از : تیرگان معتاد وتن فروش ایرانی
عنوان : چرا حالا
چرا حالا ؟
در بیست مین سالگرد کشتار ۶۷ .چرا در کانادا ؟ سال قتل زهرا کاظمی.قبل از انتخابات آمریکا . ووووو
(درمیان همین مخالفین نام کسانی هست که به اصرار خود، خواهان شرکت در فستیوال تیرگان بودند و چون برگزار کنندگان کانادایی این فستیوال کار آنان را در حد استانداردهای کیفی ی هنری ندانسته اند، بعداً به جرگه کسانی درآمده اند که این فستیوال را کار رژیم اسلامی خوانده اند. (شاید روزی که جنجال ها خوابید، نام تمام این افراد را ذکر کنم).
خانم عزیز سی سال است که میگوئید بعدأ.شجاعت افشاء امروز کارآرائی دارد.چرا ماخوانندگان از همه جا بی خبر را در تاریکی سر می دوانید.؟
آیا منظور شما: مینا اسدی، گیسو شاکری، شادی امین، هما علیزاده، لیلا قبادی،ووو
است.جز اعتراف پروانه حمیدی سند دیگری دال بر حسادت هنر مندان بی استعداد ندارید.
۲۰۰۲ - تاریخ انتشار : ۲۹ تير ۱٣٨۷
|
از : بابک مهرانی
عنوان : انتقاد فروتنانه
۲۵ سال شاه و ۳۰ سال این خمینیست ها با حمایت نیروهای خارجی سد پیشرفت دموکراسی در ایران شدند. دو رژیم بی تردید مسئول اصلی تشدید تباهی ها و نا هنجاریهای به جای تعدیل آنها هستند. آری تمام منقدان هم کم و بیش دچار لغزش ها و خطاها ی جبران ناپدیر بوده اند و میلیونها ایرانی در آن رژیم و در این رژیم کاری به این نداشتند که مسئولان مملکتی برای منافع قشری خود به چه جنایاتی متوسل میشوند در زمان هیتلر هم همین طور بود حالا اظهار شرمندگی می کنند. هنوز سران رژیم گذشته به جنایات خود "افتخار" می کنند چون از این جانوران حاکم "ملایم تر" بودند.
بسیار جای تاسف دارد که در میان منقدین همیشه جزم اندیشی وجود داشته و هنوز باید صبر کرد و تمرین کرد تا رعایت حقوق بشر نهادی گردد. در این زمینه هم آموزش و هم پرورش لازم ست.
نکته ای که مرا بسیار می آزارد "خودخواهی " و " خود بی عیب بینی" بعضی از نیروهای باصطلاح روشنفکر ما می باشد که فقط "عیب " را در رژیم و بعضی مخالفان یا رقبای خود می آن می بینند که متاسفانه ریشه ی کهنه ی فئودالی دارد. مثلا نیروهای ملی همه معایب را در چپ ها خلاصه می کنند تو گوئی آنها"معصوم " زائیده شدند. به توصیفات همین نوشته عنایت فرمائید. که به بهانه ی شفاعت از خانم بیضائی - نویسنده ی محترمه چّه قلمفرسائی ها فرموده اند.
متحجر شدن در قضاوت های پیشین و بسیاری از عداوت های شخصی،به قلم کسانی که سالهای زندگی در غربتشان را کم و بیش در راه مبارزه با رژیم گذرانده اند
در نوجوانی پس از تجربه یکسونگری های چپ در دوران
فاصله گرفتن از جزم اندیشی و تکرار کلیشه های سیاسی،
هم در میان نسل جوان اعتبار و آبرویی یافت
به این موضوع هم کاری ندارم که سر نخ تارهای فرسوده این جنجال های با هدف، که عده ای انسان شریف را نیز به خود کشیده، به افراد و هنرمندان کم استعدادی در خارج از ایران وصل می شود که آرزوهای سرخورده و اختلافات شخصی با دیگران را با زدن برچسب وابستگی به رژیم اسلامی، به نمایشی علیه مبارزه با سانسور و افشاگری های سیاسی بدل کرده و موجب شده اند تا افرادی که طاقت ایستادگی در برابر چنین اتهاماتی را ندارند بشکنند و از میدانهای حقیر رقابت های خود بدر برند. و این موضوع هم به من ربطی ندارد که در میان همین مخالفین نام کسانی هست که به اصرار خود، خواهان شرکت در فستیوال تیرگان بودند و چون برگزار کنندگان کانادایی این فستیوال کار آنان را در حد استانداردهای کیفی ی هنری ندانسته اند، بعداً به جرگه کسانی درآمده اند که این فستیوال را کار رژیم اسلامی خوانده اند. (شاید روزی که جنجال ها خوابید، نام تمام این افراد را ذکر کنم).
بخش عظیمی از دلایلی که منجر به انقلاب اسلامی شد، پخش شایعات بود و ارائه ی برهانهایی که کسی در باره شان تعمقی نکرده بود.
اما مطالعه، آگاهی و شجاعت او در ابراز اشتباهات گذشته،
من نه از کار کیارستمی خوشم می آید و نه از ساز و آواز و محسنات محمد رضا لطفی، و نه قصد تبرئه کردن هنرمندان فرصت طلبی نظیر آنان را دارم،
انتقاد فروتنانه موثر تر این ا ست
بابک مهرانی
۱۹۲۰ - تاریخ انتشار : ۲۷ تير ۱٣٨۷
|
از : نقل قول
عنوان : رژیم جنایتکار اسلامی فرهنگش آدمکشی است
با دورود به خانم مینا اسدی که قسمتی از نوشته او را در پائین یاد می کنم:
"کارگردانانی که برای بزرگ شدن و کسب جوایز بینالمللی جلوی هر بی سر و پای آدمکشی خم میشوند و کرنش میکنند و به فرهنگدوستی و هنرپروری رهبر عظیمالشانشان فخر میفروشند، از زندگی و درد مردم چه میدانند؟ و چگونه وقتی مردم حتا نام آنها را نشنیدهاند به نمایندگی از طرف آنان به اینجا و آنجا میروند و برای خودشان افتخار میآفرینند؟
مردم ایران از آمدن این چند هنرمند و شرکت هنرمندان تبعیدی در کنار آنان چه سودی میبرند؟
این نگاهها سیاه و سفید، نهی از منکر و امر به معروف نیست. واقعیت عریانی است که وجود دارد، اتفاقی است که میافتد و ناچار در گیرودار حادثه هنرمندان متعهد زمان گمنام میمانند... بی تماشاگر میمانند... بی شنونده میمانند. این است و وسط دو صندلی نمیتوان نشست.
کار هنر و خلق اثر مردمی در هیچ زمانهای برای گرفتن مدال افتخار، پر کردن سالن و یا گرفتن اشک از تماشاگران نبوده است. کار هنرمند، به ویژه هنرمند آوارهی تبعیدی، ساختن سند برای آیندگان است. به تصویر کشیدن سرگذشت مردمی است که هر لحظهی جان کندن را زندگی نام مینهند. نوشتن تاریخ واقعی مردمان است در تقابل با تاریخنویسان کاذبی که به نفع ستمکاران قلم میچرخانند.
و اما، ما سرگذشت غمبارستمکشیدگان را مینویسیم، چه باک که در هیچ تاریخی نمانیم.
من آنچه را که فکر میکردم گفتم. همین!
مینا اسدی"
دوستان با آدمکشان نباید همراهی کرد!
۱٨۴٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ تير ۱٣٨۷
|
از : آزاده سپهری
عنوان : لطفا قضایا را مخدوش نکنید
خانم نوری اعلا، شما در مطلب خود نیلوفر بیضایی را به عنوان قربانی یاران سیاسی پیشین اش نشان داده اید. در رابطه با جشنواره یکی بود یکی نبود چند مطلب انتقادی بدون اشاره به شرکت نیلوفر بیضایی در آن نوشته شده بود. این خانم بیضایی بودند که از این مطالب، بویژه مطلب بصیر نصیبی، سخت برآشفته شدند و مطلبی نوشتند و در آن به منتقدین، بویژه به بصیر نصیبی، بد و بیراه گفتند. بعد از مطلب خانم بیضایی بود که برخی از منتقدین در صدد پاسخگویی به ادعاهای ایشان برآمدند.
۱٨۴۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ تير ۱٣٨۷
|