ست که به شاه و دشمنان مردم نه گفته ست. در دهه ۵۰ هنرمند مردمی داریوش اقبالی نیز به چینی سرنوشتی دچار شد میلیونها نفر ترانه های اورا گوش می کنند ولی رژیم پادشاهی منحل شد. ده ها روشنفکر و هنرمند همنین سرنوشت را داشتند.خسرو گل سرخی و کرامت الله دانشیان در برابر توطئه ء رژیم ایستادند وبهمین خاطر اعدام شدند و روسیاهی آن برای پرویز ثابتی و «خاندان جلیل » باقی خواهد ماند.
اما مگر هنرمندان و الیت ایران که در رویداهای سیاسی دو رژیم فعالیت نداشتند آیا توانستند در مصونیت بزندگی ادامه دهند ؟ پس چه کسی باید برای تامین و تثبیت حقوق مدنی شهروندان تلاش کند ؟
۵۰۰۶٣ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣۹۱
|
از : کاظم غلامی یادت بخیر
عنوان : کاشکی
سردار پرویز کبیر, اگر تختی نشد کاش مثل کاظم غلامی از نظر ها دور می شد و در دل عمیق پهلوان دوستان گم می شد. کاش سوار قطار خالی سیاست نمی شد. اما جانش سلامت باشد که هنوز شهروند صابون پز خانه است و نه حکیم میرزا بنویس از ما بهتران یا نخود هر آش سیاست ورزان. جان شیرین بهروز مطلب پرور نیز پروار باد.
۵۰۰۴۶ - تاریخ انتشار : ۱٣ آذر ۱٣۹۱
|
از : بهروز مطلب زاده
عنوان : عکس زوری فراموش شده فوری
سلام آق مهدی.خسته نباشی. این خیلی خوبه که آدم در هر شرایطی دوست و رفیق دیر و دورش رو فراموش نکنه. راستش خیلی وقت بود که لهجه شیرین و شکسته جنوب شهر تهرون رو از کسی "نشنیده " بودم، دست مریزاد. چه کار خوبی کردی و از کسی نوشتی که در اون روزگار تنگ وتاری که جمعه هاش خون جای بارون می چکید با درهم کوبیدن دروازه آرزوی از ما بهترون در امجدیه تهرون، لبخند رو مهمون لب و جان هم میهنانش ساخت . اما آق مهدی نمیدونم چرا یک عکس فوری خیلی مهم از زندگی پرویز خان عزیز رو فراموش کرده ای. شاید هم پیری است و از عوارض رسیدن به سن ۵۰ سالگی. حتمن می پرسی کدوم عکس؟. واقعا یادت نمیاد؟ نه بابا؟ آخه چرا؟. میدونیکدومعکس؟ همون عکس فوری که از ما بهترون بی همه چیز، پرویز خان ما رو مجبور کردند تا از پشت جعبه جادو بگه آنچه روکه نمی بایستی می گفت. میدونی که منظورم کدوم عکسه؟. البته من فکر نمی کنم که تو توی این کارعمد داشته ای.شاد و سربلند باشی
۵۰۰۴۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ آذر ۱٣۹۱
|