یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

واقعیت تاریخ ایران و دیدگاههای شما آقای بنی طرف - اسماعیل وفا یغمایی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : ‫البرز

عنوان : ایرانی آزاد، آباد و رها از تضییغات در حق این یا آن ایرانی
‫شکی نیست که در حق اقلیتهای قومی و مذهبی و در مجموع اقلیتهای ساکن ایران تضییع حقوق صورت گرفته و میگیرد، که این تضییغات را میشود از طریق تحقیقات علمی و نهایتاً نگارش قوانینی دموکراتیک به حداقل ممکن رساند.
‫از جائی که قومهای مختلف ساکن کشور عزیز ایران، اعم از عرب،‫ ترک، ترکمن، بلوچ، لر، فارس، گیلک، مازندرانی، سیستانی،‫ یزدی، مشهدی، کورمانج، قشقایی، بندری، تهرانی، اصفهانی، شیرازی، سبزواری، کرمانی، درگزی، قوچانی، بجنوردی‫ و نیشابوری‫ پس از سالها و شاید قرنها زندگی در کنار یکدیگر چنان در هم تنیده شده اند، که جدائی جغرافیایی آنان از یکدیگر را به امری محال بدل کرده است. بنابراین سخن از تجزیه گفتن، دردی از دردهای هیچ قومی از اقوام ایرانی را درمان نکرده، بل موجب تشدید دردها خواهد شد.
‫به گمان من، امروز وظیفه‫ تمامی ایرانیان وابسته به قومهای مختلف ایرانی است، که سخن از وفاق ملی، حول منافع ملی مشترک گفته، و در اشتراک نظر به نوشتن منشوری مشترک و دموکراتیک برای ایران امروز و فردا همت گمارند.
‫وقتی به تفرقه وسیع و شایع بین ایرانیان توجه کنیم، شاید که سخن گفتن از منشور مشترک، به نوعی کنایه، استعاره، شوخی و یا لطیفه شبیه باشد. اما اگر ما ایرانیان خواهان ایرانی آزاد، آباد و رها از تضییغات در حق این یا آن ایرانی هستیم، اگر ما واقعا ایران را برای همه ایرانیان میخواهیم، باید که همه یکدیگر را تشویق به شرکت در نوشتن منشور مشترک نماییم. ساختمانی عظیم و آسمانخراش بدون داشتن یک نقشه ساختمانی دقیق و حساب شده هرگز احداث نخواهد شد.
۵۲۲۹۶ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱       

    از : احمد

عنوان : بردباری و منطق
جناب آقای آموئی من نه ادعای فضل کردم و نه چنین ادعائی دارم. فارس زاده هستم تجزیه ایران را هم طالب نیستم و نخواهم پذیرفت. شوونیست هم نیستم و فکر هم نمی کنم من فارس تافته جدا بافته هستم و هنر نزد من است و بس.مدتی است در غرب می زیم و با مفهوم راسیسم هم بخوبی آشنا هستم. اطلاق خصلتی به یک ملت را هم می فهمم که راسیسم محض است. علیرغم اینکه از جنبش سبز حمایت می کردم با دروغ و عدد سازی از جمله قرار دادن سه میلیون در طول ۱۰ کیلومتر و عرض ۳۰ متر را عین دروغ و اشاعه جهل می دانم و تبعات اشاعه جهل را هم با پوست و گوشت و استخوان چشیده ام. من با اشاعه مطالب غیر علمی غیر مستدل چه از طرف جمهوری اسلامی چه اپوزیسیون مخالفم.
بنظر من جناب یغمائی در ارائه بحث صحیحی از مطالب مخدوشی استفاده کرده است. جمعیت ایران در آستانه حمله اعراب در مرزهای کنونی نه در مناطق به زور تسخیر شده بر اساس جلد چهارم سلسه کتاب های تاریخ ایران کمبریج
Volume ۴
THE PERIOD FROM THE ARAB
INVASION TO THE SALJUQS
edited by
R. N. FRYE
Professor of Iranian, Harvard University
کمتر از یک میلیون و جمعیت شبه جزیره عربستان کمتر از صد هزار نفر بوده است. بنابراین اگر نسبی و در صدی صحبت شود صحیح تر و علمی تر است. قضیه حمله عمر هم بسیار با آنچه آورده می شود متفاوت است. اساسأ سواره نظام سپاه ساسانی عمدتأ مرکب از اعراب استخدامی بادیه نشین بوده است این سواره نظام شورش می کند و به عمر که در راه شام بوده ملحق می شوند شاه عصبانی می شود از عمر خواستار باز گرداندن آنها می شود و سبعیت از دو سو منجر به وقوع فاجعه می گردد
جمعیت ایران در دوران شاه عباس ۱۵۶۱-۱۶۲۹ مطابق جلد ششم همین مجموعه
THE CAMBRIDGE
HISTORY OF
IRAN
Volume ۶
THE TIMURID AND
SAFAVID PERIODS
edited by
PETER JACKSON
Lecturer in History,
University of Keele
AND
the late LAURENCE LOCKHART
حدود ۳ میلیون برآورد شده است قطعأ جمعیت پایتخت یک کشور ۲۷ میلیونی باید بیش از یک میلیون می بوده است حال آنکه مناطق قدیمی شهر اصفهان قابلیت اسکان بیش از ۱۰۰ هزار نفر را هم نداشته است اصفهان در ۳۰ سال اخیر تحقیقأ ۵ برابر شده است
بر اساس اسناد جمعیت شناسی سازمان ملل جمعیت ایران در سال ۱۸۵۰ حدودأ ۴ میلیون و نیم بوده است
بنظر من باید برای احتراز از حماقت های زنجیره ای دوستان در ارائه اسناد تاریخی باید بسیار دقیق باشند
من در کلیت با ادله آقای یغمائی موافقم اما نسبت به درستی اسناد تاریخی ارائه شده شدیدأ مشکوکم . شک داشتن حق دموکراتیک من است و اهانت به من مشکلی را حل نخواهد کرد
۵۲۲۹۴ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱       

    از : سیاوش ایرانی

عنوان : نکات مثبت ومنفی مقاله
شاعربسیارعزیز،اینکه قوم /ملیت/ملت فارس راقبول میکنیدبرخلاف قومگرایان فارس،نکته ای بسیارمثیت است.درایران همه عین هم انداگرآذربایجانی وعرب وکردوبلوچ وترکمن ولرو...قوم اندیاملیت ویا ملت هموطنان فارس هم همانندنه کمترنه بیشتر. شما نویسنده مقاله خامنه ای راترک تبارنامیده اید!آیا بخاطراسمش است پس شما اسماعیل هم عرب تشریف دارید!ولی خامنه ای رهبرسیستم فارسگراوحاکمیت فارسی /اسلامی است وهمیشه گفته ومیگویدزبان فارسی هویت همه ی ایرانیان است درحالیکه هویت طلبان ترک را آش ولا ش میکند.آیا به رضا شاه ترک تبارمازندرانی هم این برخوردرادارید؟هرامری ازطرف استبدادبامقاومت توده ای روبراه خواهدشد چه دیریازود،مثل مقاومت دربرابر تحمیلی بودن زبان فارسی به غیرفارس زبانان ،بعنوان زبان ملی ومشترک وعامل وحدت،همانطوریکه می بینیدفارسی حالا به عامل نفاق ودشمنی بدل شده است چون فارسی زبان مشترک فارس های ایران وفارس های افغانستان وفارسهای تاجیکستان است،زبان فارسی درایران زبان تحمیلی رابط است وبس..اگراسلام بازوروتحمیل قبولانده شده است چرا مقاومتی برعلیه اش نیست؟
۵۲۲۹۰ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۱       

    از : آ پارس

عنوان : سفسطه تا کی؟
با دورد فراوان به آقای بنی طرف که، شجاعانه مسائل ملیتها را در جهان عرب مطرح می کنند.متاسفانه نیرویهای سیاسی در
ایران، قدرت و شهامت حل مشکل ملتهای داخل جغرافیای ایران را ندارند ونخواهند داشت .این اقایان وخانمها دلشان
شب وروز برای مردم فلسطین و سرخپوستان امریکا می سوزد ودر نوشتن مقاله در حق این ملتها از یک دیگر سبقت می گیرند، ׳
ولی وقتی که سوال استعمار مردم عرب ،تورک و کرد به میان می اید ،می خواهند مسله را هرچه سریع تر ماست مالی کرده و
به فراموشی بسپارند . من نمی دانم بزرگی جغرافیای ایران تا به امروز چه مزایائی برای ملتها داشته است؟ که اگر مستقل شوند
این مزایا را از دست خواهند داد. در جغرافیای فعلی ایران فقط وفقط این فارسها هستند که از زمین سبز شده اند ، تورک وعرب
مهاجر و وحشی می باشد . !!!!!!!!׳
۵۲۲٨٨ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۱       

    از : امیر آمویی

عنوان : امروز باید ملتی قوی باشیم در اتحادی آهنین و برای سرافزای خاکمان بکوشیم
بعله! حضرت استادی، جناب احمد آقا، حق دارند که با چارق حدس و گمان و قداره‍ی چوبین نظر پردازی و تفرقه اندازی به مصاف تمام مورخان و مستندات مورد اشاره ی نویسنده ی محترم بروند. خوب، کار علمی یعنی همین دیگر! «من شک دارم، پس [دانشمند] هستم.» غافل از این که شک علمی به قصد رسیدن به یقین بروز می کند! اما کدام یقین!؟ یقین وحدت و یگانگی تاریخی ما ایرانیان!

استاد محترم، احمد آقا! آیا ما می توانیم به قصد تخطئه‍ی اصل موضوع یک پز آکادمیک به خودمان بگیریم و موضوعیت جنایات تاریخی اقوام مهاجم را در ایران و در حق "فارس‌ها" (اصطلاحی که مثل فحش توسط براهنی و بنی طرف و هیئت و، این اواخر، اوبالی، علیه پارسیان یا پارسی زبانان به کار می‌رود) به بهانه ی این که "برای من همیشه این سوال بی جواب مانده که جمعیت ایران در هنگام حمله اعراب چقدر بوده" ماسمتمالی کنیم!؟ و بدتر از این به این نتیجه ی نادرست و نامربوط و نا آزموده و ناسنجیده و نیندیشده برسیم که "بنظر من هیچکدام از اسناد مورد نظر نویسنده نمی تواند خارج از غلو ... باشد" و خواننده را یکراست به چاه گمراهی بفرستیم که پس "[دعاوی] اسناد مورد نظر نویسنده ... داستانسرایی است"!؟

میل دارم با طرح پرسشی توجه حضرت عالی را به نکته‌ای جلب کنم: چرا فکر می کنید که باید بفهمید جمعیت ایران در پایان دوره ی ساسانیان چقدر بوده؟ اصلا آیا این انتظار شما بجاست؟ خودتان می گویید احتمالا اعراب عربستان بیش از صدهزار نبودند و ما می دانیم که همه شان به جز ده دوازده نفری (حالا بگو دویست سیصد نفری) از اجهل الجهلای روزگار بودند (قبول ندارید به تاریخ و حدیث رجوع کنید) تا جایی که پیامبرشناسان، بی سوادی او را به رخ همه کشیده اند! در چنین شرایطی، و در اوضاعی که حضرات پس از ورود به این خاکِ صدها بار ستم دیده، با هر نوشته ای بجز آن کتاب مقدس سر ستیز داشتند و آتش می سوزاندند، چرا فکر می کنید باید سندی گیر بیاورید که از آمار جمعیتی ایران خبر موثق و متقنی به شما بدهد. در کجای دنیا اصلا چنین چیزی در هزارو چهارصد سال پیش ممکن بوده؟ به تاریخ کمبریج ایران رجوع کنید شاید شکافهای عمیق دانسته‌های خود را بتوانید پر کنید!

حرف اساسی یی که در گفتار متین نویسنده مطرح شده و حضرت عالی اصلا توجهی بدان ندارید این است: در کجای تاریخ ایران و در چه زمانی می توان ستمی مشابه ظلم و تبعیض اقوام مهاجم به مردم ایران مشاهد کرد که توسط پارسیان صورت گرفته باشد؟ در چه برهه ای از تاریخ این ستم از سوی فارس ها بر ترکان و اعراب و دیگران روا داشته شده؟ اعراب، ترکان و مغولان هر کدام به نوبت خود در ایران چندین و چند بار کشتار راه انداختند. کشتن در ذات اقوام صحرا گرد است و آنان صحرا گرد بودند، سخن از روزگار کنونی نیست. روح جنگجویی این اقوام در شیوه ی معیشت و امرار معاش آنهاست. پارسیان اقوامی اسکان یافته و غیر متحرک بودند و هنوز هم هستند، کشاورزی و تجارت شیوه ی زندگی آنها بوده و مردم کشاورز برای حیات و زندگی افراد احترام قائل اند زیرا حمله و قشون کشی و کشتن انسان بر ضد ملازمات زیست یکجانشینی و کشاورزی و از میان بردن لوازم و نیروی تولید است! در دین زرتشت نیز کشتن ممنوع است. خون نباید ریخت، زمین را نباید آلود. جان را نباید گرفت. شادی را نباید زدود.

بنابر این پاسخ سوال اولتان را هرگز به روشنی نخواهید یافت. اما برای این که خیلی هم نا امید نشوید باید بگویم که در همان عصر صفوی جمعیت اصفهان چیزی بین هشتصدهزار تا یک میلیون نفر بود (رجوع کنید به تاریخ بی اغراق کمبریج ایران جلد اول، البته اگر صبع بلندتان در زمینه ی تتبعات تاریخی گوشه ی چشمی به این مجموعه ی مفید داشته باشد!). با توجه به این که سرشت تاریخی ایران، جدا از سیل و زلزله و خشکسال و طاعون و بدتر از همه ی این ها قتل عامهای اقوام محترم مذکور که فقط یک فقره ی آن در اصفهان هفتاد هزار نفر بود و بیش از یک بار هم صورت گرفت، و کشتارهای ناشی از جنگهای داخلی ترکان و غیره وغیره بر سر قدرت، می توانید به این نتیجه برسید که در ایران پایان دوره ی ساسانی جمعیتی حدود ده میلیون وجود داشته. مسئولیت تحقیق در نادرستی این رقم با شماست (یادتان نرود استناد کنید به منابع مورد اعتماد). اما درست یا نادرست بودن این آمار چه چیزی از ارزش گفتار اصلی مقاله می کاهد؟ می خواهید بگویید آن مورخان حرف مفت زده اند؟ و حقیقت آن است که شما می فرمایید؟

نکته ی اصلی دیگر: امپریالیزم خونخوار و آدمخوار، مستقیم و غیرمستقیم، در باغ سبزی به عده ای نشان داده و با دمیدن در شیپور نابجا و نابکار حق تعیین سرنوشت برای ملل و آزادی تحصیل به زبان مادری، خاک در چشم ناآگاهان ریخته، همچنان از قفا صداهای دموکراسی و آزادی در می آورد. آن دموکراسی که خود هرگز در کشورش رعایت نمی کند!) اکنون عده ای خوابزده و خیالات برداشته با الهام از این صداها می‌خواهند ایران را تکه پاره کنند و برای خود تاج و تختی بسازند! و در این راه از گفتن هیچ دروغی ترسی ندارند: خلق تاریخ مردم عرب خوزستان یکی از آنهاست. این که نیمی از جمعیت ایران فلان و بهمان زبانند مثال دیگری است. لاطائلاتی نظیر این که شوونیزم فارس اجازه ی خواندن و نوشتن به عربها و ترکها نمی دهد، و یا نداشتن حق تحصیل به زبان مادری نمونه ی دیگری است. آقای بنی طرف با تمام آن زبان عربی یی که می داند، ظاهرا نمی‌داند که امروز در عربستان سعودی که در آن همه به زبان عربی درس می خوانند ستمگرترین قوم تاریخ بر تمام مردم عرب ستم می کند، شکنجه شان می دهد و گردنشان را می زند (در یوتیوب به فیلمش نگاه کنید)! و اگر این سعودی ها مثلا به جایی، بگو دوبی یا قطر، حمله نمی کنند و آن را زیر آرواره های خود نمی جوند و له نمی کنند از ترس همان امپریالزم است که کشیده حمله ی نظامی را برای کوباندن در گوششان (نظیرش را دیدید: صدام) آماده دارد و هر از گاهی برایش تکان می دهد. در همین ترکیه که به زبان ترکی سخن می گویند و می نویسند و می‌خوانند، به همان زبان هم مردم را به زندان می اندازند، شکنجه می کنند و حقشان را پایمال می کنند! آقای هیئت و براهنی و اوبالی هم بدنیست سری به اوراق خونین جنگهای عثمانی علیه ایران بزنند. و کمی بیشتر تاریخ مطالعه کنند.

به همه ی خوانندگان و هممیهنان ترک زبان و عرب زبان و کرد زبان و بلوچ و غیره با نهایت فروتنی و خاکساری عرض می‌کنم که تدریس زبان مادری در چهارچوب یک ملت و کشور اگرچه ممکن است اما ضامن آزادی و دموکراسی نیست! بر عکس تفرق در این امر باعث تفرقه ی سیاسی و سر انجام جدایی خواهد شد و این امر همان چیزی است که دشمنان ما می‌خواهند، زیرا: هرقدر کوچکتر باشیم، ضعیف تریم و هر قدر ضعیف‌تر باشیم برای شکسته شدن و خردشدن و در جهاز هاضمه‍ی امپریالیزم هضم شدن بهتریم و اگر چشممان را باز نکنیم، هضم خواهیم شد! ما می توانیم نظامی دموکراتیک و یکپارچه ایجاد کنیم و در چهارچوب چنین نظامی به یک زبان اصلی و ملی تحصیل کنیم، یک زبان بین المللی را فرگیریم تا از قافله ی تمدن عقب نمانیم و یک زبان سوم را که زبان مادری یا هست و یا نیست به عنوان زبان سوم برگزینیم. وظیفه ی تأمین شرایط و امکانات آن نیز بر عهده ی دولت دموکراتیک منتخب است.

امروز باید ملتی قوی باشیم در اتحادی آهنین و برای سرافزای خاکمان بکوشیم. باید بکوشیم ایران را از زیر این آوار منحط و ارتجاعی تاریخ، بیرون بکشیم و آزادی را برای خود بسازیم با اتحادمان.

آمویی
۵۲۲٨٣ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۱       

    از : اسماعیل وفا یغمایی

عنوان : غلو ممکن است ولی واقعیت کشتارها غیر قابل انکار است
دوست ارجمند. با درود.حرف شما میتواند درست باشد .در اسناد تاریخی ممکن است غلو بسیار بوده باشد یا کم ولی اصل قضیه زیر علامت سئوال نیست. کشتار مغولان و اعراب و اسکندر یک واقعیت است. کم و یا زیادش می تواند مورد بحث باشد و کسی که در تاریخ تحقیق میکند نمی تواند شخصا آمار را کم یا زیاد کند. در مورد جمعیت ایران باید توجه داشته باشید که یکی از دو امپراطوری بزرگ جهان آن روزگار ایران بوده است و قاعدتا بیشترین تمرکز جمعیت در این دو امپراطوری یعنی ایران و رم بوده است.کارشناسان مقدار جمعیت را در دوران ساسانی پنج میلیون نفر بر آورد میکنند و نه یک میلیون نفردر آن دوران بسیاری از نقط جهان یا خالی از سکنه یا کم جمعیت بوده است. در ضمن توجه داشته باشید که کم شدن یا زیاد شدن جمعیت به بسیاری چیزها بستگی دارد.نمونه اش در دوران شاه عباس است. در دوران شاه عباس به دلیل امنیت و راهها و رشد اقتصاد و کشاورزی و نیز گستردگی ایران جمعیت به حدود سی میلیون رسید.در قضایای پس از سقوط صفویه و ورود اشرف افغان تا ظهور نادر شاه به دلیل کشتار و جنگ و نیز بلایائی مثل تیفوس و طاعون و قحطی جمعیت به نه ملیون نفر کاهش پیدا کرد ورشد جمعیت دوباره ایران در دوران رضا شاه آغاز شد.الان دقیق یادم نیست ولی در کتابی که به زندگی نادرشاه اختصاص داشت اسنادی از قلم یکی از سفرای اروپائی در سوریه آن روزگار شاهد آورده شده بود که نشان میداد چطور نیمی از جمعیت ایران در فاصله صفویه تا نادر از بین رفت. با توجه به این نکات میشود واقعیت را روشنتر دید ولی باز هم تاکید میکنم در اصل قضیه یعنی کشتارها تردید نیست. در این زمینه اسناد طرف مقابل یعنی مهاجمان نیز گویاست.در ضمن کارشناسان در این زمینه تحقیقات فراوانی کرده اند که نمونه ای را خدمت شما ارائه میکنم
جمعیت ایران در دوره میان سنگی حدود ۳۰۰۰۰ نفر تخمین زده می‌شود. در اوایل دوره نوسنگی (۵۰۰۰ سال پیش از میلاد) جمعیت آن بیش از ۵۰۰۰۰۰ نفر نبوده و در مقایسه رقم پیشنهادی برای عصر مفرغ (۱۰۰۰ سال پیش از میلاد) از ۲۰۰۰۰۰۰ نفر تجاوز نمی‌کند. در این زمان ایران زیستگاه چادرنشینان چابکسوار و کشاورزان بود. طی سده هشتم و هفتم قبل از میلاد جنگها و کشمکشهای شدید بین ایرانیان فلات و آشوریان شمال غرب با پیروزی ایران به پایان رسید و ایرانیان (مادها و پارس‌ها) سالار مردان امپراتوریی شدند که از یونان تا هند گسترده بود، با روان شدن خراج و مالیات به قلب امپراتوری جدید، جمعیت ایران از حدود ۲.۵ میلیون به ۴ میلیون نفر افزایش یافت، موازنه جدیدی بین شیوه‌های زندگی چادرنشینی و شهرنشینی به وجود آمد. جمعیت در طی چیرگی اسکندر، جانشینان وی و همچنین بازگشت قدرت به پادشاهان اشکانی (پارت) تقریباً بدون تغییر باقی ماند، در زمان پادشاهی ساسانی (۶۴۹-۲۲۶ میلادی) جمعیت تا ۵۰۰۰۰۰۰ نفر بالا رفت. در حقیقت از نظر جمعیتی، که مخالف با دیدگاه سیاسی است، ورود اعراب، رخداد مهم تاریخ میانه ایران محسوب نمی شود بلکه ورود ترکها، که با هجومهای خود که با مهاجرتهای زیادی همراه بود و از ۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰ میلادی ادامه داشت، موجب شد ترکیب جدیدی در جمعیت ایران به وجود آید. به علاوه هنگامی که قبایل ترک به این منطقه سرازیر شدند موازنه پیشین در روش زندگی مردم از کشاورزی به چادرنشینی متمایل شد، تأثیر این تغییر فوراً به شکل کشتار روستاییان ایرانی به دست چادرنشینان ترک نمود پیدا کرد.‌نخستین یورش ترکها (سلجوقیان) چندان نابود کننده نبود زیرا بیشتر ترکها به ترکیه رفتند. یورش مضمحل کننده در سال ۱۲۲۰ میلادی به وقوع پیوست، هنگامی که سپاهیان چنگیزخان از شمال شرقی تاختند و در کشتارها، به تخمین، جمعیت ۲۵ درصد کاهش یافت. در حدود ۱۵۰۰ میلادی از ۴۰۰۰۰۰۰ ساکنان ایران ۱۰۰۰۰۰۰ نفر چادرنشینان ترک بودند. به تدریج طی سه سده بعد کشاورزی روستایی باتوان بیشتری مجدداً پدیدار شد و همچنان که جمعیت کل ایران تا ۶۰۰۰۰۰۰ نفر افزایش می یافت نسبت چادرنشینان تا ۲۰ درصد کاهش یافت.در حدود ۱۹۰۰ میلادی ۱۰ میلیون نفر در ایران زندگی می‌کردند و حداکثر ۲۰۰۰۰۰۰ نفر از این تعداد چادرنشین بودند. در سال ۱۹۷۵ - مطابق با ۱۳۵۵ خورشیدی - ۳۴ میلیون نفر در ایران زندگی می‌کردند که از این تعداد ۲۷ میلیون فارسی‌زبان، ۴ میلیون ترک زبان و ۲ میلیون عرب زبان بودند. جمعیت ایران طی سده‌های متوالی دستخوش تغییرات شگرفی بوده است(ماخذ.پژوهش از: اکبر شیرانی - کارشناس پژوهشی دانشگاه هنر اصفهان)
با درود اسماعیل وفا یغمایی
۵۲۲۷۵ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۱       

    از : احمد

عنوان : سوالی از نویسنده
برای من همیشه این سوال بی جواب مانده که جمعیت ایران در هنگام حمله اعراب چقدر بوده است. در سال ۱۸۵۰ میلادی تقریبأ جمعیت ایران ۵ میلیون بوده است. جمعیت عربستان در این سال کمتر از یک میلیون بوده است. با این اوصاف گویا یا من اشتباه می کنم یا نویسنده طبری عدد و رقم نمی فهمیده است.
حدس من بر این است که به هنگام حمله اعراب ایران کمتر از یک میلیون جمعیت داشته و در تمام شبه جزیره عربستان کمتر از ۱۰۰ هزار می زیسته اند با توجه به اینکه در آن زمان جمعیت بسیار پراکنده بوده احتمالأ یک میلیون جمعیت در ۳۰۰۰ قریه با جمعیت متمرکز زیر ۱۰۰۰۰زندگی می کرده اند بنظر من هیچکدام از اسناد مورد نظر نویسنده نمی تواند خارج از غلو و داستانسرائی باشد
۵۲۲۶۶ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣۹۱       

  

 
چاپ کن

نظرات (٣۷)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست