از : امضاء محفوظ -داخل کشور
عنوان : لزوم مرزبندی شفاف
جناب آقای کریمی متاسفانه مدتهاست در مواضع و موضعگیری های سازمان فداییان اکثریت در قبال رخدادها و تحولات داخل کشور اثر ونشانه های کمرنگ و بی رمقی از یک نیرو وگردان پیرو سوسیالیسم ومدافع نیروهای فرودست جامعه وزحمتکشان مشاهده میگردد.نمونه اخیر هم مواضع متزلزل و متناقض سازمان در قبال انتخابات ریاست جمهوریست.از اعلام عدم شرکت در انتخابات تا پیام شادباش به مناسبت انتخاب شیخ روحانی.وحتی در آخرین بیانیه سازمان هنوز در شک وتردید بسر میبرند و وعده میدهند درآینده اگر به نتایج دیگری در رویکرد انتخاباتی شان رسیدند آنرا اعلام خواهند کرد.البته میتوان این مواضع سراسر پارادوکسکال را با توجه به جمع شدن افراد سازمانی بادیدگاه ها و نظرات بنیادی کاملا مختلف درزیر یک سقف را تاحدودی درک نمود ولی آیا میتوان همچنان این وضعیت شکننده واغتشاش آفرین را ادامه داد.شوربختانه در بسیاری ازمواضع ومطالبی که افراد سازمان در سایت های سازمانی و یا دیگررسانه ها منتشر میکنند هیچ نشان و رنگی از یک نیروی مدافع سوسیالیسم وچپ مشهودنیست وفاقد هرگونه تحلیل وبررسی ساختاری وطبقاتیست، و حتی بعضی ازآنها کاسه داغ تراز آش شده اند!! و در مقایسه آنها باید گفت صدرحمت به اصلاح طلبان حکومتی .! جناب آقای کریمی روشنگری و بازخوانی مواضع و ماهیت افرادی مانند آقای قوچانی ودیگران را میتوان به فال نیک گرفت جهت کمک وچراغ راه نشان دادن به بسیاری از نیروهای پیرو سازمان داخل کشور که بخش هایی ازآنها سرگردان ودر زیر بمباران تبلیغات انحصاری و یکطرفه جریانات گوناگون که همه تریبونها چه در داخل و چه خارج ازکشور رادر اختیار دارند ، قرار گرفته اند و بسیاری ماهیت مواضع طبقاتی افرادی مانند قوچانی ، موسی غنی نژاد، سریع القلم، ونیروهای رنگا رنگ دیگر را شناخت نداشته ونا خواسته ویا از روی نا آگاهی مبلغ و رواج دهنده دیدگاه های آنها شده اند ویا تحت تاثیر آنها قراردارند. با احترام
۵۶۷٨۷ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۲
|
از : ر سماوی
عنوان : واژه های نامناسب در کلام
با سلام
آقای کریمی مرقوم داشته اندکه :
"این چنین آدمی می باید شرم کند وقتی که از ولتر و روسو حرف می زند. این چنین آدمی از اینکه استعداد لیبرالی خود را با بردن لیبرالیسم اصیل به قربانگاه "لیبرالیسم ولایی" این چنین ارزان می فروشد، می باید سر در گریبان خجالت ببرد"
جدا از درستی یا نادرستی گزاره های تان در مقاله چرا با چنین واژه هایی با مخالف خودتان در انظار عمومی صحبت میکنید واز کدام جایگاه تثبیت شده ای ؟
۵۶۷٨٣ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۲
|
از : مهناز
عنوان : با تشکر
آقای کریمی، با سلام متقابل، از عنایتتان به نوشته من و پاسخ دقیق به آن متشکرم. توضیح شما محتوای مقاله تان را برایم روشن تر کرد. امیدوارم فرصت داشته باشید که یکی دو نکته دیگر را نیز که مطرح کردهاید کمی بیشتر بسط دهید.
میفرمائید "او این واقعیت را تئوریزه کرده و آنرا ناگزیر معرفی میکند تا که سرکوب بیشماران و حذف غیر خودیها از صحنه را درست و طبیعی جلوه دهد". من این را قبول دارم ولی معتقدم که او این کار را در خلأ و یکجانبه انجام نمیدهد. بنظر من رفتار سیاسی "غیر خودیها" نقش بسیار مهمی در این پروسه دارد. در واقع غیر خودیها در حذف خود (و تئوری سازی او) نقش بزرگی ایفا میکنند. قوچانی یک واقعیت را جلوی خود میبیند و برایش تئوری میسازد. اگر سرکوب بیشمارن و حذف غیر خودیها چالش بیشتری میطلبید و کمی "مشکلتر" میبود او نمیتوانست به این آسانی آنرا درست و طبیعی جلوه دهد. منظور من این نیست که سرکوب شوندگان و غیر خودیها باید هزینه سنگین تری را تحمل کنند و خود را در معرض خطر فیزیکی قرار دهند. ولی میتوان بدون هزینه سنگین نیز در مقابل نیروی سرکوب مقاومت کرد و لا اقل با آن همکاری ننمود و کارش را آسان نکرد.
ببینید، بنظر من حذف شدن از صحنه سیاست تنها به معنی عدم حضور در یک فعالیّت سیاسی (مثل انتخابات) نیست. اتفاقا در بعضی موارد تشویق به حضور در صحنه باعث حل شدن در یک جریان غالب و حذف قدرت سیاسی میشود. آنچه مهم است قدرت تاثیر گذاری است، نه صرف حضور در صحنه. غیر خودیها با رفتن زیر چتر قدرت حاکمیت قدرت تاثیرگذاری خود را از بین میبرند و بصورت بالفعل خود را "حذف" میکنند.
در مورد شادباش به رای دهندگان به روحانی نوشته اید : ""در عین حال ابراز امیدواری کردم تا رای به "امید" آن گروه از شهروندان رای دادهایی که در اساس با آنان هم جبهه هستم محقق شود"". جناب کریمی، برای من یک مساله مبهم است. لطفا کمی توضیح دهید آن "امیدی" که شما به تحققش ابراز امیدواری کرده بودید امید به چه بود؟ البته من رای اصلاح طلبان حکومتی و دل بستگان به جمهوری اسلامی را درک میکنم. ولی کسانی که خود را مخالف رژیم میدانند ولی به "امید" چیزی به روحانی رای دادند چه امیدی داشتند؟
از چند دستگی در اتخاذ تاکتیک سیاسی نوشته اید که مساله بسیار مهمیست. بنظر من چند دستگی ایجاد شده در گروههایی که خود را مخالف جمهوری اسلامی میدانند به تاکتیک سیاسی محدود نمیشود. آنچه که بعضی گروههای اپوزیسیون "تاکتیک سیاسی" مینامند در واقع تغییر هدف، یا خارج شدن از مسیریست که به هدف منجر میشود. اگر "هدف" تغییر ساختاری جمهوری اسلامی به یک نظام سکولار دمکرات (از هر نوعی) باشد، فعالیتی که ساختار جمهوری اسلامی را مستحکم تر کند "تاکتیک" رسیدن به آن هدف نیست!
فرموده اید "...مشروط به اینکه مانند برخی از نقطه نظر ها بر این نباشید که روحانی، گویا گزینه خود خامنهایی بوده است". در اینجا باید بگویم که اصولاً دیدگاه من در مورد سیاست در جمهوری اسلامی بسیار کلی تر از مقوله گزینش "یک فرد" از جانب خامنه ایست. بنظر من هدف اصلی برای تمام عوامل رژیم، از جمله مقام ولایت، بقا و حفظ قدرت "نظام" است، و گزینه خامنهای هم آنست که این هدف را محقق سازد و بس.. در هر مقطعی، با توجه به شرایط جهانی، منطقهای، و داخلی، رسیدن به این هدف ممکناست مستلزم گزینهای متفاوت باشد. در انتخابات اخیر، با توجه به وقایع ۸۸، گسترش باور به تقلب در انتخابات، و التهاباتی که احمدی نژاد در دوره دوم ریاستش ایجاد کرده بود، "گزینه خامنه ای" آن چیزی بود که دو نتیجه را تضمین کند. اول: صافی شورای نگهبان طوری عمل کند که کوچکترین لرزهای در انتخابات بوجود نیاید و کسی که از صندوق رای در میاید برای رهبر درد سر ساز نباشد. دوم: انتخابات گسترده و پر شور و با شرکت "حتا مخالفان نظام" برقرار شود تا نه تنها کوچکترین شائبهای از تقلب بوجود نیاید بلکه اصولاً گفتمان تقلب در انتخابات گذشته نیز کاملا از صحنه انتخاباتی نظام حذف گردد. حالا دیگر اینکه آیا رهبر ترجیح میدهد تقی از صندوق در آید یا نقی مسالهای بود در حد روغن روی آش و خامنهای کاملا آماده بود که با کم و زیادش بسازد. ضمنا این انتخابات بهترین هدیه را برای رهبر به ارمغان آورد: مخالفانش راضی و خوشحالند و احساس میکنند که با گفتن "نه بزرگ" به او پیروز شده اند. یعنی دیگر فتنه بی فتنه -- لا اقل تا مدتی.
در مورد "نه گفتن به سیاست ولی فقیه" حقیقتش من هنوز مرددم . مردم ایران در برخورد با جمهوری اسلامی یک پارچه نیستند. البته هیچ آمار قابل اعتمادی در ایران وجود ندارد. ولی بههرحال بخشی از مردم درون نظام جای میگیرند بخشی برون. از آنها که درون نظام هستند بخش بزرگی چون از اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ناراضیند، همانطور که شما میگوئید، به سیاستهای خامنهای "نه" گفتند. من رفتار این گروه را درک میکنم ولی "نه" آنها را معادل "نه" به خود ولی فقیه نمیدانم. به نظر من شما برای اینکه به سیاستهای یک مقام "نه" بگوئید باید اول خود آن مقام را بپذیرید.
در مقابل، من هنوز نمیتوانم بفهمم برای کسی که با ساختار ولایت فقیه مخالف است "نه" گفتن به سیاستهای ولی فقیه به چه معناست. آیا تصور میکند که در ظلّ ساختار جمهوری اسلامی، ولی فقیه ممکناست سیاستهایی را اتخاذ کندد که با خواستهای او منطبق باشد؟ برای من چنین چیزی قابل تصور نیست.
با تشکر مجدد از پاسختان،
مهناز
۵۶۷۷٨ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۲
|
از : م حمیدی
عنوان : مطرح کردن
دوست عزیز آقای کریمی ضمن تشکراز پاسخی که مرقوم فرموده اید و پوزش از اینکه از کلمه گیر استفاده کرده ام. باید عرض کنم بنظر می رسد نتوانسته ام در چند جمله مقصود خودم را برسانم . اما باز هم یاد آوری می کنم به تیراژ و طیف خوانندگان مهر نامه نگاهی بیاندازید. هر چند تلاش بسیاری از مبارزین قدیمی مانند شما که جوانی خودرا به جان نثاری مستقیم در راه مردم و مبارزه رو در رو با رژیم شاه هدیه داده اند فراموش نشدنی است. اما به این نکته توجه کنید آن تلاش های صادقانه چگونه بوسیله مطرح شدن شخصیت هایی چون آل احمد ،شریعتی و در نهایت خمینی به بیراهه کشیده شد. از سن گذشته ها می دانند که این حضرات را نه شاه بلکه جامعه روشنفکری ایران به جایگاه روشفکر پیشرو و مبارز ارتقا داد سیستم سر مایه داری فقط آگاهانه بستر شکل گیری این فر ایند را فراهم کرد تا فضای اندیشیدن مغشوش گردد و در هم ریزی مفاهیم نهادینه شود. فقط در چنین فضائی بود که می توانست از تولید و گسترش اندیشه اصیل چپ جلو گیری کند . آقای قوچانی نیز مدرن شده همان شخصیت هاست که بر خلاف نظر دیگر دوستان نه برای حال بلکه خودرا برای تاثیر گذاری در زمان بعد از ج. ا آماده می کند. مقابله با این ترفند ها ی شخصی و حکومتی بسیار واجب تر از مقابله با جنایتکاران شناخته شده ای چون تهرانی است. نقد یک خط ،روش ،سیاست و اندیشه ناسازگار با سر وری مردم راه های فراوان دیگری دارد نه آنکه از واهمه تند روی و یا به رسم ادب جایگاه حامل اتدیشه ناسازگار را ارتقا داد. بحث من این است و به نمونه بگویم عزیزی چون دکتر قراگزلو سال هاست که نظام سرمایه داری و نئولیبرالیزم را به نقد می کشد جدای از بحث محتوائی و اعلام نظردر باره درستی و دقت نظر ایشان می توان گفت شخصی کم سوادی چون من نیزبا حواندن مقالات ایشان می توانم به ماهیت ،شکل و شیوه میدان داری نظام سرمایه داری پی ببرم و هر اثر و شخص مدافع آن را فارغ از نام و جایگاه با این معیار بسنجم. متاسفم که تسلطی در نوشتن ندارم و نمی توانم دقیق تر و اضح تر از این نظر خود را بیان کنم. در بسیاری از نشریات داخلی و بیرونی مقالات و اندیشه های نابی وجود دارد که می توان با بحث در مورد آنها فضای مطرح شدن آنرا را گشود و به رشد اندیشه یاری رساند. موفق باشید.
۵۶۷۷۷ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۲
|
از : مسعود
عنوان : عصر روشنگری!
معلوم نیست آقای کریمی و بعضی دیگه چه اصراری بر لیبرال نبودن دار و دسته ی قوچانی٬ سعید قاسمی نژاد و... دارند! نکنه انتظار دارید با حاکمیت جنگ مسلحانه کنن؟! یا سازمان های مخفی و انقلابی تشکیل بدن و شبنامه منتشر کنن؟ اعلامیه پخش کنن٬ "علیه استبداد" مطالب تند بنویسن و دستگیر بشن! بازار آزاد برنده شده٬ حزب کارگزاران و تئوریسین های مزدورش هم خوشحالن. حالا شما طوری نقد می نویسید انگار محمد قوچانی یه ژورنالیست مستقل و شریفیه! "بازرگان لیبرال نبود٬ قوچانی لیبرال نیست٬ قاسمی نژاد فاشیسته!" پس لابد فقط ولتر و لاک و دالامبر لیبرال بودن! قرن هجده و نوزده که نیست برادر من! لیبرال ها همین گهی هستن که همه جا می بینید.
۵۶۷۷۴ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۲
|
از : بهزاد کریمی
عنوان : دو پاسخ در مجموع همسو به دو عزیز!
با سلام به "م حمیدی" گرامی. دوست عزیز کسی با آقای قوچانی پدر کشتگی ندارد که بخواهد به او "گیر دهد". ایشان جسارت داشتن داعیه سیاسی کردهاند و حاضر صحنه سیاسی هستند؛ هم از اینرو، به ناگزیر هم در معرض نقد قرار دارند. نیز همانگونه که در آخر نوشته تان بدرستی بر فراهم شدن " فضا برای فعالیت گسترده" در مورد او و همفکران او تاکید کردهاید، بر این پایه هم می باید قابل فهم باشد که نه او و نه هیچکس دیگر بخاطر "نوشتن برای نوشتن" نیست که می نویسند. همه ما درگیر مبارزه سیاسی هستیم و نوشتارها، ابزاری برای مبارزه؛ کسانی در دفاع از و توجیه وضع موجود و کسانی در مبارزه با ادبار حاکم. بعلاوه، شما همانی را نوشتهاید که من در نوشتهام تاکید داشتم مبنی بر اینکه: این جوان مستعد و خوش قلم، اکنون در همان مسیری که اواخر دهه هفتاد انتخاب کرده بود به "تکامل" منطقی خود رسیده است. منتهی من نتیجه گرفتهام که اکنون برخورد با ایشان "تکامل" یافته تا سطح یکی از مشاطه گران زیرک وضع موجود و در قامت "محافظه کاری مدرن" که به گمانم دقیق ترش شبه مدرن است، یک ضرورت است. درست به همین دلیل هم است که برای نخستین بار فکر و حرف ایشان را به نقد کشیدهام. من که با خود ایشان کاری ندارم، مسئله فکر و خط و ربط او و هم طیف های اوست. پایدار باشی، دوست عزیز.
به مهناز خانم عزیز هم سلام عرض می کنم و علاوه بر همان نکتهایی که در پاسخ به حمیدی گرامی نوشتم توضیح چندنکته خاص برای ایشان را هم لازم یافتم. اول اینکه، مهناز خانم من نیز درست مانند شما، معتقدم که نوشته آقای قوچانی از منطق و انسجام کافی برخوردار است و همین را هم در نوشتهام خاطر نشان کردم. بنابراین هیچگونه "ایرادی" به نوشته ایشان بخاطر مثلاً عدم منطق یا بی منطقی اش ندارم، برعکس از اینرو به سراغ نوشته ایشان رفتم که یک فکر و رویه سیاسی را بگونه منسجم نمایندگی می کند. به فکر او پرداختم زیرا که با محتوی همان "منطق"ایی کاری دارم که ایشان برساختهاند تا که به اتکای آن "حقانیت" موضع خود را بر اساس لگد مال کردن حق بیشماران و از جمله شما و من اثبات کنند. من سطح بالای برخورد سیاسی را در مقابله "منطق" ها می پسندم و می جویم. ضعیف کشی و به ضعف پرداختن ها روش من نیست. بعلاوه اگر بنا بر این باشد که به "بدیهیات" نپردازیم آنگاه بر پایه این استدلال که حکومت گران و مدافعان آنان همانی را می گویند که می خواهند و مشغولش هستند، آنگاه من و شما می باید که قلم درباره آنها را در جیب بگذاریم و با این حجت سر بر بالین نهیم که همه چیز روشن است و نیازی به کاووش منطق طرف مقابل نیست.دوم) مهناز عزیز، آقای قوچانی فقط این را نمی گوید که: واقعیت صحنه سیاسی ایران تنها با صف آرایی دو جریان "اصولگرایان" و "اصلاح طلبان" آرایش یافته است، او این "واقعیت" را تئوریزه کرده و آنرا ناگزیر معرفی می کند تا که سرکوب بیشماران و حذف "غیر خودی ها" از صحنه را درست و طبیعی جلوه دهد! درست بر این باید انگشت گذاشت. سوم) مهناز گرامی، من "شادباش" به رای دهندگان آقای روحانی و نه خود ایشان را جزیی از مبارزه می فهمیدم و می فهمم. در همان متن کوتاه شادباش، با تاکید اینکه کماکان بر موضع عدم رای خود هستم در عین حال ابراز امیدواری کردم تا رای به "امید" آن گروه از شهروندان رای دادهایی که در اساس با آنان هم جبهه هستم محقق شود اگرچه خود متاسفانه چنین امیدی ندارم. مهناز گرامی، کجای این موضع گیری غیر سیاسی و یا بد سیاستی است؟ بغرنجی سیاست در ایران اینست که نیروی تحول در اتخاذ تاکتیک سیاسی نسبت به وضع معین دچار چند دستگی می شود که اینرا باید دریافت و متناسب با آن سخن گفت. نباید به سیاستی که می خواهد از تفاوت تاکتیک گوهایی بسازد بین نیروی تحول. مهم، ماندن بر هدف تحول و استراتژی تحول خواهی است. چهارم) سیاست در دید من نه جبر که پراکتایک است! تعیین موضع دخالت ورزانه برای خود، دخالت کردن در موضع دیگران و واداشتن هر کس که در صحنه است به تعیین جا.من در آن نوشتهایی که آقایان رفسنجانی و خاتمی را خطاب قرار دادم، کمترین توهمی به آنها نپراکندم - چنین توهمی را قبل از آن نیز نداشتهام و اکنون بعد آن نیز ندارم- بلکه کوشیدم که آن نوع ازصف آرایی سیاسی را برجسته کنم که ما در پی آنیم و برآنیم که نیاز جامعه ما است. محقق نشد اگر، صرفاً به ادامه کارزار نیاز است، نه اینکه دخالت ورزی در سیاست خطا پنداشته شود. و پنجم) در مورد "نه بزرگ" به ولی فقیه، با تعبیری که شما از نوشته من دارید قطعاً حق با شماست، مشروط به اینکه مانند برخی از نقطه نظر ها بر این نباشید که روحانی، گویا گزینه خود خامنهایی بوده است. خامنهایی به انتخاب او تن داد ، نه که او را می خواست! منظور من از آن "نه بزرگ"، نه به سیاست و رویکردی بود که خامنهایی در این سالها با آن چهره کرده بود. آن سیاست های ولی فقیه شکست خورد و به بن بست رسید ولی ایشان همچنان تشریف دارند و مسئله مرکزی همین است! حق اما با شماست که این "نه بزرگ" را در معنی درستش باید تبلیغ کرد و نه در آن معنی حاوی این توهم که گویا بقیت السیف نظام با ولایت فقیه مشکل دارند و به ولایت "نه" گفتهاند. بخش بزرگی از شهروندان ولی به ولایت از طریق نه به سیاست هایش "نه" گفتند. با آن تیز بینی که در شما یافتهام فکر کنم با این تعبیر موافق باشید. دست شما را به گرمی می فشارم.
۵۶۷۶۰ - تاریخ انتشار : ۲ شهريور ۱٣۹۲
|
از : بهرامی
عنوان : بتو حاجت آنستم ای مهربان - که پندار باشی و روشن روان «فردوسی »
با درود
یک پیشنهاد ساده و بی درد سر دارم برای جناب "بهزاد کریمی" همانطور که بیاد
دارید و داریم شما و عده ای دیگر از هموطنان«زندانیان سیاسی سابق در دوران
پهلوی» مقیم خارج از کشور در طوماری اعتراض خودتان را به رسانه های جمعی
که باعث مطرح و فعال شدن "پرویز ثابتی" شده بودند اعلام کردید و البته در انزمان
زود بود یاداوری کنید که ایشان هم همانند دیگر همکار محترمش در "نظام اسلامی"
"سعید- تدلیس - حجاریان" تدلیس یا تقیه میکند.
حال چگونه است وقتی که "روحانی رئیس جمهور منتسب واقعا موجود اسلامی" یکی
از قاتلین شناخته شده را که شرکت مستقیم در نسل کشی۶۷ داشته برای وزارت
دادگستری معرفی می کند نه شما و نه دیگر دوستانتان هیچ اقدامی حتا در حد طومار
کذایی بر علیه"ثابتی" انجام نمی دهید!؟!
شما که مبلغ مبارزه بدون خشونت هستید بیایید با تهیه طوماری مشابه مورد "ثابتی"
اعتراض تان را به این انتخاب و عدم رسیدگی به درخواست بازماندگان این جنایت
ملی که هزاران انسان بی گناه در ان کشته شد اعلام کنید٬ والا تکرار اینکه چه چیزی
بد یا خوب است دیگر دردی را درمان نمی کند. زمان عمل است حرف کافیست.
۵۶۷۵۵ - تاریخ انتشار : ۲ شهريور ۱٣۹۲
|
از : بابک مهرانی
عنوان : چپ دموکرت و "چپ نو" کیست ؟
چند روز پیش به بهانه ء شصتمین سال کودتای خائنانهء ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه دولت ملی و قانونی دکتر محمد مصدق ، مطلب آقای فرج الله سرکوهی که برای بی بی سی نوشته بود را در اخبار روز با عنوان ـ نیاموخته های چپ ایران از شکست ۲۸ مرداد ـ خواندیم.
سرکوهی با تقسیم چپ به دو نوع " چپ سنتی" و "چپ نو" هرچپ توانسته بود بر علیه و له این دو جریان نوشته بود وطبق معمول نا مشخص و بی دلیل ، زیرا وقتی برای مصرف روزنامه نگاری می نویسد، هیچوقت هم مرزی نمی شناسد. به نظر شنوندگان و خوانندگان خود نیز اهمیت نمیدهد.
اما در این نوشته آقای بهزاد کریمی از موضع " چپ دموکرات" مقاله نویس روزنامه های جمهوری اسلامی آقای محمد قوچانی را بخاطر نوشتن مقاله ای در "مهرنامه " به نقد می کشد.
وجه اشتراک نوشته های فرج سرکوهی و بهزاد کریمی کنار گذاشتن هویت واقعی چپ می باشد که در تعارض با لیبرالیسم و رفورمیسم حتی با " اصلاح طلبی حکومتی " و " چپ مسلمان " نیز مرزی ندارند. اما خوشبختانه آقای بهزاد کریمی به نظرات خوانندگان تا آنجا که حافظه اجازه می دهد. قبلا در اخبار روز توجه داشته و گاهی پاسخ هم داده است.
بهزاد کریمی با نقل قول هائی از مقاله ء محمد قوچانی تلاش می کند. تا ماسک "لیبرالیسم" را از چهره او بردارد و در پایان نوشته چنین جمع بندی مینماید:
" لیبرالیسم اقتصادی به نمایندگان و سخنگویان خود نیاز دارد و {چپ} هم باید آرزو کند که با آدم های اندیشمند هر چه بیشتری در جبهه مقابل خود روبرو شود و برعکس آن نیز باید همین باشد. تاسف اما در آنجاست که آدمی عنوان لیبرال بر خود نهد ولی زیر قبای ولایت پناه بگیرد! این، دیگر نه دهن کجی به{ چپ} که حتی توهین به آزادیخواهی و دمکرات بودن تاریخی لیبرالیسم است. این چنین آدمی می باید شرم کند وقتی که از ولتر و روسو حرف می زند. این چنین آدمی از اینکه استعداد لیبرالی خود را با بردن لیبرالیسم اصیل به قربانگاه "لیبرالیسم ولایی" این چنین ارزان می فروشد، می باید سر در گریبان خجالت ببرد" ( پایان نقل قول ـ تاکید {چپ} از نگارندهء این کامنت)
همانطور که قبلا اشاره شده، معلوم نیست که منظور بهزاد کریمی از چپ چیست . در بخشی دیگر از همین نوشته خود نیز از موضع "چپ دموکرات" می نویسد:
"تاسف چپ دمکرات از این نباید باشد که آقای قوچانی دشمن سوسیالیسم که در دنیای روزنامه نگاری ایران با کوبیدن بی وقفه{ چپ} چهره کرده و استعداد برجسته خود در روزنامه نگاری خود را هم بیش از همه در این عرصه به کار برده است، کماکان به "رادیکال ستیزی" خود ادامه می دهد" (پایان نقل قول ـ تاکید {چپ} از نگارنده)
در این بحث ها ضمن اینکه هویت چپ مشخص نیست نوعی همذات پندار ی با " رادیکالیزم " دیده میشود که می تواند تائید ضمنی هز هرنوع "رادیکالیزم" حتی نوع ارتجاعی آن گردد که در ایران ریشهء تاریخی دارد.
چرا ما چپ های سوسیالیست و معتقد به سوسیالیزم علمی در برخورد با آزادی ، استقلال ، رفرم ، مشروطه خواهی و مشروعه خواهی و رادیکالیزم و..و.. نتوانستیم در برهه های مختلف تاریخی با زیرکی بیشتر و تحلیل دقیق با انواع نیروهای راست، حکومتی و غیر حکومتی و مذهبی برخورد و رقابت نمائیم ؟ تا مردم بنا بر جایگاه طبقاتی خود شناخت بیشتری از نیروهای موجود سیاسی داشته باشند ؟ کودتا، انقلاب و سرکوب توسط حکومت ها یک واقعیت انکار ناپذیر در بهم ریختن شرائط برای جلوگیری از رشد آگاهی های سیاسی می باشد. ولی این نمی تواند مانع تلاش و وظیفه ء بی وقفه چپ سوسیالیست باشد. تا راهنمای عمل جنبش باشند. متاسفانه ما گاهی بر عکس و در مخدوش کردن مرز های مفاهیم و شعار ها در خدمت رقبای سیاسی خود حتی حکومت ها قرار گرفتیم.
ـ چپ سوسیالیست در جریان کودتاهای ۲۵ و ۲۸ مرداد باید از دولت ملی دکتر محمد مصدق بدون قید وشرط در برابر دست یازی شاه به کمک نفتخواران جهانی حمایت میکرد. تا دکتر مصدق از طریق قانونی شاه را بر سر جایش و مطابق قانون اساسی می نشاند. اعم از اینکه دکتر مصدق در این تلاشها موفق میشد یا به شکست می انجامید. ایران در آستانه ء انقلاب نبود و هنوز باید پیشرفت میکرد. چپ سوسیالیست با نادیده گرفتن سنت ها و میثاق های مشروطه و با تشدید "رادیکالیزم" بی هدف، عملا موجب تضعیف مشروطه ء جوان ایران و نابودی خود گردید. هنوز در این باره برخورد جامع و نقد اصولی صورت نگرفته است. ما به تکامل اجتماعی نیاز داشتیم نه انقلاب.
ـ در رابطه با اصلاحات جکومت وابسته ء بعداز کودتا ، بخصوص بعداز اصلاحات ارضی و تغییر قانون انتخابات برای گنجاندن حق شرکت زنان در انتخابات، بهمن ۱۳۴۱ ، دولت با با اعتراض ارتجاعی نیروهای مذهبی روبرو شد. نهضت آزادی که قبلا از جبهه ملی جدا شده بود با صدور اعلامیه ای رسما در کنار نیروهای سنتی و مشروعه خواه برهبری خمینی قرار گرفت. چپ سوسیالیست بعلت سرکوب شدید حضور فعال نداشت و مواضع رسمی آن نیز در ارتباط با سیاست های ضد ملی حکومت مانند کاپیتولاسیون تبلیغ نمی شد. حکومت کودتا ضد قانونی بود و وابسته به امپریالیسم، هیچوقت موازین لیبرالی و حقوق فردی و اجتماعی دگراندیشان را رعایت نکرد. در این باره جبهه ملی فعال بود. با این وجود چپ سوسیالیست باید بر الویت های اصلاحات واقعی مانند آزادی انتخابات و مطبوعات و سایر رفرمها که ترقی و پیشرفت کشور را دربر داشت پافشاری میکرد تا رادیکال بودن خود را نسبت به شعار جبهه ملی " شاه باید سلطنت کند نه حکومت" نشان دهد. فرق چپ سوسیالیست با راست لیبرال و دموکرات در مضمون سیاست های آنها برای استقلال ،آزادی ، ترقی و پیشرفت و سمت گیری عدالت خواهانه می باشد . متاسفانه بعداز سرکوب خونین چپ سوسیالیست ابتکار عمل در دست نیروهای راست و مذهبی بود.
ـ حتی بعداز قائله ۱۵ خرداد چپ سوسیالیست نتوانست بین ماهیت وابستگی و رفرمهای حکومت دیکتاتوری شاهنشاهی با نقض حاکمیت ملی مردم و تعطیل مشروطه خواهی توسط آن از یک طرف و مخالفت های متفاوت و محدود جبهه ملی و نیروهای مذهبی طرفدار آیت الله خمینی و بازرگان ( نهضت ازادی ) از طرف دیگر مرزبندی نماید. حتی بعدا با مجاهدین خلق نیز در این موارد بخصوص مشروطه خواهی و مشروعه خواهی مرزبندی نمی شد.
تردیدی نیست که اعتراض آیت الله خمینی به لایحه خفت بار معروف به کاپیتولاسیون درست بود. ولی ترور نخست وزیر حکومت حسنعلی منصور توسط باند فدائیان اسلام بی تردید محکوم بود. حکومت جبار پهلوی در ننگ خفت بار"قانون" کاپیتولاسیون هیچوقت در باره ماهیت ارتجاعی شورش کور خمینی در ۱۵ خرداد حرف نزد. بهمین دلیل حکومت قادر نبود پرده از چهره ء مشروعه خواهی خمینی در ارتباط با تغییر قانون انتخابات بردارد. در نبود آزادیهای اساسی و فقدان لیبرالیسم در سیستم وابسته به امپریالیسم حکومت پهلوی موجب گسترش مشروعه خواهی در زیر پوست جامعه گردید. چپ سوسیالیست نیز بنا بر اصل " دشمن دشمن من دوست من است" در این مورد غفلت نمود. البته فرج سرکوهی نمی گوید "چپ نو" در این موراد چه مواضعی داشت.
نمی گوید که در تمام سالهای بعداز ۱۵ خرداد از این قائله و راهیان آن حمایت کرد که عملا ضد لیبرالیسم ، رفرمیسم و طرفدار مشروعه بودند. سازمان فدائیان خلق ایران اکثریت حتی در سال ۱۳۶۰ بعداز انفجار خونین جشن اول ماه مه در میدان آزادی، بمناسبت واقعه ۱۵ خرداد ۴۲ اعلامیه جانبدارانه ای از خمینی و مشروعه خواهان صادر کرد.
آقایان فرج الله سرکوهی و بهزاد کریمی بخوبی بیاد میاورند که "چپ نو " و "چپ دموکرات" چگونه وبه غلط مهندس مهدی بازرگان و همفکرانش را که پایه های حکومت اسلامی و مشروعه خواهی را تقویت کردند "لیبرال " نامیدند. دربرابر عملکرد های ضد قانونی "دولت موقت" که فقط دست خمینی و همفکرانش را برای تحکیم حکومت ولائی باز کرد نیایستادند باید "دولت موقت "مانع دخالت خمینی و روحانیون و نهادهای وابسته در امور جاری میشد. نه تنها چنین نشد بلکه تمام قول و قرا های مربوط به تدوین قانون اساسی ماسمالی شد. چپ سوسیالیست نتوانستند درست عمل نمایند. چپ سوسیالیست اساسا مبارزه با امپریالیسم را بر مبارزه با مشروعه خواهی تمام حکومتیان از رهبری آن و شورای انقلاب گرفته تا دولت موقت ترجیح میداد.
با شعار "خطر امپریالیسم جدی وفوری ست " دست ارتجاع حاکم باز ماند و توانست خیلی راحت تمام مواضع خود را محکم و تمام مخالفان امپریالیسم را به طرز خونینی نابود کند .
تمام گفتمان "مشروطه خواهی" متفکر "اصلاح طلبان" حکومتی آقای حجاریان نیز در همان سیستم مشروعه خواهی تعریف میشود.
حجاریان میخواهد که ولی فقیه در حکومت دخالت ننماید. ولی بقایای قضایا شرعی و اسلامی باقی خواهد ماند. حرفهای محمد قوچانی را باید با حجاریان مقایسه نمود . این مقایسه ها بد نیست. ولی درد نیروهای میلیونی عرفی و توده های مردم ایران و در راس آن زنان و جوانان را دوا نمی کند.
از این رو مرز بندی تمام جمهوریخواهان سکولار ، نیروهای چپ سوسیالیست ، دموکرات ، آزادیخواه و ترقیخواه با کل سیستم مشروعه خواه جمهوری اسلامی همیشه ضروری بوده و می باشد . کم کاریهای این نیروها باعث پراکندگی نیروهای سکولار بعداز انقلاب تا به امروز شده است.
وظیفه چپ سوسیالیست در زیر دره بین بردن جنبش واقعا موجود داخل کشور می باشد که از سایر نیرو ها باید برجسته تر و دقیق تر باشد. شفافیت و صراحت ما میتواند راهنمای اقشار مختلف مردم در شناخت دوستان و همراهان واقعی جامعه مدنی برای تحقق ایرانی آباد و آزاد گردد. بدون تقویت جنبش مدنی مردم ایران مشروعه خواهان عقب نشینی نخواهند کرد.
بابک مهرانی
جمهوریخواه
۵۶۷۵۴ - تاریخ انتشار : ۲ شهريور ۱٣۹۲
|
از : مهناز
عنوان : ایراد قوچانی در کجاست؟
آقای کریمی، معمولا نوشتههای شما برای من روشن است، ولیمنظور این نوشته تان را درست نمیفهمم. اگر صرفاً اعتراض خود را به موضع آقای قوچانی بیان میکنید، به عنوان یک مخالف جمهوری اسلامی کاملا با شما موافقم. ولی اگر به منطق و استحکام نظریه قوچانی ایراد دارید بنظرم اشتباه میکنید.
موضع آقای قوچانی با توجه به تحولات سیاسی ایران منطقی تر و واقع بینانه تر از بسیاری از منتقدین و به اصطلاح "اپوزیسیون" رژیم است. آیا درست نمیگوید که در صحنه سیاسی ایران فقط دو گروه اصلاح طلب و اصولگرا حضور تاثیر گذار دارند؟ آیا درست نمیگوید که رشد "اعتدال گرایی" در طیف اصلاح طلب "رادیکالیسم" (مخالفت ساختاری با رژیم) را از صحنه خارج کرده؟ مگر چپهای به اصطلاح رادیکال در انتخابات اخیر فوج فوج به اصلاح طلبان مهندسی شده از جانب ولی فقیه نپیوستند؟
میفرمائید: "او همه را به التزام نسبت به حکومت ایدئولوژیک و مقام رهبری آن دعوت می کند و به محبوس کردن خود در یکی از دو طیف اصول گرایی و اصلاح طلبی حکومتی". خوب، مگر در این دعوت موفق نبوده؟ مگر روحانی خارج از این دو طیف بود، و مگرخود شما به رای دهندگانش "شادباش" نگفتید؟ درست است، همانطور که شما گفتید قوچانی هیچ مشکلی با ولی فقیه ندارد و ادعا نمیکند که خواهان تغییر نظام ولایتی است. نمیگوید که انتخاب روحانی یک "نه بزرگ" به ولی فقیه است! او افرادی نظیر خاتمی و رفسنجانی را همانگونه که خود هستند و میخواهند باشند میبیند و میپذیرد، و در حالی که این افراد هرگز خود را در مقابل ولی فقیه قرار نداده اند آنها را چنان مورد خطاب قرار نمیدهد که گویی اپوزیسیون ولی فقیه اند و قرار است به او "نه" بگویند (مقاله شما با عنوان "یک نامه کوتاه به آقایان خاتمی و هاشمی").
آقای قوچانی طرفدار جمهوری اسلامیست و مایل است که با "اعتدال گرائی سیاسی" دوام و بقای رژیم تضمین شود. از دید یک مخالف رژیم مثل من این موضع گیری گرچه ناخوشایند، ولی قابل درک است. آنچه فهمش مشکل تر است موضع گیری افرادیست که مدعی مبارزه با ولی فقیه اند ولی به هر سازی که میزند میرقصند. نهایتش با هر دست افشانی به خود تلقین میکنند که دارند به او "نه بزرگ" میگویند.
۵۶۷۴۹ - تاریخ انتشار : ۲ شهريور ۱٣۹۲
|
از : م حمیدی
عنوان : نوشتن برای نوشتن
آقای کریمی: نوشتن فقط برای نوشتن نیست . البته چندی است که برخی از روشنفکران چپ به این بنده خدا گیر داده اند. اما آقای قوچانی از همان آغاز که در فضای دوم خرداد و به کمک دوستانش از جمله پدر همسر شناخته شده اش چهره شد. چنین خطی را دنبال می کرده است که به مرور به تکامل رسیده است . به مهر نامه ، تیراژ ، تعداد و طیف خواندگان آن نگاهی بیندازید آنوقت پی خواهید برد که مطرح کردن این آقا در صفحات نشریه ای که می تواند به بسیاری از مشکلات دیگر ملت بپردازدچیزی جز فراهم کردن فضا برای فعالیت های گسترده تر او نیست.
۵۶۷۴۷ - تاریخ انتشار : ۲ شهريور ۱٣۹۲
|