یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

نقدی بر نوشته مسعود نقره کار
درباره "جاهل ها ولات ها، روحانیون و سلاطین"
- رضا فانی یزدی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : آشنا ....

عنوان : مضمون و انگیزه انقلاب و حاکمیت متناقض .
"... امپریالیستها که بحران ایران را با عدم افزایش بهای نفت و تنگناهای اقتصادی رژیم، در نتیجه بلند پروازیها شاه از طرفی و روی آوردن، میلیونها دهقانان فقیر که در اصلاحات ارضی همه چیز خود را از دست داده و به حاشیه شهرها رانده شده بودند ، از طرف دیگر، می دیدند و خطر انفجار را تشخیص می دادند، هشیارانه به مقابله غیر آشکار با انقلاب برخاستند، زیرا این مقابلهِ آشکار می توانست در اثر طولانی شدن مبارزه و درگیریهای مدام ، منجر به تقویت نیروی های مترقی و انقلابی و کمونیستها شود که پس از سالها سرکوب به زمان بیشتری برای سازماندهی و کار روشنگرانه نیاز داشتند. زیرا زمان در آن لحظه به نفع کمونیستها که تا کنون سرکوب شده و امکان فعالیت آشکار را نداشتند کار می کرد. امپریالیستها میخواستند این روند انقلاب را بِبُرند و آتش آنرا خاموش کنند. آنها ترجیح می دادند که شاه را تعویض کنند، ولی این تعویض طوری صورت بگیرد که همه منافع امپریالیستها از دست نرود و آنها بتوانند روابطشان را با ایران برای منافع راهبردی خویش در آتیه حفظ کرده و جلوی توسعه نفوذ کمونیسم را بگیرند. امپریالیستها در کنفرانس گوادلوپ برای تعیین تکلیف قطعی گرد آمدند. کنفرانس گوادلوپ، تقویت جناحهای مذهبی که از گذشته در میان آنها نفوذ داشتند و شاه نیز به آنها میدان داده بود را بهترین روش برای حفظ منافع راهبردی خود تشخیص داد و قرار شد تا بین "بد"و "بدتر"، "بد" را انتخاب کنند. پیشنهاد به شاه که مقاومت نکند و تسلیم شود، جلوگیری از کودتای افسرانی که با سیاست راهبردی امپریالیستها موافق نبودند و یا آنرا نمی فهمیدند و خطر سرکشی مشکل آفرین و "مخرب" آنها وجود داشت و سرانجام تسلیم ارتش به خمینی تا ابتکار عمل را بدست روحانیت بدهد و عملا در شرایط ضعف جنبش کمونیستی حکومت روحانیون ضد کمونیست را بر سر کار آورند، از شگردهای امپریالیستهای با تجربه بود.شاه که آلت دست نشانده ای بیش نبود به این تصمیم اربابان خود گردن نهاد. سلطنت طلبان تلاش می کنند این بی عملی و "آشفتگی" شاه را ناشی از بیماری وی و داروهائی که می خورده جلوه دهند. نظامی که با چند تا قرص آسپیرین درهم بریزد بهتر است درهم بریزد. عده ای از سلطنت طلبان که استفاده از این استدلال را مسخره و مایه آبروریزی می دانند بی عملی شاه را "مهربانی" وی و نفرتش از خونریزی جلوه می دهند.

**
مضمون و انگیزه انقلاب ایران از یکطرف و تاثیر مخرب امپریالیستها برای نفوذ در ارکان انقلاب و انحراف آن از جانب دیگر دو نیرو را در نبرد طبقاتی در مقابل هم قرار داد. حاکمیت متناقض که از "جمهوری" یعنی محصول انقلاب و "اسلامی" یعنی محصول اعمال نفوذ خارجی و انحراف انقلاب زاده شد، تضادی را در بردارد که در قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز با همه دستکاریها و تغییرات در آن بازتاب یافت. مضمون انقلاب با حاکمیتی که خود را بر آن تحمیل کرد در تناقض آشکار است. مبارزه مردم برای تحقق آمال خود و انتظارات از انقلاب ادامه دارد. جامعه ایران هنوز در تب و تاب است و سی وچهار سال است در حالت حکومت نظامی و جنگ بسر می برد و مبارزه مردم خاموش نشده است.رژیم ارتجاعی از هر تشکل و برآمد مردم میترسد ، زیرا می داند که هر گلوله برفی می تواند به بهمن عظیمی بدل شود که تار و پود رژیم را درنوردد. این وضعیت کنونی ناشی از مبارزه میان مضمون خواستهای انقلاب و ضد انقلاب حاکم است..."
۵۱۶۱۵ - تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣۹۱       

    از : ‫گلچهره مپرس

عنوان : گلچهره مپرس کودکی ات از تو چرا جدا شد ؟
‫‫انقلاب داستانی بود که تلخی اش بسیار بیش بود و پیامدهایش بسیار وحشتناک تر و مخرب تر. در واقع نابود و محو کننده بشریت، تمدن، شأن و شخصیت و مقام والای انسانی و فرود آورنده انسان به نادم، گناهکار و کافر و محارب و واجب القتل و حتی کمتر از حیوان.

متأسفانه اغلب ایرانیان زمان انقلاب، ذهنیتی مخدوش از علم و دین و سیاست داشتند و به تفکیک و پاکسازی قاطع سیاست و حکومت از دین باور نداشتند. اکثراً تضاد علم و دین و سیاست و دین را نمی دانستند. یکی از علتهای عمده این ذهنیت مخدوش، تعلیم مغالطه آمیز و مختلط و مخدوش دین و علم و سیاست در کودکی و نوجوانی در خانه و مکتب و مدرسه و مسجد و حوضه و دانشگاه بود.

آقای فانی حق دارد تمایزی بسیار احترام آمیز بین آقای مهدی بازرگان مورد اشاره خود و آقای شعبان جعفری و رمضان یخی مورد اشاره آقای نقره کار قائل شود، اگرچه که آقای بازرگان بدلیل همین درد مزمن و تاریخی مغالطه و اختلاط علم و دین وتعصب، سالها قبل از انقلاب در مقام رئیس دانشکده فنی، بجای تدریس و تحقیق علم، مسجد در دانشگاه بنا میکند و علم و دانش و دانشجو را بکار اثبات خدا و دین خدا وا میدارد و بدینسان پای دین و آخوند و مذهب را به دانشگاه باز میکند و تظاهر به دین و مذهب را بر تحقیق و تعلیم و یادگیری علم رجحان میبخشد.

بازرگان و شعبان هردو هم از مصدق بریدند و هم بطریقی از دو مسیر مجزا بر ضد عرف و تمدن بشری اقدام کردند و ‫و بدینگونه یکی باسواد و آگاهانه و دیگری بیسواد و ناآگاه در دام وتله آخوند گرفتار آمدند. پس‫

‫من فرقی اساسی بین فضل الله نوری و چاقو کشان بیتش، کاشانی و شعبان جعفری ها، خمینی و رفیق دوست ها، خامنه ای و مداحان و طرفدارانش و حدادیان ها نمی بینم. اینها هردو همبازی کودکی و نوجوانی یکدیگر بوده اند. هر دو در کودکی دچار عارضه و نقص و کمبود و بیماری حرمان بوده اند. هردو ‫مجبور به اجتناب از یادگیری علم باز، و برعکس به زور و فشار مجبور به رفتن به مکتبخانه و تحصیل دین شدند.

بسیار قدیمیتر، قیمان و والدین و پدر و مادر هردو اینها جلو رشد و یادگیری باز این دو را گرفته بودند. اینها معمولاً هیچکدام به اختیار و انتخاب خود به این حرفه و پیشه و منش و روش دست نیافته اند. در اثر عارضه گریبانگیر حرمان از کسب دانش و ‫و تحصیل علم روز در زمان کودکی، به ناچار وارد مکتب خانه و مدارس دینی شده اند. همانطور که طالبان محصول کودکان پاکستانی و افغانی محروم از علم و مجبور به مکتب و حفظ دروس دینی بودند، آخوند ولات هم ابتدا قربانی ‫و محصول ریشه ای محرومان علم و دانش مدرن ‫در دوران کودکی و نوجوانی هستند. در دوران کودکی به حق اساسی یادگیری این گروه ظلم و تجاوز شده. به این گروه بجای دروس علمی فیزیک و شیمی و علوم انسانی و اجتماعی و تاریخ و تربیت و آموزش هنجار اجتماعی، فقط دروس متعصبانه دین و فقه تدریس و تحمیل شده. رجوع بفرمائید به خاطرات دوران کودکی آنان.

‫پس گلچهره مپرس کودکی ات از تو چرا جدا شد و پروانه علمت بی تو کجا رها شد؟‫
‫‫
۵۱۶۰٨ - تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣۹۱       

    از : peerooz

عنوان : من چه گویم که ترا نازکی طبع لطیف - تا بحدی ست که آهسته دعا نتوان کرد " حافظ "
جناب بهبودی،
قبلا در کامنتی بنده ابداع شخصیت جورج بن جورج شما را برای روایاتی مانند داستان های جناب نقره کار تحسین کردم. اگر " نازکی طبع لطیف " شما این فضولی را "همیشه در صحنه " میداند عذر میخواهم. " چه کند ، بینوا همین دارد ". ضمنا
درک فرمایشات دیگر شما و رابطه آن با کامنت من ، برای لمپنی چون من با سواد اکابری، مشگل است. البته صاحبنظران منظور شما را درک خواهند فرمود.

ضمنا جهت اطلاع جناب رستمی ، طبق فرمایشات جناب محمد عارف در قسمت ادبیات , ظاهرا " انقلاب ایران را شاعران ایران آغاز و رهبری کردند.". " باش تا صبح دولتت بدمد ".
۵۱۶۰۴ - تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣۹۱       

    از : الف رستمی

عنوان : عالی
عالی بود عالی ...
به نظر می رسد «انقلاب اشتباه بود» به شعار محوری سلطنت طلب ها بدل شده است. از آنجا که رضا پهلوی باید شاه باشد، باید مشروعیت نظام شاهنشاهی و بویژه سلطنت پدرش حفظ شود. او بدین نتیجه رسیده که انتقاد جدی به دوران محمد رضا پهلوی خود نظام سلطنتی را زیر سئوال می برد. به همین دلیل انقلاب اشتباه بود را برگزیده اند.
هواداران رژیم گذشته برای خیل عظیم ایرانیانی که آن دوران را ندیده اند و از انقلاب تجربه ای ندارند و انقلاب بهمن را تنها در منظر رژیمی می بینند که جز مصیبت و جنایت دستاوردی برای ارائه ندارد، این حرف ها را اثرگذار یافته و مرتبا تکرار می کنند.
فضا سازی های آن باعث می شود که برای عقب نیفتادن از قافله ، موجی راه بیفتد و انقلاب را کلا و رژیم برآمده از انقلاب را در بست زیر سئوال ببرد. سایت ها این روزها پر از این مطالب شده است.
یک روز دعوا بر سر این بود که ما بودیم که انقلاب کردیم.
امروز دعوا بر سر آن است که «جاهل ها» انقلاب کرده اند و ما نبوده ایم...
۵۱۵۹٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣۹۱       

    از : مسعود بهبودی

عنوان : خطاب به پیروز همیشه در صحنه
رابطه شخصیت ها (خمینی و غیره) با طبقه حاکمه بسان رابطه ماسک و ماسکدار است:
ماسک را همه می بینند و راجع به چیستائی ان داد سخن سر می دهند.
چه بسا حتی برای آن بیوگرافی می نویسند، ولی ماسکدار ناشناخته می ماند.
طبقه حاکمه از دیرباز از جنس اجنه بوده است:
همه جا هست و حرف آخر را می زند، بی انکه دیده و یا شنیده شود.
می توان از دیالک تیک شخصیت و طبقه حاکمه، ایدئولوگ و طبقه سخن گفت.
در این دیالک تیک عینی نقش تعیین کننده از ان طبقه حاکمه است، بی انکه شخصیت و ایدئولوگ هیچکاره باشد. شخصیت و ایدئولوگ نقش معینی بازی می کند و در لحظات معینی نقش بسیار مهمی ایفا می کند ولی بدون حمایت مادی و معنوی طبقه کاری از دستش برنمی آید.
اصولا بدون حمایت طبقاتی حاکمیتی و قدرتی تشکیل نمی شود.
تصور اینکه مشتی لات و لومپن هیتلر، موسولینی، فرانکو، شاه، خمینی و امثالهم را روی کار بیاورند، ساده لوحانه است، اگر عوامفریبانه نباشد.
طبقه حاکمه اما همه جا و همیشه نامرئی می ماند.
این همان پرده نشین همه کاره و مجهول در فلسفه حافظ است.
پرده دار را می توان دید، ولی نه پشت پرده نشین را.
در ایران تئوری فاشیستی ئی به نام تئوری نخبگان از دیرباز وسیعا تبلیغ شده و در ضمیر اعضای جامعه حسابی ته نشین شده و حتی روشنفکران از قبیل شاملو و این و ان فکر می کردند و فکر می کنند که تاریخ و جامعه و جهان را نخبگان می سازند و طبقات اجتماعی و توده های مردم ول معطلند.
اگر کسی طبقات اجتماعی ایران را و ضمنا لومپن پرولتاریا را مورد بررسی عینی قرار دهد، کار مفیدی خواهد بود.
این قشر از جامعه همیشه آلت دست می شود. تعیین کننده اما طبقه در مقیاس ملی و بین المللی است.
دکتر نقره کار روانشناس اند و توان تحلیل مسائل جامعه را ندارند:
روانشناسی به درد تحلیل روندهای اجتماعی نمی خورد.
این کار به عهده ماتریالیسم تاریخی است.
با چرخ خیاطی نمی توان زمین را شخم زد. گاو آهن لازم است.
ایادی امپریالیسم اما دیری است که با پسیکولوژیسم قصد عوامفریبی دارند، نانشان در روغن است ولی تحلیلشان به درد عمه شان می خورد.
نظر فانی یزدی در خطوط کلی اش بد نیست.
ولی ایشان هم فکر می کنند که در ایران انقلابی رخ داده، انهم از نوع بسیار بزرگ و شکوهمندش.
دلیل شان حتما کمیت شرکت کنندگان در فاجعه ضدانقلابی بهمن است.
آنچه فراموش می کنند، کیفیت است.
انقلاب یعنی تحول کیفی.
در فاجعه بهمن حاکمیت میان اقشار طبقه واحدی و بقایای طبقات ارتجاعی حذف شده بوسیله انقلاب سفید دست به دست شده است و بر جامعه لطمات مادی، فرهنگی و معنوی ـ اخلاقی مهیبی وارد امده است.
جامعه فعلی ظاهرا دچار پاوپریسم (بی همه چیزی، بی خانمانی) فرهنگی ـ فکری شده است. آدم از مشاهده اش دچار وحشت و تأسف می شود. خیلی از احزاب و سازمان های سیاسی ایرانی دیگر هویت ایدئولوژیکی روشن ندارند.
خیلی از رهبران حتی حرف دهن شان را نمی فهمند.
۵۱۵٨۹ - تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣۹۱       

    از : peerooz

عنوان : فرهنگ عیاران
جناب فانی یزدی،
ممنون که به شیوایی نشان دادید هنوز فرهنگ عیاران و شبگردان یعنی مهتر نسیم عیار اسکندر نامه و حسین کرد شبستری و امیر ارسلان نامدار و داش آکل بر ذهن ما غالب است. اگر نبود , بزرگ عیار تاریخ ، خمینی به این سهولت بر تخت نمی نشست.
۵۱۵۷۰ - تاریخ انتشار : ۲۹ بهمن ۱٣۹۱       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست