از : اروان کیانی
عنوان : اقای کیمیایی کارگردان خوبی است ولی سن خودشان را نمیداند
اروان کیانی
کیمیایی متولد ۱۳۲۰ میباشد و فروغ در سال ۱۳۴۵ فوت کرده حالا چگونه کیمیایی در این سال ۱۹ سال دارد باید اول پرتقال فروش را پیدا کرد
خوب اینجوری حساب میکنیم
۱۳۴۵-۱۳۲۰=۲۵ با این حساب اقای کیمیایی ۲۵ ساله میباشند و چرا خودشان را ۱۹ ساله میدانند دیگر از عجایب است
۶۲۶٨٣ - تاریخ انتشار : ۹ خرداد ۱٣۹٣
|
از : مازیار طبری
عنوان : نظر نه، نقل قول
سایت طلایی می نویسد:
""پوران فرخزاد در گفت و گو با «تابناک»، درباره وقایع منجر به غسل فروغ تصریح نمود: اینکه در زرنگه مرده شور نبود، درست است و پس از این، فروغ را به ظهیرالدوله آوردند. در ظهیرالدوله یک چتی کوچک و متروکی که انگار صد سال است کسی آنجا نرفته، وجود داشت که فروغ را آنجا بردند و مقداری طول کشید که کسی بیاید برای غسل و در نهایت زنی را پیدا کردند که آمد و غسل فروغ را انجام داد.
وی تاکید کرد: تنها من به همراه دختر عمهام، احمدرضا احمدی، علیرضا میبدی و اسماعیل نوری اعلاء (نوری اعلاء را مطمئن نیستم) حضور داشتیم که رفتند و فروغ را برای آخرین بار در آن اتاق دیدند. دختر عمهام اصرار کرد که برای آخرین بار بیا و فروغ را ببین و گفت: «مثل ماه شده است» و من نتوانستم بروم و از آنجا آوردند و به خاک سپردند. شاهد حرفهای من هم اشخاصی که نام بردم، هستند""
۶۲۶۷٣ - تاریخ انتشار : ۹ خرداد ۱٣۹٣
|
از : نادر سلیمانی
عنوان : فرج باز فیل هوا کرده!
این رفیق ما فرج سرکوهی اغلب بدون توجه به اصل موضوع، بی خود آتشی می شود و فیل هوا می کند. به خصوص که این اواخر دچار بیماری «ضد چپ بینی» شده و هر که حرفی بر خلاف نظر او بزند، به او مُهر «ضد چپ» می زند. بگذریم.
اما اصل موضوع که ار نگاه «تیزبین و نقاد!» فرج پنهان مانده آن است که ماجرای دیدار مسعود کیمیایی با شاملو ساعدی و بقیه نویسندگان و «تقسیم کار» دقیقاً به اوایل انقلاب باز می گردد که هنوز بلبشو و سردرگمی برقرار بود و آخوندها هنوز همه چیز و همه جا را اشغال نکرده بودند. این دوستان هم می خواستند به اصطلاح سهم خود را از انقلاب بگیرند و در محدودهایی که به حرفه آنها مربوط بود، وارد عمل شوند. کیمیایی در تلویزیون و نویسندگان در اداره ای که در وزارت فرهنگ و هنر آن زمان کارش ممیزی کتاب بود. خیلی ساده: اینها می خواستند با رفتن به این نهادها و تأثیرگذاری انقلابی بر فعالیت های این نهادها، تعهد خود به فرهنگ و هنر و ادبیات را نشان دهند.
پس رفتن شاملو و دیگران به «اداره نگارش» به معنای ادامه سانسور نبود، بلکه ممانعت از ادامه سانسور بود. به همین سادگی.
۶۲۶۶٨ - تاریخ انتشار : ٨ خرداد ۱٣۹٣
|
از : پوری سریر
عنوان : «پوران فرخزاد» خواهر بزرگ «فروغ فرخزاد»، و تشریح جزئیات غسل «فروغ فرخزاد»،
«پوران فرخزاد» خواهر بزرگ «فروغ فرخزاد»، ضمن تشریح جزئیات غسل «فروغ فرخزاد»، گفتههای تازه «مسعود کیمیایی» درباره غسل دادن فروغ را از اساس تکذیب کرد و خواستار رعایت صدق گفتار در بیان روایتهای اینچنینی شد.
به گزارش «تابناک»، مسعود کیمیایی در گفت و گوی تازهای، سخنان عجیبی را بر زبان آورده و برخی از شخصیتهای تاریخی را به شکل باورنکردنی به گوشههایی از زندگیاش گره زده است. او در بخشی از این گفت و گو عنوان میکند: «گرایش به چپ گرایش غالب آن روزگار بود من بحثهای زیادی با باقر پرهام داشتم. قبلتر، با (امیر پرویز) پویان داشتم...» و در بخشی دیگر از صادق هدایت وام میگیرد. همه اینها قابل پذیرش و هضم است، تا آنجا که پای فروغ فرخزاد به میان کشیده میشود و مسعود کیمیایی در مقام غسل دهنده فروغ و چهره موثر در تشییع این شاعر جوان حضورش را برای نخستین بار مطرح میکند.
مسعود کیمیایی در این رابطه میگوید: «فروغ فرخزاد در حادثه رانندگی سرش به جدول میخورد و کشته میشود. باید فردا برویم از پزشکیقانونی جنازهاش را تحویل بگیریم و تشییع کنیم. اتومبیل خواهرم را میگیرم. ۱۹سالهام. تصدیق رانندگی ندارم. همه سوار میشوند. «محمدعلی سپانلو»، «مهرداد صمدی»، «اسماعیل نوریعلا» و «احمدرضا احمدی». راه میافتیم به سمت پزشکیقانونی. جنازه را با آمبولانس حمل میکنند. تند میرود. همه جا میمانند.»
کیمیایی ادامه میدهد: «جا ماندهها میروند ظهیرالدوله. ما بهدنبال آمبولانس میپیچیم زرگنده، آنجا یک غسالخانه هست. مردی از غسالخانه بیرون میآید. میگوید: غسال زن نداریم. باید به مرحوم محرم شوید. خطبهای خوانده میشود. دونفر از ما به فروغ محرم میشویم. میشویم برادران او. روی او آب میریزیم. (لحظهای سکوت) مگر میشود کسی این حوادث را دیده باشد و دروغ بگوید؟ مگر میتواند به خود اجازه دهد چیز دیگری بگوید؟ فیلمساز آینده این سرزمین است. اصلا مگر میتواند از اینها خلاص شود؟»
«پوران فرخزاد» خواهر بزرگ «فروغ فرخزاد» از اساس این موضوع را تکذیب کرد و تاکید نمود حتی در نزدیکی محل غسل فروغ نیز مسعود کیمیایی حضور نداشته است.پوران فرخزاد در گفت و گو با «تابناک»، درباره وقایع منجر به غسل فروغ تصریح نمود: اینکه در زرنگه مرده شور نبود، درست است و پس از این، فروغ را به ظهیرالدوله آوردند. در ظهیرالدوله یک چتی کوچک و متروکی که انگار صد سال است کسی آنجا نرفته، وجود داشت که فروغ را آنجا بردند و مقداری طول کشید که کسی بیاید برای غسل و در نهایت زنی را پیدا کردند که آمد و غسل فروغ را انجام داد.
وی تاکید کرد: تنها من به همراه دختر عمهام، احمدرضا احمدی، علیرضا میبدی و اسماعیل نوری اعلاء (نوری اعلاء را مطمئن نیستم) حضور داشتیم که رفتند و فروغ را برای آخرین بار در آن اتاق دیدند. دختر عمهام اصرار کرد که برای آخرین بار بیا و فروغ را ببین و گفت: «مثل ماه شده است» و من نتوانستم بروم و از آنجا آوردند و به خاک سپردند. شاهد حرفهای من هم اشخاصی که نام بردم، هستند.
فرخزاد ضمن اظهار تعجب از روایت مسعود کیمیایی از این واقعه متذکر شد: با کمال احترامی که برای آقای کیمیایی قائلم، گفتههایشان را تکذیب میکنم و متاسفانه تمام اینها که گفتهاند، داستان است. ایشان هیچ نقشی در غسل فروغ نداشت و من یادم نمیآید اصلاً ایشان را دیده باشم. تصاویر این تشییع جنازه نیز ثبت شده و مشخص است که جایگاهها چگونه بوده است.
پوران فرخزاد در انتها یک خواسته به حق را در میان گذاشت و گفت: از همه درخواست میکنم برای کسب شهرت یا در جایگاه شهرت ماندن، راههای دیگری بیابند و خانواده من را رها کنند. من اهل جاروجنجال و مبارزات مطبوعاتی نیستم و به همین دلیل توقع دارم، مطالب اینچنینی نیز بیان نشود.
۶۲۶۶۷ - تاریخ انتشار : ٨ خرداد ۱٣۹٣
|
از : فرج سرکوهی
عنوان : توضیح برای دوستان
یک توضیح برای دوستان
زمانی آقای کیمیاپی هنرمندی خلاق معترض و مستقل بود. در ان روزگار در ادینه با او مصاحبه کردم . چند نقد مثبت نیز در باره کارهای او نوشتم. بعد کیمیاپی فیلم های چون ضیافت و سلطان را ساخت. قهرمانان مثبت این فیلم ها ماموران وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی هستند . فیلم ها اثاری تبلیغانی هستند علیه نقد و انتقاد و به سود وزارت اطلاعات. در /ایان بندی یکی از فیلم ها از سعید امامی و... تشکر شده بود .. ان زمان در ایران بودم. ادینه ُ من و دیگران رابطه خود را با او قطع کردیم . بداستان ها بسیار است ... بعدتر اقای مطلبی دستیار او از حضور سعید امامی در صحنه های فلیم برداری ها خبر داد و از ...... نوشتم که دوستان هر دو بعد و هر دو جنبه سابقه اقای کیمیاپی را بببینند. ادمیان تغییر می کنند و جهت تغییر متنوع است
در این بحث مساله عمده من دروغ گوپی او است و تخریب چهره ساعدی و شاملو .
۶۲۶۶۵ - تاریخ انتشار : ٨ خرداد ۱٣۹٣
|
از : سعید ح.
عنوان : برای گوزنها
آقای سرکوهی عزیز، نوشته شما را خواندم و همینطور گفتگوی آقای کیمیایی را. من فکر میکنم شما در داوری خود به یک نکته کم توجه فرموده اید، و آن اینکه کیمیایی، دسته کم در بخشی از گفته های خود، از سرگذشت نسل خود می گوید، نه حتماً از سرگذشت خود به عنوان یک شخص حقیقی. او از فضای فرهنگی و سیاسی نسل خود، که پر از "اضطراب" بوده، از آدم های زمان خود در تهران با محله های قدیمی و روابط اجتماعی خاص اش می گوید. آنجائیکه هم که او می گوید، با فلان کس مستقیم سرکار داشته یا در فلان جا بوده است، اسم و آدرس می دهد. برخی از این افراد هنوز زنده اند و می توانند، گواهی به درست یا نادرست بودن گفته های آقای کیمیائی بدهند. باید کمی منتظر ماند. نکته دیگر آنکه هر انسان سالمی می تواند از سن چهار سالگی ، هر آنچه که خود با آن مستقیم درگیر بوده یا پیوند داشته کم و بیش بیاد آورد، چه برسد به انسان ۱۰ یا ۱۲ ساله. در ضمن فراموش هم نکنیم که در شرایط اجتماعی-سیاسی و تاریخی خاصی، سن دخالت در سیاست و مسائل اجتماعی می تواند تا مرز سن نوجوانی پائیین آید، به مانند سالهای انقلابی ۵۶ و ۵۷ نقش گسترده دانش آموزان در راهپیمایی خیابانی و تعداد کشته شدگان دانش آموز در این سالها گواه بر این حقیقت است. بهر حال. به باور من مسعود کیمیایی، چپ ستیز نیست و هیچ گاه هم نبوده. همیشه از چپ ها، بویژه از چپ های فرهنگی به احترام یاد کرده و در همین گفتگو هم همین کار را می کند. کیمیایی هم به مانندبرخی از هنرمندان مستقل اینجا و آنجا اشتباه کرده و در این گفتگو هم به اشتباه خود اعتراف می کند. تا آنجائیکه یکی از کارمندان اخراجی رادیو و تلویزیون در ساله های پیش به من گفت، کیمیایی هیج نقشی در اخراج ها این اداره نداشته است. جان کلام اینکه او برای من یک هنرمند مستقل است با تمامی اشتباه کاری و ندانم کار های اش. او از جنس بسیاری از چپ های سابق که امروزه از گذشته خود پشیمان هستند، هم نیست، او هنوز که هنوز است کارگردان بیاد مانند ی "قیصر" و "گوزنها" است و از این بابت هم اصلاً شرمنده نیست.
با آرزوی موفقیت برای شما
س.ح.
۶۲۶۶۴ - تاریخ انتشار : ٨ خرداد ۱٣۹٣
|
از : بی نام
عنوان : وظیفه ی مصاحبه کننده
با نظر آقای سرکوهی در مورد وظیفه ی مصاحبه کننده در به چالش طلبیدن مصاحبه شونده هم موافقم. تصور کنید یک مصاحبه ی تلویزیونی تیپیکال را در خارج کشور: مصاحبه شونده مرتب لاف گذشته اش را میزند و از عملیات محیر العقولش میگوید اما تمام شاهدان این عملیات یا مرده اند، یا ترور شده اند و یا اعدام!!!!!! مصاحبه کننده نه تنها لام تا کام نمیگوید بلکه روغن داغش را هم برای مصاحبه شونده بیشتر میکند!!. آنگاه من بیننده فکر میکنم که براستی از دو طرف به شعور من بیننده توهین شده است.
۶۲۶۵۹ - تاریخ انتشار : ٨ خرداد ۱٣۹٣
|
از : امیر شکاری
عنوان : کیمیای ِمن
انقدر سخت نگیرید ، بگذارید خودش توضیح دهد، بااینحال من استاد کیمیایی را خیلی دوست دارم.«من تو را دوست دارم و شب از ظلمتِ خود وحشت می کند!»ا.بامداد
این هم «گفتگوی صریح» آقای کیمیایی با روزنامهی شرق
http://www.sharghdaily.ir/?NPN_Id=۴۱۲
۶۲۶۵٨ - تاریخ انتشار : ٨ خرداد ۱٣۹٣
|
از : حسن بنا
عنوان : مدافعین معصوم !!! فرهنگی کاران امنیتی
پارانویای سرکوهی را پایانی نیست؟ آغازش مگر کجا بود؟ آنجا که فرهنگی کاران امنیتی را برملا کرد؟ خدم و حشم کشی و دستاویزی به همه تکنیکهای ضد رسانه ای هم کارگر نیفتاده که اینک سرکوهی گرامی را متهم به اختلال روانی(پارانویا) میکنید؟
حضرات خشونت ستیز، این است مثالی از پایبندی شما به شعارهای صد من یک غاز خودتان . وقتی پای دفاع از منافعتان در میان است همه چیز برای شما مجاز است و هر نوع خشونت کلامی و اتهام شخصی هم از طرف شما اشکالی ندارد.
حنایتان رنگی ندارد. به کار خود مشغول باشید اما دیگران را مثل خودتان فرض نکنید.
۶۲۶۵۷ - تاریخ انتشار : ٨ خرداد ۱٣۹٣
|
از : بی نام
عنوان : درود بر آقای سرکوهی
درود بر آقای سرکوهی و پرتو افشانی شان بر این مُهملات. توجه کنید که این روزنامه ی شرق همانی است که نوشته بود رامین جهانبگلو از اتهاماتش همکاری با پرویز شاپور در راستای یک کودتای فرهنگی بوده.
آقای کیمیایی در این مصاحبه میگوید که در روز مرگ فروغ فرخزاد او که ۱۹ ساله بوده با محرم شدن بر فروغ اجازه یافته در غسالخانه بر تن او آب بریزد. او در این هنگام در واقع ۲۵ ساله بوده. او از جنازه ی فروغ نیز برای کسب اعتبار نمیگذرد.
نکته ی دیگر اینکه خالی بندی و بزرگنمایی خود تنها مختص "روشنفکرنمایان" داخل کشور نیست. چند تایی از این آقایان و خانم های خارج کشوری چنان دچار عقده و توهم اند که کم مانده شروع فعالیت های سیاسی اجتماعی خود را به دوران جنینی (یعنی موقعی که در درون رحم مادرشان بودند) تقلیل دهند!!! به دروغهایی اینچنین که بر همگان نیز آشکار است میتوان تنها "چرندیات تهوع آور" نام نهاد.
۶۲۶۵۵ - تاریخ انتشار : ٨ خرداد ۱٣۹٣
|