سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

شاهزاده ای که من دوست دارم - میرزاآقا عسگری (مانی)

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : arvan Kiani

عنوان : خرد ادمی نیز از شانس او سرچشمه میگیرد بعضی ها انرا دارا هستند و بعضیها از ان بی بهره اند
به قول کانت، «نابالغی، آسودگی است»:
تا کتابی هست که برایم اسباب فهم است، تا کشیش غمگساری هست که در حکم وجدان من است، و تا پزشکی هست که می‌گوید چه باید خورد و چه نباید خورد و ... دیگر چرا خود را به زحمت اندازم. اگر پولش فراهم باشد، مرا چه نیازی به اندیشیدن است؟ دیگران این کار ملال‌آور را برایم [و به جایم] خواهند کرد.
برای هر فرد به تنهایی، سخت دشوار است خود را از نابالغی ای که سرشتِ دومین او شده است، بیرون بکشد. او دیگر آن را دوست هم می دارد، و به راستی از به کارگرفتن فهم خود ناتوان است، زیرا هرگز به وی چنین فرصتی را نداده اند.
۶۱٨ - تاریخ انتشار : ۲٣ فروردين ۱٣٨۷       

    از : اشرف قدسی

عنوان : مرام
جناب مانی شما که در شعر کاریکاتور احمد شاملو هستید، حد اقل در مرام هم باشید دیگر
۵۱٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ فروردين ۱٣٨۷       

    از : مبشری

عنوان : احسنت اما ...
آقای مانی احسنت به شجاعت و صداقت شما. اما شاهزاده ای که شما دوست میدارید اگر کار و زندگی و حیثیتش را گذاشت آمد وسط آنوقت نباید تنها بماند. منتهی هرچی میاد توپ را برمیداره میندازه وسط نه تنها کسی تحویلش نمیگیره که یک مشت خرچنگ میریزند سرش و با حرفهای تکراری که سی چهل سال است دارند میزنند میخوان بکشنش پایین همانجایی که خودشان هم عمری است ایستاده اند. آنوقت نمیشه که ما بشینیم توی گود و هی بگیم لنگش کن. حالا یکی نیست به این خرچنگها که احساس آزادیخواهی هم بهشان دست میده بگه آخه شما چه گلی به مملکتتان زده اید و در این کشورهای غربی و آزاد که هیچ دیکتاتوری هم بالای سرتان نیست به چه همبستگی و اعتلافی رسیدید؟
۵۱۲ - تاریخ انتشار : ۱۲ فروردين ۱٣٨۷       

    از : مریم اهرلی

عنوان : هم باستان گرا، هم نژادپرست!
آقای عسگری,
اولا این نوشته شما بوی بد باستان گرائی میدهد. دوره شاه و شاه زاده بازی گذشت. قرن ها حاکمیت حکومت های خودکامه بر این مملکت کافی است تا انسان از هر چه سلطان و سلطنت هست حالش به هم به خورد, میخواهد آن شاه دلخواه رویائی شما باشد و یا آن شخص در انتظار در آمریکا.
دوم اینکه نوشته شما بوی نژاد پرستی هم میدهد. صحبت از تازیان میکنید که چه؟ و یا حرف از ایرانشهری که بدست روس ها افتاد یعنی چه؟ منظورتان آذربایجان شمالی است و یا گرجستان و ارمنستان؟ والله زندگی آنها هزار مرتبه شرف دارد به این فلاکتی که مردم ایران گرفتار آنند. فلاکت آنقدر زیاد شده که جناب عسگری هم در بدر بدنبال نجات دهنده ای از جنس شاهان میگردد. جل الخالق!
۵۰۶ - تاریخ انتشار : ۱۱ فروردين ۱٣٨۷       

    از : بهروز مانی

عنوان : مشروطه را دریابیم
برای حرمت جنبش مشروطه و احیا و تداوم آن که اساسا در بر گیرنده ی منافع تما م شهروندان ایرانی حتی شاهیان و مذهبیون خواهد بود. پیشنهاد می کنم به یاد بزرگوار استاد آدمیت تا آْنجا که در توان داریم برای مشروطه که در بسیاری از کشورها ثمراتآن را می بینیم تا آنجا که می توانیم تلاش کنیم. در ضمن وظیفه داریم که شاه دوستان ضد مشروطه را که تابلوی بی آبروی حزب رستاخیز را با "حزب مشروطه خواهان " عو ض کرده اند را با آبروی مشروطه بلکه دوباره به قدرت بر گردند را افشا نموده تا در این آشفته بازار ماهیت خود را نتوانند مخفی نمایند. آقای مانی هم می تواند به عنوان "جریمه" آثار شادروان آدمیت را مرور نماید تا به یادش بیاید که مشروطه برای محدود کردن قدرت و دخالت دربار و روحانیون پا گرفت ولی همین در بار و روحانیون پر وبال مشروطه را چیدند. دنیای دموکراسی اعم از نوع جمهوری یا سلطنتی آن بر قانون اساسی مشروطه استوار ست . چیزی که شاهان ایرانی و روحانیون دشمنان قسم خورده ی آن بوده اند. حال چگونه داریوش همایون و شرکا ء او مشروطه خواه تر از همه ی مشروطه خواهان واقعی شده اند بسیار قابل مداقه می باشد. البته و انصافا داریوش همایون هرگز ادعا نکرده که میخواهند در ایران حکومت سلطنتی برقرار کنند. آنها میخواهند حکومت پادشاهی برقرار کنند. البته عجیب نیست که "چپ نما ها " فرق این موضوعات را متوجه نمی شوند .
۵۰۵ - تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱٣٨۷       

    از : بهمن بی آرزو

عنوان : باز هم من با صدای بلند فکر کردم؟
این مطلب هیچ سر و ته ندارد. فکره فکر شده ای پشت آن نیست. چند شب پیش که آقای مانی «دیپرس» بودند و «پروزاک» هم در دسترس نبود اقدام به نوشتن این مطلب کردند.
«شیر خدا و رستم دستانم آرزوست »‍‍
حالا شیر خدا اگر نیست سایه خدا «اوکیه»
کی بود که گفت «کمال همنشین در من اثر کرد»؟ بر پدر دروغگو لعنت.
۴۹۹ - تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱٣٨۷       

    از : شهناز کاردار

عنوان : به آقای زاهدی
آقای زاهدی محترم، شما مگر نماینده آن همه دسته و نحله فکری هستید که به جای آن ها حرف می زنید. به چه عشقی باید شازده رضا نماد این همه آرزو و آرمان باشد، اما مثلا من یا شما نباشیم؟ در دمکراسی و سیستم دمکراتیک نماد باید به اراده مردم قابل تغییر باشد. سروری و نماد شدن به اعتبار خون شاهی داشتن و از تخم و ترکه شاه بابا بودن در میهن بلازده ما فاحعه آفرین بوده و خواهد بود. نفرین به این جمهوری جنایتکار اسلامی که وجهه جمهوریت را در ایران ما به پشیزی فروخت، تا شما پهلوی طلب ها و دشمنان آزادی خود را در این هیر و ویر به داخل صف آزادی خواهی بچپانید. نگویید ما مشروطه خواهیم که دیگر بسیاری به این ادعا خواهند خندید. مشروطه خواه دکتر محمد مصدق بود که در اوج دیکتاتوری پهلوی مشروطه خواهی کردو کارستان. شما ها هم زمان سلطنت می بایست مشروطه طلبی می کردید که به آن اعتقاد نداشتید. حال دیگر دیر است و من و بسیارانی ادعای شما را باور نداریم. سلطنت در ایران رفت دنبال کارش که رفت، عزیزجان. از این قصه بگذر.
۴۹۷ - تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱٣٨۷       

    از : مراد ج

عنوان : شاهزاده
چرا فکر می کنید که شاهزاده باید با اسب سفیدش از راه برسد و نجات دهنده ی ما باشد ؟ مگر ما برای این شاهزاده چه کار کردیم ؟ جز اینکه تاج و تختش را با وقیح ترین و ناجوانمردانه ترین وجهی از این خانواده گرفتیم و این خانواده را دربدر غربت کردیم . این ما بودیم که تیشه به ریشه ی انچه که داشتیم زدیم .
بله به قول خانم حمیرا شاهان همه رفتند کاخ ها به جا مانده !!! کسی که درک نکند کاخ فقط جنبه ی سمبولیک برای یک خانواده ی محترم را دارد و ارزش دیگری جز سرمایه ی ملی و میهنی ندارد با دست خود تیشه بر این کاخ ها نمی زند شاه رفت جز فلاکت و بدبختی نصیب ما نشد در حالیکه اگر مانده بود قدرت و غرور ملی مردم و کشور ما ایران زبان زد دنیا بود نه اینکه به آخرین درجه فلاکت برسیم و جز مرگ از خدا طلب نکنیم. اما اینبار ما ملت ایران هستیم که باید با تمام وجود این گوهر مهربانی وارزنده را به کشور مان ایران برگردانیم تا با عشق به او و تاریخ گذشته و پرشور مان ایران عزیزمان را بسازیم. شاهزاده دل در گروی ما دارد اوهم عاشق ما است هرچند ما آدم های نامهربانی بودیم اما ...اما .. . اینبار پخته و آگاه و عاشق شده ایم.
سپاس برتو میرزا اقا عسگری
۴۹۶ - تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱٣٨۷       

    از : مجید وثوقی

عنوان : شما هم؟
آقای میرزا آقا عسکری متخلص به مانی !
شما هم بعله؟
شما هم دستمال ابریشمی به دست گرفتید؟
۴۹۴ - تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱٣٨۷       

    از : بهمن زاهدی

عنوان : شاهزاده ای که من دوست دارم افسانه نیست وجود دارد
شاهزاده ای که شما او را دوست دارید افسانه ای بیش نیست.
شاهزاده ای که من دوست دارم رهبری سیاسی نمی کند بلکه نماد یکپارچکی، دموکراسی خواهی، دفاع از حقوق بشر و آزادیهایست که ما ( مشروطه خواهان ،چپها، کمونیستها، سوسیالیستها، مذهبیون،سلطنت طلبان، ملی گرایان، لیبرال ها، سکولارها، و تمامی هم اندیشان و دگر اندیشان) بدنبالش می گردیم.
ما بر سر اصول بالا اگر توافق نظر و همسوئی داریم می توانیم سربازان آزادیبخش ایران شویم.

شاهزاده ای که من دوست دارم افسانه نیست وجود دارد.
آیا زمان افسانه سرائی و افسانه سازی تمام نشده است؟
آیا می توان رهبر سیاسی خود بود و شاهزاده رضا پهلوی را بعنوان نماد همبستگی همراهی کرد؟

آیا می شود دوباره ایرانی شویم؟
۴۹٣ - تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱٣٨۷       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۵)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست