از : Samad Talebpour
عنوان : نژاد پرستی آریاییاسلامی ناشی از خود شیفتگی ایرانیان است و بس.
اخیرا کتاب "ماجراهای حاجی بابا اصفهانی" را میخواندم. این کتاب حدود دویست سال پیش، یعنی زمانی که از پان ترکیسم -این توجیه کننده معجزه آسای هر انحراف- خبری نبود، نوشته شده است. خواننده غیر متعصب براحتی میتواند در یابد که فارسها (Persians) آن زمان هم بقیه جهانیان، و مخصوصا ترکها، را آدم حساب نمیکردند. من نمیدانم چه اصراری است که یک انسان فریهخته وقت خود را تلف کرده و بخواهد، علیرغم همه شواهد تاریخی، گناه انحراف فرهنگی فارسها را به قربانیانشان نسبت دهد.
۲۹۴۱۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱٣٨۹
|
از : آ. ائلیار
عنوان : دایی جان ناپلئون
آقای زنجانی گرامی!
بر طبق اصول همان حقوق بشری که شما و همه با آن موافق هستیم میخواهیم قوانین مربوط به زبان و ملیتها اجرا بشود.
بله بعضی کشور ها هستند که چند ملیتی و چند زبانی هستند و با این ویژگیها تشکیل شده اند. مثل سویس که کشوری چندزبانی است و در آن چهار زبان آلمانی، فرانسوی، ایتالیایی و رومانش به رسمیت شناخته میشوند. و از مردمی که با این زبانها سخن میگویند تشکیل شده و به شیوه فدرالیسم خاص خود با اتحاد سه منطقه اداره میشود.
همه با هیتلریسم یا صحیحتر بگویم با نازیسم و پاکسازی نژادی مثل شما خیلی خیلی مخالیفیم.
کسی نمیخواهد سرزمینی تکه پاره بشود ولی اگر ستمگریها نسبت به مردمان مناطق مختلف رفع نشوند مثلاً ستم ملی بیم آن میرود که همه چیز پاره پاره بشود. از این رو دوستداریم با زدون ستم همه برادرانه در کنار هم زندگی کنیم.
وقتی گفته میشود: « عصر حاضر دوران ملتهای با دولت و بدون دولت است. ملتهای بدون دولت در صورت مهیا بودن شرایط و حقوق برابر میتوانند متحد شوند و در کنار دولتهای محلی، دولت و ملت سیاسی-جغرافیایی واحدی را تشکیل بدهند. و در سطح جهانی به عنوان یک ملت (سیاسی) و دارای یک دولت مرکزی و یک سرزمین واحد نام برده شده و مورد توجه قرار بگیرند. » یعنی سراسر ایران خانه توست.
مثل شاه و شیخ و دایی جان ناپلئون نگویید « کار کار فلانیهاست» . مشکلات مال خودماست و خودمان هم باید آنها را حل بکنیم. حقوق بشر به ما خیلی کمک میکند ولی عصای عیسی و موسی نیست که معجزه بکند.
اگر خانه ات را دوست داری باید در پی شناختن مشکلاتش باشی و راه و چاره ای بجویی. با به به و چه چه دردی دوا نمیشود. چشم بینا نداشته باشیم همه امید ها به یأس مبدل میشوند.
تمام گروه ها و سازمانهایی که شناخته شده هستند هیچکدامشان «مشکوک» نیستند و همه برای رهایی از دیکتاتوری و برقراری دموکراسی و سعادت من و شما میکوشند. از وجود جنبش سبز همه خوشحال هستند و هرکس به شیوه خود از آن حمایت میکند.
سلامت باشید.
۲۹۴۱۱ - تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱٣٨۹
|
از : بهروز ماهان
عنوان : ایران متعلق بهمه ایرانیان هست را بیاموزیم
برای یک فرد دموکرات امروزی این ظرف هویت (ایرانی- اسلامی) ، سنتی، متعلق به گذشته و بازدارنده است. معیارهای هویت ساز امروزی همان موازین جهانشمول دموکراسی و حقوق بشرند که در سطح ملی، موید و مستلزم رسمیت یافتن حقوق برابر شهروندی اند.
هوویتی با ظرف ( ایرانی- اسلامی) یا هوویتی با ظرف ( ایرانی - فقط فارسی یا ترکی یا کردی ) و یا ( ایرانی-نژادی آریایی ) یا هوویتی با ظرف ( ایرانی -شاهنشاهی) نمیتواند مبنای جنبش تغییر باشد همگی ساختگی است اگر هم در زمانی به هر علتی در دوره ای از تاریخ بر ایرانیان مسلط شده اند بوده اکنون نیازی به ادامه آن نیست و به موضوع ای تاریخی و موزه ای، تبدیل شده است و یا خواهدشد.
به عبارت دگر هویت ایرانی مانند هویت هر کشور دیگری در عصر امروزی دیگر مولفه های : نژاد ، قم، رنگ، جنس ، زبان ، مذهب ، عقیده سیاسی ، ملیت ، و ... را باید کنار نهاد و مولفه های هویت جدید ایرانی در ظرف : ( ایرانی- حقوق بشری- حقوق انسانی و شهروندی- حقوق دموکراسی- حقوق فدرالی- حقوق آزادیخواهی- حقوق توزیع و پخش قدرت - حقوق اجتماعی - جمهوری خواهی ) تشکیل خواهد شد که به حقوق همه ایرانیان بیاندیشد و به نژاد و رنگ و مذهب و دین ، و عقیده و قوم و جنس وغیره بستگی نخواهد داشت .ایران متعلق بهمه ایرانیان هست را بیاموزیم
۲۹۴۰۹ - تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱٣٨۹
|
از : زنجانی
عنوان : دست نویسنده درد نکند.
مقاله خیلی آموزنده ای برای امثال منست که با همه تفاوت هایی که داریم خود را ایرانی می دانیم. مگر کشورهای دیگر جهان همه بر طبق زبان ملت و کشور درست می کنند که ما هم اینکار را بکنیم؟ من با این افکار هیتلری پاکسازی نژادی خیلی مخالفم که بعضی ها به بهانه «ستم ملی» و این مزخرفات می خواهند ایران را تیکه پاره کنند. اینهم غلطی است که در ایران محل زندگی یک قوم فقط به آن قوم متعلق است. من زنجانی هستم ولی این فکر و احساس را ندارم که یک تهرانی یا بلوچ و رشتی ... حقی در آذربایجان ندارند و بالعکس. مگر ایران از چند کشور مختلف تشکیل شده که مردم هر کشور صاحب زمینش باشند؟ تهران همانقدر مال منست که آذربایجان متعلق به تهرانیان است. همه ما حق مشاع در ایران داریم و بس و همه خاک ایران متعلق به همه ایرانیان است. با منشور جهانی حقوق بشر همه تبعیضات برداشته میشود و نه با «راه حل هایی» که زمینه را برای تجزیه ایران می خواهند فراهم کنند. دستهای زیادی برای نابود کردن ایران بعنوان یک کشور در کار است و حزب توده و روسها هم خیلی دخالت داشتند و دارند. این خلق بازی ها هم را روسها از اول درست کردند که ایران را تیکه تیکه بدست بیاورند. دست نویسنده درد نکند. آگاهی دادن بهترین سلاح ماست. با آقای ناشناس موافقم. در ضمن از آن موقعی که جنبش سبز هم شروع شد کک به تنبان خیای ها افتاد که مبادا نقشه های تجزیه ایران بهم بخورد که خواهد خورد. همه ترکها مثل این گروههای مشکوک فکر نمی کنند.
۲۹۴۰۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱٣٨۹
|
از : آ. ائلیار
عنوان : کسب هویت عاشقانه ، رد هویت کاذب
واژه ی « قوم» به چه معناست؟
فرهنگ فارسی معتبر دکتر محمد معین مینویسد: قوم اسم عربی ست. «گروه»ِ مردم از زن و مرد. خویشاوند.
قبیله: ا. عربی. گروه که افراد آن فرزندان یک پدر باشند.
طایفه: جماعتی از مردم . دسته . گروه.
عشیر: ع. خویش.
همانطور که معانی واژه ها نشان میدهند این اسامی مربوط به دورانهای برده داری و فودالیته هستند و نمیشود مردم آذربایجان و کردستان و دیگران را که در دوره سرمایه داری زندگی میکنند و عنصر « خویشاوندی» بین آنها پیدا نیست و هیچ نقشی ندارد « قوم» نامید. مگر اینکه ناآگاهی و یا « اغراض سیاسی» پشت این اسم خوابیده باشد.
نامهای خلق، میلیت، ملت بدون دولت( یا کوتاه شده «ملت») به واقعیت نزدیکتر هستند.
عصر حاضر دوران ملتهای با دولت و بدون دولت است. ملتهای بدون دولت در صورت مهیا بودن شرایط و حقوق برابر میتوانند متحد شوند و در کنار دولتهای محلی، دولت و ملت سیاسی-جغرافیایی واحدی را تشکیل بدهند. و در سطح جهانی به عنوان یک ملت (سیاسی) و دارای یک دولت مرکزی و یک سرزمین واحد نام برده شده و مورد توجه قرار بگیرند.
کسب هویت سرتاسری از راه فرهنگ فدراتیو مشترک و مترقی به صورت آزادانه و داوطلبانه ممکن است. و گرنه با زور چپاندن یک فرهنگ غالب عقب مانده به دیگران و لگدمال کردن فرهنگ و هویت ملی آنان گذشته از اینکه جنایت است در عین حال شونیسم و ستم ملی را به دنبال دارد. و هیچ هویت مثبت سرتاسریی را ایجاد نمیکند. مگر اینکه شخص هویت کاذبی بیابد.
جنبش ملی- دموکراتیک خلقها برای زدون هویت کاذب تحمیلی و کسب آگاهانه و آزادانه و داوطلبانه هویت مترقی ملی و سرتاسری و جهانی ست. در این راه یاور و کوشا باشید. درک غیر تحمیلی فرهنگ دیگر خلقها ست که در قلب ما عشق و علاقه و جانفشانی در راه آزادی و سعادت عمومی میآفریند، نه هویت کاذب تحمیلی که بازتاب ستمگریهاست. اندیشه رهگشا « کسب هویت عاشقانه رد هویت کاذب» است.
نویسنده هیچ تعریفی از « قوم» ارائه نمیدهد. باید پرسید تعریف شما از این مقوله چیست ؟ بر اساس کدام دلایل مردم آذربایجان را قوم مینامید؟
۲۹۴۰۱ - تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱٣٨۹
|
از : آ. ائلیار
عنوان : وجود دیگری را به رسمیت بشناسید
آقا یا خانم محترم unknown!
ملت یا خلق و یا ملیت و قوم را نمیسازند، یعنی قابل ساخته شدن نیست و نیستند. خلق، در و پنجره و ساختمان نیست که بسازندیا نسازندش. خلق یا وجود دارد یا وجود ندارد. خلق آذربایجان یا کردستان وجود دارند یا ندارند؟ حق و حقوق برابر با مردمان مناطق دیگر دارند یا ندارند؟
مثل اینکه شما سرتاسر زندگیتان را در چهار دیواری خانه یتان گذرانده اید و هیچ اطلاع و آگاهی یی در مورد مردم گوناگون ساکن در ایران ندارید. کثیرالمله بودن شعار نیست. یک واقعیت است . لطفاً در صورت امکان با دید روشنتر به واقعیتهای جامعه بنگرید. وجود کردها در کردستان، آدربایجانیها در آذربایجان و عرب و بلوچ و ترکمن و غیره و غیره را در مناطق خود آنها انکار نکنید.
سازمانهای روشن بین سیاسی با به رسمیت شناختن وجود و حق و حقوق خلقهای مختلف در پی حل مشکلات بغرنج جامعه هستند، تا اتحاد و همبستگی داوطلبانه آنها را در برابر حکومت مستبد حاکم بیافرینند. رمز پیروزی بر دیکتاتوری و همزیستی برادرانه در ایرانی آباد و آزاد و پیشرفته بر اساس دموکراسی و عدالت اجتماعی اینجاست.
انکار وجود دیگری یعنی انکار پیوند با دیگری یعنی از هم گسیختگی و تلاشی. وجود دیگری را با تمام ویژگیهایش به رسمیت بشناسید.
شما کثیرالملله بودن ایران، ستم ملی، حق تعیین سرنوشت و اداری نامتمرکز را انکار و نفی میکنید. مثل شاه و فقیه . و با این کارتان نه تنها در حل مشکلات یاری نمیکنید بلکه ناخواسته بر گره دشواریها میافزایید.
متأسفانه دید شما به مسایل مانند دید شیخ و شاه خدا بیامرز است. اگر این روش و نگاه مشکل گشا بود ایران تابحال بهشت برین شده بود.
شما نیاز مبرم به مطالعه بیشتر و خوداندیشی صبورانه دارید. سلامت باشید.
۲۹٣۹۶ - تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱٣٨۹
|
از : شکیب
عنوان : راه حل شما چیست؟
نویسنده تمام سعی اش را کرده که اصل و نسب رضا شاه را خالص به ترکها برساند، که البته صحیح نیست، هدف نویسنده اما پس از مقدمه چینی ها و وارد کردن یک سری اطلاعات درست در کنار نکات و نتیجه گیرهایی نادرست و جانبدارانه، این است که نشان بدهد که اگر هم پان ایرانیسمی وجود دارد، اگر هم فاشیسمی در دستگاه پهلوی وجود داشت، باز هم آخرش وصل می شود به ترکان، یعنی اینکه این تنها ترکان بودند که رفتند با هیتلر و نازیها همدستی کردند، لابد، یعنی مخاطب این طور برداشت می کند که حاکمان خلص فارس تبار تنها یک "ناسیونالیسم مشروع و دفاعی" داشتند و بس. این وسط تنها عربها، و ترکها و مغولها مهاجم بودند، صحیح است؟ نخیر، البته که صحیح نیست!
حاکمان "خلص" پارسی و ایرانی هم در برابر اقوام و سرزمینهای دیگر، نقش تهاجمی داشتند، آنها هم در دوره هائی بر عربها، ترکها و اقوام و سرزمینهای متعددی تاختند، باجیگیری و زورگوئی و ستمگری کردند. این تهاجمات از ناحیه قبایل گله دار پارسی و ایرانی علیه دولتها و مردمان موطن در فلاتی که امروز نامش ایران است، شروع شد تا اینکه امپراتوری پارسیان تشکیل گشت، به دوره ی ساسانی رسید که مستندات تارخی بیشتری از آن در دست است و کارنامه شان نشان می دهد که در سرکوب مردم خود و دیگر اقوام هیچ کوتاهی نمی کردند.
ناروشن: نویسنده می گوید که مردم ایران "هویت ایرانی" خود را از پس همه ی این تهاجمها حفظ کردند، اما روشن توضیح نمی دهد که درکش از این "هویت" چیست؟ مخاطبان باید حدس زده باشند که منظور نویسنده از این "هویت"، تسلط سیاسی، فرهنگی و زبانی فارس گرایان دولت مرکزی بر ملیتهای کرد، بلوچ، ترکمن و عرب است که لابد مبدأ آن بر می گردد به همان دوهزار و پانصد سال پیش، خب در همینها کلی گره و انتقاد و حرف جدی است.
تز جانبدارانه ی زبان فارسی خودبخود قوت گرفت و زبان حاکم شد، یعنی اینکه شرایط سیاسی، اقتصادی و... هیچ دخیل نبودند در این موضوع، کاملا غیر علمی است. هر زبانی ظرفیتهای خودش را دارد و با توجه به شرایط و محیط متکلمانش می تواند پیشرفت کند یا راکد بماند و متروک شود.
اما حالا مسئله ی مهم این است که کرد و ترک و عرب و ترکمنی که در ایران موطن است در برابر دولت مرکزی فارس زبان انحصار طلب، حق خودگردانی و نگاهداری و پاسداشت زبان و محیط بومی اش خودش را می خواهد و دارد برای آن مبارزه می کند. این مبارزات هم امروز و دیروز شروع نشده و از نظر تاریخی بسیار ریشه دار است. نویسنده اما حرفش در مقابل این مبارزات و خواستهای مردمی چیست؟
جناب نویسنده باور کنید که مردم آذربایجان، کردستان، ترکمن صحرا، خوزستان عرب نشین با این نتیجه گیریهای تبعیض آمیز شما کنار نخواهند آمد، مسئله یکی دو سازمان سیاسی هم نیست، الان حتا برخی از این سازمانها در طرح خواستهای ضد تبعیض ملی، بسیار عقب تر از مردمان آن مناطق هستند. مسئله مردمی هستند که در این مناطق زندگی می کنند و هر یک تاریخ فرهنگ - سیاسی ویژه ی خود را دارند. حرف شما برای آنها چیست؟
اتحاد دواطلبانه ملیتها تنها راه حل است. جناب نویسنده، راه حل شما چیست؟ وقتی این مردم دارند در خاک و آب خودشان به پا خواسته اند و دارند برای رسیدن به حقوق خویش مقاومت می کنند، راه حل شما چیست؟ نکند که شما هم طرفدار لشکرکشی و به توپ و تانک بستن آنها و شهرها و روستاهایشان هستید؟
۲۹٣۹۴ - تاریخ انتشار : ۲۱ تير ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : ملت سازان
در این دریای فلاکت و فساد و رفتن به قهقرای کنونی به جای مبارزه ریشهای با عوامل و ابنای آن تیغ بر هستی خود میکشیم. اگر تالی اندیشههای جامعه سیاسی ـ فکری در سالهای انقلاب اسلامی به زیر کشیدن قدرت سیاسی و نشاندن جمهوری اسلامی بجای آن بود، پیامد رویکردهای امروز برخی از نیروها و سازمانهای سیاسی، دانسته یا ندانسته، تجزیه ایران خواهد بود. اگر فضای فکری ـ فرهنگی سرآمدان جامعه ما در سه دهه گذشته قدرت سیاسی وقت و ارزشهای جاری در جامعه را به چالش میکشید، متاسفانه سرگشتگیها و آشفته فکریهای امروز بسیاری از آنان، هستی ایران و موجودیت ملت را به چالش گرفته است.
طرح شعارهایی چون کثیرالملله بودن ایران، ستم ملی، حق تعیین سرنوشت و فدرالیسم قومی ـ زبانی که امروز از سوی برخی از سازمانهای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی برای برانگیختن و بسیج نیرو، تبلیغ و ترویج شده و پیرامون آن سازماندهی صورت میگیرد، چه این نیروها بخواهند یا نه، در صف یکپارچه و همسوی مبارزه با جمهوری اسلامی شکاف انداخته و هدف اصلی تلاش یعنی رسیدن به دمکراسی و آزادی را از کانون مبارزه خارج و بجای آن یکپارچگی ملی و هستی ایران را موضوع مبارزه و به محور آن تبدیل میکند.
سازمانها و احزاب قومگرای امروز در غفلت ـ و یا خود را به غفلت زدن ـ در باره نفوذ و تأثیر مفاهیم و شعارها بر اذهان مردم ناراضی و برانگیخته از شرایط سخت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و با چشم برهم گذارن بر نتایجی که فعال شدن این ذهنیتها درپی خواهند داشت، دست بکار انباشتن بازار سیاست خود از تعابیر نادرست و تعاریف غلط از مفاهیم مهمی چون ملت، حاکمیت ملی، ستم ملی و... شدهاند و تدارک مقدمات تفرقه و دشمنی میان آحاد ملت در ایران را پیشه سیاستبازیهای خود کردهاند. آنها اما در این کارزار انحرافی در تخمین حساسیت این ملت نسبت به اولویت حفظ ایران دراشتباهند و در این محاسبات نابجا جز بر رنج خود و بر زحمت نیروهای آزادیخواه و دمکرات و میهن دوست نمیافزایند. آزادیخواهان و تلاشگران دمکراسی برای ایران، اگر نخواهند گذشته تکرار شود، باید تا زمانی که سلاحها خاموشند و میدان نبرد را طرح مفاهیم و شعارها و مطالبات زیر سلطه خود دارد، از پای ننشینند و در تلاشهای خود از رفتن به ژرفای موضوعات و مفاهیم و نشاندنشان در جایگاهی که دارند و اعتباری که رسمیت آن شناخته شده است، کوتاهی نکنند.
آنچه در میان همه بحثهای سازمانهای قومگرا هسته اصلی اهداف آنان را مینماید، طرح چند ملیتی یا چند ملتی بودن ایران و تلاش برای پر کردن ذهنها از این ادعاست. در این طرح آنها برای اثبات وجود ملتهای قومی ـ زبانی به هر فاکتور و مولفهای دست مییازند، مگر معتبرترین و جدیدترین عنصر تشکیل دهنده تعریف یک ملت. اما ابتدا باید دید که مولفههای مورد استناد آنها در ملت سازی که پیشه کردهاند، کدامند و چرا عناصر معتبر و جدید پیش فرضهای استواری برای مقصود آنها نیستند.
در بحثهای جاری در میان نیروهای سیاسی ایران ملت در وجه غالب بر مبنای مولفههایی چون فرهنگ، زبان، نژاد، دین، تاریخ مشترک، تعریف میگردد. از میان آنها گروههای ملت ساز بیشتر از همه بر فرهنگ و زبان تکیه دارند. از نظر این گروهها هرملت دارای سنتها، باورها، احساسات، نمادها، ارزشهای ویژه و خاصی است که از طریق زبان مشترک آن ملت قابل انتقال بوده و ادامه آن با زبان دیگری هرگز امکان پذیر نخواهد شد. براساس این رویکرد، زبان حامل خصلتهای ویژه ملت و بستر لازم برای رشد و شکوفائی ذات و سرشت ملت است تا حدی که تنها عامل در تاسیس ملت شنار میرود.
هر چند زبان مشترک در تفاهم و امر انسجام و همبستگی یک ملت و پیدایش احساس ملی از اهمیت بسیاری برخوردار است، اما این عنصر در تعریف ملت و تشخیص بنیانهای شکلگیری ملت نمیتواند کافی باشد، چرا که هستند گروههای زبانی مشترک مانند اقوام انگلیسی زبان، عرب زبان؛ اسپانیایی زبان، علیرغم زبان واحد، ملت واحدی را تشکیل نمیدهند و یا ملتهایی که جامعه بینالملل آنها را بعنوان ملت به رسمیت شناخته اما ملتهای چند زبانه هستند، مانند سوئیس، کانادا، هندوستان. چنین دیدگاههائی در اصل بیریشه خواندن این ملتهای چند زبانه است و مقدم بر همه بیریشه دانستن ملت ایران است که حتا اگر تاریخ پیدایش، قوام و دوام زبان فارسی به عنوان زبان مشترک این ملت را مورد اغماض قرار دهیم، چشمها را بر زیست هزارههای آن در سرزمینی با مرزهای معین نمیتوان بست.
۲۹٣۹۰ - تاریخ انتشار : ۲۱ تير ۱٣٨۹
|
از : سام ثروتیان
عنوان : یک منبع دیگر
با سپاس جناب مقدم
در رابطه با تحریکات پانترکیسم در ایران پیش از جنگ جهانی اول; یک اشاره کوتاه در مقاله شما آمده است. خواستم یادآوری کنم که هموطن ایرانی آذربایجانی جناب کاوه بیات کتاب خوب و مفصلی با این نشانی نوشته است:
پان ترکیسم و ایران
کاوه بیات
تاریخ چاپ: ۱۳۸۷
ناشر: شیرازه
تاریخ انتشار روی سایت: ۱۵ تیر ۸۷
"
http://www.historylib.com/Site/SViewDocument.aspx?DocID=۹۷۴&RT=List
"
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/۲۰۰۸/۱۱/۰۸۱۱۱۱_na_pan_turkism.shtml
امیدوارم شما و سایر محققان این کتاب را بررسی کنید و در رابطه با تحریکات پانترکیسم در ایران پیش از جنگ جهانی اول بیشتر بنویسید.
موفق باشید
۲۹٣٨۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ تير ۱٣٨۹
|
از : آ. ائلیار
عنوان : پانیسم و متد برخورد با آن
پدیده « پانیسم»ریشه در اعماق جوامع بشری دارد. نخستین گهواره آن« امپراتوریهای باستانی» بوده اند. طوایف و اقوامی که آن دولتها را با جنگهای بزرگ و کوچک در سرزمینهای پهناوری میگسترانیدند هدفی جز « تسلط همه جانبه» بر اقوام دیگر نداشتند.
آناتومی « سلطه» توسط دانش نوین تمام ابعاد ویرانگرانه و ضد انسانی «سلطه گری» را به روشنی مینمایاند.
« پانیسم» در عصر جدید و سده های اخیر بر پایه دیرینه اش و با حفظ گوهر خود، معنا یا معانی جدیدی یافته است که اغلب و نه همیشه « واکنشی در برابر کنش دیگری» بوده است. اما اینکه « جنبش ملی-دموکراتیک» خلقها را گیریم که گاهاً رگه هایی از پانیسم ِعکس العملی در آنها به چشم میخورد در کلیت به عنوان « پانیسم» تخطئه کنیم اگر خود واکنشی پانیستی نباشد حد اقل یک برخورد جانبدارانه و نادرست و غیر علمی ست.
خلق و مردم آذربایجان کنونی حاصل و نتیجه در هم آمیختگی همه طوایف و اقوام ساکن و کوچنده ماقبل و مابعد تاریخ و عصر جدید در این منطقه بوده که عنصر « ترک» یا ترکی در آن غالب است. شعار « من ترکم» شکل و بیان آشکار این پدیده است.
زبان خلق آذربایجان « ترکی آذربابجان» یا « آذربایجانی» ست که یکی از شاخه های زبان ترکی ست ، و بدین جهت آنرا زبان « ترکی » هم مینامند. مردم این دیار « خواسته هایی» منطبق بر حقوق بشر دارند که « هویت» کنونی آنان را نشان میدهد. و برای تحقق خواسته هایشان « جنبش ملی-دموکراتیک» گسترده ای را به حرکت درآورده اند.
راحل مناسب برای حل مسایل ملی خلقها و ملیتها را میتوان در طرحهایی نظیر طرح آقای بهزاد کریمی که اخیراً در این سایت به خوبی و روشنی مطرح شده بود جست.
اتحاد داوطلبانه ی ملیتها تنها با تأمین تمامی حقوق ملی آنها یعنی « برابر حقوقی ملیتها» امکان پذیر است. هم درعرصه ی نبرد علیه دیکتاتوری و هم در راه برقراری دمکراسی.
مسئله و مشکل پان فلان و پان بهمان نیست. مشکل عدم اعتماد و اطمینان ملیتها برای تأمین حقوق خود در همکاری و همراهی با نیروهای دیگر است. این تجربه ی تلخ را قرن اخیر به آنها آموخته است. آنها بعد از فداکاری ها و جانفشانی های بیشمار در انقلابات و جنبشها همیشه خود را دست خالی و بی حقوق و تحقیر شده یافته اند. این یخ ها باید ذوب شوند.
یکی از راههای آن هم حمایت فکری و عملی سرتاسری از مبارزه ی میلیتها برای کسب و تأمین حقوق مدنی و ملی آنهاست. و ملیتها هم متقابلاً همین وظیفه را به عهده دارند.
اتحاد و دوستی و اعتماد با به رسمیت شناختن هویت متفاوت، و حق و حقوق دیگری میسر است ، و نه با انکار وجود او، و یا اذعان دست و پا شکسته به وجودش.
علی رغم رد پانیسم از سوی نویسنده مقاله، متأسفانه دید هوادارانه مشخصی در توضیح مسایل به روشنی به چشم میخورد و برخوردش را فاقد ارزش علمی نموده است. واقعیتها در بیرون از ما عملکرد خود را دارند و باید در بررسی و تحلیل آنها بیطرفی خویش را حفظ کرد. کاری که نویسنده از عهده آن برنیامده است. کار برد روش علمی با جانبداری بیگانه است. متد جانبدارانه نه تنها مشکلی را حل نمیکند بلکه بر مشکلات میافزاید.
۲۹٣٨۱ - تاریخ انتشار : ۲۱ تير ۱٣٨۹
|