از : مریم آرامیان
عنوان : برای آقای محمد حسین آمویی وهم چنین برای آقای اکبر گنچی
ازآقای اکبر گنجی خواهش می کنم که خودشان توضیح بدهند.
بخشی از مناظره صادق زیباکلام و حسین اللهکرم در دانشگاه شریف...
"الله کرم اظهارکرد:چهره هایی مثل هادی غفاری، اکبر گنجی، مخملباف پیرو موسوی هستند. در اوایل انقلاب اکبر گنجی معروف به اکبر پونز بود که روسریها را جلو میکشید و پونز میزد و اقداماتی از جمله رنگ کردن دستها و کارهایی از این دست توسط این گروه انجام میشد."
مناظره داغ اللهکرم و صادق زیباکلام در دانشگاه شریف
آدرس : http://ammariyon.ir/fa/pages/?cid=۲۶۱۴
٣۲٣۰۵ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨۹
|
از : نگران آینده
عنوان : مسئله ی مجرم بودن ما و مصون بودن آقای گنجی!
حضرت آقای آمویی می فرمائید شخصی باید حتما دستش به خون دیگری آلوده شده باشد و یا کسی را شکنجه داده باشد تا بتواند مورد اتهام همدستی در سرکوب مردم قرار بگیرد؟ من فکر می کنم شما باید کمی بروید تاریخ دادگاههای مدنی - سیاسی را علیه افرادی که در دستگاههای سرکوب به خدمت مشغول بودند دنبال کنید تا مطلع شوید که این تنها شکنجه گران و تیر خلاص زنان نیستند که باید پاسخگوی مردم باشند و به دادگاهها احضار شوند. هر فردی که در آن دستگاه جهنمی جمهوری اسلامی کار کرده، در ساخت و سازش دست داشته و برای پیشبرد سیاست سرکوبش در جایی در هیرارشی قدرت تلاش کرده باید در پیشگاه مردم و دادگاههای ذیصلاح پاسخ بدهد. از آمران تا مهره های مأمور و معذور و تا جلادان و شکنجه گران جمهوری اسلامی همه با هم یک سیستم سرکوب را ساخته اند. معشوقه هیتلر هم دستش به خونی آلوده نشد، اما اگر زنده می ماند به جرم سکوت و هم پیمانی با یکی از خونخوارترین دولتمردان تاریخ به دادگاه کشانده می شد، در این هیچ جای شکی نیست!
آقای گنجی هم در خونبار ترین سالهای پاگیری و تثبیت نظام جمهوری اسلامی به سپاه پاسداران پیوسته، آیا شما سپاه پاسداران را به عنوان ارگان سرکوب می شناسید یا نه؟ والله خود گنجی هم توان انکار این فاکتهای تاریخی را ندارد و حالا شما شده اید دایه مهربانتر از مادر؟ ایشان در تمام این سالها در برابر کشتارهای سالهای ۶۰ و پیش از آن هیچ صدای اعتراضی بلند نکردو مشغول خدمت به امام امتش بود. روشن است که وی یک مهره موثر در نظام جمهوری اسلامی بوده، همین کافیست که علیه وی و مانند او دادخواستهایی به جریان بیافتد.
اگر نمی دانید، بدانید که حقوقدانهایی ایرانی در تلاش به جریان انداختن قانونی این دادخواستها در دادگاههای بین الملی هستند. شما هم اگر خیلی درصدد حمایت از از گنجی ها و ... هستید که تعدادشان زیاد است، بروید علیه آن حقوق دانها برای دادخواهی شان شکایت کنید. تمام.
٣۲٣۰۰ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨۹
|
از : احمد الهیاری
عنوان : در باره ی رفتار سیاسی آقای گنجی صحبت کنیم.
با تشکر از پاسخ نویسنده ی محترم آقای آمویی.
لازم دیدم جهت سوءتفاهم درخواست کنم که پاراگراف ذیل را که این قلم در کامنت قبلی نوشته را بازخوانی فرمائید:
« این قبیل کنش و واکنش ها در دنیای سیاست رایج ست ولی «دیالوگ » محسوب نمیشود. طرفین بحث با خاستگاههای مختلف سیاسی - اجتماعی ، جایگاههای کاملا متفاوت فکری و اهداف مغایر از یکدیگر انگیزه ای برای «همگرائی» نمی توانند داشته باشند که به پرنسیب های دیالوگ اهمیت دهند. بهمین دلیل با تکیه بر «اجزائی» از «کل» عملکرد های ، نادرست و انحرافی دیگری تلاش به « بی اعتباری » Incredible رقیب دارند. »
این برداشت عمومی من از طرفین بحث ( از شروع امر ، یعنی نامه ی آقای دوستدار به هابر ماس تا امروز ست ) و منظورم شما نبودید که این نوشته را « جایگاه دیالوگ ... » را نوشتید.
بنظر من اصلاح طلبان مذهبی حالا حالا ها تمام تریبونها و رسانه ها را بخود اختصاص میدهند، تا مبادا دگراندیشان ابتکار عمل بدستشان بیفتد. بهمین دلیل عموما در خارج از کشور در تمام برخورد های سیاسی ، «جانگیر » و سرنوشت ساز که منقدین حکومت اسلامی سامان میدهند ، سر و کله ی اصلاح طلبان مذهبی پیدا میشود و از «اسلام عزیز» دفاع می کنند. این موضوع اصلا معرفتی نیست.
من فکر نمی کنم که آقای دوستدار انتظار داشت که گنجی در مقام پاسخگوئی نامه اش به هابرماس بر آید. چه ربطی به گنجی دارد ؟
در باره ی رفتار آقای گنجی صحبت کنیم. بنظر من عمل آقای گنجی فقط افشاگری ست و اصلا به «دیالوگ » با هیچ نرمی انطباق نمی نماید.
البته ،در ایران ما هرکس بخود حق میدهد که وارد هر مقوله و مسئله ای شوند آقای گنجی که جای خود دارد.
البته چند نفر دیگر هم وارد این بحث شدند که بنظر من باید بر نوشته ی گنجی به آقای دوستدار مکث کرد. البته در جریانات آکسیونهای سیاسی که معمولا شخصیت های سیاسی فرهنگی جهان برای حمایت شرکت می کنند . خط و ربط ها کمی در لحظه مغشوش میشود و یک دفعه گنجی دچار احساس «فیلسوف » زدگی و یا «تئوریسین» شدن مینماید و در هر زمینه «صاحب نظر» میشود.
البته بعداز انقلاب در بسیاری زمینه ها؛ هنرمندان، نویسندگان، فرهنگ ورزان ، ورزشکاران ، مدیران ، متخصصان ، روزنامه نگاران به بهانه های مسخره مورد آزار قرار گرفتند ، در بهترین حالت کنار گذاشته شدند و «برادران» و «خواهران» را بجای متخصصان ، بکاری که بلد نبودند گماردند و مضحکه ای درست کردند که هنوز فرصت بازسازی آنها ذصورت داستان و فیلم نشده تا جهانی را بر آنچه بر سر مردم ما آمد بگریاند . گنجی ها از دستاوردهای حکومت اسلامی هستند.
چه بحث های مبتذلی در باره «مدیر » - «مدبر» و «متعهد» صورت گرفت تا نیروهای سکولار را کنار بگذارند و هنوز ادامه دارد.
آیا گنجی،سروش ، مهاجرانی و همفکران آنها حاضرند اعمال ضدمردمی حکومت از اول انقلاب تا امروز که با پاکسازی های مسخره صورت گرفت را محکوم کنند و از قربانیان آن اعاده حیثیت شود ؟ هزاران ایرانی شریف و کارآمد بیکار شدند ، به بند کشیده شدند و حتی کشته شدند . هزاران تولید فرهنگی از بین رفت و هنرمندان خانه نشین شدند. موضوع فعالان سیاسی را که همه میدانند. همه بنام اسلام !
٣۲۲٨۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱٣٨۹
|
از : امیرحسین آمویی
عنوان : پاسخ به خوانندگان محترم، عزیزان "لیبدم چم"، حشمت، بهروز و رضا سالاری
به خوانندگان گرامی و اشخاص محترمی که از بنده پرسش فرمودهاند
توضیح: پاسخهای داده شد به افراد زیر به ترتیب تقدم طرح پرسشها قرار دارند.
آقای "لیبدم چم" (مخفف "لیبرال دموکرات چپ میانه")
دوست ارجمند، آنچه که به درد شما میخورد دموکراسی و پس از آن هم سوسیال دموکراسی است. آراء آقای دوستدار، محترم، و برای "فلسفه" تا حدی ارزشمند است، هرچند که متأسفانه برای ایجاد جبههی واحد دموکراسی مضر. افکار ایشان در جهت راندن نیروهای فعال برای تحقق دموکراسی قرار دارد.
صادق هدایت قاضی محکمهی جنبش دموکراسی نیست. کتاب او هم، که بازتاب کنندهی نگاه انتقادی صادق به وجهی از زندگی خرافی ایرانیان حدود پنجاه تا صد سال پیش است، کتاب قانون اساسی دموکراسی یا سنگ محک چند و چون خلقیات امروز ما ایرانیان آن نیست. امروز دیگر وضع فرق کرده (خودتان هم به این واقعیت اشاره کرده اید!). مگر نمی بینید در ایران چه جریانهایی وجود دارد. با مطالب نیرنگستان دیگر نمیتوان شناخت کامل و درستی از جامعهی ایران امروز به دست داد. در یک نظام دموکراسی اندیشهها و افکار و بیان آنها آزادند، قدرت دولت محدود است، به طریقی که نمیتوان با سرکوب اجتماعات آرام و اعمال ارادهی خرد جمعی مخالفت یا آن را سرکوب کرد. احزاب را نمیتوان محدود و ممنوع کرد، افراد را به صرف بیان افکار سیاسیشان و بخشی از فعالیت سیاسی آنان که در چهارچوب قانون قرار میگیرد، نیز نمیتوان محدود و محبوس کرد. آنچه که به درد همهی ما میخورد دموکراسی است نه افکار آقای دوستدار و هوادارانش، هرچند که ابراز این افکار در یک دموکراسی آزاد و مفیدِ فایدهای است.
فرمودهاید: "آمویی از دمکراسی حرف می زند ولی طرز تفکر آرامش دوستدارها را تحمل نمی کند. باید دید که در جبهه دمکراتیک او چه نیروهایی نباید حضور داشته باشند و آیا او برای آرامش دوستدارها جایی در این جبهه قائل است یا نه."
پاسخ شما این است: دموکراسی مجموع افکار متنوع، از جمله افکار آقای دوستدار و مشابهاتش را پاسداری میکند به شرط این که آن افکار به اعمال ارادهی جمعی و خردمندانهی مردم و حفظ منافع و حقوق شهروندی تک تک آنان زیانی نرساند. تعیین زیانبار بودن یا نبودن "فکر"ی با منتقدان آن فکر یا صاحبان افکار دیگر است. مسلما آقای دوستدار در جبهه جای دارند.
به جناب حشمت محترم،
پرسیدهاید: "به چه دلیل اظهارات من جرم است؟ در همکاری اکبر گنجی و بسیاری دیگر با نظام جمهوری اسلامی که از همان آغاز موجودیتش دست به کشتار و شکنجه و سرکوب و سانسور زد، هیچ شکی نیست!"
پاسخ این است: اگر اظهارات ما، بیانِ اتهامی علیه کسی باشد و ما برای اثبات آن اتهام دلیل و مدرکی متقن و قابل قبول نداشته باشیم، آنگاه مطابق قوانین امروز جامعهی بشری، از جمله همین قانون بیخاصیت جمهوری اسلامی، مرتکب جرم شدهایم و قانونا قابل تعقیب هستیم. آیا ما مدرکی در دست داریم که نشان دهد آقای گنجی دستش به خون مردم آلوده شده یا کسی را شکنجه کرده؟ به شایعات به هیچ وجه نباید و نمیتوان استناد کرد. همچنان که بارها عرض کردهام قانون تسری مسئولیت در "نظامهای استبدادی کوتاه مدت" قانون قابل قبولی نیست!
به آقای بهروز عزیز،
از اظهار نظر شما ممنونم.
به آقای رضا سالاری گرامی،
خیر به هیچ وجه شما را در صف سلطنتطلبان نمیبینم. اما چگونه به آن نتیجه رسیدم: با تأمل و تفکر دقیق در دو نامهی آقای دوستدار و متن یک مصاحبه از ایشان! آراء ایشان را از آن نامهها و مصاحبه استخراج و سپس با یکدیگر مقایسه کردم. اگر شما هم چنین کنید، خواهید دید که آقای دوستدار، دست کم در آن منابع، به خوبی نشان داده که هم با تفکر دینی مخالف است، هم از سوسیالیستها بدش میاید، و هم مدافع محمد رضا شاه و پدرش است و هم کل انتلکتولهای ایرانی را مخبط میداند. ضمنا توجه کنید که رضا شاه سواد درستی نداشت، و محمد رضا شاه فقط در دانشکدهی افسری لیسانس گرفته بود و آقای دوستدار معتقد است که عمل این دو بهتر بود از کل جامعهی انتلکنول ایران. حالا شما مساحت سیاسی-ایدئولوزیک این پنج ضلعی را حساب کنید و در شرمندگی از بیان سلطنتطلب بودن خویش ضرب کنید تا ببینید چه میشود. اشخاص که همه آشکارا نمیگویند مدافع چه مکتب سیاسی هستند!
به امید ایجاد جبههی واحد دموکراتیک و پیروزی و بهروزی همه!
امیرحسین آمویی
٣۲۲٨۲ - تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱٣٨۹
|
از : peerooz
عنوان : ناپاک
جناب لیبرال دمکرات چپ میانه،
من قصد ندارم بیش از این در گفتگو در باره مردی که فرهنگ ایرانی را علت بدبختی های ما میداند و در باره فرهنگ آلمانی ساکت است چیزی بگویم ولی در باره کامنت آخری شما که " اکبر گنجی ها پاک نیستند چون از جنایات رژیم از اول آگاه بودند و سکوت کردند" و " هانا آرنت در مورد سکوت مردم و کارگزاران آلمان هیتلری حرفهای بسیار جالبی زده است که آقای آمویی مثل اینکه خبر ندارد. کسی که در برابر جنایات دیگران سکوت می کند پاک نیست و باید توضیح دهد که چرا سکوت می کند" باید چیزی بگویم.
من طرفدار اکبر گنجی نیستم چون حوصله رستم نامه خواندن ندارم ولی زندگی گنجی و هانا آرنت در مقاطعی به هم شبیه است. هردو مدتی توسط رژیم های خونخواری زندانی و هردو موفق به فرار به امریکا شدند. گنجی از قراری که خوانده ام مرد بسیار شجاع و بی باکی ست که کتابهای او در باره عالیجنابان معروف است ( آنها را نخوانده ام ) و روزه ها را تا سرحد مرگ ادامه داد. گنجی در این موارد اگر از آرنت بالاتر نباشد پایین تر هم نیست. اگر هریک از ما ایرانیان به اندازه گنجی در ایران شجاعت و فعالیت داشتیم اوضاع ما خیلی بهتر از این بود.
دوست عزیز ، گنجی را ناپاک خواندن شرط انصاف نیست و طغیان احساسات راه چاره نمیباشد. آیا ما میدانیم که به تحقیق گنجی چه قدر در جنایات دست و یا از آنها خبر داشته است؟ زندان رفتن و شکنجه شدن و روشنگری های او حساب نیست؟ ما "پاکان" چه کرده ایم که او را ناپاک میخوانیم ؟
٣۲۲۷۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱٣٨۹
|
از : بهروز
عنوان : تناقضات آقای آمویی
دوست گرام آقای سالاری
در تکمیل گفته شما باید اضافه کرد که تناقض در گفتار آقای آمویی کم نیست. او تقریبا دوستدار را متهم به سلطنت طلب بودن می کند و او را ستایشگر پهلوی های می داند اما اگر به جملات زیر نگاه کنید می بینید که خود او نیز را می توان هدف همین اتهامات قرار داد:
"اگر بخواهیم هرکس را بنا به سهمی که در استقرار جمهوری اسلامی دارد مورد بازخواست و محاکمه قرار دهیم، آنگاه باید بیش از نیمی از ایرانیان را به پای میز محاکمه و به زندان بکشیم. همین که ایرانیان و نا آگاهی تاریخی آنان موجب شده که بیش از سی سال از شاهراه ترقی و دموکراسی عقب بیافتیم و..."
ایشان می گویند که ما بیش از سی سال است که از شاهراه ترقی و دمکراسی عقب افتاده ایم. آیا چنین مستفاد نمی شود که تا قبل از آن ما در این راه گام می زده ایم؟
٣۲۲۷۷ - تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱٣٨۹
|
از : رضا سالاری
عنوان : داوری و عمومیت دادن در خارج از محدوده معلوماتمان!!
داوری و عمومیت دادن در خارج از محدوده معلوماتمان!!
جناب آمویی،
امیدوارم به طرفداری از شاه و سلطنت طلبی متهم نشوم، ولی چگونه شما از این جمله دوستار:
« "پنجاه سال طول کشید تا شاه، با وجود خطاهای بزرگ سیاسی، که قطعا به بزرگی خطاهای سیاسی ما انتلکتوئلها نبودند، و پدر او بنیادگذار ایران نوین، کشور ما را به آستانهی زندگی شهروندی متمدنانه رساندند." »
به این پیش دواری و فرافکنی سیدید؟ :
« اما یک چیز دیگر را هم باید بگویم: آقای دوستدار در نامه ی خود به هابر ماس نشان داده که سلطنتطلب سکولاری هم هست. ببینید چه گفته و چه دفاعی از سلطنت کرده است: »
باز امیدوارم به مرید و مدهوش افکار دوستار متهم نشوم. ولی چگونه دوستاری که کاملاً ناباور، لائیک، ایتئیست، سوسیالیست چپ با دیدی منحصربفرد و مختص خود و محققی آکادمیک از افکار فلسفی و نواندیشی، این گونه که شما حکم فرمودید باید باورمند و طرفدار سلطنت باشد!؟ امیدوارم شما با کوشش و حسن نیت تان در درک و مقایسه نسبی دو رژیم پهلوی و ملایی دچار مشکل ارزیابی نشده باشید؟ پیروز باشید!
٣۲۲۷۱ - تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱٣٨۹
|
از : لیبرال دمکرات چپ میانه
عنوان : آقای آمویی از دمکراسی حرف می زند ولی طرز تفکر آرامش دوستدارها را تحمل نمی کند. باید دید که در جبهه دمکراتیک او چه نیروهایی نباید حضور داشته باشند و آیا او برای آرامش دوستدارها جایی در این جبهه قائل است یا نه.
آیا آقای آمویی ضد سرمایه است؟ اگر چنین است چگونه با نیروهای لیبرال دمکرات می تواند به توافق برسد؟ اکبر گنجی ها پاک نیستند چون از جنایات رژیم از اول آگاه بودند و سکوت کردند تا نوبت بخودشان رسید. هانا آرنت در مورد سکوت مردم و کارگزاران آلمان هیتلری حرفهای بسیار جالبی زده است که آقای آمویی مثل اینکه خبر ندارد. کسی که در برابر جنایات دیگران سکوت می کند پاک نیست و باید توضیح دهد که چرا سکوت می کند، آیا گنجی تا حالا دلیل سکوت خود را در همه آن سالها توضیح داده، اگر نه، چرا نه؟ گنجی، سروش، شیرین عبادی...همه در امنیت برون مرزی می توانستند با همکاری یکدیگر جبهه ای دمکراتیک بر مبنای منشور جهانی حقوق بشر سازمان ملل تشکیل دهند تا همه ی آزادیخواهان را بخود جلب کنند ولی نکردند. می توانستند حداقل در سالروز انتخابات کذایی پارسال تظاهرات گسترده ای را تدارک ببینند ولی نکردند. می توانستند خیلی کارها بکنند ولی نکردند. آرامش دوستدار بخوبی دست همه ی اینها را خوانده است که در غرب چه ناجوانمردانه از پشت به مبارزات ملت ایران خنجر می زنند و در حفظ رژیم می کوشند. آقای آمویی از دمکراسی حرف می زند ولی طرز تفکر آرامش دوستدارها را تحمل نمی کند. باید دید که در جبهه دمکراتیک او چه نیروهایی نباید حضور داشته باشند و آیا او برای آرامش دوستدارها جایی در این جبهه قائل است یا نه. آقای آمویی، آیا بعد از سرنگونی هیتلر، حزب توتالیتر سوسیالیست فاشیست نازی اجازه فعالیت سیاسی در عرصه سیاسی آلمان داشت یا نه؟ اگر نداشت و ندارد، چرا باید بعد از سرنگونی این رژیم توتالیتر فاشیست مذهبی در ایران، بعنوان حزب فعالیت داشته باشند؟ هیتلر با سوء استفاده از انتخابات آزاد لیبرال دمکراسی در آلمان بقدرت رسید و بعد از جنگ جهانی دوم لیبرال دمکراسی ها بوسیله قوانین نوینی راه را برای بقدرت رسیدن احزاب مستبد و توتالیتر بکلی بستند تا دیگر هیتلرها از صندوق رای بیرون نیایند. ما هم باید از حالا چنین کنیم و احزاب و شخصیت هایی که مخالف منشور جهانی حقوق بشر و اجرای کامل آن در ایران فردا هستند را معرفی کنیم و کنار بگذاریم. آرامش دوستدار و الاهه بقراط ها با این منشور هیچ مشکلی ندارند ولی گنجی و سروش و شیرین عبادی و صدری ها ... دارند و همیشه برای ایران مشکل ساز بوده و هستند و خواهند بود. آقای آمویی باید توضیح دهند که این چه جبهه ی دمکراتیکی است که او می خواهد که در آن هم افکار توتالیتر می تواند جا بگیرد و هم لیبرال دمکراسی؟ اصلا چنین چیزی ممکن است؟
٣۲۲۷۰ - تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱٣٨۹
|
از : بهروز
عنوان : دیالوگ؟
من نمی دانم دیالوگ شاخ و دم دارد. خب مصداقی و اصلانی گنجی و صدری را نقد می کنند، حال با زبانی تند یا لطیف، این دیالوگ است. به یمن و برکت اینترنت هم طرف مقابل فوری جواب می دهد. اگر این دیالوگ نیست پس چیست. اگر درک تان از دیالوگ تکه پاره کردن تعارف و بعد رسیدن به اتحادهای آبکی و پادرهواست بیگمان برخطا هستید. من تفاوتی بین دیالوگ و پلمیک نمی بینم. بگذارید این دیالوگ یا پلمیک یا هر چه اسمش میگذارید در فضای مجازی جریان یابد. این خوانندگان و در نهایت مردم هستند که سره را از ناسره تشخیص می دهند. این که با نقد بی رحمانه - با سلاح انتقاد و کسی به جبهه ارتجاع رانده می شود بگذار چنین شود. آنکس که در مواجهه با حاملان سلاح نقد به جبهه سلاح بدستان می پیوندد همان به که زودتر نقاب اندازد و به اصل خویش بازگردد.
٣۲۲۶٨ - تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱٣٨۹
|
از : حشمت
عنوان : نگران آینده!!!
آقای آمویی به چه دلیل اظهارات من جرم است؟ در همکاری اکبر گنجی و بسیاری دیگر با نظام جمهوری اسلامی که از همان آغاز موجودیتش دست به کشتار و شکنجه و سرکوب و سانسور زد، هیچ شکی نیست! بسیار مضحک است که کسی این واقعیت را انکار کند و فکر نمی کنم که حتا اکبر گنجی هم انکار کند که خود از سازندگان و خدمتگزاران خمینی و جمهوری اسلامی بود. اتهاماتی که به ایشان و هر کس دیگری که با نظامهای سرکوبگر همدستی و همکاری داشته، باید حتما در یک دادگاه ذیصلاح و حقوق بشری مورد بررسی قرار بگیرد. این مسئله به وجدان عمومی یک جامعه مربوط می شود و بجز شاکیان فردی، کل دستگاه قضایی آن جامعه موظف است در برپائی آن دادگاهها بکوشد. همانطور که اشاره کردم محکومیت یا برائت همه ی افراد سازنده و همدست با نظام جمهوری اسلام با آن دادگاه است، نه با من و شما. بنابراین شما هیچ حقی ندارید که طبق نظر شخصی تان به فردی که متعلق به یک نظام خونریز و سرکوبگر بوده، مصونیت ببخشید. این یک مسئله ی وجدانی و حقوقی و قضایی عمومی بسیار فراتر از "راهکارهای سیاسی" جنابعالی است.
هنگام سقوط دولت آلمان شرقی پرونده ی مهره ها و کادرها و خدمتگزاران دستگاه دولتی هونکر زیر بررسی قضایی رفت. حتا کسانی که به زندان نرفتند از مناصب اداری و سیاسی و اجتماعی حساس کنار رفتند/کنار گذاشته شدند. در شیلی هم همین روند طی شد و الان هم دادگاهها جریان دارد. پرونده همکارانی از دولت آلمان نازی پس از گذشت شصت و پنج سال همچنان باز است و آنها مورد تعقیب هستند، اینجا و آنجا اگر مشخص شود که فردی در دستگاه دولتی از مهره های نظام فاشیستی هیتلر بوده، بلافاصله باید از سمت خود کناره گیری کند و پاسخگو به مقامات قضایی و افکار عمومی باشد.
اکبر گنجی ها که جای خود دارند، حتا کسی مثل منتظری هم که از بانیان نظری ولایت فقیه بود و در اوائل قدرت گیری در سرکوب مخالفان جمهوری اسلامی نقش داشت، و در مقطعی حساس جان تنی چند را از اعدام نجات داد، اگر زنده می بود، باز هم می بایست در دادگاهی ذیصلاح حاضر شود و به پرسشها و اتهامات وارده پاسخ دهد. این راه و رسم یک جامعه ی مدنی و دمکراتیک است و هیچ پارتی بازی و استثنائی هم نمی شناسد.
آقای آمویی شما که هنوز قدرت نگرفته اید، دارید کسانی مانند مرا که مسئله دادخواهی در مورد کل همکاران نظامهای سرکوبگر را مطرح می کنند، مجرم می شناسید، وقتی که به قدرت برسید، چکار خواهید کرد؟ پس باز هم باید گفت که خدا آخر و عاقبت ما را زیر حکومت گنجی ها و دوستانشان بخیر کند.
٣۲۲۶۱ - تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱٣٨۹
|