یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

گل همینجاست، این جا برقص!

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : م. ارشک

عنوان : پاسخ به چند مورد
آقای آمویی عزیز،
اینکه بحث و مناظره ما دونفره شده، البته تقصیر ما نیست. اما، من مشکلی از این بابت ندارم، زبرا هدف همانطور که گفتم حقنه کردن نظر یا فکری نیست، بلکه آگاهی رسانی در حد ممکن ضمن آموختن به نوبه خودم. لکن، برای اینکه بحث خیلی طولانی نشود من فقط به چند مورد از پاسخ شما می پردازم و اگر خواستید به پرسشهای دیگری که مطرح کرده اید نیز پاسخ خواهم گفت.

می پرسید: "آیا فکر می کنید که اختلاف طبقاتی میان مردم و وجود فقیر و غنی ابدی است؟ اگر بله چرا؟ اگر سیستمی بحران‌زا است در نهایت به کجا خواهد کشید کارش؟ به مرگ میلیونی؟... ".
من هم مثل شما پاسخ این سئوال را نمی دانم و براین باورم که هرکس دیگری هم که مدعی دانستن پاسخش باشد، یا گرفتار نوعی اندیشه جزمی مذهبی است یا آدم صادقی نیست. اما، یک چیز را هردو می توانیم به طور قطع قبول کنیم: این که می توانیم برای ایجاد فرصتهای برابر تلاش کنیم. لکن، قضیه در اینجا خاتمه نمی یابد. باید فکری هم به حال آزادی بکنیم، والا هر پاسخی ناقص و نارسا خواهد بود. تصور می کنم اختلاف اساسی ما در این جاست.
روشن است که تضاد بین این دو مقوله، یعنی عدالت و آزادی، مساله را پیچیده تر می سازد. لکن، اگر بخواهیم پاسخی کما بیش واقع بینانه برای سئوال شما داشته باشیم باید این هردو جنبه را هم در نظر بگیریم تا هم از بی عدالتی های سرمایه داری رها شویم و هم آزادی را فدا نکنیم. این تجربه ای است که در کشورهای متعددی عمل شده و نتایج قابل توجهی هم به بار آورده و بااینکه برای شما ارزشی ندارند، برای نیل به آن احزاب و گروههای مختلف و متعدد مبارزه کرده اند و باز برای حفظ و حراست یا جلوگیری از مسخ و پس رفت آن باید مبارزه کنند. اما اینکه شما منفی بافانه آنها را به هیچ می گیرید، من در پاسخ فقط می گویم: تو قاچ زین را بگیر اسب سواری پیش کشت.
بدون آزادی، آزادی بیان، هیچ تحول معناداری امکان پذیر نیست. مقصودم از آزادی، مشخصا در رابطه با کشورمان، فقط بر چیده شدن بساط قشر جاهل و نادانی که براثر تصادف بر مسند قدرت نشسته نیست، بلکه نهادینه شدن آزادی، بلکه دگرگونی نظام دیکتاتوری اسلامی بدون جایگزین کردن آن با دیکتاتوری از نوعی دیگر، ازجمله سوسیالیستی است. می توان اهداف سوسیالیستی را در نظامی که آزادی بیان را محترم می شمارد عملی، یا تا حد زیادی عملی ساخت، چنانکه کما بیش شده، اما یک دیکتاتوری سوسیالیستی آزادی بیان و تحول را هرگز بر نخواهد تافت و همانطور که دیدیم هیچ تضمینی هم نیست که عدالت و مساوات را پاس بدارد.

باز می فرمایید: "اگر شما از این وضع خشنودید، چرا به خودتان زحمت می دهید و به فکر تغییرات هستید، شما که راضی هستید!" . پاسخ این سئوالتان را در بالا دادم. اما اضافه کنم که اگر ما خارج نشینان که از آزادی کافی برای بحث و مباحثه برخورداریم و به عنوان انسانهای متعهد باید هم از این موهبت استفاده کنیم، اگر کمکی فکری ولو خیلی ناچیز به هموطنانمان برسانیم و پاره ای مسایل را برای آنها (ونه به جای آنها - زیرا نهایتا آنها هستند که باید تصمیمهای نهایی را بگیرند) روشن سازیم، به آنها کمک کرده ایم تا داوری های واقع بینانه تر و جامعتری در لحظات سرنوشت ساز داشته باشند.

بالاخره، شما خواستار تبدیل "ناکجاآباد" به "کجا آباد" در سطح جهانی هستید. درواقع هر امکان تحول در کشور خودتان را به یک جنبش و مبارزه جهانی بر اساس درک و تحلیل مارکسیستی از تاریخ پیوند می دهید. من در کامنت پیشین خود به دو مورد و دو پی آمد فاجعه آمیز از نتایج چنین تحلیلی را برای مردم و کشورمان اشاره کردم و معتقدم اگر نیروهای چپ، به ویژه نیروهای چپ ایرانی، تعدیلی در شیوه تفکر خود به وجود نیآورند باز همان اشتباهات را تکرار خواهند کرد. معتقدم اکثریت گروندگان به اندیشه چپ و سوسیالیستی انسانهای صادق با انگیزه خیرخواهی و عدالت خواهی هستند. و گرچه در مقایسه با بسیاری جوانان صادق و خیراندیش دیگر که در دام اندیشه های جزمی مذهبی گرفتار می آیند، به چیزی واقع بینانه تر (نسبت به اندیشه مذهبی) گرویده اند، برای تکرار نشدن اشتباهات فاحش گذشته بهتر است امکان احتمالی تحول در کشورشان را به "جنبش جهانی سوسیالیستی" گیر ندهند.
باقی بقایتان
۶۵۹۹۴ - تاریخ انتشار : ۱۴ دی ۱٣۹٣       

    از : امیر آمویی

عنوان : به آقای ارشک
به آقای ارشک،

قبل از هرچیز پیشنهاد می کنم مطلب زیر را در همین شماره ی اخبار روز بخوانید:
«مسئله‌ی گذار از سرمایه‌داری – ۳ گفت‌وگوی سعید رهنما با لیو پانیچ»

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=۶۴۳۶۳
اما:
نوشته اید: "کجای گفته های من نتیجه تاثیر سوء تبلیغات امپریالیستی است ..." من سعی کردم به طریقی نامستقیم پاسخ شما را بدهم. اما اگر روشن‌تر می‌خواهید بدانید، این است: در غرب آزادی حرافی‌های روشنفکرانه به وفور یافت می‌شود (چیزی که در ایران مویی است بر کف دست) ولی آزادی تغییر خیر! دیگر این که سیستم‎های موجود در اروپا، که زمانی عنصر سوسیالیستی شان بیش‌تر بود و شما ظاهرا در آن زمان در خارج تشریف نداشتید، روز به روز از سوسیالیزمش می‌کاهد و بر عنصر غیرسوسیالیستی‌اش می افزایند. احتمالا اخبار را دنبال می کنید!؟

همان طور که عرض کردم و شما فراموش کردید، مارکسیسم یک ایدئولوژی نیست که من تبلیغش کنم: مارکسیسم نزدیک‌ترین درک علمی از چگونگی تغییرات جامعه است که یکی از اصول یا اهرمهای غیرقابل اجتنابش نیز اراده ی مردمی است. و گیرم که ایدلولوژی باشد مگر شما خودتان برای لیبرالیسم سرمایه دارانه تبلیغ ایدئولوژی نمی کنید!؟

من هم از شما پرسیدم و دو باره می پرسم: آیا فکر می کنید که اختلاف طبقاتی میان مردم و وجود فقیر و غنی ابدی است؟ اگر بله چرا؟ اگر سیستمی بحران‌زا است در نهایت به کجا خواهد کشید کارش؟ به مرگ میلیونی؟ شما افتصاد سرمایه داری را اقتصاد پویا می دانید!؟ پویایی در چه؟ در ایجاد شکاف طبقاتی بیشتر و استثماربیشتر و تولید ارزش اضافی بیشتر برای جیب یک تعداد هفت هشت ده هزار نفری؟ به آمارهای بیکاری و فقر در اروپا و آمریکا نگاه کنید! «ناکجاآباد» را می توان «کجاآبادش» کرد اگر راهش را بیابیم. یک نکته را فراموش نکنید این خوشبختیِ پرپرکیِ حد اقلیِ رو به زوال، که در غرب می بینید، ناشی از ایجاد فقر شدید در کشورهای فقیر است. قبول ندارید؟ به تاریخ استعمار جهان توسط اروپا و سپس مشارکت آمریکا در آن مراجعه کنید. شما بدون شک هیچ نظام سوسیالیستی را تجربه نکرده اید. البته من می دانم که استالین خیلی خرابکاری کرد، ولی جامعه‍ی امروز روسیه و اتحاد شوروی پیشین، تا جایی که من دریافته‌ام، در آرزوی بازگشت به نظام سوسیالیستی است نه بازگشت به روزگار سوسیالیستی پیشین! ظاهراً باید دریافته باشیم که دیگر سوسیالیسم تنها در یک کشور ممکن نیست؛ به یک رستاخیز جهانی نیاز هست تا جلوی زایش، رشد و بالیدن نظام نو را نگیرد!
آواز دهل شنیدن: شما در برخی از جوامع غربی می توانید اندک پولی از دولت بگیرید و زندگی فقیرانه‌ای را سپری کنید؛ البته اگر بتوانید و مجبور نشوید کار سیاه بکنید! اما دوست عزیز اگر شما از این وضع خشنودید، چرا به خودتان زحمت می دهید و به فکر تغییرات هستید، شما که راضی هستید!

جهان به دو اردوگاه امپریالیسم و ضدامپریالیسم منقسم است، حتی اگر خود جهانیان این را بالعینه نبینند! به تفاوت ارزش پول نگاه کنید و به بحرانهای ناشی از تسلط ابرقدرتهای غربی بر جهان! مردم درون خود این کشورهای امپریالیستی از فقر و اختلاف رنج می برند و قربانی سیاستهای امپریالیستی هم هستند: مخارج سرسام آور تسلیحات و حمله ها و سربازان و غیره می توانست به زندگی عادی مردم کمک کند! هیچ می دانید که تحصیل در برخی از رشته ها برای انسانهای غیرغربی ممنوع شده! معنی این چیست؟

داشتن آزادی سیاسی یک چیز است و رنج بردن از اختلاف طبقاتی چیزی دیگر. مصدق در صورت دوام حکومتش و استقرار یک اقتصادی ملی دموکراتیک سرانجام با واقعیت تلخ اختلاف طبقاتی روبه رو می شد، دیر یا زود و یا اخلاف حکومت ملی‌اش در روزگار ما با آن رو به رو می‌شدند. آن کلاه پشمی بزرگ هم محصول کارخانجات "اولدفاکس کورپوریشن" باید باشد و کمی هم ناشی از ناآگاهی ما، مخصوصا جنبش چپ و ملی‌هامان !

اما دوست عزیز: شما تئوری را در کتابها، و واقعیت را در دنیای پیش رو و ملموس خواهید یافت. اما حقیقت را در جای دیگری باید بیابید که جایش آنجا نیست و یافتنش هم کار ساده ای نیست. یافتن حقیقت اندکی به نور و عروج اندیشه نیاز دارد. آنچه که ما می بینیم شاید همان چیزی نباشد که دیده می‌شود. مشاهدات روزمره‍ی شما ممکن است راهی به حقیقت ببرد، اما نه همیشه و نه در هر لایه و سطحی! برای دریافت سرشت و حقیقت نظام سرمایه داری باید کمی هم به دنیای زیبای خیالپردازی علمی بپردازید و به فلسفه ی علمی! کلام آخر این که بیش‌تر از این موجب اوقات تلخی سرکار نمی شوم و راستش را بخواهید یک بحث دونفره هم دیگر در حاشیه‍ی این مقاله کمی بی مزه و غیر قابل تداوم شده است.

با احترام.
۶۵۹۷۶ - تاریخ انتشار : ۱٣ دی ۱٣۹٣       

    از : م. ارشک

عنوان : تقسیم بندی گمراه کننده
آقای آمویی محترم،
شما به جای پاسخ به سئوال روشن من که "کجای گفته های من نتیجه تاثیر سوء تبلیغات امپریالیستی است ..." باز به تبلیغ ایدئولوژی خود و ارجاع من به ادبیات مارکسیستی می کنید و سئوالات جدیدی را مطرح می کنید. پس حال که از پاسخ مستقیم احتراز می کنید، اجازه بدهید پاسخ شما را با شروع از عبارت آخری تان راجع به بحرانهای سرمایه داری بدهم.
بحرانهای سرمایه داری جزو کارکرد سیستم هستند و انتظار اینکه بحرانها برای همیشه رخت بربندند ، انتظاری است شبیه انتظار مهدی موعود. هیچ نظام اقتصادی پویا (اگرقایل به نظام دیگری باشیم) مبری و مصون ازبحران نیست. اینهم هزینه ای است که مردم برای حفظ آزادی های فردی خود می پردازند، زیرا گزینه دیگر همان ناکجا آباد شماست که بحرانها و مسایل و مشکلات بیشتری را به وجود می آورد.
گذشته از این، با موانع و اشتباهات تاریخی و امروزی متعددی که خود شما برسرراه تحقق سوسیالیسم برشمردید، ازجمله: "اشتباهات عظیم بولشویکها و بدتر از آن دیکتاتوری استالین که یاران سوسیالیزم را وادار به فرار از کشور نمود، به انضمام جنگ اسفبار دوم جهانی، و ضمنا خوی طمع کاری دو طبقه‍ی مرفه و متوسط و زرق و برقهای جامعه‍ی سرمایه داری، در کنار ناتوانی ها و نفهمی ها و بدفهمی های طبقه‍ی کارگر و روشنفکران کارناآزموده و بی تجربه و از همه مهمتر جوان بودن جنبش و اختلافات درونی جبهه های سوسیالیست ... و غیره و غیره ..."، اگر مارکس هم امروز زنده بود به احتمال خیلی قوی از برنامه سوسیالیسم کامل صرف نظر می کرد و حداکثر به همان سوسیال- دموکراسی رضایت می داد.
نمی دانم شما در کجا به سر می برید، اما من در کشوری هستم که طبق نام گذاری گمراه کننده شما کشوری "امپریالیستی" است. لکن، به شما عرض کنم که خلاف باور شما، اینجا آواز دهل شنیدن از نزدیک هم خوش است. گرچه بهشت موعود نیست، اما حداقل کسی از گرسنگی نمی میرد، همه از حداقلی از تامین اقتصادی برخوردارند و کسی به "جرم سیاسی" دستگیر نمی شود، کما اینکه من هم با شما در کمال آزادی بحث می کنم بدون اینکه از پلیس امنیتی بترسم. کشور با اقتصاد مختلط، یعنی سرمایه داری و سوسیالیستی همزمان (به زعم شما "نیمه سوسیالیستی") اداره می شود و چه اهمیتی دارد که شما آنرا "امپریالیستی" بخوانید. اگر مردم ما هم تحت چنین نظام یا چیزی شبیه آن به سر می بردند، آیا اهمیت داشت که کسی آنرا به چه اسمی بخواند؟
اما اصلا تقسیم بندی جهان به دو اردوگاه امپریالیسم و ضدامپریالیسم، که ظاهرا برای شما و گروندگان به اندیشه چپ تبدیل به اعتقادی شبه مذهبی شده است، از نظر من مردود و کلا غیرقابل قبول است. این اندیشه جزمی چیزی شبیه غرب ستیزی تاریک اندیشانه و حتی اندیشه تکفیری داعشی (از نوع امروزی) است که دنیا را به دارالاسلام و دارالحرب تقسیم می کند. نتایج و عواقب چنین تفکری را به روشنی در تاریخ سده اخیر میهن مان می بینیم. مگر همین شیوه تفکر و تحلیل ناشی از آن نبود که براساس آن سازمانهای چپ یک دایناسور به جا مانده از عصر ماقبل تاریخ در هیبت آخوندی جاهل و متحجر را ضدامپریالیست و پیشرو خواندند و باز یک ربع قرن پیش از آن، رهبر ملی و دموکرات دکتر مصدق را - که در طول سه سال حکومتش هیچ کس به جرم سیاسی دستگیر، شکنجه یا اعدام نشد و نیروهای چپ هم از آزادی کامل فعالیت برخوردار بودند - براساس همان نگرش نماینده بورژوازی و متحد امپریالیسم شناختند و او را دربرابر تهاجم ارتجاع تنها گذاشتند؟ و آیا این غرب ستیزی جزمی تحت نام "مبارزه ضد امپریالیستی" ادامه و تداوم همین شیوه تفکر گمراه کننده و خانمان برانداز نیست؟
هموطن عزیر، آقای آمویی، واقعیتها را فقط در کتابها نباید جست، بلکه با بررسی عینی تاریخ و مشاهده واقعیتهای روزمره.
ارادتمند
۶۵۹۶۴ - تاریخ انتشار : ۱۲ دی ۱٣۹٣       

    از : امیر آمویی

عنوان : اخبار روز یادداشت زیر اخیرا برای درج ارسال شد
توضیحی کوتاه و آرزوی شادی برای آقای ارشک
دوست ارجمند،
مجادله یا دیالوگ شما و بنده در این جا، همان طور که گفته اید، برای قانع کردن یکی از ما دو نفر نیست. این دیالوگ برای خوانندگانی است که در ذهنشان، مثل ذهن بنده، گره های کوری هست که به این سادگی ها باز شدنی نیست. اما خوانندگان شاید این دیالوگ دوسویه ی شما و من را بخوانند و به تناسب احوال و بنیه ی اعمال و افکار و توان تفکر و تفلسف، تصمیمی بگیرند و به جایی درست یا نادرست برسند.

در مورد امپریالیسم: ببینید دوست عزیز، از نظر من درست از روزی که مارکس اقدام به انتشار آثارش کرد، از جمله مانیفست کمونیست، جهان سرمایه داری ضمن آگاه تر شدن نسبت به عملکرد خودش دچار وحشت هم شد و عزمش را جزم کرد که در برابر جنبش جوان و امیدبخش سوسیالیسم، تیز کردن دندان که سهل است، خنجر و سرنیزه و توپ و تانک و بمب و مهم تر از همه دروغ و تبلیغات را هم آماده کند. اشتباهات عظیم بولشویکها و بدتر از آن دیکتاتوری استالین که یاران سوسیالیزم را وادار به فرار از کشور نمود، به انضمام جنگ اسفبار دوم جهانی، و ضمنا خوی طمع کاری دو طبقه‍ی مرفه و متوسط و زرق و برقهای جامعه‍ی سرمایه داری، در کنار ناتوانی ها و نفهمی ها و بدفهمی های طبقه‍ی کارگر و روشنفکران کارناآزموده و بی تجربه و از همه مهمتر جوان بودن جنبش و اختلافات درونی جبهه های سوسیالیست کار را برای سرمایه داران و فروکشیدن نخستین نمونه های سوسیالیستی نیم بند ساده و زمینه ی مناسبی مهیا کرد.

نمی دانم که شما تا چه حد با ذات و ماهیت آزادی در کشورهای امپریالیستی آشنایی دارید و آن را تجربه کرده اید، اما همین قدر باید اشاره کنم که آواز دهل شنیدن از دور خوش است.

یک نکته هم این که: به راستی فکر می کنیم که دنیای انسانی تا ابد به دو جناح فقر و ثروت منقسم باقی خواهد ماند؟ پاسخ ما به این سوال است که می تواند در وضع ما تغییری ایجاد کند؟

برای شناخت بحرانهای درون سرمایه داری و نظام تولید سرمایه داری امپریالیستی بهتر است به کتابهای موجود و قبل از همه به خلاصه‍ی کاپیتال مارکس یا متن کامل آن مراجعه کنید. راز تغییر این فرماسیون تولیدی و اقتصادی اجتماعی در ذات آن نهفته است به شرط این که توده ها با اهرمی مخصوص آن را جا به جا کنند و مانند عارفان و خیالبافان دست روی دست نگذارند و آگاهانه یک حزب یا جبهه ی پیشرو برای سوسیال دموکراسی ایجاد نمایند و ....

خوش و خرم باشید.
۶۵۹۵۱ - تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱٣۹٣       

    از : م. ارشک

عنوان : اگر زحمتی نیست توضیح دهید
جناب امیر آمویی گرامی،
شما که ماشاءالله به این بنده حقیر درس اقتصاد سیاسی می دهید، عجیب نیست که چنین اظهارنظری راجع به خودتان می کنید؟
برای اطلاع شما به عرض برسانم که قصد من از اظهارنظر در این صفحات مجادله فرسایشی نیست طوری که مثلا در آخر یکطرف بر طرف دیگر غلبه کند، بلکه بحث و دیالوگ منطقی و دموکراتیک برای بازشکافی موضوعات و احیانا رسیدن به نتیجه گیری هایی کارساز برای جامعه مان.
درمورد قسمت دوم پاسخ شما، اجازه بدهید منتظر آن "روزی که تبلیغات سوء امپریالیستی خنثی شود" ننیشینیم، بلکه لطف کنید و بفرمایید کجای گفته های من نتیجه تاثیر سوء تبلیغات امپریالیستی است ( به فرض قبول تقسیم بندی شما از جهان به دو اردوگاه "امپریالیستی و ضدامپریالیستی") تا بنده هم مواضع و دیدگاههایم را اصلاح کنم.
۶۵۹۴۲ - تاریخ انتشار : ۱۰ دی ۱٣۹٣       

    از : امیر آمویی

عنوان : آقای ارشک
آقای ارشک

شما بسیار خوب می دانید که چه می گویید. بنده هم که هیچ نمی دانم، ترجیح می دهم در همین جهل مرکبی که هستم باقی بمانم. سرکار هم که خوشبختانه نصف سوسیالیسم را قبول کرده اید، شاید باقی اش را هم اگر تبلغات سوء امپریالیستی روزی خنثی شود، روزی قبول کنید.
۶۵۹۲۷ - تاریخ انتشار : ۹ دی ۱٣۹٣       

    از : م. ارشک

عنوان : سوسیال دموکراسی تنها گزینه واقع بینانه
جناب آمویی محترم،
سپاس از اینکه الفبای سرمایه داری و کمونیسم را به این بنده بی سواد یاد می دهید.
برخلاف درک و تفسیر جنابعالی از این کلمات و به ویژه "عدالت اجتماعی"، من عدالت اجتماعی را مرادف با مساوات یا کمونیسم نمی دانم و اصلا مساوات کامل را عدالت نمی شمارم. عدالت اجتماعی مورد نظر من، شامل حداقلی از تامین اقتصادی و رفاه برای آحاد مردم بدون خدشه دار کردن آزادی های فردی و مدنی آنهاست. بنابراین، در اینجا فقط عدالت اقتصادی مد نظر نیست، بلکه حق آزادی بیان،آزادی مطبوعات و سایر حقوق مدنی نیز، که مجموعا به حقوق بشر معروفند، به همان اندازه داری اهمیت است.
تجربه های متعد از زمان افلاتون نشان داده که ایجاد مساوات و برابری کامل بین آحاد بشر چیزی است غیرقابل تحقق. همین طور آزادی مطلق و بدون قید و شرط هم می تواند به سادگی به هرج و مرج کشانده شود. بنابراین، همانطور که این بنده حقیر پیشتر در همین صفحات اظهار نظرها اشاره کرده ایم، منطق حکم می کند که به گزینه ای بینابینی روی آوریم که حداقل تامین اقتصادی و حداقل آزادی ها را برای شهروندان فراهم نماید، گزینه ای که در عصر ما در تعداد قابل ملاحظه ای از کشورها کمابیش تحقق یافته است و اگر ما هم می توانستیم چیزی شبیه آن برای مردممان به وجود بیآوریم واقعا شق القمر کرده بودیم.
جناب آمویی گرامی، آن مدینه قاضله ای که شما بسیار زیبا ترسیم و تبلیغش می کنید متاسفانه آرزوی زیبایی ببش نیست. تجربه سوسیالیسم در شوروی و در کشورهای دیگر تجربه ای سترگ و پرهزینه بود که بشر در سطح جهانی برای ساختن آن مدینه فاضله بدان دست زد و البته در ابتدای کار دستاوردهایی هم برای مردمانشان داشت. اما درست به دلیل ساختار سیاسی تک حزبی (چون چاره ای جزآن برای حفظ دیکتاتوری پرولتاریا وجود ندارد)، به تدریج به انباشت قدرت در دست قشری محدود، رانت خواری، فساد، فرسایش از درون و سرانجام فروپاشی انجامید. این تجربه را ما نباید دوباره تکرار کنیم، به ویژه اینکه مردم ما دیگر به هیچ عنوان پذیرای استبداد و دیکتاتوری نخواهند بود.
به گمانم یکی از رهبران بافراست غرب (اگر اشتباه نکنم، وینستون چرچیل) بود که گفت: "دموکراسی چیز مزخرفی است، اما بهترین چیزی است که بشر تاکنون ساخته است".
کوتاه سخن، من آن مدینه فاضله برابری و مساوات مورد نظر شما را دودستی تقدیم جنابعالی و جویندگان آن می کنم و معتقدم اگر امکانی واقعی برای بازسازی و رفاه و بالندگی جامعه ما وجود دارد، از صافی آن چیزی می تواند بگذرد که طبق تعریف شما در چارچوب "سوسیال دموکراسی" می گنجد، یعنی به طور خلاصه: حداقل تامین اقتصادی + آزادی های فردی = عدالت اجتماعی).
درود برشما
۶۵۹۰٨ - تاریخ انتشار : ٨ دی ۱٣۹٣       

    از : امیر آمویی

عنوان : پاسخ به آقای ارشک
حضور انور آقای ارشک
می گوید: آفتاب آمد دلیل آفتاب. در همین یادداشت شما نشانه ی خوبی هست از آنچه که بنده خدمتتان عرض کردم.

شما سوسیالیسم را یک "شعار" می دانید ولی در عین حال معتقدید می خواهید برای عدالت اجتماعی مبارزه کنید (پاراگراف دوم سطرهای دوم و سوم). عدالت اجتماعی نام عربی با ساختار فارسی همان "مساوات یا کمونیسم " است. مگر این که شما به دنبال "عدالت اجتماعی" نباشید. سرمایه داری اصلا به عدالت باور ندارد و اگر از عدالت حرف بزند حرف مفتی بیش نیست. منظورشان از عدالت حتی برابری در استثمار خلق الله هم نیست! از عدالت قانونی هم که حرف می زنند، مقصودشان اجرای نیمبند قانون با حفظ نظام سرمایه داری است! شما کدامش را می خواهید: "عدالت قانونی+ فقر"، یا "عدالت قانونی + نسبتا بدون فقر"، یا "عدالت قانونی + مساوات در ثروت و رفاه و امکانات زیست"؟ اولی را عرض کردم که چیست. دومی سوسیال-دموکراسی است و سومی کمونیسم.
طبقات اجتماعی هم وجود "عینی" دارند، یعنی چه ما بخواهیم چه نخواهیم در حال حاضر هستند و دارند عمل می کنند و یقه‍ی ما را گرفته اند. شما می خواهید این طبقات باشند یا نباشند؟ اگر می خواهید باشند به جناح سرمایه داری تعلق دارید، اگر می خواهید نباشند به جناح کمونیسم. راه حل وسط سویال دموکراسی است؛ حالا نامشان هرچه باشد فرق نمی کند.
در مورد پیچ وخم: تصادفا سوسیالیسم در حال حاضر مستقیم ترین راه به مرحله‍ی اول عدالت اجتماعی است. ضمنا سوسیالیسم نه مذهب است و نه ایدئولوژی. سوسیالیسم شیوه‍ی تقسیم ثروت و ارزش اضافی است میان آحاد جامعه به انضمام نظام گسترده‍ی تأمین اجتماعی و بهداشت و تحصیلات و امکانات زندگی بسیار ارزان یا مجانی.
پیشنهاد شما چیست؟ چه می خواهید و چگونه می خواهید؟
۶۵۹۰۱ - تاریخ انتشار : ٨ دی ۱٣۹٣       

    از : امیر آمویی

عنوان : در پاسخ به آقای معمار
آقای معمار،

شما در پاسخ خودتان نکته های جالبی مطرح کرده اید که دیگران هم مطرح کرده اند. اصولا یکی از تاکتیک های دشمنان اپوزیسیون و در واقع آزادی، ایجاد سردرگمی، پراکندگی و دشمنی در میان نیروهایی است که کمابیش با خطاهای جزئی و با درجات گوناگون روشن بینی و استقامت به تغییر وضع سیاسی اقتصادی جامعه می اندیشند و یا عمل می کنند. بگذارید چند پاسخ کوتاه و روشن به برخی از پرسشهای شما دوست ارجمند بدهم:
مارکس گفته بود من مارکسیست نیستم. منظورش این بود که مارکسیسم دین نیست، بل که درک علمی تحولات جامعه است و علمی است که درست مثل ریاضی بر پایه ی اصول "نسبتاً" روشنی قرار دارد: اس اساس این علم (نه ایدئولوژی) عبارت است از تولید اجتماعی ثروت و جامعه و شیوه ی تولید ارزش اضافی. این اصلی است که غیرقابل تردید است: تولید را از جامعه منها کنید، جامعه ناپدید می‌شود.
نظرات آقای رئیس دانا: من امکان دسترسی و خواندن کلیه ی نظرات آقای رئیس دانا را ندارم، اما اگر شما به همین سخنرانی پنجاه و چند دقیقه ای ایشان با دقت گوش کنید، به این نتیجه خواهید رسید که ایشان سخنی در مورد مرحله ی بعدی تحولات در ایران به صورت انقلاب سوسیالیستی مطرح نکرده اند، بل که بر عکس در جاهایی به طور تلمیحی اشاره به اتحاد طبقه ی کارگر- که آن را مقدس هم نمی‌دانند و معتقدند که خطاهای فراوان هم می کند،- با طبقه ی متوسط دارند (دقایق ۴۷ تا۵۲) . نفس اتحاد طبقه ی کارگر با طبقه ی متوسط به عقیده ی من نوعی بیان اتخاذ تاکتیک و استراتژی برای مرحله‍ی بعدی است. شاید بتوان از اقای رئیس دانا خواست که کمی در مورد روبنای سیاسی اوضاع فعلی و نقد و تحلیل آن سخن بگویند. البته ذهنیت ایشان بیشتر متوجه اقتصاد است تا سیاست و شاید به این دلیل است که در مصاحبه ی مذکور، به این نکته نپرداخته اند. لذا از نظر من ایشان به اتحاد چپ دموکرات و چپ سوسیالیست باور دارند. مع هذا این خود آقای رئیس داناست که باید به موضوع به طور صریح اشاره کند. امیدوارم ایشان این یادداشتها را ببینند.
در مورد دادن برنامه ی عملی: فکر می کنم موضوع اعماق و ابعاد بسی بزرگتر از آن دارد که یک فرد بتواند در این مورد تصمیم بگیرد، مع هذا پرسش شما نیز درست است باید درست یا نادرست به نوعی استراتژی و تاکتیک و برنامه ی گام به گام روشن باور داشت. از موضع سخنران در این زمینه که بگذریم، به باور من شرایط امروز کاملا نشان می دهد که در پهنه ی فعالیت و زندگی اجتماعی و سیاسی در ایران، طیف وسیعی از نیروها و اقشار و طبقات وجود دارند که همه دارای حق زیست و فعالیت و تعیین سرنوشت خویش اند. چپ ایران ظاهرا باید مدعی باشد که با نگاه نافذش تمامی این اقشار و نیروها را می بیند، اما اگر چنین نباشد، اولا جای تأسف است و ثانیاً باید هرچه زودتر به نقد رفتار سیاسی و برنامه های خود بنشیند. یک چیز مسلم است: هر راه حل مفروضی باید دو بُعد اقتصاد (تولید ملی و ایجاد رفاه) و سیاست (ایجاد دموکراسی سکولار و امنیت) را در مد نظر قرار دهد.
اما بعید می دانم که آقای رئیس‌دانا به "بازی با کلمات" پرداخته باشند. تأکید ایشان بر مواضع سیاستهای دول امپریالیستی و سیاست های نئولیبرالیستی کاملا به جاست، زیرا خطرات فراوانی در واقع از سوی آنان ناشی می شود. یادتان باشد که وقتی در حدود شش دهه ی قبل این شانس برای ما به وجود آمد که قدم در راه ترقی و استقلال بگذاریم، همین امپریالیستها راه ما را سد کردند!
اما پرسش شما از من: من قبلا نیز به این پرسش در جای دیگری پاسخ داده‌ام. امروز باید ائتلافی از نیروهای چپ سوسیالیست و چپ دموکرات و دموکراتهای سکولار و دیگر نیروهای آزادی‌خواهِ معتقد به سکولاردموکراسی و در عین حال جمهوریخواه اقدام به جبهه‌ای برای تحقق حداقل برنامه برای جمهوری سکولار دموکرات کنند، تا پس از شکل گیری سندیکاها و شوراهای گوناگون (انواع آنها) زمینه برای ایجاد سوسیال دموکراسی ایجاد شود. اگر هم "گوش جامعه بدهکار به حرفها و نظرهای کلیشه ای نیست" چندان اهمیتی ندارد. مردم به قدری درگیر معضلات زندگی خویش هستند که حتی اگر شنوا هم باشند، فرصت شنیدن ندارند. اساسا راه های جذب و شنواندن مردم هم چیز دیگری است. در اینجا فقط روشنفکران و عناصر حزبی و کادرهای فعال می‌توانند با همکاری معلمان، دانشجویان و شوراهای معدود کارگران گامهایی در جهت توزیع آگاهی و تبدیل آن به یک نیروی مادی برای ایجاد تغییر بردارند. تصادفا آقای رئیس‌دانا باز هم اشاره ی غیر مستقیمی به پارلمان داشتند و اگرچه به پارلمان روی خوشی نشان ندادند، نه از جهت رد آن بل که از جهت کارکرد آن برای تثبیت نظام طبقاتی در دنیای امروز بود. حقیقت این است که در شرایط تسلط نظام طبقاتی، پارلمان یا باید در حفظ آن نظام بکوشد و یا در جهت تبدیل آن به یک پارلمان سوسیالیستی. در غیر این صورت اساس سرمایه داری که تولید ارزش اضافی روز افزون و بهره کشی و بازتولید نظام طبقاتی است همچنان باقی خواهد ماند.
پیروز باشید
۶۵٨۹۷ - تاریخ انتشار : ٨ دی ۱٣۹٣       

    از : م. ارشک

عنوان : نگرش مطلق گرایانه
جناب آقای امیر آمویی، اینکه بنده را مورد لطف قرارداده و به عدم توجه و یا نداشتن اطلاعات کافی متهم می کنید، احتمالا ناشی از اصرار و اعتقاد شبه مذهبی شما به عبور دادن همه چیز از صافی درونمایه طبقاتی است. شما فرض را براین نهاده اید که هرکس دیگری هم باید از همان منظری به دنیا و امور آن بنگرد که شما می نگرید و اگر چنین نکند یا بی توجه است یا ناآگاه و یاغیرآن. این نوع داوری برخاسته از نگرشی مطلق گرایانه به قضایاست.
درست است که به درونمایه طبقاتی در عرصه های حیات اجتماعی نمی توان کم بها داد، اما منحصر کردن مبارزه و تلاش برای عدالت اجتماعی درچهارچوب نگرش طبقاتی نهایتابه همان ناکجاآباد جامعه بی طبقه می انجامد که تجربه نشان داده قابل تحقق نیست و تلاش در آن جهت، به جای راه حلهای عملی و واقع گرایانه، به به هرز رفتن نیروها و یاس و سرخوردگی مجدد می تواند منجر شود.
در جایی می فرمایید: نبرد سوسیالیستها هم باید همیشه "در جهت" ایجاد سوسیالیزم باشد، منتها گاه این نبرد از مسیر ایجاد دموکراسی در نظام سرمایه داری می گذرد." حال، اولا تکلیف کسی که سوسیالیست نیست چه باید باشد؟ آیا بدون شعار سوسیالیستی نمی توان برای عدالت اجتماعی مبارزه کرد و به تحقق آن کمک کرد؟ و اگر دموکراسی در نظام سرمایه داری قابل تحقق است چه نیازی به رفتن به راهی پرپیچ و خم و پرهزینه و برگشتن به همان نقطه شروع است؟ مگر اینکه اصلا به دموکراسی اعتقاد نداشته باشیم که در آن صورت دیگر بحثی باهم نداریم.
۶۵٨۹۲ - تاریخ انتشار : ۷ دی ۱٣۹٣       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۲۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست