یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

بیانیه شاهین نجفی، واکنش محمود دولت‌آبادی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : فرشید فرشیدی

عنوان : مرکز عالم آنجاست که من ایستاده ام
یکی ازعقل می لافدیکی طامات می بافد
بیا کاین داوریهارابه پیش داوراندازیم
روزگارغریبیست.دربرهمان پاشنه ی دوران زمان شاه می چرخد.چه فرقی بین آقای شریعتمداری وشاهین نجفی درتخطئه ی دیگران وجوددارد.خوب عزیز من تواین همه اعتماد بنفس احمدنژادی راازکجاآورده ای؟غبغب آدم که بایک نقی و تقی گفتن اینقدربادنمی کند.حالا چه خواننده باشی چه مثل آقای عرفانی جامعه شناس،فحش وناسزا ازدهن ایشان مثل موروملخ بیرون می ایدکه:ای مردم گوسفندوبزدل!والبته کودن ونفهم!ازشجاعت وکیاست ما بهره نمی گیریدوکم مانده است که مثال رمان کور را به خیک این مردم بی زبان ببندد.
برلدر من!دوست من،رفیق من!من وما این راه مبارزه رابرگزیدیم رای مدهیم.قهرمیکنیم دوباره رای میدهیم واگررای ما خوانده نشدتوی خیابان میریزیم کتک میخوریم.زندان میرویم.اززندان بیرون می اییم وبا مخالفین دیروز وهمسفر امروز همراه میشویم.عیبی داره شما بفرمایید هرراهی که دوست داریداچشم حسود هم کور.دموکراسی رامن این قدرمی فهمم.کودنم؟خوب خدا مراکودن آفریده است.به کودن حتمآبایدفحش دادشمازرنگی بینم چه کارمیکنی؟
۵۹٨۵۶ - تاریخ انتشار : ۲٣ دی ۱٣۹۲       

    از : حسین حسینی

عنوان : توده ای ستیزی
متاسفانه این رسم شده است که هر کس نتواند به استدلالهای منطقی جواب دهد با برچسب زدن و درشت گویی سعی در اثبات نطر خود میکند و گوینده و یا نویسنده مطلب را میخواهد با انگ توده ای بودن از میدان بدر کند. این تاریخ است که خارج از نظر ما به قضاوت خواهد نشست و درستی و یا اشتباه بودن تییوریها را عیان میسازد . مگر اینکه ما چنان خود محور باشیم که حتی قضاوت تاریخ را نیز برنتابیم و همچنان اسب خود را دروادی توهمات برانیم.
۵۹٨۵٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ دی ۱٣۹۲       

    از : نیاوش

عنوان : صدای سعید سلطانپور در گوشم به طور دائم اکو دارد
خانم سیمین بهبهانی در این جمع شرکت نکردند، دلیلش همان دلیل همیشگی‌اش میتواند باشد. هیچ سانسوری را قبول نمیکند و ستایش این بزرگوار از شاعران و نویسندگان قتلهای زنجیره‌ای است نه از رئیس جمهور منتسب نظام. شرکت هنرمندان هم دلیلی‌ بر وابستگی به نظام نیست امیدوریشان در تغییر وضعیت کسب و کارشان است است. آنچه روشن است تبلیغات وزارت ارشاد است که تمام سخنرانان با شرط‌های قبلی‌ به سخنرانی‌ پرداختند. صدای سعید سلطانپور در گوشم به طور دائم اکو دارد. اختگی هنرمندان بی‌ دلیل نیست.
۵۹٨۵۰ - تاریخ انتشار : ۲٣ دی ۱٣۹۲       

    از : هومن دبیری

عنوان : تنها صدا ست که می ماند......
در مورد دیدار هنرمندان با رئیس جمهور ؛ اول باید حرفهای آنها را حداقل در حد همان رئیس جمهور گوش کرد یا خواند بعد با توجه به در نظر گرفتن تمام جوانب نسبت به سخنان آنها ، نفس شرکت در دیدار و سایر جوانب بطور دقیق ، جداگانه یا کلی داوری کرد. آیا باید چنین صداهائی در ایران را نشنیدو خاموش کرد؟

چنین گفت خانم دکتر نغمه ثمینی از طرف هنرمندان تاتر :
بگذارید من اینجا صدایی باشم که شاید شما کمتر می شناسیدش.
صدای خاموش ماندگان و حذف شده گان.
تمام کسانی که ذهن شان می سوزد از ایده های خلاق و فکرهای ناب.
کسانی که زندگی شان را برای تئاتر خرج کرده اند.
کسانی که به تئاتر ایمان دارند. به منطق سخن گفتن. به منطق گفت و گو. به منطق گریز از خشونت و خشونت را روی صحنه نمایش دادن. کسانی که زندگی شان تئاتر است و مرگشان تئاتر.
به من اجازه بدهید صدای خاموش کسانی باشم که قدرتی ندارند.
جز صدای کم جان بر روی صحنه هیچ ندارند.
کسانی که به راحتی وزیدن نسیم می شود حذفشان کرد و حذف شده اند در این سالها.
دیوار بی اعتمادی بین ما و کسانی که قدرت دارند و قضاوتمان می کنند، بسیار بلند است. بلندتر از آنکه بشود به این راحتی ها فروریختش و فراموش کرد هر آن چه در این سالها بر ما رفته است.
آن سوی دیوار بعضی از آدمها هنوز همان آدمها هستند. کسانی که رغبتی به فروافتادن دیوار ندارند.
کسانی که ما تئاتری ها را به عنوان دشمن نگاه می کنند. دشمنی که سلاحش گفتگوست. تنها سلاحش بازی است. تنها سلاحش نمایش است. ....
من در این لحظه که می دانم لحظه ی ناپایدار با ارزشی است ابایی ندارم که همه ی تئاتری های ایران را از میرزاآقا تبریزی تا دانشجویان بی آینده تئاتر ایران همه و همه وارثان تمدن بخوانم.
وارثان تمدنی کهن از کسانی که روزگاری دریافتند، تئاتر کبد جامعه است. خون جامعه را پاک می کند و می شوید.
ما وارثان خاموش و بی پول تمدنیم آقای رییس جمهور!
حالا بگذارید من صدای حذف شده گان باشم. صدای کسانی که به کل خاموش شده اند، کسانی که صدای شان محدود شده، یا کسانی که صدای شان به تبعید فرستاده شده.
بگذارید من صدای حذف شده گان باشم. صدای نمایشنامه نویسانی که چند سال است کتاب های شان در ارشاد به انتظار مجوز مانده است. صدای کارگردان هایی که چهار سال است متنی ایرانی را در دست گرفته اند و از این سالن به آن سالن می دوند، اما بی دلیل، رانده می شوند که متن نویسنده ای خارجی را کار کنند.
صدای طراح هایی که بی بودجه گی تئاتر برای ابد خاموش شان کرده است و دائم باید تن بدهند به سالن خالی و دو صندلی به جای همه رویایشان.
صدای دانشجویان تئاتر، دانشجویان مشتاق و با استعداد تئاتر که هر وقت حرف آینده می شود، در چشم هایشان ترسی آشکار موج می زند. به ما نگاه می کنند و به بی پناهی نسل های قبل تر و به مهاجرت می اندیشند. و باز به ما نگاه می کنند و می بینند هنرمندی که مهاجرت می کند، لاجرم خاموش می شود. رفته رفته خاموش می شود.
آقای رئیس جمهور! حالا که من این جا صدایی هستم رودرروی شما، بگذارید من صدای خاموش شدگان و حذف شده گان و در آستانه حذف شده گان باشم. و به یاد خودم و شما بیاورم که ما از بی امید زیستن خسته ایم.
شبی از شب های بهار با اعتماد به شما، خیابان ها را از آن خود کردیم و امید را از پس پشت قلبمان بیرون کشیدیم. امیدی محتضر و تبعیدی به قلب ما بازگشته.
که تاریخ ما، تاریخ مملکت ما، همین چرخه احتضار و باززایی امید است.
ما تئاتری ها آقای رئیس جمهور مطالبات روشن و بارها شنیده ای داریم. بودجه، سالن، ممیزی، برابری امکانات، نشریه های تئاتری، ساختار سست مرکز هنرهای نمایشی به عنوان نهادی غیرمستقل، ضعف های خانه ی تئاتر و.... اما انتهای تمام مطالبات ما همه یک چیز است: حذف شده گان را فرا بخوانید، به ما اعتماد کنید و امید محتضر را در جانمان نمیرانید
۵۹٨۴۹ - تاریخ انتشار : ۲٣ دی ۱٣۹۲       

    از : شاهین انزلی

عنوان : ( تحمل انتقاد شاهین نجفی و دیگر هنرمندان و غیر هنرمندان سکولار غیر مماشات طلب را داشته باشیم آزادی بیان مرز نمیشناسد )...
...........................
...........................................................................
اگر هنر و آفرینده هنر به هر دلیلی خواه از منظر شخصی و یا فکری خود و حتی بر
بستر مناسبات اجتماعی موجود در داخل کشور آزادانه و یا به اجبار تن به هماغوشی با حاکمان میدهد ،باید انتظار این هم داشته باشند که رفتار و گردارشان مورد نقادی قرار بگیرد و فرقی هم ندارد که چه کسی بوده پیشکسوت و یا تازه از راه رسیده ، اگر شاهین نجفی دیدار هنرمندان را با روحانی ریس جمهور ایران را به نقد کشیده است ، حتی اگر نقدش ابتدایی و یا حاوی جملاتی بوده که به ریش عده ی نه هنرمند بلکه غیر هنرمندان سکولار مماشات طلب خوش نیامد باید این را هم عنوان کرد که در یک جامعه آزاد هر کسی حق نقد کردن و نقد شدن را دارد چه در درون کشور و چه در برون کشور ، این حق آن هنرمند داخل کشور بود که به هر صورتی پای صحبت روحانی بنشینند و بعد نظرشان را در مورد این سخنرانی و شخص روحانی عنوان کنند و به قلم آورد که بسیار هم ارزشمند است اما بودند هنرمندانی که به هر دلیلی پای این سخنرانی روحانی در آن روز نرفتند و شاید روزی نظر خود را هم از عدم شرکت نگردن خود و شرکت عده دیگری از هنرمندان داخل با جو سرکوب داخلی بیان کنند، ولی از آن طرف این حق دیگران از آن جمله شاهین نجفی بود که با هر شکل و بیانی نظر خود را از حضور این هنرمندان درون کشوری عنوان کند . اگر دموکراسی را میخواهم جایگزین خفقان و دیکتاتوری کنیم پس بهتر است تحمل انتقاد شاهین نجفی و دیگر هنرمندان و غیر هنرمندان سکولار غیر مماشات طلب را داشته باشیم آزادی بیان مرز نمیشناسد و هنر و هنرمند بی مرز است و جامعه ساز و سازنده آینده و با هیچ قدرت و حاکمیتی همراه و هم ساز نیست بلکه بر عکس نقاد قدرت و حاکمیت است حضور هنرمندان درون کشور در پای صحبت روحانی را باید خود آن هنرمندان و آینده پاسخگو باشند ولی این حق را باید به هر کسی داد که در حال هم نظر و انتقاد خود را با زبان خود بیان کند..... . بقولی باید گفت...... اشعار صیقلی شده تقدیم کس نکن . گل را فدای رویش خاشاک و خس نکن
دل را اسیر دلبر مشکوک کرده‌ای . دُرِّ دری نثار ره خوک کرده‌ای
آزاده باش هر چه که هستی عزیز من . حتی اگر که بُت بپرستی عزیز من
۵۹٨۴٨ - تاریخ انتشار : ۲٣ دی ۱٣۹۲       

    از : بهروز

عنوان : پاک کردن دستان خونالود با ابریشم هنر و ادبیات به بهانه همراهی با توده
روزی، انسان ساده‌ئی از ملت من
روشنفکران اختهٔ سرزمین مرا
بازجوئی خواهد کرد.
از آنان خواهند پرسید
چه کرده‌اند
بدان زمان که میهن آرام آرام
همچون بوسهٔ نرمی
کوچک و تنها، خاموش می‌شد.

درباب جامه‌هاشان از آنان چیزی نمی‌پرسند
نه در باب قیلولهٔ درازِ پس از صرف غذاشان
نه حتی درباب مبارزات عمیق‌شان یا عدم
نه در باب شیوهٔ عام به‌سیم و زر دست یافتن‌شان.
درباب اساطیر یونان از ایشان چیزی نمی‌پرسند
نه درباب نفرتی که از خود دارند
به‌هنگامی که تنی از ایشان در محکمهٔ وجدان خویش
آماده می‌شود که به‌بیغیرتی بمیرد.

از حجت نامعقولی که در سایهٔ دروغی عظیم آماده کرده باشند
از ایشان چیزی نخواهد پرسید.

۲

آن روز، مردمی ساده خواهند آمد،
مردمی از آن دست که در کتاب‌ها و در اشعارِ روشنفکران اخته جائی نداشته‌اند
امّا هر روز آمده‌اند.
و برای ایشان شیر و نان آورده‌اند
و تخم مرغ و کلوچهٔ ذرت.
مردمی که جامهٔ ایشان را دوخته‌اند
مردمی که ماشین ایشان را رانده‌اند
سگ‌ها و باغ‌های ایشان را نگهبانی کرده‌اند
و به‌پای ایشان زحمت کشیده‌اند.
و این چنین مردمی از آنان خواهند پرسید:
«چه کرده‌اید به‌هنگامی که بیچیزان رنج می‌برده‌اند
و نوازش و حیات، شعله‌زنان در جاشان خاکستر می شده است؟»

۳

روشنفکران اختهٔ سرزمین محبوب من!
شما را پاسخی نخواهد بود.
کرکس سکوتی احشاء شما را خواهد درید
شوربختی‌تان جان شما را خواهد جوید
و شما، شرمسار از خویش خاموشی خواهید گزید.

از شاعر شهید گواتمالایی اتو رنه کاستیلو که توسط دیکتاتوری حاکم دستگیر، شکنجه و زنده سوزانده شد.
http://en.wikipedia.org/wiki/Otto_RenC۳A۹_Castillo
http://www.marxists.org/subject/art/literature/castillo

از آقای دولت آبادی که همیشه رابطه حسنه با حزب طراز نوینی که در پی ایجاد جبهه متحد تحت زعامت امام بود و راه رشد غیرسرمایه داری را تحت آن رهبری انتظار می کشید انتظاری جز این نیست. گویی وظیفه روشنفکر این است که هر آن چه توده گفت و کرد نعل به نعل تکرار کند به بهانه "همراهی با شادی و خرسندی و امید"، و البته این هم از همان امیدهایی است که نامه مردم بعد از انتصاب حسن نزیه نوشت که "انتصابی که امید و انتظار برمی انگیزد!". حتما اگر جناب دولت آبادی در حکومت نازی ها و صدام حسین و چین فعلی و سایر رژیم های سرکوبگر موبوکراتیک زندگی می کرد به بهانه همراهی با امید و شادی! لنی ریفنشتال دیگری میبود!
۵۹٨۴۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ دی ۱٣۹۲       

    از : نامی شاکری

عنوان : لمپن انتلکتوئل ها !
مقابله با " لمپن انتلکتوئل " ها در فرایند تکوین دمکراسی در ایران ، کم اهمیت تر از مقابله با مرتجعان و اقتدارگرایان نیست!
۵۹٨۴۶ - تاریخ انتشار : ۲٣ دی ۱٣۹۲       

    از : علی امیری

عنوان : نقد
آقای تابان متاسفم که اظهارات شاهین نجفی را در مقابل محمود دولت آبادی قرار داده اید . باید پرسید آیا این دو نفر هم عرض هم هستند؟؟یا به صرف این که اعلامیه ای تو هین آمیز ایشان با نظرات شما مطابقت دارد و چون شرم دارید آن را علنی کنید، توجه خواننده را به آن معطوف کرده اید!! بگذارید با صراحت به شما بگویم که شما همچنان بر عقیده خود در مورد انتخابات پایبندید و هر مخالفتی از طرف هر کس را تایید کننده نظرات خود میدانید. سوال این است آیا این یک نوغ جذم اندیشی سیاسی نیست؟؟
۵۹٨۴۵ - تاریخ انتشار : ۲٣ دی ۱٣۹۲       

    از : جنبش شکست نخوردگان

عنوان : این هم نظر بامداد
چنین گفت: بامداد
"این چیز عجیبی نیست. روشنفکران برای اولین بار نیست که پشت حکومتها پنهان می شوند و سر از آخور حکومت در می آورند. چیزی که عجیب است در اینجا همیشه مردم عادی از به اصطلاح روشنفکر و هنرمندش جلوتر بوده اند. جامعه سالهاست که از این دستگاه متنفر است. این تحلیل های کارشناسان و روشنفکران است که سعی می کنند به این جانوران هویت دیگری بدهند، اگر روحانیت را در طول تاریخ آن ببینید، انواع و اقسام کثافت ها در دستگاهش یافت می شود، فقط دموکراسی و افتخارات دموکراتیک را کم داشته که آنهم روشنفکران و کارشناسان اجتماعی دو دستی دارند می گذارند توی کاسه اش...

"هنرمند همیشه بر قدرت است نه با قدرت، حالا اگر یکی می خواهد برود با قدرت باشد، بگذار برود خودش را با بند تنبان فلان رئیس جمهور دار بزند. اصلآ برایم مهم نیست نه زنده بودنش برایم مهم است نه مردنش"

احمد شاملو
۵۹٨٣٨ - تاریخ انتشار : ۲۲ دی ۱٣۹۲       

    از : جنبش شکست نخوردگان

عنوان : مگر از اینها انتظاری دیگر داشتید؟
از قبل از انقلاب سال ۵۷، خمینی براساس یک جنبش ملی اسلامی و توهمی که اینها در جامعه ایجاد کرده بودند، توانست بر این انقلاب سوار شود. مگر به یاد ندارید که هنرمندان این جنبش، غربزدگی می نوشتند و ارزش آخوند را بیشتر از روشنفکر میدانستند. این جنبش ملی اسلامی بود که بزرگترین سازمان چپ را به دستبوسی امام خمینی و سربازان راه امام تبدیل کرد. باز مگر فراموش کرده اید که وقتی رفسنجانی بقدرت رسید، همینها چگونه به پابوس رفتید و در زمان سید خندان یقه دریدند و تمام آبروی خود را به پای این اخوند خندان ریختند. حکومت جمهوری اسلامی، تمام آمال این جنبش ملی اسلامی است. هنرمندانی که به این جنبش وفادارند، تاریخی بلند در حمایت از این رژیم دارند. کسی سخنرانی یک هنرمند را برخ می کشد، تا بی آبرویی و زبونی نشستن در پیشگاه روحانی امنیتی دستگاه را بپوشاند. هنرمندانی که در مجمع سران جنایتکار رژیم بنشیند، مگر هنرمند درباری و خلیفه ای کمتر میتوان نامیده شود. رژیم با یک دست جنایت می کند، و هنرمند ترسو و زبون را به کرنش واداشته و این زبونها نیز نام آنرا سیاستمداری می گذارند. مگر این هنرمندان برای هنر غیر سیاسی تبلیغ نمی کردند. چگونه شد که در بارگه یک رییس جنایتکار یک رژیم جنایتکارتر نشستند؟ این قصه سر دراز دارد. در رژیم گذشته هم هنربند داشتیم و هنرمند و در این رژیم نیز داریم. فرق هنربند و هنرمند را در رابطه اش با رژیم و ارگانهای قدرت میتوان دید. از این هنربندان انتظاری نیست. در قبل از انقلاب زمینه روی کار آمدن این آخوندها را فراهم کردند و در این سی سال نیز تمام تلاششان این است که این گنجشک را رنگ زده و به جای قناری به مردم بفروشند. هر گاه نیز که دستشان رو شد، دوباره قایم شدند و منتظر فرصت در دوباره همان داستان را تکرار کنند. داستان این هنربندان بیش از حد تکراری و خسته کننده شده است.
۵۹٨٣۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ دی ۱٣۹۲       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست