یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

نامه‌ی سرگشاده به "مریم سطوت" - هاشم

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : پویان مدائن

عنوان : چندنفر؟
از این همه کسانی که موافق یا مخالف نظر داده اند میپرسم آیا با نظامیگری و کار مسلحانه چقدر آشنایند؟؟تا بتوان به درک متقابل رسید؟!
چرا که اساسا کار مسلحانه ضوابط و پرنسیپ های خاصی را ایجاب میکند اما برای افشاگری یا روشنگری میبایست همه چیز را گفت نه اینکه فقط قسمتهای منتخب را نشر دهیم.
۷۲۵۷ - تاریخ انتشار : ۲۶ بهمن ۱٣٨۷       

    از : ماهان شاهد

عنوان : ولوله ای افتاد در این شهر که بیا و ببین ......
با سلام. آقای "هاشم" بدلیل آشنایی با خانم مریم سطوت جواب نامه ی ایشان را میدهد. آنهم بصورت علنی. این دو نفر عضو سازمانی بودند که در زمان حاکمیت بلا منازع "ساواک" درگیر مبارزه ای مسلحانه با این جریان سرکوبگر بود. فردی از اعضای این سازمان (آقای عبداله پنجه شاهی) به دلیلی که هنوز صد در صد مشخص نیست توسط دیگر اعضای این سازمان به قتل رسید (که این عمل با هیچ آب پاکی قابل شستشو نیست). ضمنن راه این دو نفر از هم جدا گشته و یکی به مبارزاتش در آن زمان هنوز معتقد است (هاشم) و دیگری با آن مرزبندی کرده (مریم سطوت). این مرزبندی تا آنجا پیش رفت که خانم مریم سطوت به همراه سازمان مطبوعش ("اکثریت") رهنمود به فرستادن جوانان تحت عنوان "ضد انقلاب" به سلاخ خانه های رژیم اسلامی کرد (که این نکته باعث کشته شدن تعداد بسیاری انسان گشت). حالا "هاشم" از "مریم سطوت" سوال میکند که آیا خون آن جوانان "ضد انقلاب" از خون آقای عبداله پنجه شاهی رنگین تر است که ایشان (مریم سطوت) در این مورد سکوت میکند؟ حالا جماعت "ایرانیان عدالتخواه" که بعضن هیچ شناختی از مبارزات آن دوران ندارند "هاشم" را به چهار میخ کشیده اند که بیا و ببین. ضمنن باید قلب بسیار بزرگ خانم مریم سطوت و همسر ایشان آقای مهدی فتاپور را ستود که این همه سال در مورد این قتل (که با هیچ آب پاکی قابل شستشو نیست) سکوت اختیار کرده بودند. راستی چرا خانم مریم سطوت از خاطراتشان در اوایل دهه شصت چیزی ذکر نمی نمایند؟ همان دورانی که: "ما از همه هواداران سازمان میخواهیم که هر کجا که ......." بقیه اش را دیگر خودتان بهتر میدانید.
۶۹۲۱ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣٨۷       

    از : حمید آرمان

عنوان : تلاش کنیم فرهنگ مدارا را فراگیریم، خانواده سیاسی ما به آن نیازمند میباشد.
چند بار نامه آقای هاشم را خواندم تا بتوانم تفکر و منشی که پشت کلامات ایشان پنهان بودند را در یابم. امیدوارم خطا دیده باشم، دوست ما کلامات را سنگری کرده اند تا کسی دست همفکرانش را بیش از این رو نکند، تا نگویند اینان در جنگ قدرتی که در کردستان بین خودشان در گرفت، اسلحه بروی هم کشیدند (به گواهی رفقای خودشان). فرار به جلو را پیشه کردند تا از پاسخگویی خود را برهانند. بطور قطع عملکرد سازمان فدائیان در سال ۶۰ تا ۶۲ باید مورد نقد جدی قرار گیرد، در این چند ساله خوشبختانه شاهد بودیم، فرهنگ دوستان اکثریت تغییر کرده و ظرفیت نقد و بررسی را دارند. بپرهیزیم از بکار بردن کلامات و عباراتی که از آنها خون میچکد و فوج سربازان قداره بدست در آن رژه میروند. این را واگذاریم به جلادان حاکم بر میهنمان.
۶۹۱۷ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣٨۷       

    از : جعفر حصاری

عنوان : نتیجه چه شد
خوشبختانه همه دوستان در مورد ترور ونفی شخصیت توافق دارندوهمگی ترور را ابزاری در خدمت ادامه استبداد ارزیابی میکنندواین جا ی خوشبختی است.
برای آشنائی دیگر دوستان وعلاقمندان در مورد ترور در به گتاب شهیدان قلم واندیشه از آقای عبدارفیع حقیقت مراجعه کنند.
ترو ر در اسلام از حسین مکی کسروی از آقای ناصر پاکدامن.

http://www.political-articles.com/Com/Chiasma/C۰۰۶۱.htm.
۶۹۰٣ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣٨۷       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : و ۳ زیر نویس از آخرین کامنت:
و اینک ۳ زیر نویس که در آخرین کامنت شماره زده بودم

سلام به نسیم کوه و دشت و ۱بند
سلام به قله ها ، به البرز به سهند

۱- بند - این کلمه از پهلوی وارد فارسی دری شده است. "بند" معانی مختلفی دارد: همچون زندان ، رشته و ریسمان و ... یکی از معنا های بند مرز است.تالشی از زبان های بسیار کهن و ریشه ای ایرانی است.تالش ها هنوز به مرز های طبیعی در بلندی ها و کوهستان - مثل یال دو سوی کوه - بند می گویند. و "دربند" که در جمهوری خود مختار داغستان و تهران خودمان قرار دارد ، در واقع در ِ بند ، یعنی دروازه ی بند است ، که به مرور زمان مفهوم اصلی خود را از دست داده.
در ِ بند ، همان نقطه ای است که ما امروزه به آن می گوییم مرزبانی. نقطه ای که مردم از آنجا می گذرند تا به ولایت یا کشور دیگری بروند.

۲ - داستانی دارم به نام "پرتاب" که نامش را از آن تئوری مشهور هایدگر گرفته ام. آن سخن بر من همیشه تأثیری عجیب داشته است.
داستان اینگونه آغاز می شود:
در یک روز برفی زمستان مسکو ، او با دسته گلی خود را به پای مجسمه ی شاعر رساند. نگاهی به آسمان و ابر های پاره پاره انداخت . سپس پرنده ی نگاه را به افق های دور دست فرستاد و برگرداند. زلف های گژگن - فر - و چهره ی سیاه او حتی در مجسمه به خوبی دیده می شد.نشانه های آفریقای سیاه از مجسمه ، و برف سپید از آسمان همچنان میبارید. با احترام کمر خم کرد و دسته گل را روی برف دلنشین و زیبای پای مجسمه گذاشت و گفت: امان از این پرتاب!

۳- و سوم نکته این است که ما باید به این مسئله در عرصه ی پهن آور تری بنگریم. یک لحظه فکر کنید که نه خانم سطوت بلکه یکی از بزرگان فدایی همچون بیژن جزنی یا مرضیه ی اسکویی شهید نشده و بعد از انشعاب به بخش "اکثریت" سازمان پیوسته و اینک روبروی شماست. روبروی شما و مخالف نظری شماست. می توانست اینگونه باشد. آیا نمی توانست؟
تحمل دیگری خود هنریست بزرگ و جهان در گوناگونی خود است که زیباست.
روزگاری در مینسک - پایتخت روسیه ی سفید - زندگی می کردم. یکی از رفقایم - از باکو - چندین نامه برایم نوشت و جواب نگرفت.
تا اینکه یک روز در نامه ای دیدم نوشته: "لیثی جان ، اگر همه ی مردم جهان یک شکل بودند و یک نظر داشتند هیچ میدانی که این جهان به چه جهنمی بدل می شد؟ رفیق عزیز ، جهان در گوناگونی خود است که زیباست."

گاه یک جمله ی افشرده ، خود کتابی است غریب. فوراً برایش جواب نوشتم و فرستادم.
عزیزان من ، بیایید با وجود نظرات مختلف ، بیش از این ها همدیگر را دوست بداریم.
۶٨۹۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣٨۷       

    از : سینا

عنوان : یه دیدگاه مخالف
هاشم در این مورد خیلی وقته که نوشته، تو آرش چاپ شده، تراب حق شناس هم یه مورد دیگه رو باز کرده و اینها باید گفته بشه اما خانوم سطوت هم راسته که یه طرف فقط می گن اگر جنایت شده باید در همه ابعادش دید یکیش هم سیاست لو دادن و رهنمود دادن به جمهوری اسلامی بوده خانوم سطوت اگه صادقه باید همه اینارو بگه. هاشم هم یه اسم مستعاری یک فرد مشخص هس که در باره ی تاریخچه فدائیان حرف زده و نوشته.
۶٨۹٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣٨۷       

    از : فرشته برهانی

عنوان : به اصل مطلب بپردازید
آقای آذری
همه نقل قولهای مفصل شما برای اثبات اینست که آقای عبدالرحیم پور نیز بر تصمیم قتل پنجه شاهی صحه گذارده. این موضوع میتواند برای کسانیکه با ایشان امروز سر و کار سیاسی دارند اهمیت داشته باشد ولی این چه ربطی به اینهمه خواننده ای که برایشان خود عمل و دلایل و انگیزه ها و برخورد های بعدی مهم است دارد. من ازاین اصرار شما تعجب کردم. آنموقع که در سازمان فداییان انشعاب نشده بود و اکثریت و اقلیت نداشت. اینکه بعدها هم کی رفته اکثریت و کی رفته اقلیت ربطی به عمل آنموقع ندارد. هر چی شده همه مسئول بوده اند میخواهد بعدا اکثریتی شده باشند یا اقلیتی. اگر شما راجع به در گیری کردستان صحبت میکردید من میفهیدم که این جناح و آن جناح دارد.
من بعد از نوشته شما دوباره داستان خانم سطوت را خواندم. او این موضوع را که کی بوده کامل مبهم گذاشته. یکجا نیما گفته که یک نفر در رهبری یک خریتی کرده، جای دیگر یکی دیگر گفته آنهایی که این کار را کردند و جای دیگر گفته رهبری... از نوشته ایشان من خواننده اینطور میفهمم که ایشان میگوید که آنموقع از چگونگی عمل خبر نداشته ولی شاخه آنها از خود موضوع توسط ادنا ثابت مطلع شده اند و بهمین دلیل هم او وارد این بحث که چه کسی اینکار را کرده نمیشود. مصاحبه فتاپور را هم من خیلی دقیق خواندم و او خیلی سیاسی حرف زده بود و گفته بود تا آنجا که من شنیده ام غلامی تصمیم گرفته و معلوم است که او هم از عبدالرحیم پور که زنده مانده شنیده. فتاپور هم نظر قطعی نداده و روی این موضوع وارد بحث نشده بود. غلامی که همه تایید میکنند بوده است حال با تایید عبدالرحیم پور و نفر سوم که اسمش را نمیدانم
نوشته خانم سطوت به نظر من بسیار خوب و خواندنی است چرا که خود را از این حرفها رها کرده و همه بحثش در رابطه با احساس اعضا بعد از شنیدن این خبر و واکنش ها و نظرهاست و میکوشد نشان دهد که مجموعه نیروی فداییان تا آنجا که به شاخه آنها برمیگردد با این عمل مخالف بوده اند.
من البته فدایی نبودم و باصطلاح خط سومی بوده ام ولی به فداییان و نه به مبارزه مسلحانه شان احساس مثبی دارم برای من که خارج از شما ها به قضیه نگاه میکنم اگر نوشته ای در تمام این سالها توانسته باشد از جنبه های مثبت فداییان (ضمن فاصله گیری از جنبه های منفی) تصویر ساخته و مورد تایید قرار دهد داستان خانم سطوت است. و فکر میکنم از همه نوشته های تاکنونی بیشتر خوانده شده و نوشته ای ماندنی خواهد بود.
من بعنوان یک آدم بیرون گود فکر میکنم اگر شما ها غم دفاع از فدایی ها را دارید بجای این دعوا مرافعه ها بحث های مضمونی مطرح کنید تا هم این نوشته و هم کسان دیگری که مینویسند نوشته هایشان بهتر و موثر تر باشد شما مثل اینکه یک موضوعی از دعواهای درون سازمانی برایتان مهم است و تمام قضیه را ول کرده اید و به این چسبیده اید که غلامی بوده یا عبدالرحیم پور. هر کدام بوده اند به دیگرانی مثل من چه
۶٨۹۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣٨۷       

    از : .. ..

عنوان : مواضع خود را مشخص بیان کنید!
۱-شما اگر جزو کسانی هستید که به هردلیل به این نتیجه رسیده اید که مبارزه با رژیم پهلوی کار عبثی بوده است :
-باید در چنین بحث هایی فعالانه شرکت کنید و سعی نمایید ثابت کنید که مثلا سازمان چریک های فدایی خلق ایران ، یک سازمان تروریستی بوده است که حتی به اعضای خود نیز رحم نمیکرده و کاری بیش از پاسبان کشی هم انجام نداده است.
-سپس سعی نمایید ، بصورت غیر مستقیم، دستگاه های امنیتی و ساواک شاه را ارگان هایی برای مبارزه با این ها جا بزنید . بدین ترتیب اعدام ها و شکنجه ها در این ایام ، بدون اینکه مستقیما راجع به آن ها صحبتی کرده باشید، توجیه خواهد شد. نمونه هایی مثل اعدام گلسرخی ها و حتی ترور جزنی ها را نیز ببه همراه اندکی انتقاد کنترل شده ، "انتقام گیری" دستگاه های امنیتی معرفی کنیدتا به یاری "خدا" و یاد "خدایگان"، این لکه ننگ نیز به تدریج ازدامن مبارک "سلطنت" پاک شود.
- در چنین بحث هایی البته، تا سر انجام کار ،فقط سعی کنید که توپ را داخل زمین حریف ،به گردش در آورید و نقاب هیچگاه از چهره برندارید ، تا باعث رمیدن جماعت از کراهت چهره نگردید. یعنی یک نفس انتقاد کنید و از آفکار و ایده خود سخنی نگویید.و به هیچ وجه در بحث های اصولی وارد نشوید که گند کار در می آید
این بخش از ماموریت شما انشاءالله با کمک های خارجی با موفقیت به پایان خواهد رسید و پاداش اصلی را در داخل کشور دریافت خواهید کرد .

۲- شما اگر واقعا "چپ" هستید، و مثل جماعت بالا " ایز به گربه" گم نمیکنید :
- سعی کنید صف خود را در انتقاد به اشتباهات احتمالی با این رسما نئولیبرال ها ، و دوستان "نقابدار"شان، مخلوط نکنید. توجه داشته باشید که آمریکا یی ها علنا از تخصیص ۷۵ میلیون دلار ، برای کمک به این طرفداران " دمکراسی"، صحبت می کنند.
یکی از عرصه های مورد توجه ان ها نیز ، اینترنت و سایت های فارسی زبان است که باکمی دقت آثار تزریق دلار را در آن ها میتوانید ببینید.
-برای خنثی کردن توطئه جهت " مهر باطل شد" زدن بر یکی از مردمی ترین و محبوب ترین گروه های سیاسی تاریخ مبارزات مردم ایران، میبایست در شناساندن شرایط اختناق حاکم در آن زمان به نسل جوان ،بیشتر کوشید.
۶٨۹۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣٨۷       

    از : هومن دبیری

عنوان : همه باید پاسخگو باشند
برای هوشنگ دادگر !

کامنت شما نشان میدهد که برخورد شما بیشتر جنبه سیاسی دارد تا انسانی و حقوقی .
ما ، که ادعای مخالفت با ارتجاع و استبداد را داریم ، اگر امروز که من وشما کاره ای نیستیم هر جور دلمان خواست در «اندیشه» برای دگراندیشان خط و نشان بکشیم و تعیین تکلیف کنیم و هرکس را خواستیم بیخ دیوار بگذاریم ، کسی برایمان تره ای خرد نخواهد کرد.

اگر قبول داریم که ترور عملی ضد انسانی و جرم جنائی ست . پس بدون استثنا هرکس و هر گروه که مرتکب چنین عملی شده، باید در برابر قانون پاسخگو باشد. طبق قانون پرونده ها باید رسیگی شود ، تا مجرم یا مجرمین ، درصورت محکوم شدن به کیفر اعمال خود برسند. اگر شخص مجرم در قید حیات نباشد رسیدگی به پرونده ی مربوطه ، منتفی نیست.

اگر فرض را ، بعداز شهریور ۲۰ بگذاریم، با ترور مورخ و نویسنده معروف احمد کسروی در کاخ دادگستری شروع شد و بعدا کریمپور شیرازی و محمد مسعود و چند نفر دیگر قربانی ترور شدند. ترور تیمسار رزم آرا و افشار طوس نیز اهمیت زیادی داشت. بعد از ۲۸ مرداد هم ادامه داشت.
در این ترورها میگویند : فدائیان اسلام ، محافل وابسته به دربار و حزب توده به نحوی شرکت داشتند.

چون پای دربار ، به عنوان یک پای حکومت ، هم در میان بود. پس اجازه داده نمیشد تا به ترورهای خارج از حکومت هم رسیدگی شود . مبادا که «آبروریزی» گردد. فرض را بر تبرئه نیروهای درگیر میگذاریم. ترور وجود داشت و چون برای ریشه کن کردن آن پی گیری وجود نداشت ، این بیماری به بقای خود ادامه داد و در جامعه تقبح نشد .

وظیفه ی حکومت ست که با آموزش و پرورش و تکیه بر قانون شهروندان را تشویق به رعایت قانو ن و انجام وظیفه نماید. دولتی که خود متخلف باشد تکلیف شهروندان معلوم ست

بعداز ۲۸ مرداد بنا بر دلایل بسیاری آیت الله و فدائیان اسلام از« پیروزی » کودتا خرسند بودند و با کودتاگران و دربار نزدیک شده بودند . لطفا به مقاله ی آقای محمد امینی در همین سایت اخبار روز مراجعه فرمائید.

تمام اغماز های حکومت در مورد تروریست های فدائیان اسلام هنوز غیر قابل درک ست.
بهمین دلیل و ادامه ی آن فعالیت های مافیائی به قتل نخست وزیر حسنعلی منصور منجرشد .که متاسفانه «قتله منصور» به عنوان زندان سیاسی فضای زندانها را نیز «تروریزه» نمودند که نشان از برخورد غیرمسئولانه مقامات رژیم گذشته می نماید.

در جامعه ای که حکومت جز «زور» هیچ منطقی را قبول نداشت متاسفانه بسیاری از فرزندان خود را وادار به مقابله مثل نمود.
این عکس العمل خود را در مبارزه مسلحانه نشان داد.

در بسیاری کشورها حکومت ها با تلاش هائی ضایعات را به حداقل رساندند.
رژیم شاه که هیچ نیروی سیاسی دگر اندیش را بر نتافته بود صد البته با چریکها در نهایت خشونت مقابله نمود.

ترور جنون آمیز زنده یاد بیژن جزنی و یاران فدائی و مجاهدش بر تپه های اوین حکایت از انتقام کور حکومت از مخالفین خود می باشد که دوستان آنها مقامات رژیم را ترور نمودند.

در هیچ دادگاه معتبر و متعارف ، مورد قتل عام بیژن جزنی و یارانش قابل توجیه و تبرئیه پذیر نخواهد بود.
چریکهای فدائی خلق مبادرت به قتل عباس شهریاری نمودند چه در آنزمان که این قتل اتفاق افتاد و چه امروز که مشی مسلحانه کنار گذاشته شده شت. حکومت شاه و مسئولان ساواک مرتکب «جنایت بشری » شده و روزی باید پاسخگوی این جنایت خود باشند. در زبان فارسی میگویند برادر را بجای برادر دار نمی زنند. جزنی و یارانش را بخاطر اینکه همرزمانش عباس شهریاری را ترور کردند نمی بایست به صورت کور قتل عام نمایند. این قاموس رژیم شاه وساواک بود.
رژیم کنونی که تکلیفش معلوم ست .

بهر صورت تمام حکومت ها و تصمیم گیران و گروه های سیاسی ، و افرادی که متهم به جنایت هستند بدون استثنا باید پاسخ گو باشند.
۶٨٨٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣٨۷       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : و چه خوب شد ...
سلام به "نسیم" کوه و دشت و ۱بند
سلام به قله ها ، به البرز به "سهند"

سهند عزیز ، نوشته ی قبلی شما گرچه کلی بود ، احساسی چنین داشتم که شامل من نیز می شود ، و این بود که آن توضیح را نوشتم ، و چه خوب شد. زیرا بیشتر با نگاه ژرف و فلسفی شما ۲ آشنا گشتم.
و اما در مورد اصل مطلب، من باز تکرار می کنم : به هیچ وجه ضد روشنگری نیستم
اما شیوه ای را که ما بر می گزینیم ، باید شیوه ای باشد که انسان های عدالتخواه احساس نکنند که آن طرز برخورد ناعادلانه است.
ما باید با بزرگواری یک انقلابی و با نگاهی سرشار از انساندوستی با هم برخورد کنیم. نباید شیوه ای را در پیش گرفت که شخصیت انسانی را ضربه پذیر می سازد. نباید جدایی راه ها در ما احساس انتقام جویی به وجود آورد. حرف من این است: بیایید با انصاف تمام با هم برخورد کنیم. از سویی تند خویی بیجا و بی حد جوی عصبی ایجاد می کند ، در چنین جوی ، اغلب ، جان ظریف و شعله ی نازک حقیقت می میرد قبل از آنکه پا سِفت کرده ، گُر بگیرد.
اگر ما طالب حقیقتیم ، مانند باستان شناسان که با احتیط ویژه ای خاک بر میدارند باید با حوصله ی تمام از خفتنگاه حقیقت ، خاک برداریم. این شیوه ، خوبی های زیادی دارد.
اولاً آب گِل آلود نمی شود که ناکسان ماهی بگیرند. دوماً به شخصیتی که مورد خطاب ما است ضربه ی حیثیتی نمی خورد. ما گرچه راه های مان جداست ، اما هیچ یک خائن نیستیم ، تا با هم دشمنانه برخورد کنیم. ما فرزندان عدالتخواه انسانیم. همچو ما در این دنیای پر از ظلم بسیار نیست ، اگر بود ، جهان این نبود که هست - جهانی که به یک گندچاله بدل شدست.
من بسیار گاه دیده ام که جدایی راه ها ، به خصومت و کینه توزی انجامیده ، این ، هم برای یافتن حقیقت مضر است و هم می تواند به رو در رویی بیانجامد که فقط دشمنان راستی و حقیقت را شاد می سازد.
کوتاه سخن ، حرف من این است : بیایید شرایطی ایجاد کنیم که روشنگری را هرچه بیشتر آسان سازد و راه بندان ایجاد نکند. و از آن مهمتر این است که در چنین شرایطی کسی این میان خراب و خرد نمی گردد.
همه ی ما برای حقوق انسان به این راه در آمده بودیم و هنوز هم نگران حقوق آدمی هستیم که در جهان ما چپ و راست لگد مال می شود. فرزندان حق طلب و بزرگوار و فداکار انسان به این راه در می آیند و می آمدند.
مریم سطوت نیز یکی از آن ها است. او زمانی که دختر جوانی بود ، به جای پرداختن به زندگی شخصی خود به خانه ی تیمی رفت تا دارو ندار و تمام هستی خود را به پیش پای خلق بریزد. آن ها که به خانه های تیمی می رفتند ، عمری کوتاه برای خود در نظر می گرفتند - شش ماه ، یک سال - حالا در این میان یکی از آن ها که خانم مریم سطوت باشد - مثل بعضی دیگر از رفقایش - شانس آورده و زنده مانده.او می توانست یکی از جانباختگان باشد - همان هایی که امروز با احترام زیاد از آن ها نام می بریم - پس باید عزیزش بداریم ۳ . هر تفکری که ایشان دارند مال خودشان است. من که نمی توانم بیایم و بگویم خانم سطوت شما باید مثل من فکر کنید.
ما در اوج انقلابی گری می توانیم دمکراسی را هم رعایت کنیم. و این تنها راه است برای اینکه هر چیزی سر جای خود قرار گیرد و جان ظریف حقیقت نیز درچاله ی آب گل آلود نمیرد.
من در این باب کمی زیادی سخن را طول دادم. می دانید چرا؟
برای اینکه هنوز بعد از نزدیک به سه دهه مهاجرت و آوارگی ما این فرمول ساده را رعایت نمی کنیم و دائماً به جای بحثی روشنگر ، به جان هم می افتیم. گواه این سخن ، مطالب بسیاری از وبلاگ ها و سایت های ایرانیان و نظراتی است که در نظرگاهشان ارائه می گردد که مایه ی افسوس فراوان است.

شاد و شکفته باشید همچو بهار
سه زیر نویس را کمی دیرتر خواهم نوشت.
۶٨٨۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣٨۷       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۴۷)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست