از : بهروز
عنوان : نقد از کدام منظر
زمانی رهروان جنبش مسلحانه در دهه ۵۰ با بیرحمی لیبرالیسم سیاسی، پارلمانتاریسم و رفرمیسم را بیرحمانه مورد نقد و تحقیر قرار می دادند. جدای از محتوای نقدشان، در صداقت بیان آن ها نمی شد شکی کرد چرا که فداکاری و از جان گذشتگی بیمانندشان بر این صداقت صحه می گذاشتند آن طور که نقد آن ها را باور می کردی. امروز آقای قراگوزلو به نقد "لیبرالیسم"ی که در جنبش اعتراضی دو سال گذشته متجلی است می پردازد. بدون آن که بگوید خود چه کار کرده است. کدام مقاله را برای سازماندهی جنبش توده ای نوشته، کدام گام عملی را برای بسط مبارزه دمکراتیک برداشته، بجز نوشتن نقدهای گزنده ای که برای جناح های معینی از حکومت قابل قبول و حتی خوشایند است چه کار دیگری کرده تا توازن قوا را به نفع مردم به هم بزند. فقط اگر ایشان اندکی این چنین کرده بودند می شد به به اصطلاح نقدهایشان از جنبش اعتراضی دو ساله اخیر کمی خوشبین بود ولی بگذارید بگویم شمشیر کشیدن علیه یک جناح سابق حکومت که امروز مغضوب است و این شمشیرکشی را به اسم سوسیالیسم و طبقه کارگر انجام دادن، کلی گویی و لفاظی درباره طبقه کارگر و غیره هنری نمیباشد.
٣٨۵۲۰ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣۹۰
|
از : حق
عنوان : به آقای قراگوزلو
آقای قراگوزلو محترم، شما منشور جهانی حقوق بشر را قبول ندارید چون شما نگاهی یک بعدی به آن دارید. بله، این منشور مرتبا بوسیله غرب مورد سوء استفاده قرار می گیرد تا منافعش در کشورهای ضعیف ولی مهم به لحلظ ژئوپولیتیکی و یا غنی در منابع زیر زمینی و یا هر قرار گیرد. یکی از مهمترین دلائلی که کشوری ضعیف است، فرهنگ عقب افتاده اش است. یکی از مهمترین دلائل این عقب ماندگی فرهنگی فقدان یا کمبود روشنفکرانی است که منافع ملی کشورشان را تشخیص بدهند و در ارتقای سطح دانش مردم و کنار زدن خرافه پرستی بکوشند. روشنفکرانی که با طرز تفکر و روش های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی غرب آشنایی کامل داشته باشند تا طعمه آنها نشوند و ملت خود را هم طعمه آنها نکنند. کژفهمی و بدفهمی منشور جهانی حقوق بشر بوسیله مردمان کشورهای ضعیف که در صدر آنها روشنفکران نشسته اند یک معزل بزرگ بوده است. تا زمانیکه این معزل حل نشود، نه مردم به حقوق بشر خود می رسند و نه غرب از سوء استفاده از آن بر علیه کشورهای ضعیف دست بر خواهد داشت. چطور می شود که این منشور برای مردم کشورهای غربی آزادی و امنیت و رفاه می آورد ولی ما همچنان در آرزوی تحقق آن در ایران هستیم؟ این منشور مثل چاقویی است که هم با آن می توان نان و پنیر و سبزی بریده و هم می توان با آن سر ملتی را برید. ماییم که باید یاد بگیرین از این چاقو/منشور استفاده درست را بکنیم. تا وقتی ما که ما این منشور را یک بعدی و آلتی قتاله فرض کنیم آش همین است و کاسه همین.
منشور جهانی حقوق بشر، حق تشکل و آزادی بیان و اندیشه و فرهنگ سازی را در خود دارد. اجرای این منشور، فضای سیاسی را برای تشکل باز می کند. آیا حتما باید کشورها باید در بحران سیاسی آنقدر ضعیف شوند تا فضای سیاسی برای تشکل کارگری باز شود مثل سه دوره ای که شما در تاریخ معاصر ایران به آن اشاره کرده اید؟ آیا تشکل در اوضاع سیاسی بحرانی بهتر است یا فضای سیاسی با ثبات سیاسی؟! در ضمن شما آن سه دوره را برای تشکل سیاسی حلال می دانید ولی جنبش سبز که فضای سیاسی را باز می کرد را حرام! آیا این سیاست، یک بام و دو هوا نیست!
نکته دیگر آنکه شما فراموش می کنید که در غرب آزادی تشکل از هر نوعی از ان هست ولی ایجا که ما زندگی می کنیم مردم خودشان علاقه چندانی ندارند که آن تشکلات کارگری قرن بیستمی را داشته باشند. هیچکسی جلوی آنها را در اینجا نگرفته است. شاید انتقاد شما در اینمورد باید از مردم در غرب باشد و نه از دولتهایشان و یا از منشور جهانی حقوق بشر.با سپاس
٣٨۵۱۷ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣۹۰
|
از : مینا ف
عنوان : زوگانوف
آقای دکتر قراگوزلو از یک طرف به کمونیسم اردوگاهی تحت عنوان " کمونیسم بورژوائی " حمله میکند و از طرف دیگر از زوگانوف دفاع می کند.اینکه بوریس یلتسین سیاست های آمریکا و غرب را اجرا کرد دلیل نمی شود ما از زوگانوف دفاع کنیم. سوسیالیسم کارگری نباید از این یا آن جناح بورژوائی در تقسیم بندی های سیاسی جهانی دفاع کند. من البته این حاشیه را به عنوان دوست و دوستدار دکتر عزیز نوشتم.
٣٨۵۱۵ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣۹۰
|
از : حمیده پورکاطمی
عنوان : و اما آن گروه به اصطلاح پژوهش کارگری
بقول استاد شاملو روزگار غریبی است نازنین. هر کسی می تواند یک گروه یکی و نیم نفره تشکیل بدهد و اسمش را بگذارد حزب رهائی بخش ملت ایران. ماجرای مضحک مدحی و آقایان جهانشاهی و نوری زاده و .... هنوز خیلی کهنه نشده است. آنان دولت در تبعید بودند و میخواستند ما بدبخت بیچارگان را با دلارهای اهدائی آزاد کنند. حالا قصد من قیاس نیست ولی یکدفعه یک " تشکیلات " اولترا راست پیدا می شود و نام خود را کارگری می گزارد . مثل حزب کمونیست کارگری آقای تقوائی که صد البته " کارگری " هستند. من به سهم خود ۳ کامنت زیر آن نوشته هتاکانه گذاشتم و تا آنجا که خبر دارم همسرم و سه نفر دیگر درباره مشی دائی جان ناپلئونی آن نوشته ی خیلی زیاد کارگری نطراتی داده بودند. در کمال متانت. شما از آقای تابان و دوستانش بپرسید چرا کامنت های ما را منتشر نکردند. برای پی بردن به بعضی کامنت ها میتوانید به سایت مجله هفته مراجعه کنید که اگرچه با سانسور اما با گشاده دستی مواضع دو طرف و از جمله مواضع دوستداران بیشمار محمد قراگوزاو را پوشش داده است. علاوه بر شیوه ضد دیالکتیکی و ماهیت ضد کارگری آن نوشته ،؛ من از شما آقا یا خانم پیروز - که نمی دانم چه علاقه ای به اینگونه نام نویسی غیر مانوس دارید - می پرسم آیا تحلیل محمد قراگوزلو در مورد نقش کارگران شرکت نفت در پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ مادی و منطقی و تاریخی و چپ و دیالکتیکی است یا تحلیل آن گروه مثلا پژوهش کارگری که انقلاب بهمن ۵۷ را کار خارجی ها می دانست و با انشائی غلط و غلوط طبقه کارگر ایران را به سخره می گرفت؟
سوال دیگرم از شما این است که از آقایان مدیران سایت اخبار روز بپرسید شما چرا نام و عنوان آن نوشته کارگری را تغییر دادید؟ گروهی که به ابتدائی ترین پرنسیپ چپ پای بند نیست و مثل آب خوردن به یکی از سرشناس ترین نویسندگان کشور توهین می کند و تمام دغدغه اش این است که چرا قراگوزلو از سبزها انتقاد کرده و حالا که انتقاد کرده پس باید مثل داش مشتی ها به او حمله کرد آیا کارگری است؟
این گروه در کجا فعالیت می کند؟
یک نماد عینی فعالیت این گروه چیست؟
یک نشریه یا یک بیانیه؟
سابقه تحقیقاتی این گروه تحقیقاتی چیست؟
آخر برادر یا خواهر عزیز نمی شود که بدون انجام یک کار تحقیقی منشر شده ناگهان و یک شبه خودت را گروه پژوهشی بخوانی و اقدام به ناسزا گوئی کن.
در همین سایت به آرشیو مراجعه کنید تا دست کم با سی مقاله از محمد قراگوزلو آشنا شوید که خواه نا خواه و با وجود مخالفت امثال پیروزها و غیره از توان تئوریک نیرومندی برخوردار است و تا کنون یک نقد تئوریک نگرفته است.
حالا شما شده اید طرفدار آن گروه. مشکلی نیست. خوب است اما اگر حال و حوصله داشتید به سئوالات من جواب بدهید. اینها البته فقط مشتی از خروار است و انشاالله که آقای تابان و دوستانش این کامنت را سانسور نخواهند کرد.
موفق باشید و پیروز.
٣٨۵۱۴ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣۹۰
|
از : peerooz
عنوان : محترمانه ترین
سرکار خانم لادن،
ممنون از توضیح. قصد من ادای احترام به مادر و خواهر و همسر و دخترم و تمام بانوان عزیزی که میشناسم بود و اینکه هرگز ندیده ام که " عربده " کشیده باشند. ولی اکنون میفهمم که " خانم " تاچر و " تاچریسم "نه تنها میتوانند به "محترمانه ترین " طرز عربده بکشند بلکه لابد میتوانند و توانسته اند با ضامن دار نفس کش هم بطلبند.
اما دوستان عزیز ، زمانی که " گروه پژوهش کارگری " سوال های مهم تری را مطرح کرده بودند کجا بودید؟
٣٨۵۰۶ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣۹۰
|
از : حمید میم
عنوان : منصفانه نقد کنید. مائو کجا و ...؟
نقد برای آنکه نقد باشد باید منصفانه و علمی و منطقی باشد. من با دست آوردهای انقلاب چین نه تنها موافقم بلکه معتقدم که مائو و همکارانش توانستند در مدتی کوتاه ست ژاپنی ها را قطع کنند به میلویون ها دهقان چینی نان برسانند و کون های روستائی را سازمان دهند. البته اشتباهات فاحش مائو هم در جای خود باید نقد شود. دوست عزیزجناب آقای رضا سالاری را که فکر می کنم از علاقمندان نوشته های جناب قراگوزلو باشد و یا به هر شکل منتقد به خواندن مقالات پروفسور شارل بتلهایم و پل سوئیزی و پل باران جلب می کنم. در مورد شوروی با رضا موافقم
آز جناب قراگوزلو میخواهم اگر امکان دارد بع بسط نسبت های دو موضوع سوسیالیسم و دموکراسی وارد شوند. متشکر.
حمید.نسرین. بیژن
تورنتو
٣٨۵۰۵ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣۹۰
|
از : فرزاد ر
عنوان : تاچر یا تاچریسم
کسانی که فکر می کنند تاچر یک فرد است درک سطحی خود را از سیاست نشان میدهند. نگاه کردن با مارگارت تاچر به عنوان یک زن هم نشاندهنده سطحی نگری جنسی است. تاچر بیانگر یک مکتب ایده ئولوژیک خشن سرمایه داری بازار آزاد ضد کارگری است که " عربده " کشیدن محترمانه ترین صفتی است که نویسنده عزیز ما نثار او کرده است. سیاست را تا این حد ساده لوحانه ساده نکنید.
قصدم قیاس نیست اما مارکس هم یک فرد نیست.
٣٨۵۰۴ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣۹۰
|
از : سارا شکیبا
عنوان : آرزوی من و همکارانم
دکتر قراگوزلو چندی پیش یک شب را در کنار ما بود و من و همکارانم در خدمت او بودیم. او از شغل پرستاری برای ما گفت و از اینکه پرستاران هم مانند معلمان و استائان دانشگاه کارگرند و تفاوتشان با کارگر صنعتی تفاوت در اساس نیست. چیزی در این حدود که من تا اندازه ای فهمیدم و نقل دقیق آنها برایم دشوار است. او رفت و ما هر روز که جای خالی او را در همان تخت چهل و... بخش می بینیم از یک طرف دچار اندوه میشویم که چگونه انسانی با تمام وجود چشمان خود را به تاراج آگاه سازی گذاشته است و از سوی دیگر دلمان می گیرد. آرزو نمیکنم مسیر او بصورت اجباری به بیمارستان ما و سایر بیمارستان ها باز شود اما امیدوارم که بتوانیم او را در کنار خود ببینیم . دست خطی را که برای سرپرستار بخش نوشته است و آن شعری است از حافظ زیر شیشه میز می درخشد
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
آب روی خوبی از چاه زنخدان شما
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
باز گردد یا بر آید چیست فرمان شما
٣٨۵۰٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣۹۰
|
از : شهریار دال
عنوان : در دو جمله
اگر کسی به مقالات دکتر قراگوزلو آشنا نباشد طبیعی است که به بیراهه میرود و درک ابتر و ناقص خود را به شکل جملات هجو گونه بیان میکند. برای اینکه بدانید ایشان مجری اصلی سیاست های نولیبرالی را کدام دولت و طبقه حاکم میداند در همین سایت و به آرشیو مراجعه کنید. البته کمی سخت است اما برای کسی که میخواهد نظر دهد لازم است. مثلا به مقاله "روند معکوس رایگان سازی آب و برق".
بدون تحقیق سخن گفتن شرط عقل نیست آقای یک جمله.
٣٨۵۰۰ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣۹۰
|
از : رضا سالاری
عنوان : دستاورد مائو همچون خمینی
دستاورد مائو همچون خمینی کمک به ازدیاد وحشتناک جمعیت چین بود! او کارگرهای مفت و مجانی مورد نیاز امروز دولت اصلاحات دنشیائوپینگ و سایر جانشیان امروزیش را بخوبی تدارک دید!
دستاورد دیگرش سرکوب شدید اعتراض و آزادی انسان و بخصوص، مردمان غیرخودی و فقیر سایر فرهنگها و نژادها همچون تبت بود. همچون خمینی دست به انقلاب فرهنگی زد و تاتوانست صدای اعتراض را در گلو خفه کرد، اگرچه فکر نمیکردم کارهای روبنایی او مورد توجه نویسنده محترم باشد، چناچه میافزاید که:
« • شکست سوسیالیسم دهقانی چین و انهدام دست آوردهای انقلاب مائوئیستی با ظهور مافیای دنگ شیائو پینگ ـ هواکوفنگ. »
اگر تمام جنگ تاریخی تفکر و نظام سوسیالیزم با تفکر و نظام بورژوازی و سرمایه داری و لیبرالیزم، در رابطه کار و سرمایه خلاصه شود، این اصل سرمایه داری بوضوح چندین بار ثابت کرده که سرمایه و کار کشورهای با نظام و حکومت سوسیالیزم هرگز قادر به رقابت با سرمایه و کار کشورهای سرمایه داری نظیر، یعنی همان کشورهایی که از جنس مردم و تاریخ آنان میباشد، نبوده و نیستند!. نمونه زنده و موجود آن مقایسه کشورهای کره شمالی و چین میباشد. رهبر کره جنوبی اخیراً برای گدایی سرمایه و فروش مجانی کار مردمش به چین پر تجربه سفرکرد! همینطور مثالها فراوانند، مانند شوروی خروشچفی و برژنفی و روسیه امروز و قدرت سرمایه ای و یا راحت و سهل خریداری آمریکا از کار تقریباً هر کشور دیگر جهان و بسیاری مثالهای بزرگ و کوچک دیگر.
آیا بنظر نمیآید نویسنده محترم هرازگاهی از این رابطه مهم و حیاتی و مبنایی « کار و سرمایه » در لابلای استدلال های زودگذر و شتابان و پرپیچ و خم بحث های کلی دچار نوعی اغماض و شاید غفلت های لپی میشود؟
٣٨۴۹۴ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣۹۰
|