درباره ی جنبش آذربایجان
-
علیرضا صرافی
نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از
سیستم نظردهی سایت میباشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... میدانید
لطفا این مسئله را از طریق ایمیل
abuse@akhbar-rooz.com
و با ذکر شمارهای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده
به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
از : deniz tebrizli
عنوان : پایان کار ایران
با سلام.
می گویند تاریخ تکرار نمی شود ولی اگر تکرار شد به آن تکرار تاریخ نمی گویند. مضحکه می گویند. حرکت ملی آذربایجان امروز به روشنی راه خود را از کلیه احزاب به اصطلاح سراسری ایران جدا کردهاست. دیگر کمتر کسی از طبقه نخبه و ممتاز آذربایجان به ایران و آنچه در آ ن میگذرد به عنوان راهبرد مبارزاتی اهمیت قائلند. حرکت ملی آذربایجان منحصرا آمال و آرزوهای ملت ترک آذربایجان را در چارچوب مرزهای اتنیک آذربایجان جستجو می کند نه در چارچوب تصنعی و غیر واقعی ایران که دیر یا زود با تلنگری سرنوشتی چون اتحاد شوروی یا یوگسلاوی پیدا خواهد کرد. لذا تمامی حرکتهای هویت طلبانه در آذربایجان جنوبی هرچند شکل و شمایلی متفاوت و گاه محافظه کارانه (جنبش فدرالخواهی) دارند اما هدف غایی آنها چیزی جز استقلال آذربایجان جنوبی نیست. با این تفاوت که رادیکالها بر این باورند که استقلال آذربایجان جنوبی منحصرا از طریق خشونت که چاشنی آن با ضربه نظامی از خارج خواهد بود محقق خواهد شد و گروههای محافظهکارتر نظیر جنبش فدرال- دموکرات بر این باورند که می توان هزینه استقلال آذربایجان را کاهش داد. لذا سعی بر این دارند که بدوا با استفاده از روشهای مسالمت آمیز و جنبشهای مدنی زمینه را برای بازپسگیری حقوق ابتدایی فراهم سازند تا پروسه استقلال با مسالمت و حداقل هزینه میسر و ممکن گردد.
در خصوص جو حاکم بر مناطق آذربایجان ذکر این نکته ضروریاست که نسل آذربایجانیهای ایرانگرا در حال انقراض می باشد. آنچه که به روند کنونی سرعت می دهد ناشی از عواملی چند است.
۱- استقلال آذربایجان در ۱۹۹۱ موجی از هویتخواهی ملت آذربایجان را در سوی جنوبی ارس برانگیخته است. همینک هویت آذربایجانی به عنوان یک هویت بینالمللی دارای تمامی شاخصههای لازم از جمله حضور در سازمان ملل و سایر مجامع جهانی را درارست. هرچند چنین به نظر می رسد که این رویداد تنها در بخش شمالی آذربایجان محقق شدهاست اما این دومینوی ناسیونالیسم ترک که از شمال شروع شده در حال درنوردیدن جنوب میباشد. نتیجهی بلافصل اوضاع کنونی رشد فزایندهی احساس آذربایجانی بودن و نه ایرانی بودن در سطوح عام و خاص جامعهی آذربایجان جنوبی می باشد. اشغال قرهباغ از سوی ارمنستان و نیز حمایت بی شائبهی ایران از ارامنه موجی از نفرت را در بین آذریهای دو سوی ارس نسبت به شوینیسم فارس حاکم بر ایران به وجود آوردهاست. در کنار عوامل فوق رشد اقتصادی آذربایجان شمالی در دههی اخیر حتی باعث انتقال بخشی از سرمایهی آذربایجانی ها به سمت شمال شده است. ساختار سکولار حکومت در شمال، آزادیهای اجتماعی، آموزش به زبان مادری همگی از مزیتهای تاثیرگذار در این فرایند میباشد. این در حالی است که افزایش جهانی قیمت نفت نتیجهای معکوس در ایران دادهاست. تورم افسار گسیخته، فساد بی حدوحصر در ساختار دولت، سیستم بستهی مذهبی، فقدان آزادی های اجتماعی و سیاسی تمامی مظاهر و نشانههای یک رژیم توتالیتر مذهبی که در ایران حاکم است می باشد. تاثیر رسانهها و تلویزیونهای ماهوارهای که از آذربایجان شمالی پخش میشود و نیز خودآگاهی به وجود آمده در جنوب نسبت به هویت ترک که زمینهی آن در بالا ذکر شد رو به گسترش میباشد.
۲- رشد اقتصادی سیاسی روز افزون ترکیه در منطقه و تبدیل شدن آن به تکیهگاهی عمده برای هویت طلبان ترک و نیز نقش مهم ترکیه به عنوان بازیگر استراتژیک در یک منطقهی حساس نوعی خودباوری را در همسایههای شرقی آن ایجاد کردهاست. این در حالیاست که نفوذ فرهنگی ترکیه در شمال غرب کشور از طریق ماهوارهها و رسانههای ارتباط جمعی حتی به قبل از دورهی استقلال آذربایجان شمالی برمیگردد. اینک کمتر خانوادهای در آذربایجان جنوبی است که دسترسی به کانالهای تلویزیونی ترکیه نداشته باشد. در کنار اینها اگر رشد سریع اقتصادی ترکیه که درونزا بودن آن و عدم وابستگی به منابع طبیعی از قبیل نفت میباشد بر کسی پوشیده نیست. هرچند آنکارا نگاه خویش را معطوف به غرب و پیوستن به اتحادیهی اروپا نموده است اما پر واضح است که سیاستمداران و نیز استراتژیستهای ترک اوضاع منطقه را به دقت تحت نظر دارند. انزوای ایران در عرصهی بین المللی و تحریم های جهانی رفته رفته اثرات خود را نشان خواهد داد. لذا جایگاه ترکیه به لحاظ سیاسی بیش از پیش برای غرب و جهان مدرن پر اهمیت خواهد شد. رشد دموکراسی و شاخصهای حقوق بشر نیز ترکیه را به نقطهای قابل اتکا برای جهان مدرن تبدیل کردهاست. لذا در آیندهای نه چندان دور آنهنگام که لحظهی فروپاشی ایران فرارسد، ترکیه نمیتواند خود را از تبعات آن مصون بدارد و مجبور خواهد بود حتی به بهای حفظ امنیت مرزهای شرقی خود پای به میدان بگذارد.
اوضاع جهانی و منطقهای چنین مینمایاند که جمهوری اسلامی به احتمال قریب به یقین آخرین حکومت و سیستم در چارچوبی به نام ایران خواهد بود. خطر بنیادگرایان اسلامی و فاشیست که نطفهی آن در ایران بسته شدهاست روز به روز تهدید خود را بر علیه جهان مدرن افزایش میدهد و به لطف پترو دلارها آنان اهداف کینهتوزانهی خود را نسبت به دستاوردهای تمدن غرب علنی تر و عملی تر ساخته است. لذا چنین به نظر میآید که دیگر جهان ظرفیت پدیزش دولتهای تروریست نظیر ایران را نخواهد داشت. اگر مماشات با نازیهای آلمان ۶۰ میلیون کشته بر روی دست جامعهی بشری گذاشت، فاشیسم اسلامی اگر به سلاحهای کشتار جمعی مجهز شود ۶۰۰ میلیون کشته صورتحساب خواهد داشت. نتیجتا غرب چارهای جز مداخله یا مماشات ندارد. که راه اول محتملتر است. حتی اگر چنین اتفاقی نیز نیافتد در خوشبینانهترین حالت بازهم ایران با ساختار فعلی و بدتر از آن با منتقدین و اپوزیسیونی که دارد (منظور اپوزیسیون سراسری) راه به جایی نخواهد برد.
ایران زندانی است به وسعت ۱۶۴۸۵۱۹ کیلومتر مربع. یک سلول آن آذربایجان ، یک سلول آن اهواز ،یک سلول آن کردستان ، یک سلول آن بلوچستان و یک سلول آن ترکمنصحراست. پس ضروریترین عمل برای زندانیان خراب کردن این زندان است. هرچند عدهای در این راه جان خود را از دستخواهند داد اما همواره تغییرات در طول تاریخ هزینههای اینچنینی داشتهاست. ایران با تضادهای ملی زبانی قومی دینی مذهبی نژادی هرگز ملتی به نام ملت ایران را در خود جای ندادهاست. همین تضادها عمدهترین عاملی است که هرگز اجازه نخواهد داد ایران دموکراتیزه شود. لذا تبدیل این امپراطوری شیطانی به دموکراسی های کوچک به نفع منطقه و جهان خواهد بود. اگر به این تضادها نوستالژی سرکوب تحقیر و تبعیض را علاوه کنیم بیش از پیش این برداشت واقعبینانه به نظر خواهد آمد.
۴۰٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱٣٨۶
|
|
|
چاپ کن
نظرات (۱)
نظر شما
اصل مطلب
|