یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

پیر ورسای هشتاد ساله شد - محمود دلخواسته

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : peerooz

عنوان : " تمام افراطی ها باید اعدام شوند "!!!
جناب صدری،
با تشکر از حسن ظن، طنزمعروفی هست که " تمام افراطی ها باید اعدام شوند" که البته شامل خود گوینده نیز میشود ومنظور آنست که اینها مزاحم و مخربند. تاریخ در باره جناب بنی صدر قضاوت خواهد کرد و در باره ایشان کتاب ها نوشته شده و نوشته
خواهد شد. آنچه بنظرمن در حال حاضر اهمیت دارد اینست که ایشان هنوز به "انقلاب اسلامی " چسبیده اند که حتی طرفداران ایشان " اسلامیش را بی مسمی " میدانند. یعنی اینکه اگر ایشان در قدرت باقی میماندند و یا بفرض در هشتاد سالگی بقدرت برسند باز ما همان " جمهوری اسلامی را خواهیم داشت که داریم و شیفتگانی چون جناب دلخواسته با این افراط نویسی " زحمات ما میدارند".
۵۲٨۲۴ - تاریخ انتشار : ۴ فروردين ۱٣۹۲       

    از : خسرو صدری

عنوان : داوری واقعبینانه یا...
ازآن جایی که تاکنون از نظرات کاربران خوب اخبارروز چون "پیروز" و "حافظه تاریخ" چیزهای زیادی آموخته ام و گرایشات عمده سیاسی آنان راهم به باور خود، صحیح می دانم، دوست دارم پیرامون ارزیابی کارنامه سیاسی آقای بنی صدر، که مورد اختلاف ماست نکاتی را به دوکامنت دیگرم اضافه کنم:
-درسیاست بسیار بیشتر ازهر عرصه دیگری ما با احکام نسبی روبروهستیم. همچنین اگرما صرفا آرمان و یا ایدئولوژی خود را معیارسنجش شخصیت های سیاسی قرار دهیم، دست آخرعلی می ماند وحوضش واسیر دگم های ذهنی مان می شویم. تعاریف شما دوستان در برخورد با آقای بنی صدر و جدول ذهنیتان دراین رابطه، "حداکثری" است که اگر نیک بنگرید هیچ کس درآن نمی گنجد.
-تفاوت بین فرد سیاسی درگیر در امور اجرایی وغیردرگیر، از زمین تا آسمان است. آقای خمینی که به بتی تبدیل شده بود، زمانی که پادرهواپیما گذاشت تا باز گردد وکشور را رهبری کند، تنها درهمان روز با بیان اینکه از بازگشت به ایران هیچ احساسی ندارد ویا در بهشت زهرا: من دولت تعیین می کنم...،و ..امتیاز منفی بزرگی برای خود به ثبت رساند که در طول دودهه مبارزه سیاسیش، چون در جایگاه دیگری قرار داشت، چنین هم نکرده بود. از این رو قضاوت در مورد بنی صدری که درگیر امور اجرایی ،آن هم ریاست جمهوری بوده است، با کسانی که به این کوره آزمون وارد نشده اند، بسیار متفاوت است. به عبارت دیگر به کسی که از این باتلاق عبور می کند نمی توان ایراد گرفت که چرا سرآستینش کثیف شده است.
-من به عنوان یک چپ و منتقد بنی صدر، از همان آغاز ورودش به ایران وشروع سخنرانی هایش از دانشگاه صنعتی تا ۱۴اسفند ۵۹ دانشگاه تهران، از بحث های آزاد و مناظره هایش تا تلاشش برای افشای حقیقت پیرامون قتل ۴ فدایی ترکمن، رفتارو منش او را خوب به خاطر دارم.حداقل کارمثبت او آن بود که به افراد متعصب مذهبی جامعه ما که هواداران نظام جدید بودند، بردباری و تحمل شنیدن اندیشه دیگران را می آموخت. در اینجا هم تاثیراو به عنوان رئیس جمهور با مصلحان خارج از گود قابل قیاس نیست.
- بنی صدردر مقام اجرایی نیز کمابیش همانگونه رفتار کرد که پیش ازآن می گفت وحرف و عمل او در رابطه با زورگویان داخلی و خارجی، در تناقض نبوده و نیست. ما کنشگران سیاسی بسیارتند گو تر از او در مبارزه با قلدران داشتیم که به عمله های قدرت تبدیل شدند.
- داوری در مورد افراد و گرایشات مختلف، ازمیزان التزامشان به منافع ملی مشترک همه ما ناشی می شود. قضاوت تاریخ هم در بسیاری موارد درست نبوده است، زیرا تاریخ را هم زورمندان نوشته اند و آن ها صداقت و پاکی را ،وقتی به کامشان نبود به جلاد تاریخ داده اند. درست به همین خاطراست که من و شما مردم عادی می بایست مانع آن شویم که فرزندان خلف این آب و خاک، بخاطر آن که در مقابل زورمندان به خاک نیافتادند، مورد بی مهری تاریخ هم قرارگیرند.
۵۲٨۱٨ - تاریخ انتشار : ۴ فروردين ۱٣۹۲       

    از : ‫پنهان

عنوان : قحط الرجال مسبب اصلی مصیبت سازی و ویرانگری کشورهای در دست مومنین
جناب دلخواسته، استدلال میکنید که
‫«بعد از تمام شدن جلسه رفتم پیشش و با او در اینمورد صحبت کردم و پیشنهاد کردم کتاب حقوق انسان در قران بنی صدر را و چند مقاله دیگر را بخواند. به او گفتم این کتاب را مبارک اجازه نممی داد در مصر منتشر شود و اینکه در این کتاب ده ماده حقوقی بیشتر از اعلامیه حقوق بشر سازمان ملل برای انسان در نظر گرفته شده است. و با اشتیاق بسیاری از من خواست که برایش بفرستم.»

چون بنی صدر ده تا بیشتر از مواد حقوق بشر بین الملل قانون پیشنهاد کرده، ‫پس اورا باید بر تاج سر نهاد و قدرش را دانست، چون دیگر چنین عجوبه و نابغه ای، و یا بقول شما مسلمانان، چنین رجل سیاسی، که از همان اوان تسخیر و غصب اسلامی انقلاب مردم، هو و هیاهو بر پاداشتید که علت عدم پیشرفت درست و سالم انقلاب و اشکال دولت اسلامی، نبودن و نداشتن رجال سیاسی واقعن مومن و پرهیزکار به قدر کافی است، ‫در تمام کهکشان یکی است!

مطابق روش عیبجویی و عیب یابی مرسوم و آشنای‫ همان بنی صدر مورد علاقه شما، کار شما « شش اشکال» دارد؟

۱. قوانین اصلی و اساسی دموکراسی و حقوق بشری هرچه تعداشان با ایده ها، مکمل ها و کاتالیزورهای اسلامی بیشتر شود، بیشتر به گمراهی، خطا، سوء استفاده و شرطی شدن سوق میابد. مثال بارز همان دمکراسی اسلامی است که ایشان بدان اعتقاد داشت. و یا اقتصاد توحیدی و یا حتا اقتصاد بی ربح و ربای اسلامی که ایشان از خود ساخته بود. برهنگی و نیمه برهنگی و دموکراسی و آزادی مرد در قبال حجاب و پوشش زن بدلیل تأثیر اشعه ایکس ناشی از رویت موی زن!

۲. اعتقاد و باور دینی پیوسته به دنبال ایده ال های غیرواقعبین در دایره ای محدود و بسته خرافی و رویایی با برداشتی جبروتی و ملکوتی و اسطوره ای از اولیا و انبیا و امامان و معصومین سیر و توسعه میابد. در این دایره بسته همیشه تعداد مومنین و رجل و مردان واقعی اندک و کمتر از حد کفایت است. پس نتیجتن دنیای مسلمین همواره با کمبود مردم خوب سپری میشود! بعبارت دیگر مومنین هیچوقت آدم خوب و مناسب و شایسته به اندازه کافی ندارند!

‫۳. پس به دو دلیل بالا بهترین گزینه سیاسی مردم مومن و باورمند بیعت مجدد با بنی صدر است! از بنی صدر بهتر اصلن وجود ندارد!

‫۴. تعریف و معیار بهتر بودن و مدیرتر و مدبرتر و با تجربه تر بودن چیست؟ ‫تجربه در چی؟ تکرار انقلاب ۵۷؟

‫۵. آیا بنی صدر هم مطابق نظر نویسنده فکر میکند او خودش از همه بهتر است؟ هیچ کس دیگری را نمیشناسد که شاید از او بهتر و مناسبتر باشد؟ تخصص و تجربه مدیریت و کشور داری بنی صدر چیست؟ چقدر احتمال تکرار شدن تجربه همان ۱۸ ماهه دولتداری قدیم اوست، که بنی صدر را بعنوان نادرترین رجل و بهترین گزینه انتخاب مجدد میکند؟ بنی صدری که در هشتاد سالگی احتمالن بسیاری از انرژی، نیرو، سلولها و توانائیهای فیزیکی و فکری خود را از دست داده، چگون میتواند بهترین بهترینها باشد؟

‫۶. فرض کنیم طبق توصیه نویسنده مقاله، همین امسال بنی صدر هم رای آورد و هم انتخاب شد. خوب بنی صدر هشتاد ساله چه تغییر جدی در سیاست ایران ایجاد خواهد کرد؟ برنامه اش چیست؟ قانون اساسی اش چیست؟

‫اصلن چنین چیزی ممکن است؟ تا کی و چقدر افکار و اندیشه های تخیلی؟ آیا واقعن نویسنده این سخنها را جدی میگوید یا اینکه ما کاربران را سر کار گذاشته اند؟

‫‫
۵۲٨۱۶ - تاریخ انتشار : ۴ فروردين ۱٣۹۲       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : شخصیتهای چندگونه
همواره شنیده میشد که «هنر نزد ایرانیان است و بس» ولی امروزه بایستی گفت که «غلو کردن نزد ایرانیان است و بس». هنوز مدت طولانی از مبارزات درخشان آقای بنی صدر در حول مبارزات دانشجوئی و سیاسی دوران محمدرضا شاهی نگذشته است و هنوز جانفشانیهای ایشان در دوران و بعد از انقلاب ۵۷ و خصوصآ سخنرانیهای وی در ایران و منجمله در رشت که منجر بکشتار دانشجویان شده بود، در خاطره ها زنده است، هنوز تاثیر مخرب تز «اقتصاد اسلامی» ایشان که تا امروز مثل بختک سیاه بر جامعه ایران سایه افکنده، از نظرها دور نشده است. حالا اثر اشتباهات فاحش ایشان برای قوام گیری این رژیم نکبت و وحشت آخوندهای ضد ایرانی، ضد آزادی، ضد انسانی را دو قالب « تاکتیکی و یا استراتژی» ریخته و سعی در پرکردن کفه ترازوی اشتباهات تاکتیکی بطرز مبالغه آمیزی بریزیم و بیاییم بگویم که « هشتادمین سالگرد تولد مردی را که در عمرش، با وجود اشتباهات تاکتیکی نه چندان کم، هیچگاه مرتکب خطای استراتژیک نشده» است و وی را مبرا از آنچه بسر مردم، ایران وانقلاب ایران آمده، بدانیم و اعمال او را در حد «اشتباهات تاکتیکی» بنامیم و حتی غلو کردن را تا آنحد بجلو ببریم که وی را در جوار مبارزات و ملیون اصیل ایرانی قرار بدهیم. فرم استفاده از جملات و سخنانیکه درتائید آقای بنی صدر در این مقال شده، در ایران در باره آقای خمینی بسیار غلیظ تر از جانب پامنبری ها انجام میشود. کاشکی قضاوت تاریخ بهمین سادگی میبود و همه کس از اعمال خود «تبرئه» میشدند.آقای دلخواسته بدانید که در امر مبارزه آزادیخواهی و استقلال طلبانه انقلاب بهمن ۵۷ در ایران، عناصر مذهبی و غیر مذهبی مومن و مبارز زیادی بودند که خیلی بیشتر از آقای بنی صدر صلاحیت بکف گرفتن مسولیتهای خطیر اداره جامعه آزاد، مستقل درنظام جمهوری ایران را داشتند ولی بخاطر اینکه «مسلمان» و «آخوندزاده» و در رکاب خمینی و آخوندها نبودند، بکنار زده شدند و سرنوشت آنها یا در سیاچالهای بازمانده از رژیم منفور پهلوی بپایان رسید و یا اینکه تن بمهاجرت داده اند. انتخاب اصحاب آقای خمینی برای اداره امور مملکتی بدترین گزینش بوده است و تا بامروزه هم همان سیاست غلط و ضد ایرانی، معیار «سرسپردگی» به نظام جمهوری اسلامی است. تاریخ خود بی رحمترین قضاوتگر است.
۵۲٨۰۶ - تاریخ انتشار : ۴ فروردين ۱٣۹۲       

    از : peerooz

عنوان : (اسلامی اش بی مسمی شده)
جناب آمویی ،
فرمودید " اگر شما مجله ی اینترنتی "انقلاب اسلامی" را دوست ندارید، این چه ربطی به دیگران دارد؟ کسانی هستند که در این مجله (هرچند که اسلامی اش بی مسمی شده) به دنبال حقایقی می‌گردند که پیدا هم می کنند! شما ایدئولوژی و علم را مخلوط فرموده و قیاس به نفس را ملاک قضاوت کرده اید. خواننده ی محترم این قیاس درست نیست. متوجه منظورم هستید؟".

بله قربان ، کاملا متوجه ام. برای اطمینان اجازه بفرمائید که درکم را بیان کنم که مبادا چیزی از قلم افتاده باشد. یعنی چون " کسانی هستند که در این مجله (هرچند که اسلامی اش بی مسمی شده) به دنبال حقایقی می‌گردند که پیدا هم می کنند! " بنده هم یا باید سکوت کنم و یا زمین را بوسیده و بخاطر چنین نعمتی خداوند را شاکر باشم وگرنه عقیده متفاوت من قیاس به نفس است و اظهارات من باید در قیاس با نفس دیگران باشد. چشم قربان . از این به بعد یک پاراگراف کلیشه ای سرا پا تعریف آماده کرده و در پای هر مقاله میگذارم و البته (اسلامی اش بی مسمی شده) را هم حذف نخواهم کرد. ممنون از نصیحت و راهنمایی.
۵۲٨۰۰ - تاریخ انتشار : ٣ فروردين ۱٣۹۲       

    از : محمود دلخواسته

عنوان : گزارش از سخنرانی استاد مصری در مورد بهار عرب
گزارشی از جلسه سخنرانی یا استاد علوم سیاسی مصر در فیس بوک خود گذاشته بودم که دیدم ربط مستقیم دارد به محتوای بحث ها در اینجا و، با اضافاتی ، گفتم با هموطنان آن را شریک شوم:


به جلسه سخنرانی یکی از اساتید علوم سیاسی مصر در دانشگاه در رابطه با بهار عرب رفته بودم. خانم دکتر مصری بسیار صمیمی و متین سخن می گفتند و رفتار می کردند و معلوم بود آنچه را می گفتند از روی باور بود. اطلاعات جالبی از انقلاب مصر و وضعیت جامعه مصر داد که از آن اطلاع نداشتم. ولی عدم پیچیدگی لازم در آنالیز وضعیت و نیز راه حلها ناامید کننده بود. بعنوان مثال، راه حل ایشان برای وقتی که اکثریت جمعیت جامعه مصر بیسواد هستند و حتی بسیاری از باسوادها نیز از نظر سیاسی بیسواد و اینکه چگونه می شود مردم سالاری را در چنین جامعه ای نهادینه کرد این بود که باید جمهوری نخبه گان ایجاد شود.
در طی سخنرانی، متوجه شدم که نظراتی را که می دهند نه فقط نظر شخصی ایشان بلکه اکثریت روشنفکران مصری می باشد و حتی ممکن است که به گفتمان غالب نیز تبدیل شده باشد.

در آخر از ایشان سوال کردم که شما این جمهوری نخبه گان خود را چگونه برقرار می کنید؟ پاسخ دست و پا شکسته ایشان نشان داد که تا بحال راجع به این فکر نکرده بود. در طی سوالات و کامنتهای بعد گفتم البته برای برقراری دموکراسی نخبه گان راهی جز کنترل و سرکوب آن اکثریتی که بیسواد می دانید نمی ماند و اینگونه دوباره باز خواهید گشت به جای اول.

دیگر اینکه این مدل شما الهام گرفته شده از همان مدل ارسطویی و افلاطونی و دموکراسی یونان باستان است که در واقع دموکراسی پنج تا ده درصد جامعه بود. گرچه نوع پیشرفته ان مدل در اروپا بعد از انقلاب فرانسه شروع به زایش کرد ولی در آخر راهی جز یک نفر یک رای را نیافت. به ایشان پیشنهاد خواهم کرد کتابهای پائولو فریرر (Paulo Freire) فیلسوف و معلم و پداگوگ که بیشتر عمر خود را برای رشد فکری دهقانان برزیلی صرف کرد، را بخواند و به دیگران پیشنهاد کند. بیسواد مصری را از راه ایجاد تبعیض بر ضد او نمی شود رشد داد، بلکه از طریق کوشش در فعال کردن استعداهایی که ذاتی همه انسانها هستند می شود.

بعد سوال کردم که چگونه شد که انقلاب را جوانان کردند و این اخوان المسلمین که تقریبا نقشی در انقلاب نداشت، دولت را در اختیار گرفت؟ برای این هم پاسخ روشنی نداشت. گفتم آیا علت این نبود که انقلابیون از قبل آلتر ناتیوی را تدارک ندیده بودند و اندیشه و رهبریتی که بتواند با جامعه ارتباط و نیز مورد اعتماد جامعه باشد ایجاد نکرده بودند؟

بعد از سوالات و نظرات دیگران سوال دیگر ی پرسیدم و آن اینکه ایا شما فکر می کنید با شریعت حاکم بر فضای دینی مصر امکان دارد مردم سالاری را بر قرار کرد؟ پاسخش دفاعی بود و گفت که من مسلمان هستم و البته شریعت با مردم سالاری می تواند همزیستی داشته باشد. پاسخ دادم کدام شریعت را می گویید؟ شریعتی که در طول تاریخ از فیلترهای استبداد سیاسی و فرهنگی و نظام مرد سالار عبور کرده و رنگ و طعم و جنس اینها را گرفته است، حتما ضد دموکراسی است. حتما ضد حقوق انسان است. بعد توضیح دادم که راه به جلو بنظر من، آشنا شدن با شریعتی می باشد که در درون گفتمان آزادی شکل گرفته است و ازادی و استقلال را ذاتی انسان می داند و حقوق محور است و نه تکلیف پرور و تکلیف را هم هیچ نمی داند جز اجرا به اجرا در آوردن حقوق ذاتی انسان. اصلا متوجه منظورم نمی شد . انگار به زبان مریخی صحبت می کنم. مقوله هایی در کنار هم قررا داده شده بود که اصلا تا به حال آنها را نشنیده بود.

بعد از تمام شدن جلسه رفتم پیشش و با او در اینمورد صحبت کردم و پیشنهاد کردم کتاب حقوق انسان در قران بنی صدر را و چند مقاله دیگر را بخواند. به او گفتم این کتاب را مبارک اجازه نممی داد در مصر منتشر شود و اینکه در این کتاب ده ماده حقوقی بیشتر از اعلامیه حقوق بشر سازمان ملل برای انسان در نظر گرفته شده است. و با اشتیاق بسیاری از من خواست که برایش بفرستم.

خلاصه اینکه هموطنان عزیز، حواسمان خوب جمع باشد که به یمن حدود ۱۲۰ سال مبارزه برای استقلال و آزادی و ایجاد و عرضه دین به عنوان گفتمان آزادی، ما چند سال نوری از این کشورها جلو هستیم. لازم است موقعیت خود را بهتر متوجه شویم. در ایران هم اندیشه راهنما برای ادامه انقلاب بهمن وجود دارد و هم آلترناتیو مردم سالار. در این آلترناتیو، نظام سیاسی لائیسته می شود . نهاد دین از نهاد دولت مجزا و دین از نوک سر نیزه قدرت/دولت به محل اصلی خود که قلبهای باورندان است باز می گردد و...و فقط باید خود را از هفت خوان ترسهای خود ساخته رها کرده و به تواناییهای خود را باور کرده، به قهر بزرگ خود با انقلاب بهمن خاتمه داده و کار را ادامه دهیم، تا در زمانی که به یمن مبارزه طولانی تمامی ساختارهایی که استبداد تاریخی بر آن بنا شده بود فرو ریخته و یا در حال فرو ریخته شدن است، می توانیم یکی از پویاترین مردم سالاری ها را در جهان ایجاد کنیم. برای رسیدن به چنین هدفی، جنبش نیاز دارد که بر دو اصل راهنمای استقلال و آزادی به حرکت در آید. جنبش شکل گرفته بر این دو اصل است که توانایی استقرار چنین مردم سالاری را در ایران مستقل خواهد داشت و اینگونه خواهد بود که از طریق رشد بر اصل عدالت اجتماعی، بگونه ای ساختاری در ایران دست به فقر زدایی خواهیم و ایرانیان دارای زندگانی خواهند شد که لیاقتش را دارند.
۵۲۷۹۵ - تاریخ انتشار : ٣ فروردين ۱٣۹۲       

    از : امیر آمویی

عنوان : ناکامیم ای دوست ز خودکامی تست / وین سوختگیهای من از خامی تست
در باره ی فرمایشات آقای (؟) پیروز [ peerooz]

۱- عنوان یادداشتتان: خدای ناکرده منظور جلالت مآبتان این است که دکتر بنی صدر "مرده" است؟ جا دارد که زبان در کام دیگر نگردد: کمی پایین تر این سخنِ ظاهرا زیادی استعاری را با اردنگ فراموش کاری از ذهن مبارک بیرون انداخته و چنین افاضات فرموده اید: "آدم زنده وکیل و وصی نمی خواهد." این باید از کرامات حضرت عالی باشد که مرده را نیم خط پایین تر زنده می‌فرمایید!

۲- چه زیبا فرموده‌اید که "مشک آنست که خود ببوید" (داستان محضر ملالت مکانتان) خب اجازه می‌فرمودید مُشک نویسنده خود ببوید؛ چرا این همه بوپراکنی می کنید!؟ می خواهید بفرمایید "عطار" هستید!؟

۳- به چه دلیل این عقیده ی معلق و معطل به ذهنیت شریفتان راه یافته که "این که فلان... در باره ی شخصی چه گفته توهین به شعور مردم است"؟ آیا آستان مبارک و مرتبت والایتان تا کنون اندکی عرش اندیشه را رنجور نفرموده تا به یاد خطیرتان بیاورید که ناقدان و تذکره نویسان کارشان همین است که "می‌بینید"؟ و بدون این نقل اقوال شاید بخشی از تاریخ می توانست ناخوانده و نامعلوم بماند؟ به چه دلیل اصلا فکر می کنید که مردم از خواندن مقاله ی نویسنده احساس می کنند که به آنها توهین شده؟

۴- یکی دیگر از فرازهای نظرپردازی های جناب عالی این است که "آدم زنده وکیل و وصی نمی‌خواهد!" کمی یکی از پلکهای مبارک را باز بفرمایید ببینید که چه تعداد انسان بی گناه واقعی در دنیا هست که زنده اند و به وکیل نیاز دارند، نه فقط در جلوی دادگاه‌ها، بل که حتی در برابر تاریخ زنده ی تاریخ معاصر!

۵- یکی از فرمایشاتتان پر بیهوده است (جسارت بنده را می بخشید): به چه دلیل گمان شما این است که بقیه خوانندگان هم مثل حضرت عالی از مقالات آقای بنی صدر چیزی دستگیرشان نمی شوند.

۶- لطفا دنب خروس را زیر ردای شریف پنهان بفرمایید که بیرون زده است: قلمرنجه فرموده اید که «پس از "نظری" به یکی دو پاراگراف و "گشتی ملالت بار" عطایش را به لقایش می بخشید». آیا بهتر نبود که اولا به جای انداختن "نظر" به فقط "یکی دو پاراگراف"، اولا آن را "می‌خواندید" و ثانیا "تمام مقاله یا مقالات" را هم می‌خواندید، نه یکی دو پاراگراف را. این سخن دیگر دکان اظهار نظرات متناقض شما را تخته می‌کند، قربان!

۷-یک نکته‌ ی دیگر اما مهم: حضرتعالی تعجب فرموده اید که "ایشان چگونه با این طرز بیان و تفهیم به ریاست جمهوری انتخاب شدند." خیلی کم لطفی می‌فرمایید. ایشان بر اساس "طرز بیانشان" نبوده که به ریاست جمهوری انتخاب شدند. به واسطه ی سابقه ی مبارزاتشان و فعالیت‌های آتی شان و مهم تر از همه مواضع ملی شان بوده که به ریاست جمهوری انتخاب شدند. چطور است کتابهایتان از داخل گنجه بیرون بیاورید و شخصا تاریخ شصت هفتاد سال گذشته را بخوانید (مواظب باشید که فقط نظر نیندازید).

۸-یک نکته ی مهم دیگر: رأی خطیرتان در باب علت العلل آن انتخاب چنین است که «لابد در شهر کوران یک چشم پادشاه است»! خب اگر معتقدید که آن توده های انبوه همه کور بوده اند، در این صورت مسلم است که فردی با یک چشم بینا باید رئیس باشد! قبول ندارید؟ ممکن است بگویید: "نه! و های هوّزش را هم مثل عین ادا کنید". در این صورت باید حرفتان را در مورد کور بودن ملت تماما پس بگیرید! خب در این صورت پایه های استدلال شما بر هو است، زیرا ایشان در آن صورت منتخب کسانی هستند که کور نبوده‌اند!

۹-آخرین سخن "طلایی" شما هم دو قسمت دارد: هردو قسمتش هم نادرست است: اولا چشم مردم به واسطه ی سرمه ی اینترنت نیست که بینا شده، چه میلیونها کارگران و مردمی که در ایران زندگی می‌کنند از چنین نعمتی محروم اند، و تازه اگر هم کامپیوترکی داشته باشند که کار بکند، از سد سانسور و فیلتر نمی توانند بگذرند، ثانیا مردم بر اساس تجربیات خودشان از نحوه ی حکومتها، از جمله حکومت این آقایان، است که آگاه شده اند. حتی اگر اینترنت هم نبود یکی دو سال حکومت آقایان کافی بود چشمها را بر سیاهی کارنامه آنان بگشاید که گشود. قسمت دوم: اگر شما مجله ی اینترنتی "انقلاب اسلامی" را دوست ندارید، این چه ربطی به دیگران دارد؟ کسانی هستند که در این مجله (هرچند که اسلامی اش بی مسمی شده) به دنبال حقایقی می‌گردند که پیدا هم می کنند! شما ایدئولوژی و علم را مخلوط فرموده و قیاس به نفس را ملاک قضاوت کرده اید. خواننده ی محترم این قیاس درست نیست. متوجه منظورم هستید؟

۱۰-جمله ی آخرتان: مرقوم فرموده اید که "نمیدانم منظور این مقاله چیست". ترسم این است که به جای خواندن مقاله فقط به آن "نظری انداخته باشید".

۱۱- راستی فراموش کردم عرض کنم که آن داستان پنج انگشت مورد استعمال شما هم که مربوط به میدان و جهت جاذبه مغناطیسی است و در جای دیگری به جامه ی ابریشم گفتارتان نازنینتان پوشانده اید مناسبتی با هیچ موضوعی ندارد و در هردو جا باز نادرست و نابجا مطرح شده است. اما اگر هم بخواهیم آن را به وادی اندیشه و بیانات حضرت عالی ربط دهیم، باید بگویم که در چیزهایی که می‌نویسید نه حوزه ی جاذبه‌ای هست و نه جهتی و نه معنایی. کاش دست کم می توانستید جاذبه‌ای در گفتارتان ایجاد کنید. کار شما، اما، اگر هم جاذبه ای داشته باشد، جاذبه ی منفی است و جهت آن هم معکوس.

با علم اگر عمل برابر گردد / کام دو جهان ترا میسر گردد

خوش باشید.
۵۲۷۹٣ - تاریخ انتشار : ٣ فروردين ۱٣۹۲       

    از : علی اصلی

عنوان : به گاه زندگی زندگان را قدر دانیم در عمل ! فردا دیر است!
آقای کبیری گرامی و دیگر هم میهنان گرانقدر - نوروزتان بسی پیروز باد.

خواست بزرگ من نیز همچون شما رهایی ایران و حاکمیت مردم ایران بر سرنوشت خویش است. راه را در ایستادن بر " استقلال و آزادی و سکولاریسم و حقوق بشر و عدالت اجتماعی" می دانم. خدا دوستم ولی از اسلام هم - رک بگویم - بیزارم و دیر زمانیست که آن را از ابتدایش فاجعه ای برای ایران می دیده ام. با این وجود برای پیروان ادیان - تا جایی که به هیچگونه زور و تحمیل خود بر دیگران متوسل نشوند - احترام قایلم و مذهب را امری خصوصی قلمداد می کنم. اینرا هم امری بدیهی به حساب می آورم که در میان هر مردم و پیروان هر مرامی - طیفهایی از خوب و بد وجود داشته و دارند.

حال اگر قرار بود شورایی صرفا برای گذار دمکراتیک از این رژیم و رهبری حرکت مردم در این مقطع تشکیل شود - بنی صدر از نخستین کاندیدا های من می بود - با وجود تمام اختلافات عقیدتی و شخصیتی و غیره که بین ما وجود دارند ! نکته عملی آن است که اشخاصی چون او - که از کوران تجارب و اشتباهات گذشته اند - و صداقت و پایمردی نیز نشان داده اند - در امر سیاست دخیل بوده و دارای معروفیت کافی و بالانس سیاسی لازم هم هستند - از بهترین کاندیدا ها برای چنین گذاری هستند. نخبگان باید دور چنین اشخاصی را بگیرند و حمایت کنند - وگرنه "رهبریت و رهبری" از آسمانها در صبحی رویایی که قرار نیست معصومانه بر زمین فرود آیند! نخبگان منتظر چه هستند؟! آیا باید ما همه افراد لایقمان را یکی یکی از دست بدهیم و تازه پس از مرگشان از آنهمه محاسن آنها یاد کرده و تجلیل کنیم ؟! تا کی ؟!

تا کی به بهانه این و آن اشتباه اشخاص متین و معتمد - می خواهیم از وجود این افراد - تا زمانی که زنده هستند و می توانند کارهای بزرگی برای رهایی میهن در بند انجام دهند - غافل بمانیم و استفاده نکنیم؟! دوستان - آن که از کوران اشتباهات با صداقت عبور کرده - اقرار به اشتباهات کرده و درس گرفته و پخته تر شده و بهتر به کار می آید - چرا برای ارتقای میهن - آنهم در این وانفسای خطرناک استعماری و غیره - استفاده نشود ؟! نه تنها بنی صدر - بلکه از همه این افراد باید استفاده احسن شود. دوستان - قدر زندگان گرام را بدانید - قدر بدانید - نیک بیندیشید - تعصبات و کینه ها را کمرنگتر و تعدیل کنید - فرصت چندانی نمانده - بجنبید دوستان - بجنبید.... !

می توان در اینموارد توضیحات فراوان داد و شکافت و شکافت اما من در اینجا باید به همین نت پر شتاب تلگرافی بسنده کنم.


یه هر روی - اگر هر کدام از شما اگر افراد لایق و واجد شرایط یا لایقتری برای رهبری گذار سراغ دارید - خواهش می کنم و التماس می کنم - مثل همیشه - که هر چه زودتر معرفی بفرمایید.

نوروز ایران پیروز
پاینده ایران
۵۲۷۹۲ - تاریخ انتشار : ٣ فروردين ۱٣۹۲       

    از : peerooz

عنوان : گفتم که یافت می نشود جسته ایم ما
جناب صدری،
اگر اصطلاحات ریاضی را فراموش نکرده باشم منظورفرجه گرفتن از وطن دوست برای [ یک سیاستمدار و رییس جمهور و رهبر( وطن دوست )] بود و دیگر آنکه شرایط انتخاب یک حسابدار و یک مکتبدار خوب با شرایط انتخاب یک رهبر و رییس جمهور خوب فرق دارد. یعنی هر آدم پاک و صادق و شرافتمندی الزاما یک رهبر و یا رییس جمهور خوب نخواهد ساخت. گر چه مطمئنم احتیاج به توضیح نیست ولی برای دریدن شغال بیشه مازندران ، حاضرم از یکی دوشرط خوب سگ مازندرانی خود بگذرم تا اینکه " عمل صالح " کرده باشم. اگر قبول ندارید، " انقلاب اسلامی " هنوز سر و مر و گنده پا برجاست و تا ریشه درآبست امید ثمری هست. ولی من یک بارمیوه شجره طیبه " انقلاب اسلامی " را چشیدم و بمزاجم سازگار نبود.

و با یک فرمایش شما موافق نیستم. کسی از اینها به گرد راه مصدق مسلمان مومن معتقد سکولار و حقوق دان " سرمایه دار" نمیرسد , تحصیل کرده فرنگی که سالها مشقات دوران رضا شاه را از سر گذراند و در زندان خانگی همانها جان سپرد نه انکه هنوز از گرد راه فرنگ نرسیده دنباله رو شغال بیشه مازندران گردد. گفت آنکه یافت می نشود انم آرزوست.
۵۲۷٨۶ - تاریخ انتشار : ٣ فروردين ۱٣۹۲       

    از : محمود دلخواسته

عنوان : چرا گفتم؟
خواندن چند کامنت آخر من را از نتیجه کارم مطمئن تر کرد. توضیح اینکه قبل از انتشار، بعضی از دوستان نزدیکم که مقاله را دیده بودند بسیار اصرار کردند که مقاله را منتشر نکنم. می گفتند که برای من خوب نیست و به بسیار چیزها متهم خواهم شد. ولی قانع نشدم و گفتم خود سانسوری نخواهم کرد و منتشر کردم. چند علت داشت، اول اینکه متاسفانه عده نه چندان کمی از ما وقتی در قضاوت خود در مورد افراد انصاف بخرج می دهیم که شخص از میان ما رفته باشد و دیگر قادر بکاری نباشد. یاد این شعر کوچه و بازار افتادم که می گفت:

تا زنده بودم آبم ندادی/ وقتی که مردم زر زر نهادی

در زمانی که در فضای سیاسی وطن از زمین و هوا فساد و فرصت طلبی و بی اخلاقی می بارد، لازم است، خصوص، نسل جوان کسانی را بشناسند که با وجود اشتباهات در قضاوت و روش عمل، هیچوقت از مردم استفاده ابزاری نکردند، به مردم دروغ نگفتند، عهد نشکستند، نظریه توهین آمیز فشار از پایین و معامله از بالا را طرح نکردند، هر روز در کارنامه به مردم گزارش دادند و هیچ چیز برای پنهان نکردن ندارند را بشناسند. این شناختن ها از عواملی می شود که جامعه سیاسی ببیند که می شود نوع دیگری هم زندگی کرد و مبارزه سیاسی کرد. می شود در استقلال کامل و لحاظ اخلاق در مبارزه و کار سیاسی، زندگی سیاسی داشت. وقتی جامعه سیاسی اینگونه بودن را مشاهده کند، و آلتر ناتیوی را ببیند که هدف از مبارزه سیاسی را نه قدرت( که اگر هدف قدرت بود یا در همانجا مانده بود و بقول خمینی که در پیام آخرش در کرمانشاه به بنی صدر گفت که اگر بنی صدر اینکارها- دفع هشت گروه سیاسی و...و- را بکند عزیز ماست و نخست وزیر را هم مطابق میل او عوض خواهم کرد و یا در زمانی که به خارج آمد، مانند سلطنت طلبان و فرقه رجوی و اصلاح طلبان سابق و نو کانزواتیوهای حاضر، خود را در اختیار قدرتهای خارجی گذاشته بود.) که ازادی می بیند و تنها و تنها روش عمل را از طریق مردم و با مردم انتخاب کرده است، آنگاه ترسش از جنبش کاسته و امیدش به آینده بهتر در نتیجه جنبش بیشتر خواهد شد.

اثرات مخرب خیانتی که خمینی به اعتماد مردم کرد هنوز با ماست و این یکی از علل عدم جنبشی سراسری برای سرنگونی مافیای حاکم می باشد. چگونه این کمبود را باید جبران کرد؟ بنظر من یکی از روشهای جبران این است که انسانهایی را که بر عهد خود با مردم وفادار ماندند را به آنها معرفی کرد. عده نه چندان کمی از ما مانند فردی می مانند که معشوقی که به او عشق می ورزیده است به او خیانت کرده است. چنین فردی توان اعتماد دوباره عاشق شدن را از دست می دهد و البته تا زمانی که این توان را دوباره در خود بازتولید نکند، دوباره نمی تواند عاشق شود. اگر مرد است از زنها متنفر خواهد شد و اگر زن است، از مردها.

جامعه هم به نوعی دیگر اینگونه است. البته این روش باید در کنار روشهای دیگر بکار گرفته شود تا جامعه توان دوباره اعتماد به خود و دیگران و سخنگویان جنبش را بیابد. اگر اینکار انجام بگیرد ، یکی از اصلی ترین موانع جنبش عمومی از پیش پای برداشته خواهد شد.

امروز در اخبار دیدم که سارکوزی به علت فساد تحت بازجویی قرار دارد و یاد سخن کارمند فرانسوی در سفارت فرانسه در لندن افتادم که در مقام تعریف از بنی صدر گفت که ما در فرانسه سیاستمدار با کرامت نداریم. به احتمال قوی این کارمند می دانست که زمانی که میتران از وضعیت سخت مالی بنی صدر مطلع شده بود بطوری که به استفاده از کرسی روی آورده بود، دو بار به او اطلاع داده بود که مطابق قوانین فرانسه به روسای جمهور اسبق دیگر کشورهای ساکن در فرانسه حقوق بازنشستگی معادل روسای جمهوری فرانسه( که مبلغ بسیار قابل توجهی می باشد.) تعلق می گیرد. ولی بنی صدر نپذیرفته بود. یا زمانی که پاسکوا، وزیر کشور فرانسه خشمگین از افشاگری ها و اعتراضات بنی صدر می شود، به وکیل بنی صدر می گوید که مشکل ما با بنی صدر این است که وقتی ما حرف می زنیم مطبوعات ما را باور نمی کنند ولی وقتی بنی صدر حرف می زند انگار انجیل صحبت کرده است و سخن ما در برابر سخن او رنگ می بازد.

یکی از دوستان خوبم در انتقادی خصوصی بمن گفت که نوشته شما انباشته از کاریزمای بنی صدر می باشد. گفتم که والله بنی صدر هیچوقت برای من کاریزما نداشته است، گفتم سالها شریعتی برایم کاریزما داشت ولی بنی صدر نه. ولی نظرم این است که اطلاعاتی را که بیشتر جامعه ما بعد از از دست رفتن افراد در دسترش قرار می گیرد، قبل از آن در دسترس هموطنان قرار دهم. حال آنها با این اطلاعات چه می خواهند بکنند، خود دانند.

حرف و نظر من اینست که اگر سانسور و ترور شخصیت همه جانبه بنی صدر انجام نشده بود، جامعه سیاسی در برابر خود التر ناتیوی را می یافت که هم امتحان خود را در دفاع از آزادیها و حقوق مردم داده بود و هم در تبعید نشان داده بود که در استقلال کامل از هر قدرت خارجی عمل کرده است و هم هدف از مبارزه را قدرت قرار نداده است. اینگونه، باز به نظر من، سالهای سال بود که ااز طریق جنبشی عمومی و سراسری سالهای سال بود که از شر نظام جنایت، خیانت و فساد رها شده بودیم و یکی از پویاترین مردم سالاری ها را در جهان بر قرار کرده بودیم. حال هم دیر نشده است. به مصر نگاه کنیم، نبود این التر ناتیو بود که سبب شد اخوان المسلمین به راحتی خلا را پر کند. این التر ناتیو را ما داریم. چرا در عین بکار گیری و فعال کردن و فعال نگاه داشتن عقل نقاد و انتقاد، از آن استفاده نکنیم؟
۵۲۷٨۵ - تاریخ انتشار : ٣ فروردين ۱٣۹۲       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۴۰)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست