از : فریدون احمدی
عنوان : سپاس
فرج سرکوهی عزیز، ممنون از مقاله خوب و همه جانبه ات. دو نکته به نظر من کمبود این مقاله است و یا اینکه به حد شایسته به آن ها پرداخته نشده است. اول اینکه ربط بنیاد گرایی اسلامی با ساختارهای قبیله ای و پیشا مدرن جوامع خاستگاه این پدیده توضیح داده نشده است. برخی اقدامات تروریستی این جریان ها در غرب انجام می یابند اما بطور عمده ریشه در فرهنگ و ساختارهای پیشامدرن مناطق نارشد یافته جوامع اسلامی جهان سومی دارد. یعنی همان همزمانی پدیده های ناهمزمان نکته دوم اینکه خط ارتباط و بنیاد مشترک بین سه مرحله بنیادگرایی اسلامی گم شده است. یه طور مثال آنجا که می گویی : "بنیادگرائی اسلامی در مرحله سوم در عوامل گوناگون سیاسی و اقتصادی، در ساختار پرتنش، بحرانی و ناموزون سرمایه داری جهانی، در فقر جنوب و غنای شمال، در شکاف روزافزون فقیران و ثروتمندان، در سیاست های سلطه گرانه قدرت های بزرگ، و... ریشه دارد." در این بیان نقش خود اسلام به مثایه دینی که تازیانه نقد چند قرنی روشنگری را ازسر نگذرانده و تجول نایافته به قرن بیست و یک پرتاب شده است کم رنگ می شود. خوب می دانی که یک نوع نگاه غرب ستیز با اتکا به همان عوامل جهانی تشدید کننده و نه ریشه ای که برشمردی در عمل به تطهیر اسلام و اسلام سیاسی می پردازد. با سپاس مجدد از مقاله خوبت
۶۶۱۱۹ - تاریخ انتشار : ۲۱ دی ۱٣۹٣
|
از : بهروز الف
عنوان : اقلیت مسلمین بنیاد گر هستند یا اکثریت/جملگی آنها؟
آقای سرکوهی مقاله جالبی را نوشته اید و ممنون از این جهت. اما یک موضوع را در نظر نگرفتید. این اصول و مبانی دین اسلام هست که خشونت ببار میاورد و کشتن،تجاوز،سرکوب و شکنجه و چپاول و غارت را جایز و از وظایف مسلمین به حساب میاورد. شخص عیسی مسیح بر طبق تمامی مدارک تاریخی، شخص خشونت طلبی ابدا نبود و وقتی که هوادارانش به وحشی گری و کشتار دست زدند (برای قرن ها) چاره ای جز قبول شکست و تغییر نداشتند زمانی که از خود مسیحیان با اشاره به رفتار و کردار و افکار مسیح آنها را به چالش کشیدند. این موضوع اما در مورد اسلام صدق نمیکند. محمد و دستیارانش خشن و خشونت پرور بودند و خشونت گرایی را در دین شان نهادینه کردند. بنابراین "روشنفکران"!! مسلمان قادر نیستند به اشاره به رفتار و کردارو افکار محمد به رد خشونت و محکومیت آن دست بزنند.
یک فرد اگر بخواهد یک مسلمان واقعی شود، چاره ای جز قبول کشتار، شکنجه و تجاوز و غارت ندارد. من و شما و هزاران هزار ایرانی دیگر شاهدیم که وقتی رژیم اسلام ناب محمدی در ایران دقیقه به دقیقه در سالهای ۶۰ انسان ها را ذبح اسلامی میکرد و به دختران و پسران جوان تجاوز میکرد نه تنها این باصطلاح روشنفکران اسلامی بل اکثریت قریب به اتفاق مردم مسلمان ایران بر اعمال آنها صحه کذاشتند و همچنین میگذارند. امروزه حتی شاهدیم که افراد را به جرم توهین به مقدسات و تفسیر دیگری از اسلام اعدام و زندانی و شکنجه میکنند و این "روشنفکران" و مردم مسلمان ایران حتی یک اعتراض ثانیه ای هم نمیکنند. بنابراین اگر بر واقعیت ها تکیه کنیم نه آمال و آرزو هایمان، این "اقلیت" مسلمانان نیستند که بنیادگرا هستند و خواهان محو و کشتار مخالفان اسلام هستند بلکه اکثریت قریب به اتقاق مسلمانان چنین اند. اگر امکروزه شاهد مقاله نویسی این باصطلاح روشنفکران مسلمان در مجکومیت خشونت و کشتار هستیم، نباید این امر را واقعی بدانیم و آن را جز عملکرد مسلمین "تقیه" بگذاریم. تاریخ نشان داده که وقتی مسلمین در موضع ضعف قرار میگیرند، ریا کارانه به تظاهر دست میزنند که خودشان آن را "تقیه" تعریف میکنند و منتظر فرصت خواهند ماند تا دوباره بساط اعدام و زندان و شکنجه و تجاوز و غارت را بپا کنند
۶۶۱۰۷ - تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱٣۹٣
|
از : کوروش پاکیزه
عنوان : عجیب است!
با سلام
لوگو و سرفصل اصلی اخبار روز مقدم بر هر مطلب و هر فردی است. من تعجب می کنم که چرا این موضوع مهم تحت تاثیر مطلب آقای فرج سر کوهی قرار گرفته و برای بیننده و بازدید کننده سایت موضوع غیر متعارفی را نشان می دهد.
به باور من و از منظر حرفه رسانه ای چنین موردی جایز نیست.
با سپاس.
۶۶۱۰۵ - تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱٣۹٣
|
از : خواننده
عنوان : همهی این مباحث در غرب انجام شده و اتفاق افتاده است.
غرب این زمانها و دوره ها را در دل خود داشته است و پشت سر گذارده است.
مذاهب پیش از «رنسانس و روشنگری» یک گونه بوده اند و پس از «رنسانس و روشنگری» یک گونهی دیگر. آنچه در اسلام هنوز اتفاق نیفتاده است و تازه در حالِ شکل گیری است، همین دورانِ «رنسانس و روشنگری» است. این امر به زمان نیاز دارد. حدوداً ۳۰۰ سال باید تحمل داشته باشید.
۶۶۰۹۹ - تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱٣۹٣
|
از : البرز
عنوان : حوره هائی را «مقدس» و نقد آن ها را ممنوع کنند
آقای سرکوهی گرامی، ضمن قدردانی از نوشتار خوب و موجه شما در باره بنیاد گرایی، و پیوستن بی قید و شرط به این نکته شما، که می گوید، «...اگر هر دینی و طرفداران هر عقیده غیردینی حق داشته باشند که حوره هائی را «مقدس» و نقد آن ها را ممنوع کنند، هیچ نظری در هیچ بابی و در هیچ قالبی قابل بیان نیست...»
حال میخواهم بگویم، ما در وضعیتی هستیم، که میتوان گفت، که باید چاره بجوئیم، که اگر نمک گندیده به نظر و مشام آید چه کنیم. برای روشنتر شدن سخنم مثالهایی میزنم:
در باره تبعیضات دهشتناک ملی در کشورمان بارها سخن گفته شده و همچنان سخنان ناگفته در این زمینه باقی است. یکی از سخنوران بنام در این زمینه آقای یوسف عزیزی بنی طرف است، که خود را عضو کانون نویسندگان نیز می نامد، ایشان در نوشتجات غالبا غیر مستند و غیر واقعی خود در زمینه ملی کشور، چنان بر طبل تفرقه می کوبد، و چنان بی اعتنا از کنار نقدها بر نوشتجاتش می گذرد، که گویی آشکارا می گوید، حرف دیگران پشیزی ارزش ندارد.
در دنیای مطبوعات اپوزیسیون ج.ا، متناوباً فریادهایی شنیده میشود، که خبر از اعمال سانسور و خود سانسوری موجود در این دنیا میدهد. رشادت!!! برخی از ارباب این مطبوعات چنان است، که در عین مخالفت به حق با محدودیتها و ممنوعیتهای رسانه ای و نشر در ج.ا، خود آشکارا از عدم درج نظرات و مطالب در نشریات خود خبر می دهند.
قصدم از این همه، رسیدن به این مطلب بود، که برای تلاشی تمامی اندیشه های متعصبانه، لازم است، از خود و در اپوزیسیون ج.ا آغاز کنیم.
اگر توانستیم دفاعی یکپارچه و بی قید و شرط از مقام نقد و منتقد در میان لایه های مختلف موجود در اپوزیسیون ج.ا داشته، و حذف و قیچی کردن نظرات مخالف را با هر عنوانی در مطبوعات اپوزیسیون به صفر برسانیم،
در آن صورت قادر خواهیم بود با بنیادگرایی حاکم بر مذهب شیعه کشورمان برخوردی اصولی داشته، و صورت و درون این مذهب را موافق با شأن انسان گردانیم،
تا دیگر هیچ ماموری نتواند در حین عذاب دادن انسانی در حد و خود کشت در زندانهای کشور، ضمن شیعه علی خواندن خود، خود را معذور داند.
۶۶۰۹۴ - تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱٣۹٣
|