سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

موج جدید چپ در ایران، از کجا آمد؟ - مزدک دانشور

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : رضوان مزینی

عنوان : آهسته و عمیق بران !
تا ۵۷ جامعه ی ایران در چارچوپ خاصی قرار داشت با مختصا ت معین بین المللی ، منطقه ای و ملی ؛ جامعه ی ۳۰ میلیونی با ترکیب اجتماعی نامتجانس- « سرانه تولید ناخالص ملی » در حد کشورهای در حال توسعه ، «نسبت» بخش های «مولد» به «غیر مولد» در حال افزایش بود و این خود یکی از تضادهای بخش دولتی و صنعتی بود ، حداقل دستمزد توسط وزارت کار تنظیم میشد که در حد ۳۳۰ ریال حقوق پایه فریز شده بود. بهمین دلیل نیروی کار علاقه ای به کار در بخش های صنعتی نمی نمود و به کارهای موقت خدماتی روی میاورد که منجر به ایجاد قشر وسیعی از نیروهای متوسط پراکنده در شهرهای بزرگ گردیده بود. نبود تشکیلات های صنفی مشاغل باعث شده بود که آمار دقیقی از نیروهای کار در دسترس نباشد.

بعداز انقلاب ۵۷ با تغییر حکومت برخلاف تحلیل های عجولانه ی چپ در اوائل انقلاب ، مختصات اقتصادی -اجتماعی ایران دستخوش تغییرات جدی گردید و در بطن آن تغییرات، آسیب مهلکی بود که بر بخش نیروهای «مولد» وارد آمد. اصلا چنان نبود که بعضی نیروها ی چپ به سادگی توجیه میکردند که حکومت اسلامی مانند شاه بر سرمایه داری وابسته سوار شده ست. تغییر ماهیت دو جریان سیاسی بسیار سطحی برخورد شد . پروسه ی تضعیف نیروهای « مولد» به نفع نیروهای غیرمولد و در راس آن «بازار» کاملا عینی بود ولی با وجود جنگ و درگیری های سیاسی نیروهای سیاسی نتوانستند فاجعه ی سیر قهقرائی ایران را در صدر شعارهای خود قرار دهند.

امروز با توجه به رشد جمعیت تا ۷۰ میلیون به آسانی میتوان گفت که « سرانه تولیذ ناخالص ملی » نه تنها کاهش یافته بلکه نسبت نیروهای «مولد» به غیر مولد هم به صورت وحشتنناکی تنزل نموده ست. نشانه هائی مثبت از ۳۰ سال حکومت مذهبی در هیچ زمینه ای اقتصادی مشاهده نمیشود.

در این بستر می توان نیروهای مذهبی ، دولتی ، نظامی ، دانشگاهی ، فرهنگی ، هنری ، ورزشی ، سیاسی ، تولیدی ، خدمات ، رسانه ها و..و..و.. را مورد مطالعه و ارزیابی قرار داد.

بعنوان مثال : تمام دانشگاها و مدارس عالی در رژیم گذشته زیر پوشش وزارت علوم و تحصیلات عالی قرا میگرفت. وضع آنها امروز چگونه ست ؟ همه میدانند که ساختار متمرکزی وجود ندارد ! بخش زیر پوشش روحانیون و حوزه های قم و بخشی در دست مراکز قدرت نظامی و بخشی در وزارت علوم متمرکزند. در صنعت هم چنین ست.

نتیجه : تا بخش های مختلف قدرت دولتی و غیر دولتی را مشخص نکنیم ، در ترکیب نیروهای «مولد» و «غیر مولد» هم دچار سر درگمی خواهیم شد. عدم تمرکز نیروها و حضور بخش های مختلف قدرت در ایران چنان ساختار مافیائی بوجود آورده که در نوع خود کم نظیر می باشد.
نمود های این ساختار در همه جا بخوبی دیده میشود. در دانشگاه ، در محل کار ، در کارخانه ، در توزیع مایحتاج اولیه ، در انتخابات ، در رسانه ها ، در سانسور،

نویسنده ی این سطور نمی تواند این رژیم را با حکومت شاه یا ترکیه و یا هر حکومت دیگری مقایسه کند. واقعا نمی دانم کدام بخش از ساختار اجتماعی کنونی ایران دست بالا را دارد. واقعا نمی فهمم سرانه ناخالص تولید ملی نسبت به ۵۵-۵۷ چقدر تنزل داشته ست ! این را میدانم که علیرغم تمرکز بورژوائی وابسته ی رژیم شاه ؛ در نبود سازمانهای صنفی و سیاسی ، بحران سیاسی شاه به انتقال قدرت به خمینی و روحانیون منجر شد. ( هنوز بسیاری ابهامات وجود دارد ، چرا باید شاه میرفت و تنها آلترناتیو باید روحانیون می بودند و رفرم دیگری مطرح نبود؟)

امروز با مراکز متعدد قدرت در این حکومت ، ثابت شده که بدون خمینی و خامنه ای هم رزیم به بقای مافیائی خود ادامه خواهد داد. بیاد داشته باشیم که دلیلی وجود ندارد که انتقال قدرت مانند نمونه شاه - خمینی باشد. در این رزیم هم علیرغم عدم تمرکز قدرت ، منقدین و مخالفین باید سازمان یافته عمل کنند . بهمین دلیل از همان اول با قساوت مافیائی سرکوب کردند. چپ باید از پو پولیسم فاصله بگیرد و در فروتنی کامل به سازمان دهی اهمیت دهد. امروز بخش بزرگی از دانش آموزان و دانشجویان نیروهای بالفعل در این سازماندهی و مبارزه اند و باید آنرا به بخش های دیگر اجتماعی گسترش داد.

حتی در مدرسه و دانشگاه امکان درگیری بین دانش آموزان و دانشجویان و استادان وجود دارد . چنین حالتی در زمان شاه وجود نداشت. در تمام بخش های اجتماعی چنین ست مردم مقابل مردم !
بیژن جزنی درست دیده بود که گفت : اگر هواداران خمینی به قدرت برسند ، کار کردن ما بسیار از زمان شاه دشوار تر خواهد شد.( نقل به مضمون)
۵۵۴۷ - تاریخ انتشار : ٨ دی ۱٣٨۷       

    از : جم تهران میدان خراسان

عنوان : به هوش باشیم انفجاری عظیم ، نه در راه ، که در راه رسیدن است! هم به مزدک دانشور و هم به دریا دل توانا
با سلام من با هر دونطر موافقم هم با نوشته دریادل توانا و هم با مزدک دانشورف و شاید این دومقاله خویشاوند و متکمل یکدیگر باشند! و نیز با گفته ی نظر دهنده ی پیشین و زود بودن و خطرناک بودن طرح این « موج » موافقم . با اینحال یادآور می شوم که ما در عالم خیال نیستیم. وجود چپی های جدید به معنی این نیست که حتا یک در صد جامعه ی ایران تمایل به چپ از نوع مارکسیستی آن دارد. ما با مردمی سروکار داریم که در وهله ی اول از دست رژیمی به تنگ آمده که انسانیت و شرف و جوانمردی و آزادی و آزادگی و تمامی معانی از این دست را به علاویه ی تمامی ثروتهای مادیش تبدیل به زباله کرده است. با همه ی بگیر ببندها ما در کشورمان شاهد یکی از بی بند و باری ترین نوع هنجارها در تمام جهانیم. شما نمی توانید شناسنامه برای فرزندتان بگیرید و یا پدر بزرگتان را بخاک بسپارید بدون اینکه چندین بار رشوه بدهید. نوشتم از تولد تا مرگ! یعنی شما در این فاصله یعنی یک عمر از یک کودکی که بدنیا می آید تا کسی که از پیری می میرد باید به همه ی کارگزاران دولت و حتا غیر دولت رشوه بدهد و این حتا در ترکیه که به رشوه دهی و رشوه گیری شهرت دارد هم به این درجه از فساد نیست. در کشور ما تزویر ریا ، دورویی و چاپلوسی، دروغگویی و فساد، اعتیاد به انواع شناخته شده و ناشناخته مانده ی مواد مخدر بدرجه ای ست که در تاریخ ایران (من به عنوان مورخ ) و حتا جهان سابقه ندارد. حتا در چین پیش از انقلاب با احتساب نسبت جمعیت با فاصله ای نجومی نیز چنین نبود. اضافه بر همه ی اینها فاصله ی طبقاتی وحشتناک، ظهور آقازاده ها و ملا زاده ها و حالا دیگر باید گفت خانم زاده ها ی متبخر، و متکبر و متظاهر با خانه های کاخی و ماشینهای آخرین سیستم ، ظهور بچه هایی بیست ساله و گاهی کمتر و بیشتر که معاملاتی میلیاردی می کنند و هتل میخرند و میفروشند و ویلا می خرند و می فرشند، و کالا وارد می کنند بادیگارد دارند و ...یله همه ی اینها ایران را تبدیل به یک مزرعه ی باروت کرده است. کافی ست یک انفجار کوچک جایی روی دهد تمامی این مزرعه در آتش و خون خواهد سوخت. یک نمونه بسیار کوچک که در کنار گوش خانواده ی ما اتفاق افتاد این بود که یک پاسبانی که در زمان انقلاب جوان بود و بخاطر نماز خوانی و فرصت طلبی به جاهای بالایی رسیده بود بعد از خریدن دوسه خانه ی چپ و راست خانه اش و تبدیل آن به یک ساختمان چند طبقه و بساز و بفروشی دست آخر حالا که پیرمردی شده چند وقت پیش اساس کشی می کرد تا از محله ی ما برود. با پدرم با او سلام علیکی کردیم ما را به پارکینگ ساختمانش دعوت کرد و دستور داد تا عروسش برای ما چای آورد و در پارکینگ خانه ی او چای میخوردیم پدر ورشکسته ی من از او پرسید : « سرکار بفرمایید که پشت پرده وضع چطور است...» او پاسخ داد که «...دیگر وضعی باقی نمانده...همین روزها شورشی می شود که نگو و نپرس» و همین طور ما به طبقات مختلف ساختمان رفتیم و او با افتخار گسترش ساختمان را به ما نشان می داد و می گفت که حالا دارد به شهرک ....می رود. زیرا ماندن در مرکز شهر هیچ به صلاح نیست و ما تا لبه ی پرتگاه فاصله ای نداریم و مراکز شهر در آتش انقلاب آینده خواهد سوخت. پدرم از او پرسید: « وضع به این بدی ست؟ » و او ما را به اتاقی که دفتر خودش بود و برد در حالی که در گاب صندوقش را باز می کرد گفت: «...ببیند این کلت ما زمان اعلاحضرته ...» در یک جعبه سیاهی را باز کرد و در حالی که یک هفت تیر از آن بیرون می آورد و به ما نشان می داد گفت: « شما خونواده برا من از پاکانید بهتون بگم برا اینکه بدونین تو این مملکت چه خبره من این کلتو دارم با بیست هفت تا فشنگ که تو سر بیست و هفت نفر خالی می کنم به شما قول میدم به سال نکشه...شماها نمی دونین اینا چه فاسدایین، شماها نمی دونین اینا با ایران چه کردن، شماها نمی دونین اینا تو زیر زمینهای بسیجیها و پاسدارا و شهربانی ها با زن و دختر و پسر مردم چه کردن، شماها نمی دونین که اینایی که مسئول امر به معروف بودن وقتی زن و دختری رو با دوست پسرش دستگیر میکردن خودشون گاهی دسته جمعی و دوسه نفری گاهی این بعد اون بهش تجاوز میکردن و خب اون دختر و پسر بیچارم به خاطر آبروشون دم بر نمی آوردن، آره من زارع رو خوب میشناختم اما زارع تنها مثل من یه پاسبون بیچاره بود که به جاه جلال رسید ولی ما زارع های زیادی داریم، ما زارع های مداح و آخوند داریم ما زارعهای دلال و بازاری داریم که از شماره به درن، من این فشنگا رو که حتا یکیشم به حدر نمیدم برا اونایی نگه داشتم که مطئنم با مردم چه کردن...من تو این کار تنها نیستم هر شیر پاک خورده ای خودشو برا اون روز آماده کرده »...
آری دوستان وضع چنین است و اگر شورشهای مردمیی که در راهند سازماندهی نشوند وضعی وحشتناک خوادهد شد. شما حدیث مفصل را از این مجمل بخوانید. ولی به بحث اصلی بر گردم که برای حصول به یک جنبش ما نیاز مبرم به اتحاد همه ی نیروهای چپ و راست داریم که به دموکراسی پایبندند. در ایران تاندانسهای زیادی هست که هر کدام از آنها به حساب آورده نشوند کار بجایی نخواهد رسید. فهرستوار. ما در ایران هم چپ داریم هم راست، هم مشروطه خواه و هم سلطنت طلب، هم فدایی هم توده ای ، هم انواع کشش ها در هر کدام، هم گاهی افراطیون در هر گروه...ما نمی توانیم آنان را ندیده بگیریم. واقعیت جامعه ی ایران این است ما نمی توانیم نسخه ای را که برای مریصی دیگر است برای مریض خودمان بپیچیم . این بدور از عقل و خرد است. این مقاله موج چپ مقاله ای خوب است ، اگر چه بسیار زود اما ما نباید غره شویم، این تنها نشان می دهد که چپ را در ایران نتوانسته اند بکشند، همین و نه بیشتر. ما برای هر حرکتی مجبوریم نه دیگران را جزو خود بدانیم بلکه خود با حفط استقلال و به امید شکوفایی جزو دیگران باشیم، زیرا جامعه ی ما جامعه ای ست زخمی و بیمار و همچون زنی که به او بارها تجاوز جنسی شده توان و کشش چند پارگی بیشتر را ندارد و ما را نمی پذیرد. به هوش باشیم انفجاری عظیم ، نه در راه ، که در راه رسیدن است! از آنجا که همه به همه ی مقاله ها سر نمی زنند و گاهی ما در ایران با مشکلات بسیار موفق به دریافت سایت ها می شویم من با پیروی از کس دیگری در همین سایت این نظر را در دوصفحه می گذارم. امیدوارم خواننده مرا به بلندی این نظر ببخشد. و دیگر اینکه این آقای محوی تنها بلد است برای شما و افکارتان رفرنس ها و مراجع تقلید خودش را برختان بکشد آشفته نشوید. شما اگر آب هم بنوشید که طبیعی ترین کار است به شما خواهد گفت که مارکس هم در جوانی آب می نوشید و یا هانگتینتون هم در جایی واژه ی آب را بکار برده بود.
۵۵۴۴ - تاریخ انتشار : ٨ دی ۱٣٨۷       

    از : نوبیخ از تهران

عنوان : و یک نکته ی دیگر
اینکه ایکاش بتوان آن گزارشات را دوباره خواند، اگر سایت محترم می تواند انها را در آرشیوش بگنجاند بسی ارزشمند خواهد بود
۵۴۹۱ - تاریخ انتشار : ۶ دی ۱٣٨۷       

    از : نوبیخ از تهران

عنوان : دوسه نکته
با سلام
من فکر می کنم این مقاله امروزه روز به جنبش چپ ایران لطمه می زند. زیرا در بطن خود هشداری ست به نظام حاکم! شاید مقاله را می بابست چند ماه دیگر که همه منتظر اتفاقات مهمی هستیم منتشر می شد. اما حالا هم که منتشر شده خوب است برای بخش دوم آن نویسنده و منتشر کننده دست نگه دارد. زیرا ما در ایران با حیواناتی سر و کار داریم که هنوز کسی به ته ددمنشیشان پی نبرده است. من فکر می کنم این مقاله و دنباله ی آن می بایست بصورت گزارشی از کل وضعیت ایران و تهران و فاصله ی طبقاتی وحشتناک نظ بیندازد و نه اینکه با ایما و اشاره آدرس تمامی نقطه های قوت چپ ایران را به رقیب یعنی حکومت آخوندان بدهد. من یادم است که چند سال پیش چند دانشجو با هزار مشکلات مجموعه گزارشات بسیار ارزشمندی را برای می فرستادند که از هین سایت پخش می شد زیر عنوان با مسمای « افشای حرف مردم! ...» که گزارشی از تهران بود در رابطه با حمله احتمالی آمریکا به ایران. این گزارشها که هر هفته یک یا دوبار از روی نوار پیاده و تقریبا بصورت خام منتشر می شد چنان اینترنت داران و حتا دیگران را تحت تاثیر قرار داده بود که وقتی قطع شد همه نگران شدیم. البته نظرم تکرار همان کار نیست ولی می خواهم بگویم ما امروز در وضعیت بسیار خطرناکی هستیم. خطر البته برای حکومت اسلامی حتمی و صد در صد است. یعنی این حکومت تا چند ماه دیگر بن بستش حتمی و انفجارش حتمی تر است. اما برای همین هم بسیار خطرناکتر است. بنا بر این شاید خوب باشد که بخش دوم این مقاله مهلت انتشاری بیشتر داشته باشد.
و اما دیگر مسئله که هیچ ربطی به محتوای مقاله ندارد فارسی این مقاله است. ما سه نفری این مقاله را خواندیم. دست اندازهای زبانی و لکنت های نوشتاری این مقاله را گاهی تبدیل به یک مقاله ی ترجمه ای بد می کند. و حیف! مثلا این جمله را بخوانید:

«حدود یک دهه نبود اتحاد جماهیر شوروی فرصتی فراهم آورد تا ضربه‌های عدم وجود اردوگاه به دستاوردهای جنبش کارگری و چپ‌گرا وارد شود...»
این یکی را نگاه کنید:

«در خود دانشگاه‌ها درصد افزون شونده ی دختران در رشته‌های مختلف دانشگاهی...»
با سپاسگزاری
۵۴۹۰ - تاریخ انتشار : ۶ دی ۱٣٨۷       

  

 
چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست