سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

مسیح در خانه‌ی لاوی - پیرایه یغمایی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : حسین Mirmobiny

عنوان : تاثیر آثار نقادانه هنری در شکل گیری جریان خردگرایی
خانم یغمایی عزیز ، به نظر من این مطلب شما بسیار بسیار مهم است. چراکه غرب از مسیر همین برخوردهای نقادانه "فکری – هنری" بوده که توانسته از مسیر هولناکی که پیشتر کلیسا (مذهب) برای بیش از ۱۵۰۰ سال پیش روی انسان اروپایی نهاده بود عبور کند. قبل از هرکس باید به اهمیت وجود فرانسیس ربله ( ۱۵۵۳-Rabelais (۱۴۹۴ فرانسوی اشاره کرد که ]پیش از ورونزه نقاش ونیزی ( (۱۵۲۸–۱۵۸۸) )[ در عالم نویسندگی با نقد و مسخره کردن ادبیات کلیسایی این بستر را برای ورونزه در عالم نقاشی و یا سروانتس در عالم نویسندگی و یا کسانی چون دکارت و روسو و کانت در عالم فلسفه بوجود آورده است. باید توجه داشت که اینها همه همزمان با آن کوششهایی است که از مسیر مارتین لوتر آلمانی(۱۵۴۶-۱۴۸۳) و همینطور جان کلون (۲۰ سال بعدار مارتین لوتر) از مسیر خود مذهب، در جامعه فکری و مذهبی آن زمان اروپا بستر سازی می شود که اگر آنها را یک جا با جریانات علمی همزمانی که توسط دانشمندانی چون گالیله و کپلر بوجود می آید ، مطالعه کنیم آنگاه پی می بریم به اینکه انسان اروپایی از این جریانات فکری هنری چگونه توانسته ابتدا شک کردن را یاد بگیرد. زیرا از "تخم لق" این شک کردن است که انسان به خردگرایی می رسد. بد نیست بدانیم که تقریبا همزمان با ورونزه این سروانتس (۱۶۱۶ -۱۵۴۷) اسپانیایی است که با اثر جاودانی اش (دون کیشوت) درواقع می رود به جنگ داستان های اساطیری و حماسی قرون وسطایی که می توانست برای کلیساییان و "اشراف" زمان خود سروری بیآورد که بخواهد بنیان افکار ایشان را بهم بریزد. از همین بستر است که بعدها رنه دکارت ( ۱۶۵۰ -۱۵۹۶) در عالم فلسفه پیدا می شود که به موضوع محوریت (من) در همه دست آوردهای فکری بشر بپردازد که درواقع بگوید جز فکر انسانی چیزی نیست. باز از این جریان (نقادی) است که بعدها ژان ژاک روسو (در اوایل قرن ۱۸) و کمی بعداز آن امانوئل کانت (در پایان قرن ۱۸) پیدا می شوند که بخواهند بگویند انسان جز از مسیر دریافت های حسی و فکر اش درواقع هیچ وسیله شناختی دیگری ندارد که بتواند از کلیه مسائلی که به زندگی او مربوط می شود سر در آورد. حتا برای درک امور مذهبی و الهی ما مجبوریم که از عقل و خردمان استفاده بکنیم. این ها همه با هم دست بهم داده اند تا عصر روشنگری در اروپا شکل گرفته است. البته با وجود ده ها جنگ خاتمان برانداز و قتل و جرح میلیونها نفر انسان که اروپاییان در ازای به دست آوردن آزادی ، قربانی داده اند. و من مانده ام که ما شرقی ها از جمله ما ایرانیان می خواهیم بر حسب چه بستر فرهنگی و با کدام فکر نقادی به این به ازادی برسیم؟ پایدار باشید
۵۲۱۵۹ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣۹۱       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست