یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

آفرینش استدلال - ناصر کاخساز

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : مسعود بهبودی

عنوان : تأملی در شیوه هماندیشی
یکی از معایب بیشمار خیلی ها به جای تأمل روی نظرات، به جای هماندیشی عینی با صاحب نظر، به جای مبنا قرار دادن اوبژکت (موضوع) شناخت، دست به یخه شدن با صاحب نظر است.
تعیین کننده اما خود نظر است و نه صاحب نظر.
صاحب نظر می تواند در نظر خود تجدید نظر کند.
نظر اما می ماند و موثر واقع می شود.
خواه بطور مثبت و خواه بطور منفی.
بعضی ها صاحب نظر را چنان به چارمیخ می کشند که انگار خود علامه بی عیب و نقص دهرند.
ولی نمی دانند که در روده درازی خود حتی جمله ای معنامند و منطقی بر زبان نرانده اند.
چالش فکری بهتر است که به چاه سوبژکتیویسم نیافتد.
و گرنه خطر آن می رود که سوبژکت (صاحب نظر) تخریب مکانیکی شود، بی آنکه اوبژکت (نظر) کمترین خدشه و خراش را بردارد.
ما بهتر است که تا دیر نشده، هماندیشی فرهنگ مندانه و متمدنانه را تمرین کنیم و بعد پاشنه دهن برکشیم و وارد میدان بحث شویم.
داشتن نظر نادرست که جرم و جنایت نیست تا صاحب نظر مورد یورش کور قرار گیرد.
هر نظری منشاء و علت طبقاتی دارد.
هنر کشف منشاء و علت طبقاتی نظرها و دفاع صادقانه از حقیقت عینی است.
با پوزش
۵۶۹٨۴ - تاریخ انتشار : ۱۲ شهريور ۱٣۹۲       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : یک پیشنهاد: خیلی خوب بود که جناب ناصر کاخساز عزیز و هم همفکران ایشان در این بحث شرکت می کردند و هرچه بیشتر مایه ی شفافیت
می گشتند. به نظر من اصلن مهم نیست که آدمی اشتباه کرده باشد. اشتباه مایه ی تجربه، به سازی و سازندگی است. مهم این است که انسان در هر حالی صادق باشد. عمومن در جهان و از جمله بین ایرانیان رسم است که سَمت گیر باشند. یعنی نه به سود حق و حقیقت و آزادگی، بلکه به سود گرایش فکری خود سخن بگویند. و این شیوه متأسفانه در جهان دو قرن ما رواجی آزار دهنده دارد. و نتیجه اش بیداد نظری است که ما گرفتار آنیم. یعنی بسیار آسان جنایت می کنیم و حتی آدم می کشیم ولی در خیال خود.

اگر روشنفگران مسئول ایرانی، رسمی صادقانه را رواج دهند که هدف آن فقط و فقط و فقط روشنگری باشد؛ یعنی حتی اگر بر ضد ماست، به ناحق به سود خود به سوی خود نکشیم، به جرأت می توان گفت: گامی بلند و تاریخی برداشته ایم.

شما اگر نه پیشاهنگ بلکه «پیشمرگ» شوید و این بحث را همینجا پایه گذارید، بسیاری از ما از جمله اینجانب خود را مدیون آن صداقت و روشنگری خواهم دانست. خواسته ی من این نیست که شما در مقاله ای جواب بگویید. پیشنهاد من این است که در همین بحث اگر ممکن است شرکت فعال داشته باشید، حتی اگر سد در سد به ضرر اندیشه ی ارایه داده شده از سوی باشد.

ما احتیاج زیادی داریم که شیوه های صادقانه ی بر خورد با یکدیگر را هرچه بیشتر رواج دهیم. این کار حتی اگر به ضرر ماست، در بلند مدت بی هیچ تردیدی به سود ما خواهد بود.

دست شما و همه را گرم می فشارم.
پیوسته پیروز و شاد باشید
با احترام و ادب ویژه
لیثی حبیبی - م. تلنگر
۵۶۹۷۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱٣۹۲       

    از : احمد احمدی

عنوان : فلسفه خوانی که هیچگاه فلسفه را نفهیمد!
آقای کاخساز سالهاست که فلسفه می خواند. احتمالا اخیرا مشغول خواندن "فلسفه عملی" بوده است و با "کریستیان وولف" آشنا گشته است. وی، سالهای سال در حوزه ی نظری گردش کرده است و اصلا متوجه ی خبط "فلسفی" مخالفین رژیم نشده است و حالا ناگهان "وولف" به یاری وی آمده اند.
آقای کاخساز حتی راوی خوبی برای فلسفه هم نیست، وی بیشتر تاجر فلسفه است، یک تاجر بد. تاجری که کالاهای بنجلی را عرضه می کند و فقط از عرضه ی آن لذت می برد. وی اخیرا در سایت "ایران امروز" (که هیچ کامنت انتقادی را درج نمی نماید!!!) دو ویدئوی بی تصویر از خود عرضه کرده است و در آن به تشریح "فلسفه عملی چیست؟" و رابطه ی آن با انتخابات اخیر و مبارزه با جمهوری اسلامی برای "سرنگونی" پرداخته است و اینکه مخالفان (مخالفان!!!) رژیم بسیار عقب مانده اند و هنوز فلسفه عملی را نشناخته اند و همچنان در چهارچوب فلسفه نظری مانده اند!!!
این هم لینک این درس فلسفه برای سرنگونی جمهوری اسلامی: (اعداد را باید به لاتین تبدیل نمایید)
http://www.iran-emrooz.net/index.php/think/more/۴۷۱۲۸

من قصد ورود به فلسفه عملی را ندارم. اما آقای کاخساز مانند یک مربی درجه ی یک فوتبال، دست به تشریح "اشتباهات" مخالفین جمهوری اسلامی زده و به آنها نشان می دهد که در برابر تیم مقابل - جمهوری اسلامی - باید چه تاکتیکی را اتخاذ کند، تا به پیروزی برسند.
آقای کاخساز، معلوم نیست بر اساس فلسفه ی عملی خود چه مبنائی برای ارائه ی این رهنمود دارد؟ وی بر چه اساسی "طرفدار" گروهی است که در پی سرنگونی گروه دیگری هستند؟
آقای کاخساز گویا هرگز فلسفه را نفهمیده اند و قطعا ناتوان از درک این مساله ابتدائی در فلسفه هستند که رژیم جمهوری اسلامی هست، زیرا همین مخالفین وجود دارند( علیرغم آنکه خود وی اعلام کرده است که این رژیم هنوز پابرجاست، چون مخالفین از جنس خود این رژیم هستند!) و این مخالفان وجود دارند، چون جمهوری اسلام وجود دارد!!!
ایشان انگار ناتوان از درک این حقیقت تلخ هستند، که وظیفه ی فلسفه این نیست که از دو روی سکه، از یک طرف جانبداری کند. اینکه فلسفه باید به نفی و محو هردو بپردازد. فلسفه، بازی فوتبال نیست که کسی از تیم منچستر یونایتد خوشش بیاید و مانند یک "مخصص" کمک کند که بر تیم مقابل پیروز شود.
چنین فلسفه ای، یک تبهکاری محض است.
در نظر بگیرید، همین "فیلسوف" محترم می تواند چنین رهنمودهائی را به تیم های مختلف بدهد: مثلا آقای مورسی در برابر ارتش...مجاهدین در برابر خامنه ای...حزب توده در برابر مثلا اقلیت...
آقای کاخساز متاسفانه متوجه نیست که نباید در جایگاهی قرار بگیرد، که به نیروهای مشخصی (واقعا نیروهای مخاطب آقای کاخساز چه کسانی هستند؟) رهنمود سرنگونی نیروی دیگری را بدهد. این دو نیرو در برابر هم قرار گرفته اند، زیرا از یک جنس هستند. زیرا همزاد هستند!
فلسفه چنین وظیفه ای را هیچگاه در مقابل خود قرار نداده است.

آقای کاخساز خیلی دوست دارند "پدر" جنبش و مردم ایران باشند و زمانی گرفتار این توهم شده بودند که وظیفه ی روشنگری "فلسفی" وی بپایان رسیده است و مردم به اندازه ی کافی مقالات مشعشع فلسفی وی را خواند ه اند و حالا زمان تشکیل حزب فرا رسیده است، مقالاتی را در این زمینه نگاشت، ولی پس از ماهها بی توجهی، بدون "فلسفه عملی" انتقادی، "قایمکی" همه چی را به دست فراموشی سپرد.

آقای کاخساز شاید بهتر است که بجای این همه تقلاهای بی ثمر، یا به مطالعات خود ادامه داده و از آن لذت ببرند، (چه اشکالی دارد که فقط لذت ببرند؟) و یا اعلام بازنشستگی نمایند.
هیچکس به ایشان نخواهد گفت که "پاسیو" شده اند. از هیچ انسانی انتظار نمی رود که دنیا را جابجا نماید. چنین کاری، وظیفه ی تبهکاران است.

هنرمندان گاهگاهی مراسمی می گذارند و از زندگی هنرمندانه این یا آن هنرمند تجلیل می نمایند. اگر چه شناسنامه ی "سیاستمداران" ایرانی سراپا منفی است و بجز نفرت و شعار چیزی در آن مشاهده نمی شود، اما بد نیست که اینکار در مورد برخی از "روشنفکران" نیز صورت بگیرد و "فعالان" سیاسی از کسانی چون آقای کاخساز دعوت نموده و از تلاشهای وی سپاسگزاری نمایند، تا وی نیز با "خاطری آسوده" بقیه زندگی اش را در آرامش بسر ببرد.
اینکار البته می تواند برای آقای کاخساز و بسیاری از "تحلیل گران برجسته ی ایران و جهان" - که سردرگم اوضاع پیچیده ی کنونی شده اند و دربدر می گویند که همه "چراغ خاموش" جلو می آیند- می تواند مفید باشد.
هیچکس از اینان انتظاری ندارد. گاهی ساکت ماندن و تماشا کردن به از تولید آنچه که...:
"انسان به همان نسبتی که در تولیدش بازتابانده می‌شود در آن مضمحل می‌شود. این مضمحل شدن است که لذت می آفریند، که انسان را میرا می‌کند. نامیرا لذت را نمی‌شناسد.

وه که!
۵۶۹۶۴ - تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱٣۹۲       

    از : علی شهبازی

عنوان : پدر معنوی فاشیسم حضرت نیچه
بهبودی گرامی قبل از هر چیز بایستی اذعان کنم این نوشته از نظر فرم زیباست اما به هیچ عنوان فوق العاده زیبا نیست!!!

متاسفانه نه تنها رد پای نیچه در سراسر نوشته مشهود است بلکه عضو موثر و مبارز گروه فلسطین که سالیان متمادی در زندان رژیم گذشته بوده است. پا را از حد خود فراتر گذاشته و نه تنها نام پدر معنوی فاشیسم را با نهایت احترام بکار می برد بلکه به این دشمن بزرگ زحمتکشان و دوست و همراه نخبگانی که انگبین سعادت بشری را مکیده اند، استناد می کند.

دریغا که باورش دشوار است که این نوشته از ضعف تئوریک سرچشمه گرفته باشد. اما امیدوارم که جناب کاخساز به علت عدم شناختی که از نیچه داشته اند، اینچنین بی پروا مبلغ پر و پا قرص ایشان گشته اند. اگر چه در قسمتهایی از این نوشته، این جناب نیچه است که بر کلام کاخساز عزیز جا خوش کرده و سخن می گویند:

"مشاهده، کاخ پوشالی تساوی را درهم می‌ریزد.
حوا گفت: مشاهده به تساوی چه ربطی دارد.
مار گفت: تشخیص تفاوت ها کارکرد دیدن است. اگر تفاوت ها را نبینی به این معنا ست که نگاه می‌کنی اما نمی‌بینی. تشخیص شباهت و تساوی مرحله‌ی بعدی تشخیص تفاوت‌ است. یعنی شباهت‌ها را انسان پس از تشخیص تفاوت ها تشخیص خواهد داد."

مگر نیچه جز این می گوید. آیا این نوشته جز تاییدی بر اختلافات طبقاتی و سوار شدن نخبگانی بر گرده ارتش زحمتکشان، پیام دیگر را هم در خود به همراه دارد؟

آری دارد! عدم شهامت نیچه را.

حداقل نیچه با نهایت شهامت و به طور آشکار تودهء زحمت را خس و خاشاک می خواند و طرفداران عدالت را رتیل.

حداقل نیچه بدون هراس می گوید: هر چه فاصله طبقاتی بیشتر، بهتر.

حداقل نیچه بدون ترس می گوید: ابر مرد او دشمن راستین عدالت است.

اما جناب کاخساز از چنین شهامتی بری است و خود را در پشت بهشت و حوا و مار و آدم پنهان می کند تا دشمنی اش با عدالت را سر پوشیده بر زبان بیاورد.

امید که این نوشته تاثیر گذرایی باشد که پدر معنوی فاشیسم بر ایشان گذاشته و در آینده شاهد باشیم که ایشان با سه من سریش هم که شده با فاشیستها هم آوا نخواهد گردید. با مهر
۵۶۹۴٣ - تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱٣۹۲       

    از : مسعود بهبودی

عنوان : سرشتی به نام نژاد وجود ندارد. کار تشکیل دهنده ماهیت و سرشت انسان است.
این نوشته ناصر کاخساز اگرچه بلحاظ فرم فوق العاده زیبا ست، ولی خالی از ایرادات تئوریکی (نظری) جدی نیست.
این اولین نوشته از ایشان است که ما می خوانیم.
اگر بخت یار باشد، باید این نوشته مورد تأمل و تحلیل قرار گیرد.
در جمله « مار گفت: دانایی اما دردسر بسیار با خود می آورد.
همانگونه که فیلسوف نیچه بعدا خواهد گفت آنهمه بلا را دانایی بر سر ادیپ (خواهد) آورد. »
مار ناصر کاخساز اما نمی گوید که نیچه موسس ایراسیونالیسم (خردستیزی) و پدر معنوی فاشیسم و راسیسم و بربریت و انسان ستیزی و تجلیل کننده نابرابری های اجتماعی است.
مار ناصر کاخساز اما نمی گوید که نیچه مبلغ سینه چاک ابدیت نظام بردگی است:
اقلیت انگشت شمار ابربشر از جنس هیتلر و گوبلز و موسولینی و اکثریت زباله به نام پرولتاریا (توده های مولد و زحمتکش)
ناصر کاخساز ضمنا از « نامیرا شدنِ نژادِ شما » سخن می گوید و احتمالا تحت تأثیر نیچه ها و آدولف ها به مقوله بیولوژیکی نژاد رسیده اند.
انسان اما با و علیرغم تنوع نژادی انسان است.
انسان مقوله ای نوعی است.
نژادها در جامعه جای خود را به طبقات اجتماعی داده اند.
ایراد بینشی ـ اسلوبی (متدیکی) دیگر ناصر کاخساز، تفکر متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) ایشان است.
در این زمینه هم کمترین تفاوتی با نیچه ها ندارند.
تفاوت و تشابه و میرائی و نامیرائی و غیره در داربست دیالک تیکی درخور خویش وجود دارند و نه در ایزولاسیون تحمیلی از سوی ناصرها:
دیالک تیک هویت و تفاوت
دیالک تیک کثرت و وحدت
دیالک تیک تنوع و وحدت
هستی بطور کلی جولانگاه دیالک تیک عینی است.
نظرات معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) ناصر نیز قابل تأمل و تحلیل اند.
۵۶۹۲٣ - تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱٣۹۲       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱۵)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست