یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

پیش فروش جسم! - بابک داد

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : محمود آذری

عنوان : قابل توجه دوست عزیز سیامند
آقای سیامند عزیز، به قول قدما، استغفرالله اگر من خواسته باشم خدایی نا کرده شما را به "حاج آقاها و یا فرزندانشان" منتسب سازم. من با نوشته های گاه و بی گاه شما، از جمله در نشریه آرش، آشنا هستم و به حسب این شناختم انتظار داشته و دارم که نقش موثر، مخرب و شکننده "حاج آقاها و یا فرزندانشان" را در نوشته هایتان از نظر دور ندارید. چرا که ماهییت جمهوری اسلامی از همان ثانیه های اول به عریانی تمام بر همگان روشن بود. جمهوری اسلامی از همان ابتدای کار شمشیر را از رو بسته و به صراحت تمام مواضع خود را آشکار ساخت. درب قلعه را
"فرزندان حاج آقاها " به روی دشمن گشودند و ما موظفیم این مسئله را ثانیه ای از نظر دور نداریم. با درود.
۱۱۶۱ - تاریخ انتشار : ۱۰ خرداد ۱٣٨۷       

    از : سیامند

عنوان : ؟
آقای محمود آذری قصه ی بسیار زیبایی نوشته اید. اما دوست عزیز و نادیده، چرا در پایان مرا مخاطب خود کرده اید ؟ آیا می بایست اینطور استنباط کنم، که مرا در کنار «حاج آقا» هایی که نام برده اید گذاشته اید ؟ این مصداق آش نخورده و دهان سوخته خواهد بود. دوست محترم و شریف، نمی دانم از کجا به چنین استنباطی رسیده اید که شاید من سر و سری با «حاج آقا» های نامبرده و فرزندانشان داشته و یا داشته باشم، قصد توجیه خود را نیز هرگز نداشته و ندارم، اما لااقل این یک قماش به من و گذشته ام نمی چسبد.
امیدوارم در آینده در قضاوت خود چنین عجله نفرمایید.
پیروز باشید
۱۱۵۰ - تاریخ انتشار : ۱۰ خرداد ۱٣٨۷       

    از : محمود آذری

عنوان : دردیست غیر مردن
یکی بود یکی نبود
یه روزی یه زن جوون زیبایی بود که اسمش مرضیه اسکویی بود ، اون زن جوان زیبا از زندگی دردآور امین و امین ها داستا نها داشت ، اون زن جوون میرفت جاهای پرت که امین و امین ها اونجا زندگی (زجرکشی) می کردند ، مثل نقاط دور افتاده بندر عباس وووو تا نونشو با اونها تقسیم کنه تا امین و خواهرش گرسنه نمونند و مادر فرشته خوی امین تنش و به حراج نگذاره ، یه روز دوستهای اون زن جوون با هم جمع شدند و بهش گفتند ، مرضیه خانوم باید یه فکر اساسی به حال امین و امین ها کرد چون که در این ولایت امین یکی دو تا نیست که باید شبیخون زد به انبار حاج آقاها مثل حاجی نگهدار ، مثل حاجی انصاری ووو ، مرضیه خانوم پذیرفت ، اون دوستای خوب زیاد داشت ، اسم یکیشون بود حمید اشرف ، اسم اون یکی بود مسعود احمدزاده ، اسم سومی بود صبا بیژن زاده ، خلاصه همه دوستها عزم جزم کردندو هم قسم شدند که تا آخرین قطره خون به دفاع از امین و خواهرها و مادرهاش بپردازند. حاجی نگهدار ها و حاجی انصاریها که عزم جزم مرضیه ها رو دیدند به فکر افتادند، اونها که سن و سال و تجربه و امکانات کافی داشتند چاره یی ندیدند غیر از اینکه نمایندگان جوانشون رو در صف حزب فقیران جا کنند، و اینجوری شد که اول مسعود احمدزاذه به خاک افتاد ، بعد مرضیه تو میدون فوزیه غرقه در خون خودش شد دو سال بعدش حمید اشرف هم به خاک پای امین و امین ها بوسه زد و صبا ، صبای نازنین هم در اسفند ماه پنجاه و پنج دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت ، و چه کسانی باقی موندند؟ نمایندگان جوان حاج آقاها !مثل کی؟ مثل فرخ ! مثل ماشاله فتی پور مثل خانم انصاری وووو ، و خوب اینها شدند میداندار دفاع از امین و خواهر و مادرش ، پس امین باید میرفت جبهه و اگه زنده بر میگشت میتونست اعضای بدنشو بفروشه ، خواهرش باید در جزیره فجیره به فروش گذاشته میشد ، مادرش هم باید سنگسار میشد ، اگه تا حالا هم سنگسار نشده باشه با تلاش فرزندان حاج آقاهابرای بقای عمر جمهوری اسلامی روزی اون هم اتفاق می افته، هر چند که تا کنون دهها بار اتفاق افتاده و کک کسی هم نگزیده.اینطور نیست جناب سیامند؟
دردا که یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد؟
۱۱۴٣ - تاریخ انتشار : ۹ خرداد ۱٣٨۷       

    از : سیامند

عنوان : چه می بایست گفت که واژه ها از شرم آب می شوند
تصویری که آقای داد ماهرانه و با صداقتی دوست داشتنی ارائه داده، تصویر لحظه ای از زندگی روزمره ی کودکان، زنان و در مجموع محرومان جامعه ی ایران است. اما ای کاش برای لحظه ای یادآوری می شد که چرا و چگونه کودکان این سرزمین به ناگاه بالغ و سپس پیر شدند. نان آور خانواده و نیروی کارِ اجتماعی.
حتی لحظه ای نمی بایست از یاد برد که این سیه روزی اجتماعی فقط و فقط حاصل حکومت سیاه جمهوری اسلامی است.
آقای داد به درستی در پایان مطلبِ خود اشاره کرده، که روزی که خشمِ فروخورده ی این کودکانِ پیر شده قفس خود را بدرد، تازه روزهای سخت این سرزمین آغاز می شود. خشمِ کور می سوزاند و از میان می برد، اما نه فقط مسئولینِ سیه روزی را، که خشک و تر را خواهد سوزاند. از این روز باید هراس داشت.
سرنگونی هر چه سریع تر جمهوری اسلامی، مانعی در مقابلِ فروپاشیِ کاملِ چامعه ی مدنی در ایران خواهد بود، که تداوم حیات این رژیم تنها ابعاد فاجعه ی موعود را هر چه گسترده تر خواهد کرد.
۱۱٣۹ - تاریخ انتشار : ۹ خرداد ۱٣٨۷       

  

 
چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست