از : بانو صابری
عنوان : سرگذشتی ناتمام
عاطفه جان، بر نامه شما زار زار گریستم. بر زندگی ناتمامی که در بیست و هفت سالگی ناجوانمردانه و نازنانه گسسته شد. زندگی ناتمامی که به ابدیت پیوست و نه تنها فراموش نشد که هر لحظه با هر گلسرخی رشد کرد، بالید و عطر پراکند و در طول تاریخ جاودانه شد. خسرو برای من همواره عزیز و گرامیست. یاد خسرو و کرامت جاریست. اما حسرت نبودنشان تا وقتی که زنده ایم همراه با بغضی و چشمی به اشک نشسته با ماست. صمیمانه بر دستانت بوسه میزنم.
۶۰۷۱۵ - تاریخ انتشار : ۲۹ بهمن ۱٣۹۲
|