از : البرز
عنوان : با مقید کردنِ ذاتِ انتقاد به قید، از منتقدین سلب آزادی می کنی
آقای رستمی گرامی، از فحوای ظاهر تند اظهارات شما، میتوانم درک کنم، که از پشتیبانان سانسور و خودسانسوری نیستی، اما بی آنکه خود بخواهی، با نشاندن کلمات تخریب و انتقاد در کنار هم، و از این راه، با مقید کردنِ ذاتِ انتقاد به قید، از منتقدین سلب آزادی می کنی
و به راستی به حقیقتی واقعی اشاره کرده ای، دنیای دیجیتال پیرامون ما تأثیر شگرفی در کاستن از شدتِ بی رحمی و ویرانگری سانسور داشته، و نیز وجودِ منابع اطلاع رسانی وسیع در اینترنت خودسانسوری را تقلیل داده است. اما موضوع جاری در این نوشتار نشان می دهد، که دنیای دیجیتال هنوز نتوانسته سانسور و خودسانسوری را در جامعه ایرانی به قطع یقین از بین ببرد
۶۵۶۵۶ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣۹٣
|
از : دوست
عنوان : دورنمای این مسیر؟
امیرجان
به کجا چنین شتابان؟ واژگانت، لحنت، خشم درکلامت برای من که دوستدار تو بوده ام ناآشناست. باورم نمی شود این جملات از زبان تو جاری شده است. نقد و اختلاف نظر و .... سر جای خود، اما نوشته های تو بیشتر به فریادهای عصبی می ماند تا نوشتن برای راه گشایی، تا دلسوزی برای سرنوشت جنبش مردم ایران، تا وفاداری به علائق یاران جانباخته. همیشه می توان نقاد بود و حرمت نگاه داشت. به کجا می روی دوست من؟ ....
۶۵۶۵۴ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣۹٣
|
از : خواننده
عنوان : دایه مهربانتر از مادر
آقای اطیابی
آیا فکر کرده اید که چرا خود سیاوش این نامه را در معرض دید عموم نگذاشت؟ نکند دسترسی به رسانه ها نداشت؟ او که خود عضو تشکیلات بود و از نزدیک با مسائل و مشکلات روبرو بود نخواست دامنه اختلافات را به عرصه عمومی بکشاند و یا هر مصلحت دیگری که خودش بدان معتقد بود. شما که گویا به گفته خودتان عضو این تشکیلات نیستید انگار بیشتر از سیاوش سینه به تنور می چسبانید و کاسه داغتر از آش شده اید. اما ای کاش کمی هم از روش و منش سیاوش می آموختید. البته قیاس مع الفارغ است زیرا او عمری را با عشق و محبت و ایثار در این راه گذاشت. هنرش را زندگی شخصی اش را و همه امتیازاتی که می توانست به واسطه توانمندی ادبی اش به کمال داشته باشد را وقف اعتقاداتش کرد و نهایت سرخوردگی و آزردگیش همین نامه ای است که شما پیراهن عثمان کرده اید و ماه هاست مشغول جار زدن آن هستید. همه ما مدتی در این صحنه هستیم و ناگزیر روزی خارج خواهیم شد. سیاوش نقش بسیار ی در این صحنه از خود به جا گذاشت. شما چه؟ فعلا که رسالت خود را در افشاگری و تحقیر و هتاکی به جریانی می دانید که نه اعتباری برای آن قائلید و نه کارکردی برای آن متصور هستید. بقیه مسائل اپوزیسیون هم که ماشاالله گل و گلاب است و نیازی به نقد و بررسی و نظر ندارد. شاید هم راحت ترین کار همین باشد که بعد از ۵سال زندان کشیدن رسالت خود را در بیست وشش سال بعد از آن (البته ببخشید چون یک ۱۰-۱۵ سالی خبری از شما نبود و گویا جنبش تعطیل اعلام شده بود) هتاکی و فحاشی به جریان سابقا مورد علاقه تان قرار دهید. البته بد هم نیست، قبلی ها هم از یک نقطه ای مانند شما شروع کردند. بعضی ها بعد از یک سال بعضی بیشتر. اما مابقی عمرشان صرف مرور همان خاطرات و نان خوردن از فحاشی به آن تجربه شان بود. البته خریدار هم دارد. هرکس نداند شما خوب می دانید.
آقای اطیابی ، با هر نگاه و نقد و نظری که دارید و البته از نظر من محترم است اما بدانید شیوه و رویه ای که برای ترویج آرای تان در پیش گرفته اید بسیار ناپسند و مخرب است و عاقبت آن نیز معلوم است. انرژی و توان خود را مصروف شیوه های موثرتر، مسئولانه تر و بدور از حب و بغض هایی کنید که در تمام نوشته هایتان موج میزند. شیوه شما درست نیست.
۶۵۶۵٣ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣۹٣
|
از : امیر هوشنگ اطیابی
عنوان : بازگویی وقایع تاریخی «لجن پراکنی» است!؛ ایجاد کردنش چه؟
«آیینه دار سیرت و سیمای روزگار!
من خوشه چین کشته ی دهقانم.
من بازگفت هر سخن و سرگذشت را
- آنچم سپرده اند -
در پیشگاه داد به پیمانم!»- مهره ی سرخ سروده ی سیاوش کسرایی
زمانیکه وقایع تاریخیِ «لجن» بار و «مشمئز»کننده ایجاد می شود، طبیعتا بازگو کننده اش نیز متهم به لجن پراکنی می شود. اما پذیرفتنش سخت است که لجن تولید شده و همین امروز هم می شود. مشکل زمانی است که سعی وافری می شود که آنقدر از نظرها پنهان و آنقدر انبار شود تا نه تنها حزبی بلکه ناگهان کشوری یا مجموعه کشورهایی را در خود غرق کند. آشکار کردن لجن و فاضلاب می تواند کشتزارها را همواره بارور کند اما پنهان کردنش هم موجب بیماری است هم موجب غرق شدن در آن و بی حاصلی کشتزار. همین کاری که رژیم ولایی یا هر رژیم دیکتاتوری دیگری می کند: پنهان کردن فساد و تباهی تا جایی که سراسر جامعه را آلوده کند.
ضمنا نه برای آقای رستمی بلکه برای خوانندگان گرامی تصریح می کنم که اینجانب احساسم با ایشان در این زمینه یکی است: «خوشحال می شوم که... در رهبری» حزبی- که پس از شهید شدن رهبری و کادرهای شایسته ی آن به دست رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی- به سوی ویرانی هدایت شده و شما مدافعش هستید نیستم و هیچگاه حتی به عنوان عضو هم در آن نبوده ام که بخواهم «از آن بیرون افتاده» باشم. اما همانطور که کسرایی در نامه اش گفته تصریح می کنم که:
«در طولِ مدتِ ... عضویتم با حزبم نیز روراست و یگانه و به حزبم وفادار و خدمتگزار بوده ام و به خاطر آن زندگی ام را کف دست گذاشته ام؛ ... و نکته ی دیگر آن که از این پس نیز خاکستر را از سوزاندن نترسانید که در این عشق ما سال هاست که برباد رفته ایم.... و این است مرزی که مرا از شما جدا می کند: هرکسی به راه خویش می رود، من به راه توده می روم.» و به راه حزبی خواهم رفت که تاریخ پر افتخاری از پیوندش با مردم دارد و به طور جدی خطاهای فاجعه بار گذشته ی خود و سیستم سوسیالیستی جهانی را، به جای پنهان کردن و توجیه، به طور آشکار، همه جانبه و با بی رحمی بررسی خواهد کرد و از آن درس خواهد گرفت؛ و نه تنها با خود بلکه با مردمی که می خواهد مدافعش باشد روراست، صدیق و صریح خواهد بود.
۶۵۶۴۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣۹٣
|
از : سیاوش چشم آبی
عنوان : آرزویی که شاید روزی برآورده شود
بادرود روزگاری بود که من هم یک چپی بودم درست مانند زنده یاد انسان شریف سیاوس کسرایی من هم بریدم ولی هیچگاه از میزان علاقه ام نسبت به انسانهای پاک باز وراهیان سوسیالیزم کاسته نشد قصد من همترازی با سیاوش کسرایی نبود فقط می خواستم از شکل وعلت بریدن گفته باشم همانطورکه در عنوان این نوشته بعرض رساندم حداعلای درجه برای آرزوی که شاید برآورده شدنش محال شده باشد وبرای عده زیادی مانند من دست نیافتنی باشد ولی آرزوی محال که محال نیست برهمین اساس شاید بد نباشد وسایرین را هم در جریان آرزوی خودم قرار بدهم ازدیدگاه هر نیروی چپی سرمایه داری بدترین وضدانسانی ترین نظام حاکم بر مردم جهان میباشد ولی همین نظام جنایتکار باوجود تمامی قوانین ضد انسانی اش چرا موفق است وموجبات شکست آگاه ترین نیرو ها راپدید آورده است وموفق به بیرون راند نظام های سوسیالیست در سطح جهان گردیده است به باورمن عدم پنهانکاری این سیستم باعث موفقیت اش بوده است وبا بازی شفاف سازی موجبات شکست نیروهای چپ را فراهم نموده است ایکاش روزی فرا برسد نیروهای چپ هم به این حقیقت دست یابند وبا شفاف سازی واقعی وحقیقی پابه میدان مبارزه بگذارند وبا شفاف گویی دهان یاوه گویان را بسته وراهگشای پیرزوی زحمت کشان جهان رابا واقعیت رودررو نمایند
۶۵۶۴۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ آذر ۱٣۹٣
|
از : الف رستمی
عنوان : برای دیگران شعور قائل باشید
هر گام موفقیت آمیزی که حزب بردارد ، سطلی لجن آماده هست که بر سرش بریزند و به خیال خود آن را به اصطلاح بی اعتبار کنند.
این کار اگر به دست توده ای های «سابق» و یا «موجود» انجام شود هیاهو بیشتر است ...
باز انتشار نامه عصبی سیاوش کسرایی بوسیله اطیابی که به جای انتقاد، دق و دل خالی می کند و اینهمه حاشیه نویسی را به بهانه عمل ۱۰ مهر بر روی کاغذ می ریزد، بسیار شبیه نامه رقیه دانشگری است که همین کار را با اکثریت کرد. در فرهنگ سیاسی هم نام مشخصی دارد «لجن پراکنی» ...
خود این نوع لجن پراکنی ها فضایی را می آفریند که متاسفانه جلوی نقد سازنده و بالنده را هم می گیرد.
حزب هر ایرادی داشته و دارد، این هنر را داشت که ماند و به مبارزه ادامه داد و پیوستگی تاریخی مبارزه اش را حفظ و تضمین کرد و هر روز هم که می گذرد پخته تر و مصم تر آماده نقش آفرینی های هر چه بزرگ تر در تاریخ اینده کشور شود.
آن ها که در حساس ترین لحظات تاریخی تیغ کشیدند و یا امروز به استناد آرشیوها دوباره تصویر آن زخم ها را به رخ می کشند، براستی چه کردند؟ چقدر سازمان درست کردند؟ چقدر محفل راه انداختند؟ چقدر سایت سازی کردند؟ حزب توده جعلی راه نیانداختند؟ حاصل همه آن تلاش هایی که راه «درست» دیگری را وعده می داد درست در مقابل چشم ما نیست؟ باید دیگر پس از ده ها سال کارنامه روشن دمکراتیک مبارزی ارائه داد؟ نه؟ اینکه در حد همان حرف ها می مانند چیست؟
باید گفت حاصل همه «نفرت» است و باقی هیچ است...
امروز آنقدر رشدیافتگی در میان چپ ها هست که هیچکس را، چه سیاوش کسرایی شاعر بزرگ ما باشد و چه این یا آن شخصیت سیاسی و فرهنگی، در این یا آن عمل سیاسی مطلوب یا نا مطلوبش خلاصه نکنند و در مورد سره و ناسره عملکردش قضاوت های مستقلی داشته باشند.
نام بردن از سانسور در دنیای دیجیتال پیرامون ما که هر کسی می تواند با هر نامی هر مطلبی را که خواست انتشار دهد، واقعا سوال بر انگیز است.
آقای اطیابی و دوستانشان مگر هر چه را خواستند در صفحه کنگره ششم شان انتشار ندادند، مگر هر چه خواسته اند نگفته اند، و بقیه نخوانده اند؟
نه آقای اطیابی! من یکی که می خوانم، جدا خوشحال می شوم که شما در رهبری حزب نیستی و بیرون افتاده ای... برخوردهای همچون شما را جز تخریب گری چیزی نمی بینم و کوچکترین وجه تاثیر گذار مثبت و سازنده در آن نمی بینم و با آن مخالفم و قطعا به دام آن نخواهم افتاد... در همان زمان هم که خبر برخوردهای سیاوش کسرایی را شنیدم متاسف شدم و برایم دشوار نبود تشخیص دهم راه اصلاح کارها هر قدر هم که چنین شخصی حق داشته باشد (که در بسیاری موارد اصلا نداشت) این نیست ...
برای دیگران هم شعور قائل باشید ... شاید با شما و این رفتارهای مشمئز کننده مخالف اند و برداشت دیگری از انتقاد دارند و بین تخریب و انتقاد درست مثل لنین و زنده یاد جوانشیر فرق اساسی قائل اند.
۶۵۶۴۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ آذر ۱٣۹٣
|
از : البرز
عنوان : وجود سانسور در احزاب و سازمانهای اپوزیسیون
با سلام به یادِ، زنده یاد سیاوش کسرایی که منظومه آرش ایشان را بسیار دوست می دارم
وقتی اخبار وجود سانسور در احزاب و سازمانهای اپوزیسیون را میخوانم، نمیدانم گریه کنم، فریاد بزنم، بگویم ولش کن، صحت ندارد و ساخته و پرداخته اذهان مغشوش است.
ولی نه، همه بخوبی میدانیم، سانسور در شدیدترین و ناجوانمردانه ترین شکلی در احزاب و سازمانهای اپوزیسیون نیز وجود دارد. چه اگر چنین نبود، بعد از یک سده تلاش از صدر انقلاب مشروطیت تا به امروز، باید آزادی هایی چون بیان، نوشتار و اجتماعات به جزعی از بدیهیات جامعه تبدیل شده بود
۶۵۶۲٨ - تاریخ انتشار : ۱۲ آذر ۱٣۹٣
|