یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

تویی ... - پیرایه یغمایی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : محسن رازقی

عنوان : گنج و ویرانه
ای ز شعرت عاقل و هشیار مست
گنج در ویرانه می آید به دست
۱۰۰۵ - تاریخ انتشار : ۲۷ ارديبهشت ۱٣٨۷       

    از : پریسا اصالت

عنوان : دمت گرم باد!
کوتاه و ساده و با احساس بود و در روان اثری عمیق ایجاد می کرد.
دمت گرم باد!
۹۹۵ - تاریخ انتشار : ۲۶ ارديبهشت ۱٣٨۷       

    از : لیثی حبیبی

عنوان : چنین کس تا جهان نگیرد ، نمی میرد
به خانه ی عزیزی رفته بودم دیدم دلپذیر به شعر فروغ پرداخته، چند کلمه برایش نوشتم که برای شما عزیز نیز این زیر می گذارم . گرچه پر از زخم و ریش ریش است ، لطف کرده بپذیرید تحفه ی درویش است :

بشر تا آمد این دنیا نگون شد
غروب چشم دریا پر ز خون شد

و گویی که شاعران دریای زمینند ، که در فراز و فرود ، در صبح و غروب ، خونینند.
وقتی که اوج می گیرند ، وقتی که انفجار رخ می دهد ، وقتی که تکه تکه می شوند ، بهار است. و در پاییز خیال سرخ به زمین می ریزند ، چون غروب دریا. و عظمت این دو چنان است که میانه ی روز - تابستان - را کسی در نمی یابد. و وقتی که برف سپید بر سر می نشیند ، انسان ِ آرام گرفته لحظات از دست رفته را می بیند. و آنگاه ، فقط آنگاه است که چهار فصل را به رسمیت می شناسد. این زیبای پیچیده - انسان - وقتی که شعله می کشد همه فراز است ، زنبور عسل را می ماند ، در دامن گل به نماز است . و چه بیچاره است ، وقتی که حقیر می شود ، دلش سیاه چو قیر می شود و خورشید در او برای همیشه غروب می کند . و مردمان ِ در انتظار ، بسیار پاییز و بهار ، در سایه می مانند ، تا خورشید ِ انسانی ، شاعری دوباره طلوع کند در فصل تیره ی ایستادن تاریخ. وقتی که انسانیت در انسان می میرد ، تاریخ می ایستد. " وقتی که تاریخ می ایستد ، شاعران به راه می افتند."

دست مریزاد استاد ، باور کنید این تعارف نیست ، از صمیم قلب می گویم . وقتی آدم همنشین بزرگان می شود ، حقارت در آدم می میرد ، و وقتی حقارت و بیچارگی می میرد ، بی گفتگو شعر در آدم اوج می گیرد. فرق نمی کند چه شاعر ، چه شعر شناس ، خوش به حال آن کس که جانش ، که نهانش ، گل گل شعر می پذیرد ، و چنین کس نمیرد.

بزرگی انسان در آن است که دیگری را از حالی به حالی می کند ، بس جام ها پر کرده و نوشانده ، خالی می کند.

ببخشید که طولانی شد دست ما نبود ، ما فقط نوشتیم .

کسی در درون فرمان می راند
زبان می خواند
و ما می نوشتیم.

به چهره ی خونین آزادی قسم که راست می گویم.
۹٨۶ - تاریخ انتشار : ۲۵ ارديبهشت ۱٣٨۷       

    از : مرتضی شکیبا

عنوان : دست مریزاد
سهل و ممتنع شعری است که سرودن آن آسان به نظر بیاید، اما عملاً تقلید آن دشوار و در حد محال باشد. از اختصاصات شعر سهل و ممتنع این است که کلمات آن ساده و روان و زبان آن راحت و بدون پیچیدگی باشد و جای اجزای آن به ندرت تغییر کند.
و نمونه ی آن سهل و ممتنع که گفته اند، می تواند این غزل ناب (تویی) باشد که پنداری با انسان قصد محاوره دارد.
دست مریزاد!
دکتر شکیبا
۹۷۹ - تاریخ انتشار : ۲۵ ارديبهشت ۱٣٨۷       

  

 
چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست