از : Hadi Shahab
عنوان : آقای همنشین بهار گرامی
آقای همنشین بهار گرامی ،
شما که از وقا یع تاریخی مینویسید بد نیست که بنویسید مجاهدین حتا در همان سالهای دهه چهل شمسی کلاس آموزش مارکسیستی داشتند.
آخر دوست گرامی ادبیات یک سازمان مذهبی را که با ادبیاتی همچون چپ روی کودکانه و دیکتاتوری پرولتاریا کاری نیست. اگر هم باشد که چیزی نیست جز این که اتفاق افتاد. در ضمن نباید یک سازمان شرمگین باشد اگر به تغییر ایدولوگی رسیده. حال بگذار شاه و شیخ هر چه میخواهند تبلیغ بکنند در غیر اینصورت میبایست همه ۱۴۰۰ سال دیگرهم مسلمان شیعه بمانند تا ساواک یک وقت تبلیغ نکند
یا اینکه افراد تک تک تغییر ایدولوگی بدهند و حد الامکان در آن باب به کسی چیزی نگویند. آنها نمیبایستی بطور گروهی تغییر ایدولوگی میدادند چرا که ساواک سو استفاده میکرد و کرد . آقای همنشین بهار بگویید این کجایش حقیقت گویست و کجایش مصلحت خواهیست.
بنظر من آدمهایی مثل شهرام و آرام در این باب راست گو بودند و مرامشان را از دیگران پنهان نکردند.
همنشین بهار گرامی توی هیچ تشگیلات سیاسی آدمی را که به پوچ گرایی و نهیلیسم رسیده مسلمان معتقد نمینامند. و توی هیچ سازمانی که یک نفرپوچ گرا یا با هر عقیده دیگر اموال گروه را ضبط کند بهش پاداش نمیدهند بلکه بسیاربا وی خشن برخورد میکنند اگر قبول ندارید از رفقای مجاهد خلق خودتان بپرسید.آنها با یک چنین پدیده ای البته در فاز نظامی چگونه برخورد میکنند.
دوست گرامی بهتر است همه چیز را با هم قاطی نکنید. انصاف هم چیز خوبی است خوبی و بدی انسانها حتما زیر شکنجه مشخس نمیشود چه در مورد رجایی و چه در مورد افراشته. رفتار و بینش آنها در زمانی که زیر شکنجه نیستند مهم است . آقایان حاج مهدی عراقی و رجایی دو آدم تنگ نظر، تاریک فکر و انحصار طلب بودند به همین خاطر متعلق به ان گروه های پوسیدهای بودند که شما نوشته اید. رجایی خود را کوتاه بعد از انقلاب نشان داد آنجا که حق تدریس را از پوران بازرگان گرفت و گفت ما به کمونیستا این حق را نمیدهم که در مدرسه تبلیغات کمونیستی بکنند. او تنها حدس میزد که پوران جز م. ل. های جدا شده از مجاهدین خلق است.
اما در باب نظرتان در برخورد منصفانه ای که از سوی حاج مهدی عراقی صورت گرفته همین بس که این حضرا ت از این اکسیون ها فقط در باب ضدیت با نظام شاه استفاده میکردند. اگر ماکیاولی از آینده خبر میداشت شاید مجموعه اندیشه هایش را به این مرتجعین اسلامی اهدا میکرد. حاج مهدی عراقی اگر اززندان و مجاهدین چیزی یاد گرفته بود میبایست با موسی خیابانی و مجاهدین خلق بیعت میکرد نه با خمینی شا رلاتان...
تنها چیزی که این حضرات مرتجع نداشتند انصاف است و بس.
آقای همنشین بهار گرامی لطفا تاریخ را وارونه تحلیل نکنید.
سر نگون باد جمهوری اسلامی
۴٣۶۷٣ - تاریخ انتشار : ۲۶ بهمن ۱٣۹۰
|
از : پیمان پیران
عنوان : رادیو_تلوزیون صدای آمریکا
تلوزیون صدای آمریکا جز تحریک کیسه صفرا حرفه دیگری ندارد. اشتباه نگیریم که مثلا خبرنگاران صدای آمریکا با فوت و فن خبرنگاری حرفه ای و بی طرفانه بیگانه هستند، نه این آقایان هر بار که با یکی از این چماقداران رژیم گذشته و هوادرانشان بنای صحبت و گفتگو را می گذارند کاری جز شخصیت سازی پوچ از نمایندگان سیاسی عقب مانده ترین جریانات سیاسی ایران و شکستن قبح برخی نظرات و ضدیت با جریان چپ، چیز دیگری ارائه نمی دهند. چقدر تهوع آور بود این نیمه انسان.
۴٣۶۵۹ - تاریخ انتشار : ۲۶ بهمن ۱٣۹۰
|
از :
عنوان : ازتاریخ درس نیاموختن
متاسفانه جناب همنشین بهار هنوز باور نمی کند که تغیرات در مجاهدین اجتناب ناپذیر بود و این بخاطر ماهیت التقاطی آنها بود و نه به دلایل یک من یک غاز. همچنین عدم دگم بودن اکثر مجاهدین پیش از انقلاب نمی توانست آنها را در پوست خشک ارتجاع مدت زیادی نگه دارد. مسعود رجوی و مریدان او نیز تنها با سکتاریسم و فرقه گرایی و منع اعضا و هواداران از یادگیری توانستند بقیه آنها را در انجماد فکری نگه دارند. این نیز یکی از ویژگیهای دگم و متعصبین مذهبی هست که با وجود تمام شواهد تاریخی باز همان حرفهای بیهوده توطعه جویانه را می زنند که واقعیت ها را انکار کنند. تاریخ حقانیت نظرات شهرام را در آن زمان به خوبی نشان داد.
در مورد مصاحبه فتاپور باعث تعجب بود که او بیشتر ناباوری خود را از دورغ گویی ثابتی نشان می داد و اعلام تاسف می کرد تو گویی او نمی دانست که دهها سال این عفریت ساواکی مشغول به انجام پلیدترین جنایت ها بر علیه بهترین فرزندان مردم ایران بود و اکنون نیز نشان می دهد که بعد از سالها زندگی پنهان در آمریکا باز همان افعی همیشگی بوده است که بود. تعجب از این است که جناب فتاپور در رهبری سازمانی قرار گرفت که دشمنان خود را به پلیدی که بودند نشناخت. در مبارزه با دشمنان پلیدی مانند ثابتی و لاجوردی نباید هرگز تردیدی داشت. در خاطرات بازماندگان از مبارزان آن زمان هست که حمید اشرف مانند صاعقه و با غرش طوفان به سمت جانیان ساواکی در نبرد حمله می کرد اما بعدها کسانی در رهبری قرار گرفتنند که از عدم صداقت جانیان ساواکی متعجب می شدند! بیخود نبود که تمام آن زحمات آن دلیران فدایی به باد رفت!
۴٣۶۴۴ - تاریخ انتشار : ۲۶ بهمن ۱٣۹۰
|
از : Hadi Shahab
عنوان : سرنگون باد نظامهای شکنجه گر , شرم بر شکنجه گر ثابتی
خوانندگان محترم،
لطفآ کنید و حتما به مصاحبه ثابتی گوش کنید.
قدر مسلم انتظار اینکه ثابتی وجود شکنجه را در زمان شاه تایید کند امریست
احمقانه و نه ساده لوحانه. ( اگر چه آقای فتاح پور انگار انتظار حقیقت گویی از آقای ثابتی داشته... اما این انتظارآقای فتاح پور برای من دقیقا دهابل پیش بینی بود و هست و جای هیچ تعجبی نداشت.)
جالبی گفتار ثابتی در رابطه با سرنگونی نظام شاهنشاهی آنجاست که دلیل سرنگونی را نتیجه تاثیرات رییس جمهوری کارتر امریکا بر شاه میشمرد آنجا که مدعی بود اگر شاه با قدرت عمل میکرد و شل نمیداد و جلوی قیام مردم را با زور بیشتر میگرفت انقلاب پیش نمیامد.
به نظر نگارنده این تحلیلی است امنیتی که این تحلیل از سوی جمهوری اسلامی تا به حال به حد اکثرممکن برای حفظ نظام مورد استفاده قرار میگیرد.
سرنگون باد نظامهای شکنجه گر
شرم بر شکنجه گر ثابتی
هادی شهاب
۴٣۶۱۴ - تاریخ انتشار : ۲۵ بهمن ۱٣۹۰
|
از : همنشین بهار
عنوان : سپاس سپاس اعلیحضرتا،
http://akhbar.gooya.com/politics/archives/۰۴۳۸۳۸.php
در اردببهشت سال پر ماجرای ۱۳۵۴، مُدّت ِ کوتاهی پس از شهادت بیژن جزنی و کاظم ذوالانوار و . . . ، روزی سرهنگ زمانی، رئیس زندان قصر با توپ و َتشر زندانیان سیاسی را در بند یک و هفت و هشت، جمع کرد از جمله گفت:
«حواستون را جمع کنید ما جان نثاران خدایگان اعلیحضرت همایونی در برابرشما سه چیز داریم که انتخابش با خود شماست.
یک ـ قلم ، که با آن برایتان از پیشگاه ملوکانه تقاضای عفو کنیم .
دو ـ شلاق که ُمعرّف ِحضور همه شما هست و سوّم گلوله که اصلاً نیاز به توضیح ندارد.»
آن روز نوار صدای شاه که مربوط به انقلاب سفید بود نیز، پخش میشد. که در پایان این مقاله آوردهام.
***
رژیم شاه که البته در شقاوت و عوام فریبی به َگرد ِ پای ِ آخوندها هم نمی رسید، در سال ُپر ابتلای پنجاه و چهار، خیلی شنگول و منگول بود و جدا از ضرباتی که در درون و بیرون زندان به آزادیخواهان زده بود، از «شریف واقفی ُکشی» و از نتائج آنچه آنروزها تغئیر ایدئولوژی خوانده میشد، کبکش خروس میخواند و از شادی در پوست خود نمی گنجید.
در آن سالها سازمان «سیا» و ژاندارم هایش در آمریکای لاتین علیه «مارکسیستهای مسیحی»
Christian Marxists
که عدالت اجتماعی را با «الهیات رهائی بخش» پیوند میزدند، به ترفندهای گوناگون مُتوسّل میشدند تا آنان را از چشم مردم بیاندازند، به مسیحیان مومن القا می کردند که آنان کافرند و به مارکسیست های متعصب میگفتند آن ها مرتجع و آلت دست حکومتهای آمریکای لاتین هستند! امثال «ارنستو کاردینال» شاعر و کشیش مردمی نیکاراگوئه در این زمینه حرف ها دارند.
ساواک نیز که از سال ۵۰ در انداخته بود مجاهدین مارکسیستِ اسلامی هستند به دنبال دامگذاری و میوه چینی بود.
یکی از مقامات کمیته ضد خرابکاری چیزی به این مضمون گفته بود [عین جملات نیست.]
«ضربه اصلی و نهائی را خودشان باید به خودشان بزنند. اگر روحانیون و بازاری ها در عمل ببینند نظر اعلیحضرت که فرمودند آنان مارکسیست اسلامی هستند، واقعی است ــ کار تمام است...»
اینکه آیا در این مسیر ساواک دام هم گذاشت یا نه، اطلاع ندارم امّا شخصاً از شکرالله پاکنژاد شنیدم که مُصرانه میگفت:
« فرار تقی شهرام از زندان ساری، تردید برانگیز است»
البته در پی فرار سیروس نهاوندی که گفته میشد، نقشه خود ساواک بود، اینگونه برداشت ها عجیب نبود. [اگر تردید پاکنژاد ، واقعی بود، امثال معادی خواه و روح الله حسینیان... با بازداشت تقی شهرام، بعد از انقلاب، اَلم شنگه بپا میکردند]...
بگذریم...
ساواک، برخوردهای ناصادقانه، غصب نام و امکانات، استثمار تشکیلاتی، تزریق و تحمیل نظرات، و پندار کسانی را که ادعّا میکردند از جهل اسلام! به علم مارکسیسم! عروج کرده ایم ـــ توی بوق میکرد و با َعلَم کردن امثال وحید افراخته که علی رغم آنهمه رشادت ها و مایه گذاریهای پیشین، به جلد خودشان رفته، بازجو ! و َسفله شده بود ــ برای بهره برداری تمام عیار از ترکشی که به اعتماد مردم خورده بود دست به کار شد و با یک برنامه حساب شده زیر پای مرتجعین و «اصحاب کفگیر و ملاقه» که در زندان همه را جز خودشان نجس محسوب میکردند نشست و با سرپرستی شبانه روزی رسولی شکنجه گر، آنان را علیه مجاهدین و مبارزین میهنمان کوک کرد و موفق شد به استثنای آیتالله طالقانی و تا حدودی آیتالله لاهوتی، همه را به هیستری ِ ضد ِ مجاهدین بکشاند و حتی علیه آنان فتوا بگیرد. (البته آیتالله طالقانی هم...)
فتوای شماره یک و شماره دو که صحبت از نحس و پاکی زندانیان هم میکرد، مکتوب نشد تا مثلاً دست ساواک نیافتد!! امّا قرار شد همه آنرا حفظ کنند و به هر بندی که می روند به مومنین انتقال دهند.
ساواک که هم دورا دور، و هم از نزدیک، بیانیه « نجس ـ پاکی » در زندانها را دنبال می کرد ــ جزوه تقی شهرام، برخی پروندهها، نامههای خصوصی و به ویژه بازجوییهای وحید افراخته و ناصر جوهری و... را به آیتالله طالقانی داده بود تا ایشان بخواند.
***
پرسش اساسی کسانیکه مارکسیست هم نبودند، این بود: آیا مارکسیستها نجس هستند, ولی ساواک با آن شکنجههای وحشتناکش نجس نیست؟
فراموش نمی کنم که بعدها در زندان مشهد جواد منصوری گفت: ناهیدی، شکنجهگر ساواک که فدائیان ترورش کردند، چون نماز میخوانده پاک است، امّا شکرالله پاکنژاد نجس! (منصوری در گروه سپاس نبود.)
امثال کروبی و انواری و عسکراولادی و... که در ۱۵ بهمن ۱۳۵۵، با «سپاس سپاس اعلیحضرتا» آزاد شدند ــ تغییر ایدئولوژی (و حوادث تلخ مربوط به آن را) پیراهن عثمان کردند و گفتند «زندان دیگر به ضد خودش تبدیل شده . تکلیف این است که برویم بیرون،...»
برخی میگفتند حالا که اینها مارکسیست شدهاند, ما از شاه طلب بخشش کنیم و عفونامه بنویسیم و این خیلی بهتر است از اینکه با یک عده آدمهای نجس یا مُتجَنِس (یعنی نجس شده) همسفره و همبند باشیم.
اگر کسی حتی نمیتوانست زندان بکشد, این پدیده را بهانه میآورد
البته همه افراد گروه سپاس، زبون و بیمقدار نبودند. من هرگز نمیتوانم امثال حاج عراقی را که مورد احترام مبارزین و مجاهدین بود ــ چاکر و مخلص اعلیحضرت تصور کنم. دستگاه فکری من و او اصلاً یکی نبود و از قضا به همین دلیل نباید پا روی حق بگذارم.
شاید تعجب کنید اگر بگویم یکی دو نفر در گروه سپاس صحبت از اجتهاد میکردند و میگفتند:
من مجتهدِ خویشم و استنباطم با توجه به اوضاع و احوال این است که هر طور شده بروم بیرون! اصلاً «تقیه» برای چیست؟ قاعده «لاضرر و لاضرار» که یکی از مهمترین و بنیادیترین قواعد فقهی است، برای چه مواقعی است؟ مگر نه اینکه در شرائط اضطرار حتی گوشت مُرده را هم باید خورد؟ بگذار رسولی و عضدی و دیگر مقامات ساواک فکر کنند ما نادم شده ایم. ما خط خودمان را می رویم.
آنروزها درست یا غلط گفته می شد اینکه مدتیاست ساواک زندانیانی را که حکمشان تمام شده، آزاد نمیکند زیر سر وحید افراخته و امثال او است که به ساواک خط داده، موقتاً هیچکس را آزاد نکنید... همین را مرتجعین عَلم کرده و می گفتند پس بنا بر قاعده «برهان خلف» ! ما برویم بیرون عین ثواب است چون نقشه ساواک و همدستانش را خنثی میکند!!
آنها صحبت از «قاعده ملازمه» هم میکردند که به زبان ساده یعنی هرآنچه عقل حکم می کند شرع هم قبول دارد و بر عکس... خب الان عقل حکم میکند که برای نجات اسلام و مسلمین بنده بروم بیرون، دریا آن جاست. نه کسی مثل زندان ما را دگم و مرتجع و راست ارتجاعی می خواند و نه شاهد این اوضاع اسفناک هستیم که پس از عمری تلاش حالا ساواک و کمونیستها با هم به جان اسلام بیافتند...
راستی آدمی با «صغری کبری چیدن»، مینیاتوریزه کردن، اتو کشیدن، جلوه دادن و به قول قرآن با «تسویل و تزئین» رفتار خویش چگونه می تواند به هر ناروائی دست بزند و به خود بقبولانند که صحّت و سلامت از آن میبارد...
این را هم اضافه کنم که به جز زندانیانِ همیشه معترض و رادیکال و آیتالله طالقانی که همیشه توصیه میکرد مسائل زندان را به درون انقلاب وسیع تودهها نکشانید ــ آیتالله منتظری، عزت شاهی (مطهری)، لاجوردی، کاظم بجنوردی، ابوالقاسم سرحدی زاده و دوزدوزانی...شرکت در این مراسم را منع کردند و خود نیز حاضر به شرکت در آن نشدند.
***
بگذریم...
آنچه باعث بروز زودرس جریان راست ارتجاعی شد، برخوردهای نا صادقانه َسردَمدارانی بود که با چپنمائی ویراژ میدادند، بیهوده نبود که جدا از رهبران مجاهدین، که همه تلاششان این بود تضاد اصلی (رژیم وابسته و ضد خلقی شاه) گم نشود ــ مارکسیست های اصولی، امثال شکرالله پاک نژاد، ناصر کاخساز، هوشنگ عیسی بیگلو، رضا شلتوکی، دکتر مرتضی محیط، یحیی رحیمی، چنگیز احمدی... نیز، آن برخورد فرصت طلبانه را که در زرورق چپ پوشیده شده بود، جز خوش خدمتی به ساواک شاه تحلیل نکردند و علیه آن موضع گرفتند.
برگردیم به رسولی بازجو و نقشه ساواک پس از این ماجرا
قرارگاه عملیاتی ! بند یک زندان اوین بود.
آیت الله طالقانی، آیتالله منتظری، آیت الله لاهوتی، آیت الله انواری، آیت الله ربانی، (که پیشتر شیفته مجاهدین بود و پشت سرشان هم نماز میخواند)، حجه الاسلام کروبی، آخوند قدرتالله علیخانی، عسگراولادی، عراقی، اسدالله لاجوردی، محمد کجوئی، محمد طالبیان، اسدالله بادامچیان، حاج مرتضی تجریشی، محمد علی گرامی، معادیخواه، رفسنجانی، مهدوی کنی، ...همه در کنار هم بودند و به فراست نمیافتادند آخه ساواک چه منظوری دارد که همه را کنار هم میآورد؟ البته من تردید ندارم که این تصمیم ساواک بی ارتباط با پیشنهاد یکی دو تن از اصحاب فتوا نبود!
امیدوارم آقایان حسینزاده، رسولی، عضدی... برای ثبت در سینه تاریخ این «اسرار مگو» ها را اندکی هم که شده، باز کنند تا من نوعی که نمیخواهم واقعیت را جز آن که بوده، تصویر کنم ــ اشتباه ننویسم. لااقل برای فرزندان و نوه های خودشان بنویسند. فردا یا پس فردا همه می افتیم و خاک می شویم...
***
خلاصه... بازجویان ساواک بند یک زندان اوین را به اصحاب کفگیر و ملاقه که ذکر و فکرشان این بود که باید هرچه زودتر مردم را در جریان آنچه گذشته است قرار دهیم، اختصاص دادند و پس از مدتی آنان را تک و توک به بندهای دیگر هم صادر میکردند تا همانند حجت الاسلام فاکر و جناب آقای معادی خواه، َگرد و خاک کنند و «ویروس» خود را همه جا بپراکنند. سران ساواک که بعد از این ماجرا نشست و برخاستشان را با آخوندها پنهان نمیکردند شاید متفقاً به این نتیجه رسیدند که بهتراست هرچه زودتر اضداد مجاهدین و مبارزین را از زندان آزاد کنند تا دوش به دوش محمود جعفریان و تیمش (توده ای سابق که به آرمان نظائر نازلی و خسرو روزبه، خیانت کرده و با ثابتی و نیکخواه هم کاسه بود)، علیه آزادیخواهان میهنمان لجن پراکنی کنند.
یکی از اهداف رژیم شاه برای آزاد کردن امثال عسگراولادی و کروبی و انواری و . . . همین بود و این را همه زندانیان سیاسی زمان شاه تأئید میکنند.
جدا از این عامل درونی،
• گزارش سازمان عفو بین الملل در باره نقض حقوق بشر در ایران
• مقاله بو دار « تایمز » لندن که از اختناق موجود در ایران صحبت می کرد،
• و نیز، افزایش قیمت نفت که نوعی گشایش اقتصادی را بر سر زبان ها انداخته بود و میبایست با مثلاً گشایش سیاسی ! آنرا همگام و همراه کرد ــ (جدا از عوامل فوق)
آنچه رژیم شاه را به مانور به اصطلاح آزادی زندانیان واداشت، شکست جرالد فورد و روی کار آمدن جیمی کارتر بود.
پیش از آنکه «جیمی کارتر» در آمریکا قُبای ِ ریاست جمهوری بپوشد و با روضه حقوق بشر دیکتاتورهای خودی را پای منبر خودش بکشاند و «جیمی کراسی» ُمبَدل به سیاست آمریکا شود، کمسیون سه جانبه آمریکا، اروپا و ژاپن ــ برای خاموش ساختن کانونهای بحران و مهار آتش های زیر خاکستر، دوز و کلک میچید و طالبان نفت و دلار جدا از تحولات اسپانیا و نیکاراگو ئه ِ آنروز، اوضاع ایران را هم زاغ سیاه میپائیدند.
به دنبال تحلیل برژینسکی که آمریکا باید تلاش کند تحولاتی را که مثل آش خاله میماند ! و هیچ کاریش نمیشود کرد، از مسیر هرج و مرج، به مسیر انتقال منظم بیندازد ــ آقای امیر طاهری سردبیر کیهان قبل از انقلاب، مقاله معنی داری نوشت که نشان میداد « َوَرق بر گشته است. » و خلاصه مسیری در چشم انداز قرار گرفت که با اولدورم مولدورم های شاه که چندی پیش طی کرده و هی کرده بود که یا حزب واحد رستاخیز و یا ُهلفتونی و . . . جور در نمی آمد.
***
جسته گریخته صحبت از پیله کردن صلیب ُسرخ و عفوبین الملل و رعایت حقوق بشر به میان آمد و کم کم شکنجه َاح شد ! و روزنامه ها نوشتند به دستور اعلیحضرت احَدی حق شکنجه ندارد ! که جز در موارد استثنائی رعایت میکردند.
(بگذریم که به طور رسمی تا ۱۵ بهمن ۱۳۵۶ ممنوعیت شکنجه اعلام نشد. در ۱۵ بهمن ۵۶ رژیم شاه در اجراء قطعنامه سی و دومین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل درباره ضدیت با اعمال شکنجه، اعلامیهای به شرح زیر صادر کرد:
دولت شاهنشاهی بدین وسیله نیت خود را مبنی بر
۱- رعایت اعلامیه مربوط به صیانت کلیه افراد در برابر شکنجه و سایر رفتارها و مجازاتهای بیرحمانه غیر انسانی و یا تحقیرآمیز ضمیمه قطعنامه ۳۴۵۲ مجمع عمومی
۲ - اجراء مفاد اعلامیه فوقالذکر از طریق وضع مقررات قانونی و اقدامات موثر دیگر اعلام میدارد.)
***
البته آنگونه که تهرانی نیز بعد از انقلاب در دادگاهش فاش کرد شکنجه برخی زندانیان سیاسی نه در کمیته مشترک و اوین که در خانه های امن ساواک صورت میگرفت.(اگر به یاد داشته باشیم تهرانی از جمله به خوراندن سیانور به یک زندانی نیز اشاره کرد و گریست.)
ساواک دستور گرفته بود از خیر کسب اطلاعات بگذرد و در همان خیابان، کلک ِ خرابکاران را ِبَکند، جنایتی که بعدها آخوند موسوی تبریزی، سندی بن شاهک و قاتل دیروز و آیت الله ! و اصلاح طلب امروز، به آن اقتداء نمود و فرمان داد در همان خیابان زخمی ها را زخمی تر نموده و درجا بُکشید.
بگذریم...
خانه از پای بست ویران بود و رژیم شاه که در بند نقش ایوان ! به برگزاری جشنهای گونهگون میاندیشید ــ برای اینکه با یک تیر چند نشان بزند و منتقدین خودش را هم که در خارج َدم از حقوق بشر و زندان و زندانی میزدند، پی نخود سیاه بفرستد، بسیار بسیار نیاز داشت تا از میان زندانیان سیاسی تعدادی را شامل عفو ملوکانه ! نماید، و چه خوب اگر در میان این عده کسانی هم باشند که بتواند روی آنها مانور دهد، از همین رو تمام َدم و دستگاه اداره سوّم ساواک به کار افتاد تا امثال صفر قهرمانی را که به راستی قهرمانی برازنده اش بود، به این خیمه شب بازی، یعنی شکستن مقاومت زندانیان بکشانند که این آذربایجانی غیور برخلاف مسلمان نماهائی چون عسگراولادی، یا مارکسیست نماهائی چون منوچهر مقدم سلیمی و . . . دست ساواک شاه را خواند و به ذلت و سپاس سپاس اعلیحضرتا تن نداد .
در پایان چند نکته را یادآوری کنم:
• درست است که خودخواهی و کبر قاتلین شریف واقفی به دست ساواک بهانه داد و به اعتماد مردم ترکش زد، امّا تغئیر عقیده و نظرگاه حق شناخته شده هر انسانی است. توجه داشته باشیم که همه هم وحید افراخته و محسن خاموشی نبودند که با شرم که به قول کارل مارکس، احساسی انسانی ست، وداع گفتند. چهل و چند نفری که بعد از انشعاب تیرباران شده و یا در درگیری خیابانی و زیر شکنجه جان باختند، از مبارزین فداکار و شریف میهنمان بودند، هاشم وثیق پور، محمد صادق فرد نقوی، غلامحسین صاحب اختیاری، جواد چایچی عطری و ... زیر شکنجه جان باختند.
• افراد گروه سپاس تنها مذهبی ها نبودند. از قضا صحنهگردان آن آقای منوچهر سلیمی مقدم، بود که به اتهّام فعالیتهای مارکسیستی زندانی بود...
در میان گروه سپاس زندانیان پاک و شریفی هم بودند که ساواک با خدعه و نیرنگ، نام شان را در لیست گذاشته بود، بیآنکه آن ها واقعاً بخواهند. اگر صفر قهرمانی تهدید به خودکشی نکرده بود، نام آن رادمرد را هم اضافه میکردند. برخی از همین افراد بعدها نیز با رژیم شاه و خمینی درافتادند، از پای ننشستند و قربانی دادند.
• سال شصت و جهار، یکی از زندانیان با یادآوری گروه سپاس که برخی از آنان در دستگاه سرکوب بودند و من و او، و هزاران نفر دیگر را به بند کشیده بودند، توی چشم من خالی می کرد و می گفت بفرما ببین در سال ۵۵ مذهبیها...زدند! هرچه سکوت کردم شاید بیربط بودن مسئله را خودش متوجه شود، نشد. آخرش گفتم دوست عزیز ببین اولاًِ در لحظه سازش با دشمنان آزادی، فرد از هر آرمانی که داشته، خداحافظی کرده و دیگر آدم سابق نیست. ثانیاً آنها از همه گرایشها بودند نه فقظ مذهبی! ثالثاً آنان در برابر زندانیان مقاوم که تا انقلاب زندانی کشیدند، قطرهای بیش نبودند، زندانیانی که به آرمان و شعائر خویش وفادار ماندند. تازه مگر در تاریخ ایران گروه سپاس، اولین متقاضیان عفو بودهاند؟ امضاکنندگان نامه سرگشاده زندانیان قزل قلعه که بعد از دستگیریهای ۲۸ مرداد ۳۲ در همه روزنامه ها درج شد (آقایان شرمینی،جهانگیر افکاری، محمد حسین تمدن، فخرالدین میر رمضانی، محبوب عظیمی، بهشتی، عباس عبدیزاده، رحمت الله جزنی...) ــ ۵۰ نفری که در نوروز ۱۳۳۵ عفو ملوکانه گرفتند، ۶۸ نفری که با تقاضای عفو ، ۴ آبان ۱۳۳۵ آزاد شدند، ۶۴ نفری که در بهمن همان سال بخشیده شدند! .... هم بودهاست، امّا بیا با چشم کور کینه، به رویدادها نگاه نکنیم.
• حتی آنان که عالماً عامداً هم عفو نوشتند از راحتطلبان و عافیتنشینانی که همواره کنار مینشینند و منتظر ضربه خوردن مبارزین هستند تا بگویند «نگفتیم؟» ــ باارزشترند. ضمن این که هیچ کس نباید غِرّه باشد، بسیاری از ما شرائط سحتی را که خودمان تاب نیاوردیم، از یاد میبریم.
• کند و کاو این داستان از این جهت ضروری است تا ما به ریشه درگیری های بعد از انقلاب که همه همدیگر را می کشتند ــ بیشتر پی ببریم. به قول ملا صدرا پیش آمدن هر رویدادی مشروط به مادهای و مُدتّی است. [کل حادث مسبوق بماده و مدّه] ــ حوادث بعد از انقلاب, به ویژه سیخرداد۶۰ و جنایاتی که در زندان به نام اسلام روی داد، ریشه در مسائل و درگیریهای زندان دارد.
• دیگرانی هم بودند که تقاضای عفو کردند و آزاد شدند، امّا با گروه سپاس نبودند. پذیرش تقاضای عفو دکتر خسروشاهی و... را سرهنگ زمانی در روز ۲۸ مرداد...که زندانیان را به زور به جشن کشیده بودند، در حیاط بند ۲ و ۳ ابلاغ نمود. اسدالله بادامچیان شب ۲۸ مرداد ۵۵ آزاد شد...اخیراً وقتی خبرنگاران سئوالپیچش کردند که شما که عفو نوشنید! ...، آقای بادامچیان فرموده است: «مبنای آزادی زندانیان در همه جای دنیا و در تمام نظامها، تمام شدن مدت محکومیت یا عفو توسط بالاترین مقام کشور است ...» (اتوبوس از مینی بوس بزرگتر است !!)
• روزی عضدی و رسولی که دونفر از سربازجوهای ساواک بودند به اتاقی که رجایی هم آنجا بود آمدند.در اتاق مهدی افتخاری، محسن رفیقدوست و آقا جلال، ...دوسه نفر از معاودین عراقی هم بودند. عضدی پرسید: «هرکس نادم است دستش را بالا کند.» رجایی دستش را بلند کرد. عضدی گفت: «تو از کی تا به حال نادم شدهای؟» رجائی پاسخ داد: «آقای رسولی در جریان هستند.» واقعش این بود که رجائی را بسیار شکنجه کرده بودند و این را اکثر زندانیان زمان شاه تأئید میکنند، شاید برای همین عضدی آن واکنش را کرد. نمیدانم... بعد از رفتن آنها رجایی درحالیکه خیلی گرفته بود، گفت: «نمیدانم چه شد که دستم بالا رفت.» بعد که پرسشنامه و فرم درخواستهای عفو را آوردند، رجائی عفو ننوشت. (شاید فردا یا پس فردای آنروز) او را بردند به دفتر ساواک که چرا درخواست عفو ننوشتی؟ مسخره کردی ما را؟ گویا گفته بود : «من نادم نیستم.»
• منظور از «اصحاب کفگیر و ملاقه» مرتجعینی بودند که با فرمالیسم و برخورد صوری، و نجس پنداشتن مبارزین و مجاهدین، حتی کفگیر و ملاقه خودشان را هم جدا کرده بودند و هنگام شام و نهار با کفگیر و ملاقه اختصاصی خویش ظاهر میشدند که تا دیگ غذا توسط کفار و منافقین! نجس نشده، غذای خویش را برداشته و نوش جان کنند . در مقاله «آیا براستی ما نجس هستیم ؟ » به برخورد اسدالله لاجوردی با شاعر شهید سعید سلطان پور، در زندان شاه اشاره کرده ام.
• متن فتوا – نقل فتوا (یا به قول آیت الله منتظری متن تصمیم) آقایان علما علیه مبارزین و مجاهدین به تاریخ خرداد ۱۳۵۵ این است: «بسمه تعالی. با توجه به زیانهای ناشی از زندگی جمعی مسلمانها با مارکسیستها و اعتبار اجتماعی که آن ها بدست میاورند و با در نظر گرفتن همه جهات شرعی و سیاسی و با توجه به حکم قطعی نجاست کفار از جمله مارکسیستها، جدائی مسلمانها از مارکسیستها در زندان لازم و هرگونه مسامحه در این امر موجب زیانهای جبران ناپذیر خواهد شد.» راویان این فتوای ارتجاعی همه مُتفق القول میگفتند که فتوا نظر جمعی افراد زیر است: طالقانی، منتظری، مهدوی کنی، انواری، ربانی شیرازی، هاشمی رفسنجانی، لاهوتی، گرامی و معادیخواه
به فتوای شماره ۲ اشراف ندارم. از جمله در مورد این است که از نظر آقایان کی شهید هست و کی نیست!
• محمد نوروزی که در لیست گروه سپاس آمده، با مجاهد شهید «محمد نوروزی » که زمان شاه در زندان مشهد بود و در زمان خمینی تیرباران شد، یکی نیست.
نام حاج مهدی عراقی که در ابتدای لیست آمده ، ترور شادروان احمد کسروی مولف تاریخ مشروطیت را نیز به یاد می آورد که وی نیز در آن شرکت داشت و به آن می بالید... اما نامبرده علی رغم اینکه نه مارکسیست بود و نه توده ای ، در خاطرات شفاهی خویش که با عنوان « ناگفته ها » چاپ شده است، نه تنها سعی میکند علی رغم اصرار یکی از حاضرین ، علیه مجاهدین موضع نگیرد ، به سرهنگ سیامک شهید نیزاشاره میکند. در صفحه ۱۲۳ کتابش وقتی از سی تیر ۱۳۳۱ حرف میزند ، داستان یک دختر فداکار توده ای را تعریف میکند که پایش را زیر تانک دشمن میگذارد ومیگوید در حالیکه شاهپور غلامرضا پهلوی در قسمتی از بهارستان فرماندهی را بعهده داشته ، سرهنگ سیامک از تانک خودش پیاده میشود و به مردم میپیوندد
قبح ترور اندیشمند بزرگی چون احمد کسروی و واپس گرائی جریان پوسیده ای که حاج عراقی نیز متعلق به آن بود، به جای خود،
اما، این برخورد منصفانه حتی اگر از سوی حاج مهدی عراقی هم باشد ستودنی ست .
به جز افراد زیر دیگرانی هم بودند که دوستان زندانیشان را تنها گذاشتند و افسوس، چرا که برخی از آنان روزی که مبارزه را انتخاب کردند و به جنگ سیاهی رفتند سرشار از انگیزه های پاک و شور انقلابی بودند .
همنشین بهار
hamneshine_bahar@yahoo.com
اسامی ۶۶ نفر اززندانیان سیاسی که سال ۵۵ سپاس سپاس اعلیحضرتا گفتند و از زندان بیرون رفتند
محمد مهدی ابراهیم عراقی ـ حبیب الله عسگر اولادی ـ ابوالفضل حیدری ـ منوچهر مقدم سلیمی ـ احمد اولاد اعظمی نادیکلائی ـ محمد باقر محی الدین انواری ـ ظفر قلی رضائی ـ هوشنگ جمشید آبادی ـ سلیمان دانشیان ابوذر ـ علی اصغر سروری ـ محمد بیگزادی ـ ایمان علی پاسدار ـ زهره رضائی ـ رحمت الله جمشیدی ـ محمد حسین والی زاده معجری ـ محمود شاهسوندی ـ کبری نیک بخت ـ محمود رضائی عباسی ـ محمود نجف زاده نامقی ـ سید موسی َکَرم زاده ـ محمد الله وردی ـ علی اکبر واسفی ـ رحیم اخلاقی پور بهرام ـ ارسلان فلاح حجت انصاری ـ محمد جعفر طاهری ـ محمد رضا توکلی ـ شیدرخ صداقتیان ـ زهرا محمد نادرخانی ـ محمد هادی روح الامین ـ قدرت الله آقا علی خانی ـ قربانعلی احباء ـ علی دادگر ـ زهرا کریمی ـ زهرا زمان ـ یدالله اعتمادی ـ عباس شهاب الدینی ـ مهدی کروبی ـ محمد خلیلی ـ طه یعقوبی ـ سید غلامحسین رضوانی ـ محمد ربیع اسلامیه ـ علی احمد سیدی ـ بایرام چوپانی ـ مصیب حسام ـ محمد رضا رحیم زاده ـ غلامرضا مصدق رشتی ـ اسدالله اولاد اعظمی ـ حسین رضائی ـ حمید جعفری ـ مهدی ملک الکتاب ـ محمد رضا نوروزیان ـ داود بهامین ـ حسین رشت چیان ـ سید علاالدین پیر خضری ـ نورالسادات وحید غروی ـ سید مهدی حسینی ـ عیسی سر پل ـ سیروس رسا ـ غلامحسین عارف آخر ـ فریده گرجی ـ بهروز کفاش ژنده دل ـ محمد نوروزی ـ علیرضا حاجی بیگی – ناجی عنایت زمان صمغ آبادی ـ بهزاد میثمی ـ ستوان دوم سابق وظیفه علی جعفر رشیدی .
[سخنرانی محمد رضا شاه در مورد انقلاب سفید، ۶ دقیقه است.]
۴٣۶۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۵ بهمن ۱٣۹۰
|
از : احمد صبوری
عنوان : آینده را بماند در چشم روزگار یادآور شهادت شوریدگان خلق در ارتش مهاجم این نازی، این تزار
آقای بهرامی آنچه می گویید اساسأ صحیح نیست .
قانونی است در امریکا که اتباع و مقیم های دائمی می توانند بر علیه فردی که قبلأ آزارشان داده و مقیم آمریکاست به دادگاه شکایت کنند. در سال گذشته سه تن از مشابه های بزرگ شکنجه گر آدمکش ثابتی که السالوادوری بودند و مقیم آمریکا محاکمه و اموالشان ضبط و ملیت آمریکائیشان پس گرفته شد. دولتشان هم دنبال این قضیه نبود. حدود ۳۰ شاکی مقیم آمریکا داشتند همین وبس. بنظرم صدها قربانی شکنجه پرویز ثابتی الان ساکن آمریکا هستند باید سم این افعی گزنده را کشید ولش کنیم همیشه کشنده است و به بشری رحم نخواهد کرد.
در این مورد مرکزی است در سانفرانسیسکو بنام
Center for Justice and Acountability
. باید تعداد قابل توجهی از ایرانی های قربانی شکنجه ثابتی مقیم آمریکا دور هم جمع شویم و اقامه دعوای مشترک کنیم. جواب به تئوری توطئه ایشان را که رژیم اسلامی در پس خشم شکنجه شدگان دوران ثابتی است را به سعید سلطانپور می سپارم.
ثابتی این رئیس شکنجه گرهای آریامهری ۳۳ سال بود خفقان گرفته بود خودش را مخفی می کرد و با ثروت کلان به تاراج برده خوش و خرم ابتدا در اسرائیل و بعد در آمریکا می زیست . کسی کاری باهاش نداشت. این خود ابله اش است که آتش در خرمن شکنجه شدگان انداخته . این وی است که دردها را تازه کرده است. درس تاریخ این است که "ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکاری بود بر گوسفندان"
جواب به باقی صحبت هایتان را به سعید سلطان پور وا می گذارم
• با کشورم چه رفته؟
• با کشورم چه رفته
• که زندان ها
• از شبنم و شقایق
• سرشار اند؟
• و بازماندگان شهیدان
• انبوه ابرهای پریشان و سوگوار
• درسوگ لاله های سوخته
• می بارند؟
• با کشورم چه رفته
• که گل ها هنوز
• سوگوارند
• با شور گردباد؟
• آنک
• منم
• که تفته تر از گردبادها
• در خارزار بادیه می چرخم
• تا آتش نهفته به خاکستر
• آشفته تر ز نعره ی خورشیدهای تیر
• از قلب خاک های فراموش
• سرکشد
• تا از قنات حنجره ها
• موج خشم و خون
• روی غروب سوخته ی مرگ پرکشد
• این نعره ی من است
• این نعره ی من است
• که روی فلات می پیچد
• و خاک های سکوت زمانه ی تاریک را
• می آشوبد
• و با هزار مشت گران
• بر آب های عمان می کوبد
• این نعره ی من است
• که می روبد خاکستر زمان را
• از چشم روزگار
• بعد از تو
• ای گلشن ستاره دنباله دار اعدام
• ای خسرو بزرگ
• که برق و لرزه در ارکان خسروان بودی
• ای آخرین ستاره
• خونین ترین سرور
• در باغ ارغوان
• در ازدحام خلق
• در دوردست و نزدیک!
• من هیچ نیستم
• جز آن مسلسلی که در
• زمینه ی یک انقلاب می گذرد
• و خالی و برهنه و خون آلود
• سهم و سترگ و سنگین
• در خون توده های جوان
• می غلتد
• تا مثل خار سهمناک و درشتی
• روییده بر غریوهای گل سرخ
• آینده را بماند در چشم روزگار
• یادآور شهادت شوریدگان خلق
• در ارتش مهاجم این نازی، این تزار
• ای خشم ماندگار
• ای خشم
• خورشید انفجار
• ای خشم
• تا جوخه های مخفی اعدام
• در جامه های رسمی
• آنک
• آنک هزار لاش خوران خشم
• مثل هزار توسن یال افشان
• خون شهید بسته است
• بر این ویران
• دیگر ببار
• ببار ای خشم
• ای خشم
• چون گدازه ی آتشفشان ببار
• روی شب شکسته استعمار
• اما دریغ و درد
• که جبریل های اوت
• با شهپر سپید
• از هر طرف فرود می آیند
• و قلب عاشقان زمان را
• با چشم و چنگ و دندان
• می خایند
• و پنجه های وحشت پنهان را
• با خون این قبیله
• می آلایند
• با این همه شجاع
• با این همه شهید
• با کشورم چه رفته
• که از خاک میهن گلگون
• از کوچه های دهکده
• از کوچه های شهر
• از کوچه های آتش
• از کوچه های خون
• با قلب سربداران
• با قامت سیام
• انبوه پاره پوشان
• انبوه ناگهان
• انبوه انتقام
• نمی آیند؟
• چشم صبور مردان
• دیری است
• در پرده های اشک نشسته است
• دیری است
• قلب عشق در گوشه های بند
• شکسته است
• چندان ز تنگنای قفس
• خواندیم
• که از پاره های زخم
• گلو بسته است
• ای دست انقلاب
• مشت درشت مردم
• گل مشت آفتاب
• با کشورم چه رفته؟
۴٣۵۹۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱٣۹۰
|
از : خسرو صدری
عنوان : درس تاریخی از مرگ تختی:
آنچه ثابتی در مورد غلامرضا تختی بر زبان آورد، حاکی از آن است که او فرهنگ "ساواکی" بودن خود را همچنان حفظ کرده است. او با نسبت دادن "بیماری جنسی" به یک انسان وارسته وشریف، قصد داشت که با سوء استفاده ازنوع نگرش جامعه ایرانی به چنین موضوعاتی، به خیال خودش، خنجری راکه هنوز در دست نگاه داشته است، در قلب خاطره تختی فرو کند. درست مانند شیوه همکاران "ساواما" یش در جمهوری اسلامی.
۸ سالم بود که تختی خود کشی کرد. به خوبی به خاطر می آورم مردمی را که دور بساط روزنامه فروشی جمع شده بودند.عکس جسد تختی بر روی روزنامه کیهان و اطلاعات دیده می شد. نکته مهم اینجاست که همه مردم با عصبانیت و اندوه می گفتند که: "بی شرف ها اورا کشتند"!
آیا هیچ سازمان سیاسی از قبل می دانست که تختی می میرد تا بخواهد بر علیه رژیم ، مردم را بشوراند؟ این مردم سراسر ایران بودند که همزمان ، بدون رتباط با هم، به خاطر نفرت انباشته از شاه و دربار، آن ها را متهم به قتل تختی می کردند. روز تشییع جنازه اش هم تهران حالت کاملا استثنایی وامنیتی داشت و مردم اصرار داشتند که پیکر بی جان او را حتما از نزدیک ببینند . زیرا باور نمی کردند که مرگ او ، آن گونه که گفته شد، در اثر مسمومیت باشد.
"نفرت مردم از حاکمیت": این است نتیجه تاریخی ازواکنش به مرگ تختی که هم وابستگان رژیم پهلوی و هم جوانانی که آن دوره را تجربه نکرده اند، باید مد نظر قرار دهند.
۴٣۵۹۱ - تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱٣۹۰
|
از : الف جیلو
عنوان : عرفان قانعی فرد، دراستخدام دستگاه ولایت؟
برای آشنایی مختصر با افکار"بدیع" این نازپرورده دستگاههای امنیتی_اطلاعاتی کشور، نگاهی به چند نمونه از مدعیات اخیر ایشان می کنیم:
« و سرانجام[قاسملو] در سیزده ژوئیه ۱۹۸۹ در وین ترور میشود. گرچه همه تلاشها برای این بود که انگشت اتهام به سوی جمهوری اسلامی ایران دراز شود و مصطفوی و بزرگیان و جعفری صحرا رودی را قاتل بنامند اما امروزه روز سرنخ موساد و همکاری گروه کرد رقیب در ترور هم نمایان میشود که به دور از هیجان باید رد پای یک کرد هم حزبی قاسملو را به میان کشید که بنا به نوار ویدئویی، توجیهش در جلسه محرمانه سفارت بود که تفاهم قاسملو با جمهوری اسلامی ایران به ضرر منافع اسراییل تمام می شود.
وی که به همراه مسعود بارزانی در آن دوران در وین به سر میبرد، پس از ترور اسطوره ای مانند دکتر قاسملو، انگار فرصت حیات سیاسی دوباره یافته است. افسوس مصالح فعلی سیاست منطقه ای، شاید مانع افشای نام اوست که روزی در تاریخ ثبت خواهد شد. قاسملو در حالی ترور شد که ویزای نخست ورود به آمریکایاش را گرفته بود و هفته ای پس از دیدار، قرار بود برای نخستین بار پا به خاک آمریکا بگذارد که شاید اگر رخ میداد، مسیر سیاسی وی تغییرمیکرد...
از ۱۹۸۹ تا ۲۰۱۰ را میتوان دو دهه ای نامید که حزب، مسیر نابودی را میگذراند و تنها به رویای فروپاشی جمهوری اسلامی ایران میاندیشد که چاره ای برای خود بیابد. در ابتدا در وضعیتی مشابه ترور قاسملو، دکتر سعید شرفکندی در نشستی به همراه نمایندگان حزبی در رستوران میکونوس در برلین در سال ۱۹۹۲ مورد اصابت گلوله قرار گرفت که البته دادگاه آلمان بعضی از مقامات جمهوری اسلامی را متهم کرد...» (۱)
"بیطرفی وعدم وابستگی" این "محقق"، به خوبی از عبارات فوق آشکار است که میگوید: دکتر قاسملو توسط عامل موساد ترور شد نه تروریست های جمهوری اسلامی، ودر ترور دکتر شرف کندی دادگاه مربوطه در آلمان تنها توانست حکومت ایران را که دخالتی درآن نداشت متهم کند ونه محکوم، وهیچ عامل تروریست ایرانی ولبنانی اجیر شده حکومت ایران هم در این دادگاه محکوم نشد.
به ادعای دیگری ازایشان رجوع میکنیم که بعد ازتکرار اظهاریه های تبلیغاتی ارگانها وعوامل سرکوب زمان شاه بر علیه قاضی محمد وافزودن بر لعاب آنها، و سپس ابراز تاثر وتاسف از اعدام او میگوید: «...امروز ۶۳ سال از آن بامداد گذشت و نه تنها کردستان بلکه ایران عزیزدوران تغییر وپیشرفت وترقی و دور خیز به سوی فردایی روشن را آغازید...» (۲)
اما این "دست پرورده" نامحترم بالاخره توضیح نمیدهند که این چگونه آغازی به سوی تعالی وپیشرفت در کردستان وسایر نقاط ایران بوده که بعد از ۶۳ سال، نه تنها هنوز آثار معجزات فرهنگی اجتماعی ویا اقتصادی آن یافت و توضیح داده نشده ، بلکه هر ایرانی حق طلب هم چنان مثل سابق و یابدتر از آن، به خاطر ابراز یک مخالفت ساده با حاکمیت فضای اختناق وسرکوب برکشور، و یا شرکت در یک تظاهرات صلح آمیز دستگیر و شکنجه شده، و مدنی ترین اعتراضات جمعی در هر گوشه این خاک، سرکوبی خشن و اغلب خونین را انتظار میکشد والته در این میان خشونتی که بر علیه کرد و بلوچ وعرب و... به کار میرود بسی خونین تر و خشن تر از بقیه، در طول همه این ۶ دهه بعد از سرکوب خونین جنبش ملی در آذربایجان و کردستان ایران در سال ۱۳۲۵ وخصوصا در طول این ۳۱ سال اخیر، بوده است.
۱-
http://tabnak.ir/fa/pages/?cid=۹۴۱۴۷
۲-
به نقل از [کردستان امروز]
http://news.gooya.com/politics/archives/۲۰۱۰/۰۳/۱۰۲۶۱۸.php
حزب دمکرات از رویای ملیگرایی تا واقعیت اضمحلال - Tabnak.IR | تابناک
۴٣۵٨۲ - تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱٣۹۰
|
از : بهرامی
عنوان : «اگر نسل حاضر نمیداند به کجا میرود، دلیل آن این است که رویای اجداد خود را تعقیب میکند.» ناشناس
بنظر من شرکت دادن «اقای ثابتی» در شنبه بازار صدای امریکا یعنی یکی از پایگاه های دلالان محبت رژیم ایران در دل سنگ شیطان دیروز و قبله گاه امروز حضرات توطئه ای بیش نیست. تاکید و پیگیری و پیگرد ناقضان و مسببین جنایات علیه بشریت شامل مرور زمان نمیشود , نمونه ان پیگرد سردمداران نازیست بعد از گذشت ۶۷ سال بعد از سرنگونی رژیم فاشیستی در المان.
اما طبق معمول چون فعالین ایرانی بخصوص ساکنین خارج کشور پیرو حرکتهای عکس العملی هستند یعنی تا عملی از جایی انجام نشود حضرات مایل به هیچ کاری نیستند میبینیم این مصاحبه «اقای ثابتی»است که شور حسینی بوجود میاورد والا سکونت ۳۳ ساله ایشان در امریکا بصورت بی سرو صدا با هیچ اعتراضی همراه نبود و فقط مصاحبه ایشان داغهای قدیمی را تازه کرد و اعدام باید گردد و میکشم میکشم انکه برادرم کشت را بمیان اورده. اقایان معترض به مصاحبه حداقل از لحاظ سنی در دهه ششم زندگی هستند اما متاسفانه بیشتر پیرو شور هستند تا شعور.نزدیکترین وملموس ترین مثال این اعتراضهای ضد جنگ است ایا ثابت نشد که جمهوری اسلامی پشت این برنامه است و ضد امپریالیستها فقط نقش بارکش اردو را بعهده داشتند و دارند.دوستان نباید فراموش کنند تا وقتی که در ایران یک حکومت دمکرات بر سر کار نباشد نمیتوان به «اقای ثابتی» نزدیک شد دلیل هم سیستم قضائی امریکا است .کسانی که در این شرایط مشگل اصلی یعنی «جمهوری اسلامی» را فراموش میکنند و بدنبال «ثابتیند»چند دسته اند -۱-کسانی که مورد ظلم قرار گرفته اند-۲-کسانی که نمیخواهند رژیم اسلامی زیر نورافکن مخالفان رژیم باشد-۳- کشور های همسایه ایران که مخالف یک ایران سکولار و دمکرات هستند و از طرفی گروهی لابی وکارچاق خارجی و وطنی.
خوب اطراف خودتان نگاه کنید تعداد زیادی از مسئولین مارکدار و بی مارک اسلامی در کنار ما زندگی میکنند؟ عاملان سرکوب دیروز و خارج نشینان سبز امروزی!! راستی چند درصد از این برادران دیروزی و سبز و دمکرات شده امروزی تا بحال حاضر به افشا گری و برخورد با گذشته شان شده اند که میبینیم خیلیها سرو دست میشکنند تا با انها پالوده بخورند؟ راستی چرا وقتی انها با کمال وقاحت به فراریان درس چگونه دمکرات بودن میدهند رگ گردن هیچ کسی برجسته نمشود؟
۴٣۵۷٨ - تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱٣۹۰
|
از : خنده رو
عنوان : ستالین و مایکل جکسون!
عزیز دل برادر!
حالا که بوسیله مایکل جکسون عالمی را اغوا می کردند، ستالین بایستی" رفیق ستالین " خوانده شود؟ آی که خندیدم!!
آخر مرد حسابی، ستالین مردان شکنجه گری داشت که ثابتی انگشت کوچکه شون به حساب میامد! ستالین و فلسفه و شیوه حکومتش بزرگترین و عالیترین هدیه ای بود که نظام سرمایه سالاری دریافت کرد، بالطبع بزرگترین فاجعه برای جنبش انسان دوستانه!
۴٣۵۷۶ - تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱٣۹۰
|