سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

جنگ پشه با حبشه (۱) - رسول پدرام

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : رسول پدرام

عنوان : پاسخ به نظرات
با سلام و سپاس فراوان از دقّت و تَوَجُّه خوانندگان گرامی که با ارسال ایمیل مرا مورد عنایتی که در خور آن نیستم قرار داده اند و مخصوصاً با امتنان قلبی از آقایان لیثی حبیبی و حمید محوی یادآوری نکات زیر را در بارهء نوشته های خود ضروری می دانم.
متاسفانه من فقط با استفاده از اوقات فراغت آخر هفته و روز های تعطیل می توانم به کارهای ذوقی خودم از قبیل نوشتن مطلبی به زبان فارسی بپردازم، ازینرو از آقای حبیبی صمیمانه معذرت می خواهم که تا الآن اظهار نظر ارسالی ایشان را ندیده بودم.
در بارهء یادآوری به جای آقای حمید محوی و خوانندگان دیگر در ایمیل های خود، در مورد ذکر مآخذ و منابع، باید بگویم که من وسواس عجیبی در ذکر مآخذ و منابع مخصوصاَ در بارهء نقل حوادث تاریخی، نقل قول از افراد و یا مطالب مستند دارم. ذکر منابع مورد استناد، گذشته از اعتباری که به نوشتهء نویسنده می دهد، باعث می شود که خوانندگان به هنگام برخورد به مطلب خاصی که تَوَجُّه شان را جلب کرده است، بتوانند با مراجعه به اصل منبع، معلومات و اطلاعات خود را گسترش دهند.
متاسفانه قید پانویس ها به هنگام تبدیل نوشته ای از واژه پرداز ورد Word به قالب http برای انتشار و نمایش در اینترنت با اشکالاتی همراه است. و اگر هم پانویس ها را جزو متن قرار بدهیم، این کار نه فقط از زیبایی متن و پاراگراف بندی نوشته می کاهد، بلکه باعث سر در گمی و حواس پرتی خواننده هم میشود.
به همین خاطر به محض ارسال مطلبی برای انتشار، متن آن را با صفحه بندی کتابی و درج تصاویر در صورت لزوم و قید تمامی مآخذ و منابع با ذکر نام مولِّف، نام ناشر، سال انتشار و حتّی شمارهء صفحه، به قالب PDF تبدیل می کنم و نشانی دریافت آن را در پایان مطلب قرار می دهم.
چنانچه آقای محوی عزیز به نشانی زیر مراجعه کنند منابع هر کدام از نوشته ها را در آن جا خواهند یافت:
http://es.geocities.com/rpnuri_dil
در بارهء تصویر مورد اشارهء ایشان هم اضافه کنم که نشانی آن، نشانی سایتی است در آلمان که علاقمندانی لطف کرده و کاریکاتور های نشریهء ملانصرالدین را در آن جا قرار داده اند و به راحتی قابل دسترس است:
http://zerrspiegel.orientphil.uni-halle.de/i۳۰۸.png
در ضمن از همهء خوانندگان تقاضا دارم چنانچه به اشتباهاتی تایپی در مطالب من برخوردند، لطف و بزرگواری فرموده اطّلاع دهند تا تصحیح شود. با کمال تأسّف به علّت شتاب در نوشتن و نبود فرصت کافی برای بازخوانی، می بینم پاره ای اشتباه تایپی ناخواسته به نوشته ها راه یافته است؛ هر چند که پس از تبدیل نوشته ها به قالب پی دی اف بر طرف شده اند ولی ممکن است هنوزبرخی از آن ها از نظر دور مانده باشد.

با سپاس دوباره،
مادرید – رسول پدرام
٣٨۵۵ - تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱٣٨۷       

    از : حمید محوی

عنوان : با تشکر از رسول پدرام
با تشکر از رسول پدرام به خاطر مقاله بسیار جالبش

با این وجود من نتوانستم آدرس تصویر را پیدا کنم. یعنی آدرس به خود اخبار روز رجعت می دهد.
نکته بعدی درباره منابع است که هیچ اشاره ای به آن نشده. شاید در مقالات بعدی...

با تشکر
٣٨۵۱ - تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱٣٨۷       

    از : لیثی حبیبی --- م. تلنگر

عنوان : دست مریزاد دوست عزیز . تاریخ را آنطور که بوده ، باید نشان داد. نه آنطور که دل بعضی ها می خواهد.
گر آن مملکت پر از اندوه تراژدی و بیداد و درام است
بدک نیست که گه گاه هم دارنده رسول پدرام است

دستتان درد نکند جناب پدرام عزیز. ای کاش شما و دیگر دست اندر کاران سخن در تاریخ ، به این دست مسایل بیشتر می پرداختید ، بخصوص در ارتباط با قاجار . چون به ندانم کاری های صفویه به اندازه ی کافی پرداخته شده ، اما به جنایات زمان قاجار که دست کمی از صفویه نداشتند - نمی دانم چرا - آنطور که باید پرداخته نشده.

جنگ دوم ایران و روس نه فقط شکست ایران را تثبیت کرد - برای همیشه - بلکه هرگونه گرایش به ایران و فرهنگ ایرانی را خاموش ساخت و اگر سخنی در این باب در آن منطقه گاهی زده شد با خشنترین اشکال مقابله روبرو گردید. و این قضیه حتی تا امروز دامنه اش کشیده شده است.
در شوروی سابق اگر حتی هزار ۱ نفر از خلقی برجای مانده بود ، در شناسنامه ی شان نام ملیت ذکر می شد. در جمهوری شوروی آذربایجان بیش از نیم ملیون تالش زندگی می کردند و حق نداشتند که در شناسنامه ی شان نوشته شود تالش.

روزگاری من و یک تالش دیگر جز پناهندگان ایرانی در روسیه ی سفید بودیم . در شهر مینسک - پایتخت آن کشور - زندگی می کردیم.
آن فرد در دانشگاه درس می خواند و با بچه های تالش از جهموری آذربایجان دوست شده بود. یک روز آنها به پاس پناهندگیش نگاه می کنند و می بینند که نوشته شده تالش. به او می گویند : نوشتن این کلمه در مدارک رسمی جرم است ، شاید به کسی حرمت کرده ای ۲ که برایت نوشته اند. می گوید نه ، این را دولت بلاروس طبق فرمی که من پر کرده بودم نوشته است.
آن بچه ها از او خواهش کردند که با آن ها به خوابگاه های دانشگاه های مختلف برود تا همه ی بچه های دانشجوی تالش مقیم روسیه ی سفید ببینند که تالش کلمه ای ممنوع نیست و به آن ها به دروغ گفته اند که بکار بردن این کلمه جرم قانونی دارد ، بلکه فقط در جمهوری آذربایجان ممنوع است. آری برای همیشه جنگ دوم ایران و روس هر نوع رنگ و بوی ایرانی داشتن در منطقه را ممنوع ساخت ، حتی زمان استالین سعی می شد قربانیان برای فرستادن به سببری هرچه بیشتر از آن مردم انتخاب شوند.۳ تا بعد از فروریزی شوروی همچنان تالش کلمه ی ممنوع بود در اسناد رسمی دولت آذربایجان.
بعد از فرو ریزی و درگیری های خونین در منطقه ، دولت آذربیجان - زیر فشار داخلی و بین المللی - رسماً پذیرفت که بیست و دو هزار تالش در آن کشور زندگی می کنند. آمار دهنده به مسخره بودن آمار خود گویا دقت نکرده بود. چون هر فرد غیر متخصصی نیز بعد از خواندن آن آمار از خود می توانست بپرسد: آیا در منطقه ی نسبتاً وسیع تالش از آستارا تا دشت مغان ، از لریک تا ماسالی و مناطق دیگر - همچون باکو و اطرافش - که تالش ها هم در آن زندگی می کنند ،تالش ها فقط بیست و دو هزار نفر هستند!؟

۱ - در سیبری و مناطق شمالی روسیه حتی هستند مردمی - از نژادهای شمالی و چشم بادامی - که فقط دویست نفر از آن ها باقی مانده ، ولی در پاسپورتشان نام خلق خودشان ذکر می شد.

۲ - در جمهموری آذربایجان کلمه ی رشوه را عموماً بکار نمی برند ، بجای آن کلمه "حرمت" بکار برده می شود.

۳ - در زمان استالین در حمهوری آذریایجان چندین بار افراد را جمع آوری کردند و به عنوان خائنین به خلق به سیبری فرستادند ، بیشترشان ایرانی بودند. یکبار از مرکز دسور می آید که در بین خائنین به خلق باید شاعر و نویسنده هم باشد. حکومت باکو ذوالفقار احمدزاده شاعر تالش را برای فرستادن به سیبری انتخاب می کند و او با شعار زنده باد سوسیالیزم ، زنده باد استالین به سیبری رفت و در آنجا تیرباران شد.
جالب است که در کتاب های این شاعر حتی یک مصرع در انتقاداز شوروی یا استالین وجود ندارد. او حتی مرغ و جوجه ی سوسیالیستی را برتر از مرغ و جوجه های غیر سوسیلیستی می داند. از چوپان ، بز و گوسفندان سوسیالیستی طوری می نویسد که یک لحظه انسان فکر می کند که این ها برترین های جهان هستند.

آری با همه ی این ها او به عنوان خائن به خلق به سیبری فرستاده شد و اشعار و نوشته هایش تا فروریزی شوروی ممنوع بود . اشعاری که بیشترشان در باب مرغ و جوجه و دهقان و چوپان و بز و گوسفند و ... سوسیالیست است.این فشار ها دلایل مختلف داشت و دارد ، عمده ترین این دلایل ناسیونالیزم ترکی است در منطقه . اما به هر حال باخت ایران در جنگ دوم ایران و روس برای همیشه ایرانی را در آن منطقه بی دفاع ، بیکس و غریب ساخت. و فشار همیشه روی شانه ی او قرار داده شد و همیشه در میان او مقصر را جستجو کردند.
٣٨٣۵ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣٨۷       

  

 
چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست