از : تهرانی
عنوان : واقعگرایی در سیاست در مقابل خیالات و تصورات
آقای دبیری ، من تنها چیزی که نیستم «عصبانی» است. سن و سال من به عصبانی شدن نمیخورد !
من راجع به واقعیات عینی، بینش فکری ، نحوه برخورد و رفتار ما ایرانیان صحبت می کنم و مقایسه آن با ملل اروپایی که حکومتهای مطلقه و مذهبی را ۱۰۰ سال پیش از ما کنار گذاشتند و بتدریج طی مراحل مختلف به دموکراسی پارلمانی امروز شان رسیده اند. شعار اینکه در فردای سرنگونی رژیم اسلامی ما می بایست یک حکومت دموکراتیک از نوع اروپایی داشته باشیم، برای افرادی مثل من که هم در زمان شاه کار اجرایی کرده ایم و هم در زمان امام راحل بیشتر حالت جوک و شوخی تلخ دارد تا یک تز سیاسی که عده ای دنبال آن بروند.
تمام اشکالاتی که در مورد شخصیت شاه و ندانم کاریهای ابلحانه اعلیحضرت مرقوم فرمودید درست است و من میتوانم خیلی موارد دیگر را هم به آن اضافه کنم. ولی خوب که چی؟ اون شاه از کره مریخ که نیامده بود . یک ایرانی بود مثل من و شما. عقلش بیش از این نمیرسید و فکر می کرد با توجه به اوضاع و احوال ، برای پیشرفت و توسعه مملکتش راه درستی را انتخاب کرده. نهایتا هم به گفته میشکای مازندرانی « مردم مثل موش دمش را گرفتند و بیرونش کردند» .
خوب بعد از بیرون کردن این موش، گروههای مخالف از ملی گرا گرفته تا چریک و مجاهد توانستند حکومتی بهتر از رژیم شاه برای ایرانیان به ارمغان بیاورند؟
اکثر مردم ایران در فردای انقلاب بدنبال چه گروه و دسته ای راه افتادند؟ چرا؟
چرا هنوز ۱۰میلیون ایرانی در انتخابات به رفسنجانی رای می دهند؟ آیا بعد از ۳۰ سال هنوز مردم فریب خورده اند و نمی دانند !
و صدها چراهای دیگر.
جواب تمام این چراها باید ذهن ما را روشن کند که در چه جامعه ای زندگی میکنیم و مردم ایران دارای چه باورها و خصوصیات اخلاقی و اجتماعی هستند. هر راه حلی که بر اساس شناخت جامعه امروز ایران نباشد جز شعار و خیالبافی نام دیگری بر آن نمیتوان نهاد.
لذا یکبار دیگر نظرم را یادآوری میکنم:
دو راه در پیش پای اپوزیسیون وجود دارد.
راه اول امید به اصلاح رژیم از داخل بوسیله افرادی ازقبیل خاتمی، نوری، میرحسین چپگرای محبوب توده ایها و شرکا.
راه دوم استفاده از قدرت امریکا و یارانش برای مضمحل کردن این رژیم از طریق معرفی یک آلترناتیو شبه دموکراتیک که حداقل بتواند یک جامعه شبه مدرن شبه دموکراتیک ( چیزی شبیه ترکیه) مورد قبول اکثریت جامعه را در کشور بدون جنگ داخلی،خونریزی و انتقام گیری کور پیاده کند.
حال هر کسی میتواند رهبری این آلترناتیو را بعهده بگیرد و در صحنه سیاست جهانی با استفاده از اهرمهای قدرت رژیم ایران بر باد ده را سرنگون کند پا پیش بگذارد این گوی و این میدان. قطعا رضاه پهلوی و خانمشان و ۳ فرزندشان به تنهایی قادر به انجام اینکار نیستند!!!
در مورد شبه دموکراتیک بودن هم با یک مثال عینی توضیح میدهم؛ داشتن یک ارتش ملی، پر قدرت، و غیر سیاسی مثل ترکیه تا بتواند در مواقعی که سیاستمدران مملکت را به ورطه آشوب و نا امنی سوق میدهند دخالت کرده و کنترل اوضاع را بدست گیرد ( مشابه رویدادهای دهه ۸۰-۷۰ ترکیه) تا پس از آن بتوان حکومت را به نمایندگان منتخب مردم واگذار کرد.
اگر چنین رژیمی فردا در ایران پا بگیرد میتوان انتظار داشت که در دو نسل بعد، فرزندان ایران زمین بتوانند در یک رژیم دموکراسی پارلمانی، مدل اروپایی یا امریکایی، آزادانه و برخوردار از تمام موازین حقوق بشر زندگی کنند.
٨۲۹٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨۷
|
از : .. ..
عنوان : به آقای تنکابنی
من راجع به " اسرار" ، صحبت نکردم . آنچه گفتم از واقعیات عیان سرچشمه میگیرد. "اسرار " را از "عباس میلانی گره گشا" و خود آقای داریوش همایون بپرسید که با بهره گیری از کمک های مالی" سلطنت طلبان" ساده ، با ژست "تلاش برای احیای سلطنت " هم زمان به برخی جمهوری خواهان چشمک های هوس انگیز میزند.
ضمنا با نام ".. " مطلب نوشتن به از آن است که از نام یک شخصیت ادبی و سیاسی سرشناس چون "فریدون تنکابنی " استفاده شود. هرچند نام واقعی هم باشد.
٨۲۹۲ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨۷
|
از : فریدون تنکابنی?
عنوان : کامنت نوشتن بنام افراد سرشناس شیوه درستی نیست
دوستان بهتر است به نام افراد سرشناس کامنت ننویسیم.این سنت خوبی نخواهد بود چون فردا یکی میاد بنام رضا پهلوی و یا فرح دیبا کامنت مینویسد انموقع پشیمان میشوید.فریدون تنکابنی یکی از نویسندگان مشهور ایران معاصر است
٨۲۹۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨۷
|
از : فریدون تنکابنی
عنوان : فحش و فحشکاری نتیجه عکس دارد.
من نمیدانم این آقای ".. .." (نمیدانم کدام بخش نامشان است و کدام بخش نام فامیلشان)، این همه اطلاعات محرمانه پشت پرده را از کجا آورده اند. ایشان جوری صحبت میکند که تو گویی همین دیشب با رییس CIA و یا MI۶ فالوده خورده. مشکل ما ایرانیان این است که ساکنان دور افتاده ترین روستاهای ما نیز از نقشه های بسیار پپیچیده سرویسهای اطلاعاتی خارجی مطلعند. در هر صورت ایشان را با فکر و خیالهایش در عالم خودش میگذاریم.
در مورد عدم محبوبیت خاندان پهلوی در کشور و اینکه ۹۹ درصد مردم در سال ۵۸ به ایشان نه گفتند، به رفقای عزیز توصیه میکنم که از آن دیار شیطان زده امپریالیزم به کشور بازگردند و از نزدیک ببینند براستی چند درصد مردم مخالف خاندان پهلوی هستند. مشکل رفقای ما این است که فقط آن چیزی را که دوست دارند میبینند و میشنوند. ایدئولوژی مورد نظر آنها و قبله گاهشان، به مفتضحانه ترین شکل ممکنه سقوط کرد، و امروز نیز علی رغم فعالیتهای آزادانه احزاب کمونیست در کشورهای سابق بلوک شرق، این گروهها در جلب حمایت مردم دارای کوچکترین موفقیتی نیستند و حداکثر بتوانند چند نماینده به پارلمان بفرستند. به قول یک رفیق قدیمی که سرانجام عقلش بر احساسش غلبه کرد و از صف طرفداران پرولتاریا بیرون آمد "هر چه بر میزان سن شرکت کنندگان در سالروز انقلاب (بخوانید کودتا) لنین افزوده میشود، از تعداد شرکت کنندگان کاسته میشود". در چنین شرایطی شما رفقای عزیز هنوز سرنا را از سر گشادش مینوازید و از مبارزات و آرمانهای کمونیسم حمایت میکنید. در مورد مسائل کشور نیز به همین نحو قضاوت میکنید.
آقایان و خانمهای "مبارز"، امروز در داخل کشور امکان یک نظرسنجی آزاد برای میزان سنجش محبوبیت یک گروه و یا یک طرز فکر سیاسی وجود ندارد. ولی بر اساس تجربه شخصی خود و بسیاری از هموطنان که در تماس روزمره با مردم کوچه و بازار هستند به شما میگویم که امروز خاندان پهلوی دارای بیشترین محبوبیت در بین مردم هستند. شما در اینجا نیستید که ببینید چگونه یک جوان تحصیل کرده از عملکرد رژیم گذشته دفاع میکند و به نسل پدر و مادرش که کورکورانه به تحریک چپها و مصدقیها به دنبال خمینی راه افتادند لعنت میفرستد. شما در ایران نیستید که ببینید چگونه آن کارگر و یا آن روستایی از حکومت شاه دفاع میکند و هر بار که اسم شاه میآید لفظ "خدا بیامرز" هم به دنبالش شنیده میشود. شما در بین مردم و باقیمانده همان ۹۹ درصدی که به جمهوری اسلامی رأی داد نیستید که ببینید چگونه وقتی نام محمد رضا به میان میآید اشک در چشمشان پدیدار میشود (تنها گروهی که با قاطعیت مخالف حکومت گذشته است بازاریان هستند). این آن واقعیتی است که شما نمیخواهید آن را ببینید. اینکه سلطنت به زباله دان رفته و یا "بوی گندش" همه جا را فرا گرفته و حرفهایی از این دست فقط برای دلخوش کردن و در آوردن دق دلی خودتان است و اثری منفی در ذهن شنونده میگذارد.
من نمیگویم شما بیایید و سلطنت طلب شوید. من میگویم شما نمیتوانید منکر وجود نیروهای طرفدار بازگشت سلطنت به ایران شوید، چرا که امروز بر اساس مشاهدات روزمره، این جماعت دارای بیشترین محبوبیت در بین مردم است.
در مورد اقتدار گرا بودن محمد زضا شاه نیز باید گفت که تقریباً اکثریت مردم عادی طرفدار او این مسئله را قبول دارند و از آن انتقاد میکنند. ولی پاسخ آنها این است که امور نسبی است. در مقایسه با محمد رضا شاه، هیچیک از جریانات مخالف او بیش از او به دموکراسی و حقوق بشر پایبند نبودند. اسلامیها که تکلیفشان روشن است. کمونیستها نیز خواستار برقراری یک حکومت سوسیالیستی در ایران بودند که در بهترین شرایط نمیتوانست چیزی بهتر از مثلاً بلغارستان و یا رومانی باشد، که در آن صورت نیز حکومت شاه هزار بار بهتر بود. مصدقیها نیز در برقراری این حکومت و اداره اولیه آن نقشی مهم داشتند. آنها نیز مجرمند و نمیتوانند از شراکتشان در جنایات جمهوری اسلامی در دو سال اول طفره روند. بله اگر ما براستی یک اپوزیسیون دموکراتیک داشتیم که میتوانست در عمل طرحی برای کشور داشته باشد خیلی خوب بود، ولی چنین نیست. آقایان و خانمها، بسیاری از مردم سوال میکنند که اگر مخالفان حکومت محمد رضا شاه درست میگویند، پس چرا امروز شاهد هستیم که بسیاری از فعالین برجسته مخالف حکومت گذشته انقلاب اسلامی را نفی کرده و به صف هواداران رضا پهلوی میپیوندند؟ چرا عکس این عمل انجام نمیگیرد؟ چرا شاهد هستیم که بسیاری از فعالین سابق چپ آشکارا در تایید سیستم گذشته و سیاستمداران گذشته کتاب و مقاله مینویسند؟ پاسخ اینها را چگونه میدهید؟ نمیتوان با فحش دادن و بد و بیراه گفتن و داستان سرایی از قول سرویسهای اطلاعاتی غرب سروته این مسائل را هم آورد. این را دوستانه به شما بگویم (البته خطاب به دوستان غیر کمونیست، چرا که در عدم صداقت کمونیستها کوچکترین تردیدی ندارم) این برخوردهای عصبی و فحش و فحشکاریها نه تنها کوچکترین کمکی به شما نمیکند، بلکه اثری منفی در کارتان دارد.
٨۲٨۹ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨۷
|
از : .. ..
عنوان : مساله " شانس بازگشت سلطنت" نیست ...
مساله "شانس دوباره سلطنت" ، در ایران به هیچ وجه در کار نیست . این را " اهل کار " ، از جمله خود رضا پهلوی ، خوب میدانند و از این رو چند باری سعی کرد پای خود را از این "نمایش " کنار کشد و به زندگیش برسد. ولی این ها آلوده تر از آنند که خودشان برای خود تصمیم بگیرند. آمریکایی ها ، پادشاهی سعودی را هم با تمام وابستگی هایش برنمیتابند و اگر گرفتار شدن در عراق نبود ، ترتیب آن هارا هم داده بودند. آن ها خواهان جمهوری هستند چون در صورت نافرمانی رئیس جمهور ، راحت میتوانند با حربه " دمکراسی" زیر پایش را خالی کنند.
سلطنت چون دندان چرکینی است که مردم ایران یک بار آن را با درد و مشقت ، کشیدند و دور انداختند. حال اگر نتوانستند جایگزین مناسب برای آن انتخاب کنند، دلیل آن نیست که کسانی در خاک و خل دنبال آن دندان شکسته قبلی میگردند تا سر جایش گذارند. و تازه دوستان ، در کجا شما دیده اید ، که سلطنت برباد رفته ، دوباره باز گردد؟
مساله چیز دیگری است : آمریکایی ها به دنبال جذب چهره های سرشناس و غیر سرشناس " جمهوری خواه " هستند تا کارت های خود را در بازی با ج.ا.ا تکمیل کنند. در این بین ، "مشروطه خواهان " قابل اعتماد ،رل کارچاق کن را بازی میکنند. رضا پهلوی البته مطمئن تر بود و لی به خاطر دعاوی حقوقی جمهوری اسلامی علیه پدرش در زمینه خروج غیر قانونی میلیارها پول ، مهره مناسبی نیست . وگرنه بجای داریوش همایون او را جلو می انداختند و پس از مدتی ، با جمع کردن چند صاحب نام جمهوری خواه ، در یک اقدام کاملا "دمکراتیک" ، فاتحه سلطنت را برای همیشه در پیوند با "جمهوریت" میخواندند.
آمریکایی ها پول دارند و آینده . این دو خیلی ها را به خود جذب میکند. کسی کاری با جنایاتش ندارد و یا اگر هم دارد ، زود فراموش میکند. از آن گذشته این جماعت " روشنفکر" ما خیلی دوست دارند که اینجا وآنجا جلوه ای کنند و اگر پولی هم از این بابت ، تحت عنوان ، فروش " آثار فکری" و از این قبیل در یافت دارند که چه بهتر.
"صدای آمریکا" و " رادیو فردا" و نیز ۷۵ میلیون دلار بودجه اعلام شده هم برای همین در نظر گرفته شده است. آقای علیرضا نوری زاده ، یک نمونه است: بعد از انقلاب ریش گذاشت و به معرفی "ساواکی " ها مشغول شد . سپس سبیل گذاشت و بین محافل "چپ " پرسه میزد و اکنون ریش وسبیل را تراشیده و به عنوان "بلبل خوش الحان " ، در این رسانه ها جای خوبی برای خود باز کرده است.
داریوش همایون ، جز افتخار چاقو کشی در حزب " سومکا" ،بر علیه نیروهای چپ در سال های کودتا، در سال ۳۴ ، انگاه که در روزنامه " اطلاعات " کار میکرد ، طبق اسناد ج.ا.ا ،با " ژوزف گودین " رئیس سازمان " سیا" ، به صورت محرمانه دیدار کرد. پس از آن پلکان ترقی را به سرعت تا مقام وزارت اطلاعات شاه ، طی نمود . در اواخر سلطنت شاه ، به همراه هویدا و دیگران ، از طرف خود رژیم دستگیر شد تا شاید مردم کمی آرام گیرند. در ۲۲ بهمن از زندان گریخت . ایشان اگر خیلی قانون گراست ، ترتیب محاکمه خودش را به همان اتهامی که حاکمیت مطبوعش ، یعنی رژیم گذشته وی را زندانی کرده بود، خواهد داد . او در حقیقت از زندان شاه گریخته است. ماموریت فعلی او نه احیای سلطنت ، بلکه انحلال " دمکراتیک " آن میباشد.
"سلطنت طلبی" ، هم اینک در فضای سیاسی مملکت ما ، نه به عنوان یک ایده جدی ، بلکه به منزله یک " فحش" ، آن هم از نوع "رکیکش" به جمهوری اسلامی تلقی میشود. به آنانی که به خواست ۹۹ در صد مردم ما، در برقراری یک جمهوری قانونمند پاسخی مناسب ندادند.
٨۲٨۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨۷
|
از : حزب مریم آرامیان
عنوان : به پیش برای پس گرفتن دلارهای رضا پهلوی
هموطنان، روشنفکران، دانشجویان، کارگران، پیشه وران
توجه فرمائید. توجه. توجه
ما دراینجا گرد هم آمده ایم تا حقوق از دست رفته ملت ایران را به او بازگردانیم. ملتی که حقوقش از جانب سلسه پهلوی و رژیم آخوندی به غارت وچپاول رفت. بهمین خاطر شیرزنی همچون مریم آرامیان برای احقاق حقوق ازدست رفته ملت ایران بپاخاست واز رضا پهلوی حق خود راطلب کرد. ما با پیوستن به «حزب مریم آرامیان» و حمایت از خواسته این زن دلاور تاریخ معاصر ایران، از رضا پهلوی میخواهیم تا سهم یک یک مردم رنج کشیده ایران را که توسط پدر او به غارت رفته و سپس به او به او ارث رسیده است را به ما باز گرداند.
هموطنان عزیز
امروز دیگر درنگ جایز نیست. به جنبش ما به پیوندید ودلارهای بادآورده رضا پهلوی رابین خود تقسیم کنید. پیروزی باماست.
جاویدایران
جاوی ملت ایران
از سوی هیأت موسس حزب مریم آرامیان
٨۲٨۶ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨۷
|
از : هومن دبیری
عنوان : برخورد انتقادی سازنده
هموطن گرامی «تهرانی» نویسنده ی این کامنت می تواند به سئوال شما پاسخ ندهد ، زیرا؛ شما ناخودآگاه با «لحن» مطمئن و تردید ناپذیر خود مجال بحث و گفتگو را از دیگران سلب مینمائید.
برای اینکه به حس نیت من اطمینان یابید.به سئولات شما تا آنجا که بتوانم پاسخ میدهم و امیدوارم شما هم با این روش به اندیشه ورزی ادامه دهید.
من دقیقا بخاطر کار و زندگی در دهات و شهرستانهای ایران در سالهای ۳۰-۵۷ بوده ام و تماس با مردم و آشنایی لازم با طرز فکر و باورهای مذهبی و عقیدتی مردم داشته ام ولی دلیلی نمی بینم که وجه اشتراکی بین «اکثریت» مردم ایران و اکثریت اروپائیان پیدا کنم .بلکه پیشنهاد می کنم که زهبران خود را با « الیت» اروپائی ها که بنیان گزاران و راهبران اروپا هستند مقایسه کنیم . بخصوص اگر موافق باشید الیت ایران را از ۱۲۹۹ به بعد با اروپائیها مقایسه می کنم. کارنامه ی جالبی ندارنم. اتفاقا وظیفه ی حکومتهای ما بوده که ۹۵ درصد مردم ما بعداز سال ۱۲۹۹ از نعمت سواد خواندن و نوشتن بهره مند نمانند ـ من یکی از کارشناسان اولیه ی نهضت سوادآموزی بودم و در چند موسسه ی بزرگ از جمله بانک رهنی خدمت کردم و معتقد بودم که نیاز به پروژه های بزرگتری بود، نه به آن سبک سطحی و یا فضاحت « قرائتی » .
شما فرموده اید :
در کشوری که فئودالها، تفنگچی و آخوندها سیاهی لشگر ویرانگر دارند با بدست گرفتن کتاب قانون و خواندن بیانیه حقوق بشر میتوان حکومت کرد.
آیا ما خودمان را هم باید با اینحرفها گول بزنیم. ۳۰ سال حکومت خلق پابرهنه زحمتکش( پرولتاریا) تفنگ بدست کافی نیست. بازم میخواهید یک حکومت خلقی دیگر تجربه کنید؟
من قبل از تشکیل مبارزات مسلحانه علاقه به فعالیت صنفی و سیاسی داشتم و حاضرم با تمام اساتید و روسای دانشگاهها ی تهران،پلی تکنیک و ملی در این زمینه به بحث و گفتگو بنشینم که متاسفانه این قبیل بحث و گفتگو ها کمتر دیده میشود.
ولی من نمی توانم به این پارادوکسال شما پاسخ منطقی دهم ، از شما میخواهم که «عصبی» نباشید. اگر روزنامه ی کیهان لندن را در دسترس دارید شماره آخر که مخصوص نوروز ست را ورق بزنبد به نوشته هموطن نادیده آقای ناصر امینی میرسید. ایشان که دیپلمات رژیم شاهنشاهی بوده مقایسه ای کرده از بازگشت رضاشاه فقید از ترکیه ( با عکسی از رضا شاه و آتاتورک ) و بازگشت آخرین شاه فقید از سفر فرانسه ۱۹۷۴ ( عکسی از شاه و شهبانو و ژیسگاردیستن)
آقای امینی با نام بردن از بسیاری از اقداماتی که رضاشاه از سفر ترکیه الهام گرفته بود لیستی از کارهائی که رضاه شاه انجام داد ارائه مینماید. همه این کارها بزرگ و بجا ماندنی ست.
اما لطفا بخوانید و خودتان قضاوت کنید که چرا آقای ناصر امینی با نهایت تاسف رفتار شاه فقید را با قبل از ۲۸ مرداد مقایسه مینماید و نقل قولی هم از شاه میاورد :" هر چه مشاوران من بگویند برعکس آرا انجام میدهم "
آقای ناصر امینی میگوید:"تمام مشاوران با درایت و خوشفکر شاه کنار گذاشته شدند و شاه در فرانسه ، یک مرتبه تصمیم گرفت سفارش نیروگاه اتمی را به از یک دستگاه به ۳ دستگاه "پروژه" افزایش دهد که تمام ایران را بپوشاند."
آقای امینی در نهایت سکوت و ادب میگوید شاه نباید اینقدر در کار ها دخالت میکرد.
در همانجا یعنی فرانسه ، در مصاحبه مطبوعاتی برای زکی یمانی «شاخ شونه » کشید!
به محض بازگشت به تهران ورق برگشت و در نهایت به انقلاب ۵۷ و آوارگی ۵ میلیون منتهی شد.
من از نوشته های صاحب منصبان رژیم سابق میاموزم که در کدام موارد دچار فراط و تفریط شده بودم و در کدام موارد "حق» داشتم. برای خاطر مبارکتان عرض می کنم که در بیشتر کتابخانه ها موجود ست لطفا بخوانید و با من بحث کنید ولی عصبانی نشوید .
من وقتی نوشته آقای ناصر امینی را خواندم در نهایت حق شناسی از ایشان باید عرض کنم که ایشان کاری ندارد که چرا رضا شاه و محمد رضا شاه «همه کاره» بودند.من ابدا خرده نمی گیرم این یک ایدئولوژی ست که شاه را مصمم و مقتدر میخواهد.
فرق من با ایشان و تمام رهبران رژیم گذشته و فعلی و طرفداران آنها اینست که میخواهم رهبران مملکت «انتخابی» باشند و ادواری و درنقش ، هماهنگ کننده ، سازمانده و تاثیرگزار افکار عمومی Opinion Mouldingباشند و مردم از آنها بیاموزند و مسئولیت قبول کنند . نه اینکه خودشان را در تمام جزئیات امور وارد کنند و تمام استعدادها را هدر دهند.
مانند رهبر ارکستری می باشند که همزمان میخواهد ساز یا سازهائی را نیز بنوازد. مضحک میشه ! نه ؟
در خاتمه برایتان عرض می کنم که علیرغم فاصله ی شهر وروستا در ایران و یا در اروپا همانطور که دیدیم شورش دانشجویان در سال ۱۹۶۷ ـ۱۹۶۸ در پاریس باعث سقوط دوگل شد. تهران هم سقوط کرد ! اپر ماشین حکومت خوب کار نکند تقش در میاید.
در باره ی کامنت قبلی شما هم که به مخالفان شاه نسبت های نا روا دادید فعلا حرفی نمی زنم . امیدوارم با مسائل برخورد انتقادی سازنده نمائیم . تا برخلاف ۵۶ ـ ۵۷ که بجای رفع کمبود ها و رفع انحرافات اساسی به کمتر از سرنگونی شاه اکتفا نکردیم .
البته به من اعتراض خواهد شد که با این رژیم نمیشود برخورد انتقادی سازنده کرد.
که من کاملا حق به دوستان میدهم ولی باید راه درستی را برای جایگزینی این رزیم پیدا کرد.
٨۲٨۴ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨۷
|
از : میشکا اسپهبدی مازندرانی
عنوان : من هم با مریم ارامیان موافقم
فقط اضافه کنم که کل خانواده منفور پهلوی سرمایه ملت ایران را به یغما برده اند.رضا خان یک قزاق بود و به نان شب محتاج. انگلیسی ها اورا کشف کردند و با کودتا به قدرت رساندند و رصا پهلوی و اشرف و فرح از کجا اینهمه سرمایه اورده اند که فرح برای دختر معتادش لیلا در لندن یک طبقه هتل را اجاره کرده بود وماهی یک میلیون دلار خرج اعتیاد دخترش را میکرد. انچه از مال ملت ایران دزدیده اید پس بدهید با اینکه میدانیم جنایتهای شما قابل جبران نیست. اگر پدر تجدارتان خوب بود مردم مثل موش دمس را نمیگرفته اند و به بیرون پرتش نمیکردند.
٨۲٨۲ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨۷
|
از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی
عنوان : به پشتیبانی از بیانیه مریم آرامیان
بیانیه مریم آرامیان شاید ظاهرا سبک و طنز آمیز به نظر رسد، ولی این مسئله برای من خیلی جدی ست.
سال ها پیش رادیو ار- اف - ای (رادیو بین المللی فرانسه بخش فارسی) با بنی صدر مصاحبه ای ترتیب داده بود و نخستین رئیس جمهور ناکام ایران در خصوص خارج ساختن پول تو سط اعضای رژیم پهلوی مطالبی مطرح می کرد و معتقد بود که کار آنها قانونی نبوده و این پول ها به ایران تعلق دارد.
روزنامه نگاران رادیو بین المللی فرانسه بخش فارسی از آن جایی که خودشان هم از اهل بیت هستند، به بنی صدر یادآوری می کنند : «ولی آقای بنی صدر پول خودشان بوده است که خارج کرده اند!»
بنی صدر پاسخ می گوید : «فرقی نمی کند، در هر صورت پولی ست که از ایران خارج شده.»
با این حال اهمیت این موضوع از نقطه نظر مسائل مابین فرهنگی نیز باید مورد توجه ما باشد. زیرا طبقه حاکمی که به اروپا و آمریکا کوچ کرد، نه تنها در عصر حاکمیتش در ایران نمایندگی امپریالیسم را در رابطه با جامعه ایران به عهده داشت، بلکه پس از فروپاشی با تکیه به نقش همیشگی اش (به عنوان نماینده امپریالیسم جهانی) و با تکیه به سرمایه های عظیمی که از ایران خارج کرده بود، موفق شد که سرنوشت فعالیت های مابین فرهنگی را رقم بزند. و به این ترتیب فرهنگ لوس آنجلسی تا خود ایران گسترش پیدا کرد (مثلا به شکل کاست های ویدئو...).
من فکر می کنم که پرسش هایی که آقای هومن دبیری مطرح کرده اند، تا حدود زیادی پاسخ های کاملا آشکار خود را در همین فراورده های به اصطلاح فرهنگی و هنری پیدا می کنند. یعنی چنان که ما به تحلیل چنین آثاری بپردازیم به روشنی با بینش و طرز تفکر و طرح آینده و آرمان سلطنت طلبان آشنا خواهیم شد.
و همان طور که من بارها نوشته ام، تحلیل های من از چنین آثاری، نشان می دهند که تا چه اندازه بنیادهای فکری نه تنها سلطنت طلبان بلکه اپوزیسیون های ایرانی (در کل) با بنیادهای فکری جمهوری اسلامی در عرصه فرهنگ و هنر منطبق است. کلید واژه همانا «سوژه » است، و به عبارت دیگر توافق بر سر حذف سوژه است. حذف فاعل فرهنگی، و یعنی حذف فرد و حذف استقلال و تازگی فرد...
٨۲٨۰ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨۷
|
از : تهرانی
عنوان : وجه اشتراک ما و اروپاییها!
آقای دبیری شما در دهات و شهرستانهای ایران در سالهای ۳۰-۵۷ بوده اید و تماسی با مردم و آشنایی بغایت مختصر با طرز فکر و باورهای مذهبی و عقیدتی مردم داشته اید؟ آیا هیچ وجه اشتراکی بین اکثریت مردم ایران و اروپاییها دیده اید که حکومتهای ما را با آنها مقایسه می کنید؟ دوست عزیز ۹۵ درصد مردم ما در سال ۱۲۹۹ سواد خواندن و نوشتن نداشتند. در کشوری که فئودالها، تفنگچی و آخوندها سیاهی لشگر ویرانگر دارند با بدست گرفتن کتاب قانون و خواندن بیانیه حقوق بشر میتوان حکومت کرد.
آیا ما خودمان را هم باید با اینحرفها گول بزنیم. ۳۰ سال حکومت خلق پابرهنه زحمتکش( پرولتاریا) تفنگ بدست کافی نیست. بازم میخواهید یک حکومت خلقی دیگر تجربه کنید؟
٨۲۷۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨۷
|