سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

رابطه دولت و ملت و معنای حق تعیین سرنوشت - بهزاد کریمی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : به جناب ایلچی .........

عنوان : با چه نگاهی شما این بحث را سرد دیدید!؟
سلام جناب ایلچی ، در یک بحث در نظرگاه یک وبلاگ نمی توان وارد جزییات شد و به همه ی جوانب پرداحت. زیرا آنوقت باید کتابی بنویسی که اینجا نمی گنجد. در چنین بحثی فقط به سئوالاتی که در مسیر بحث پیش می آید پرداحته می شود و البته کمی هم حواشی دارد. به نظر من گفتگو خیلی هم شور انگیز بود ، با چه نگاهی شما این بحث را سرد دیدید!!!!!!!!!!
شاید باب طبع شما نبود ، این مسئله ی دیگریست ، نظر شما بسیار محترم است ، آنوقت شما باید صادقانه بگویید که من این نظر را قبول ندارم و من به در برابر مخالف صادق خود با کمال ادب می ایستم ، زیرا صداقت یکی از پایه های اساسی دامن زدن به راستی و زیبایی است.
من اعتقاد دارم صداقت و راستگویی را حتی اگر از دشمنت دیدی باید در برابر آن سخن دست به سینه ایستاد زیرا راستی همشانه ی زندگی است ، بوی خوش راحتی از آن بر می خیزد و به جان و دل می ریزد. نظر من این است که بخش بزرگی از مشکلات ارتباطی بین انسان ها در جهان ما این است که کمتر کسی حرف دلش را می زند. اغلب اینگونه است که از سین می گویند اما میم را در نظر دارند. و یکی از دلایلی که مردم از بسیاری از سیاستمداران حرفه ای بدشان می آید همین نکته است. آن سیاستمداران متأسفانه خود نمی دانند که خود زنی می کنند. و بدبختانه همه هم فکر می کنند که خیلی زرنگند،در حالی که سخن دل را گفتن عموماً دیر یا زود تحسین بر می انگیزد ، اما متأسفانه اغلب انسان ها این فرمول ساده ی زیبا را رعایت نمی کنند و به لابیرانت گمراهی پناه می برند که هیچ فائده ای ندارد ، اما ضرر فراوان دارد .................
۵۶٣۴ - تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱٣٨۷       

    از : بهمن ایلچی

عنوان : بند ناف روشنفکران چپ
صرفتظر از زبان سرد وبی احساسی که ما در این گفتگو با آن روبرو هستیم آنچه بدان اهمیت داده نمیشودگذشته تاریخی ومراودات اجتماعی مردم ایران تا این لحظه است. این گذشته تاریخی مردم باهمه جوانب آن در نظر گرفته نمیشود ولی به آتچه توجه دارند آینده ای است نا معلوم.در این حق تعین سرنوشت خلقی خود را رها میکند ولی کسی نمیداند آن هیولا که همه از ان فرار میکنند چه نام دارد.
باور من بر این است که اساس اندیشه چپ بنا بر فلسفه آن مخالف هر گونه راه اعتدال است .این فلسفه بما میگوید یا سیاه است ویا سفید.یا استسمار گر هستی ویااستسمارشونده و آخر اینکه یا غالبی ویا مغلوب .
این فلسفه تا کنون محصولی جز دشمنی وا رمغانی جز جنگ در ایران نداشته است.این فلسفه حتی خدمتی به همان مردم کورد نداشته و بجای ایجاد واصرار بر سر مایه گذاری وایجاد کار واشتغال آنچه صورت گرفته تربیت عده ای چریک در کوهستانها بوده است.تا آنجا که من به یاد دارم هدف آزادی مطبوعات ورفاه اجتماعی
بود وسخنی از خلق ها وملیت ها قبل از سال ۵۷ نبود.ما به آزادی ورفاه نرسیدیم و
آزادیهای اجتماعی خود را از دست دادیم ولی در عوض مبارزه با امپریالیست وحق
تعین سرنوشت جای خاست آزادی ورفاه اجتماعی را گرفت.
آیا مردم ایران در سال ۵۷ خواهان مبارزه با امپریالیسم ویا خواهان خود مختاری بودند?
چه شد که آزادی تبدیل به استبداد دینی و خلقها خواهان خود مختاری شدند?
غیر از این است که چپ نه طرفدار آزادی بلکه دشمن آزادی و استقلال ایران است?
تمام این مشکلات را ما میتوانستیم با درایت در یک نظام قانونی که مردم حاکم بر سرنوشت خود باشند حل وفصل کننیم اما دریغ از ان همه هشدارها.
با این سیاست وآینده نگری چپ در ایران ماآینده ای نخواهیم داشت .
تنها انتخابات آزاد که از سوی همه پشتیبانی شود میتواند راهی ویا گذاری به
دمکراسی داشته باشد.چپ در اتخاذ سیاست وبرنامه هایش با شکست روبرو شده است واین شکست را باید بپذیرد با این مفهوم که فعالیت در یک نظام پارلمانی
بهترین راه حل است.
۵۶۲٨ - تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱٣٨۷       

    از : و باز درودو و بدرود ...........

عنوان : دوست عزیز شما دقت نکردید ، من برایتان اینگونه نوشته بودم:"دوست عزیز ، شاهنامه مجموعه ای است از افسانه ، تاریح ، نقل قول و نگرش خود فردوسی اگر شما می خواهید روی این اثر و هر اثر دیگری قضاوت کنید..."
دوست من شما دقت نمی کنید . علت دقت نکردن شما می دانید چیست؟
شما پیشا پیش قضاوت خود را کرده اید و بعد وارد بحث شده اید. این چنین بحث هایی اغلب بی نتیجه است و در نهایت به جدل کشیده می شود. از ارزش فردوسی کبیر هیچ کاسته نمی شود اگر شما و صدها چون شما این بزرگ کم نظیر تاریخ را شیخ بنامند.
من در جواب شما دوست ارجمند اینگونه نوشتم:
"دوست عزیز ، شاهنامه مجموعه ای است از افسانه ، تاریح ، نقل قول و نگرش خود فردوسی اگر شما می خواهید روی این اثر و هر اثر دیگری قضاوت کنید..."

پس با این حساب اولاً بخش های عمده ای از شاهنامه نقل قول است.درست مثل رمانی که شما می خواهید بنویسید و در میانه ی کار ناچار به آوردن یک یا چند نقل قول تلخ و حتی زننده می شوید.
دوماً همانطور که من از شما خواستم شاملو را هم مثل یک انسان نگاه کنید ، انسانی که می تواند اشتباه هم بکند ، فردوسی را هم نباید بت کرد او هم با همه ی عظمت خود انسان است و می تواند اشتباه هم در کارش باشد.

سوماً من از شما خواهش کرده بودم که یکه لحظه خودتان را به هزار و اندی سال پیش ببرید و با چشمان آن روزگار فردوسی و کتابش را ببینید. و شما مثل اینکه این زحمت را به خود ندادید. شما باید بدانید که بزرگوارترین و انسان ترین انسان ها گاهی به زشت روزگار نیز کم و بیش آغشته می شوند و این اجتناب ناپذیر است. اما دیدگاه عمومی آن شخص نیست. به عنوان نمونه در آثار اندیشمند بزرگواری چون مولانا جلال الدین بلخی و بسیاری دیگر از شاعران کلاسیک پارسی گوی و غیر پارسی گوی این خطا ها از جمله حمله به زن دیده می شود. فردوسی بزرگ نیز می توانسته از دوران تأثیر بگیرد ، اما خط عمومی و همیشگی آن انسان بزرگ در این راستا نیست ، بلکه در راستای تبلیغ برای خرد گرایی و پر باری و مور نیازاری است.
از سوی دیگر برایتان نمونه آوردم که ببینید چه رابطه ی الپذیری این بزرگ تاریخ و شعر با بانوی خانه ی خود دارد. رابطه ای که هنوز بسیاری از امروزیان ندارند:
........................
ز تو گشت طبع من آراسته
ایا مهربان سرو پیراسته
.........
شما حتی اگر طالب جدایی هستید و با من ایرانی این روزگار دعوا دارید ، مشکل دارید ، اختلاف نظر دارید ، داشته باشید اما حیف است که حق یکی از برجسته های کم نظیر تاریخ را زیر پا بیاندازید ، بترسید از دست طبیعت که فردا حق ترا زیر پا خواهند انداخت و چه بسی بر تو بسیار گران آید.

و اما از اینکه گفتی مرا فارسگرایی کور به بیراهه کشانده ، باید بگویم که من فارس گرا نیستم من یک انترناسیونالیستم ، همه ی انسان ها برایم عزیز هستند و از خانواده ای هستم که چندین نسلش دار و ندار را به پای مردم ریخته بی دریغ و بجز جانباحته ها دو مفقودالاثر نیز داریم. هیچ کس هم بدهکار ما نیست ، ما با جان دل هستی خود را به پای مردم ریخته ایم ، فقط برایت گفتم تا بدانی که از سوختگانیم و در میان شعله های تاریخ نهان . من به انسان عشق می ورزم هر کجایی که می خواهد بگذار باشد. و من طرفدار حقوق خلق ها هستم ، اما با تجزیه طلبی و زیاده طلبی های بی اساس مخالفم. هر سیستمی که در کشور باشد باید از یک نظمی پیروی کند ، باید حقوق خلق ها را قانونی کرد و کلاسه نمود تا تثبیت شود. اعتقاد من این است که تند رو هایی مثل جنابعالی نه فقط کمک نمی کنند به این پروسه قانونی کردن و تثبیت حقوق خلق ها بلکه خواسته یا نا خواسته آب به آسیاب آنهایی می ریزند که می خواهند آرد خام به دهان مردم بپاشند.
باور نمی کنید ، بفرمایید راه خود را ادامه دهید تا ببینید چه آشی برای من و تو دیگران پخته اند و فقط منتظر تواند که استارت را بزنی تا بزنند. آن ها به تو عشق می ورزند ، در به در ، در پی تواند. من چون همیشه از گوشه نشینانم ، روزگار روزگار تو است تا می توانی بتاز.
در ضمن من این نیز خدمت شما عرض کنم این بحث را که من با شما دارم می کنم بیشتر نگران زبان مادری خود هستم نه نگران زبان فارسی که جایگاه محکم درونی و بیرونی خود را دارد. بله دوست ارجمند ، درد من این نیست که بخواهم هرچه بیشتر تخم فارسی را بپاشم ، فردوسی ، مولانا ، سعدی ، حافظ ، نظامی ، بیدل دهلوی و صد ها قلم بدست شماره یک جهان پاسداران این زبان شیرین و شعر آلود هستند ، زبان فارسی به من احتیاج چندانی ندارد ، اما زبان مادری من به هوشیاری من در این لحظه ی حساس تاریخ احتیاج دارد ، من از تو بیشتر از ناسینالیست های فارس میترسم ، زیرا همیشه به دست تو مرا روز سیاه نشانده اند ، من دارم به تو می گویم بیا دشمن خود نباش دوست خود باش
و در پایان هرچه می خواهی باش تو به راه خود و من به راه خود. من همه جهان را دوست میدارم و ایران زمین زحمی را مانند مادرم دوست میدارم. من فارس نیستم
بچه های مرکزیت سازمان مرا می شناسند.

و از همه عذر می خواهم بحاطر طولانی شدن این گیر و دار
با تشکر از عمو بهزاد عزیز و هم تشکر از این دوست ما و همه کسانی که مرا تحمل کردند و به من گوش سپردند
۵۵۷۹ - تاریخ انتشار : ۹ دی ۱٣٨۷       

    از : Juybaar

عنوان : About “Ankas keh nadanad…”
And indeed my friend, jenab-e Zedde Fashist, you are the exact fit as the intended audience of that poem (Ankas ke nadanad….). And this is our problem: Nadanestan. Our friend here tried to explain to you as best as possible (and thank to him/her), and your last comment states the same thing as the first one without any change. I guess it’s true that “harf-e mard yekiyeh.”

In case, you truly are uninformed, stop reading Purpirar, it is not good for you. He has no authority and no business writing about history. We have many great contemporary historians. At any rate, the poem you are subscribing to Ferdowsi is not his. As great as Shamlu is, he is not an authority on Ferdowsi and Shahnameh either. The latest and the most comprehensive and authenticated version of Shahnameh is the one by Dr. Khaleqi Motlaq.
۵۵۶۷ - تاریخ انتشار : ۹ دی ۱٣٨۷       

    از : ضدفاشیست برابری

عنوان : درودبررفیق بهزاد
دوست عزیزباسلام مجدد متا سفانه فارسگرایی کورچشمانتانراآنچنان بسته که اشعار
ارتجایی وصددرصدضدرن راندیده گرفتیدوبرای ختم دیاموگ ماراتونی اجبارا اشعارسوبر
ارتجاعی شیخ ابولقاسم فردوسی راتکرارمیکنم:
زن واژدها هردودرخاک به.....جهان باک ازاین هردونابک به
زنان را ستایی سگان راستا.....که یک سگ به ازصدزن بارسا
برای اطلاع بیشتربمقاله ی*ردیه فردوسی*استادناصربوربیرارمراجعه شود.
آن کس که نداندکه نداندتاابدالدهردرجهل بماند.
۵۵۶۶ - تاریخ انتشار : ۹ دی ۱٣٨۷       

    از : و یک جمله ی دیگر .........

عنوان : فردوسی هرگز شیخ نبود ، این سخن شما ناروا و نادرست است و گویای این است که هر چه دل تنگتان خواست به دیگری می بندید!
و دوست عزیز شما یک حرف درشتی را هم به دانای توس و حکیم و خردمند ایران و جهان زده اید که ناچارم چند کلمه در باب آن نیز توضیح دهم.
او را شیخ خوانده اید ، در روزگار خودش شیخان به او می گفتند ملحد و کافر و قرمطی.
کهن ترین گزارش از ماجرای خاکسپاری فردوسی در چهارمقاله ی نظامی عروضی آمده است : "جنازه ی فردوسی را به دروازه بیرون همی بردند ، در آن حال مذکری (دعا خوان) بود در طبران ، تعصب کرد و گفت : من رها نکنم تا جنازه ی او در گورستان مسلمانان برند ، که او رافضی بود.و هرچند مردمان بگفتند با آن دانشمند(فقیه) در نگرفت. درون دروازه باغی بود ملک فردوسی ، او را در آن دفن کردند."

امروز ، آرامگاه حکیم بزرگ برای اهل دانش و معرفت مکانی با ارزش است و مردم هوشمند و روشن رای بر او آفرین می گویند.
هر آن کس که دارد هش و رای دین
پس از مرگ بر من کند آفرین
۵۵۶۵ - تاریخ انتشار : ۹ دی ۱٣٨۷       

    از : و باز سلام ......

عنوان : و چند نکته
و چند نکته:
دو کلمه غلط تایپی و املایی در متن است که اصلاح می کنم
مذهب و طرد
و یک جمله هم از استاد رضا براهنی آورده ام که ناقص است
درست جمله این است: به قول رضا براهنی "باید زانو زد..." او در مصاحبه ای در باب آموحتن و درست آموختن و زحمت بی شمار کشیدن آن سخن را گفته است. یعنی اینطور نیست که هرکه از راه رسید بیاید و نظر بدهد ، اول باید صاحب نظر شد و بعد می توان نظر داد. به عبارتی دیگر نباید در باب مسایل زندگی سرسری و یکوری بر خورد کرد ، باید همه ی جوانب را دید ، وگرنه آن نمی شود که باید.تنیجه داستان فیل مولانا از آب در می آید و ...

و نکته ی چهارم در باب شاه افغان است که به غلط افغان نوشته شده
و آن اشاره است به دستور نادرخان پدر ظاهرشاه مشهور ، که بزرگ مرد شورشی افغان غلام نبی خان چرخی را با حیله به کاخ خود کشاند که بیا برویم به اطراف کابل به گشت و گذار ، غلام نبی خان با برادر و نزدیکان خود به نزد شاه آمد و به دستور او به شکل فجیع ای کشته شد.
میر غلام محمد غبار عدالت خواه و تاریخ نویس بزرگ افغان در جلد دوم کتاب خود "افغانستان در مسیر تاریخ" به آن فاجعه اینگونه اشاره می کند: نقل به مضمون است - شاه از پله ها پایین آمد ، ماشینش را آوردند بین مهمانان و شاه قرار دادند ، شاه رو کرد به غلام نبی خان چرخی و گفت: غلام نبی خان افغانستان به شما چه بدی کرده بود که خیانت می کنید؟
غلام نبی خان جواب داد: افغانستان می داند که خائن کیست . شاه گفت: بزنیدش . کارد شاهی با پاشنه تفنگ به جانش افتادند ، مرد فقط فرصت کرد دستمالش را از جیب در آورده در دهان بچپاند تا ناله اش بیرون نزند که دشمن بشنود ، رئیس گارد شاهی آمد جلو و گفت : با لوله ی تفنگ بزنید.
کسی فریاد کرد می میرد! شاه گفت: بزنید تا بمیرد! اشاره ام به این نکته بود در آن جمله
میر غلام محمد غبار می نویسد این قصابی هژده دقیقه طول کشید تا مرد را به یک کیسه ی گوشت بدل کردند.
متأسفانه افغانستان را از نزدیک ندیده ام ، اما کشور کوه ها و ترانه ها - افغانستان - را دوست دارم ودر بابش تحقیق می کنم.
۵۵۶٣ - تاریخ انتشار : ۹ دی ۱٣٨۷       

    از : سلام بر عمو بهزاد گرامی و سلام بر ضد فاشیست ...

عنوان : دویت عزیز ، شاهنامه مجموعه ای است از افسانه ، تاریح ، نقل قول و نگرش خود فردوسی اگر شما می خواهید روی این اثر و هر اثر دیگری قضاوت کنید
باید شناحت وسیع و همه جانبه ای در مورد نویسنده و اثرش و از همه مهمتر زمان ایجاد آن اثر داشته باشید. در زمانی که در بسیاری از گوشه های جهان انسان هنوز وحشی و نیمه وحشی می زیست ، مردی برخاست که خرد گرایی را پرچم کرد. لطف کنید در حق خود و من و یک لحظه چشم را بسته خود را ببرید به نزدیک به هزار و صد سال پیش. زمانی که محمود غزنوی دستور داد بعد از غارت هندوستان حتی ساحتمان ها را هم خراب کنند زیرا گفت :شبیه ساختمان های ممالک اسلامی نیستند ، در همان زمان ، در اوج وحشی گری جهان ، بزرگمرد توس خرد را پرچم کرد. و صد ها بار در شاهنامه از خرد سخن به میان آورد و آخر هم مغضوب بی خردان گشت.

رفیق احترام ویژه ای دارد ، از رفاقت سخن می گویید اما دیدگاه شما خیلی نزدیک به ناسیونالیزم عقده دار انتقامجو را می ماند. شما این کلمه زیبا را بکار می برید کمی هم باید تأثیرش در شما دیده شود. من چندین نسلم سر همین رفاقت رفته من ضد رفیق نیستم اما دوست ندارم با واژه ها بازی کنم تا دل خود راضی کرده باشم. انتر ناسیونالیست آن کس است که پایه و مایه ی فکرش انسان دوستی و خرد گرایی است و این خود مایه ی دوری از قبیله گرایی می گردد. با رفیق گفتن نمی توان رفیق شد ، باید ویژگی رفیق را هم داشت. تو بر فردوسی بزرگ و بی نظیر در جهان بعد از هزار و اندی سال خرده می گیری اما خود عملاً گرفتار ناسیونالیزم و قبیله گرایی شده ای. و گذشته از قبیله گرایی نانی را که برایت پخته اند داری با چشمان بسته می خوری. تو فکر می کنی فقط به تو ظلم شده است؟ همان سخنی را که در باب زبان فارسی گفته ای که پنجاه در صدش عربی است گواه این سخن است که ظلم تاریخ و دیروز شامل همه گشته کمابیش.
فردوسی کبیر و بی نظیر هزار و اندی سال پیش بر این اعتقاد بود که باید ملت ها همه با هم دوستی کنند اما هرکس باید فرهنگ خود را حفظ کند ، و این را نیز در نظر داشته باشید بعضی واژه ها در زمان خود آن سنگینی یا سبکی را که امروز دارند نداشتند . به عنوان نمونه فردوسی نژاد را هرگز به منعی نژاد پرستی بکار نبرده ، و از سویی جامعه ی کاستی ساسانی را نیز در نظر داشته باشید. در بین دو فرهنگ کاستی ساسانی و فرهنگ اسلامی تازه نفس این بزرگ انسان تاریخ قد علم کرد و جاودان گشت. فردوسی در بسیاری موارد حتی کلمه ی نژاد را برای انسان خردمند بکار می برد.
شود بنده ی بی هنر شهریار
نژاد و بزرگی نیاید بکار
در این سخنان کاملاً آشکار است که مراد از بنده ی بی هنر که به شهریاری رسیده محمود است زیرا پدر محمود یعنی سبکتکین غلامی بوده از آن ِ آلبتکین . بعضی ها خرده گرفتند بر خردمند بی نظیر توس که چرا غلام نمی تواند شاه بشود ، فردوسی وقتی این سخن را می گوید که غلام بچه امتحان خود را پس داده است
او اینجا مشخصاً به سلطان محمود اشاره دارد، او نمی گوید غلام بد است ، اما می گوید غلام کارش فرمان بردن و آدم کشتن است چنین کس شایستگی فرمانروای کل کشور را ندارد. این سخن دقیق و درست است. به عنوان نمونه: شما می خواهید مثلاً وزیر کشور انتحاب کنید. کارگر بسیار شریف است ، شریفترین است در جهان ، اما شما نمی توانید بروید در کارخانه کارگری که پنج کلاس سواد دارد بردارید و ببرید وزیر کشور سازید. باید متخصص این کار را بیابید و بس.برای درک فردوسی لازم است که من شما تمام جزییات دوران او را در نظر بگیریم ، وگرنه خود با دست خو ، خود را گمراه می سازیم و به همین خاطر است که بسیاری چون شما فردوسی انسان دوست که می گوید: حتی موری را نیازار ، چه برسد به انسان
چنین گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
هر رژیمی و هر انسانی نتیجه ی کار خود را می بیند. رژیم شاه به جای اینکه اعماق اندیشه ی بزرگمرد بی نظیر توس را به مردم بشناساند به تئوری های سرسری و بیهوده ای اندیشه آن کم نظیر اندیشمند را در اذهان تبدیل کرد و چوبش را نیز خورد ، تو مقصر نیستی که به یکی از بزرگترین اندیشمندان جهان می تازی چون برداشتی را که به تو تزریق کرده اند در حد بسیار ابتد ایی و پیش پا افتاده است. یک مشکلی هم من و شما داریم و آن این است که به خود اجازه می دهیم در باب هر موضوعی به راحتی نظر بدهیم غافل از اینکه باید قبل از نظر دادن به شکل تخصصی به هر موضوعی اندیشید. من و تو بچه ی انقلاب هستیم این خوبی های زیادی دارد ، بدی هایی هم دارد و آن خود بزرگ بینی الکی و بی پشتوانه است.
فردوسی بزرگ وقتی به محمود می تازد ، بلافاصله از حقوق همه انسان ها دفاع می کند:
فردوسی کبیر و بی نظیر هزار و اندی سال پیش گفته که هر کس باید فرهنگ ، زبان و ویژگی های ملی خود را حفظ کند. حتی به شدت او مخالف همه را به یک چوب راندن است و در این باب هشدار می دهد و پیش بینی می کند ، نتیجه ی پیش بینی با بد بینی اش امروز ایران زمین است
گوش کن این سحن ماندگار تاریحی را
از ایران و از ترک و از تازیان
نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود
سخن ها به کردار بازی بود
همین چیزی که من و تو گرفتارش هستیم ، به خود به راحتی اجازه می دهیم درباب هر موضوعی نظر بدهیم بی آنکه فکر کنیم برای نظر دادن به رضا براهنی : "باید زانو زد" باید خون دل خورد و آموخت . دانستن از سبکسری ها فاصله ی بسیار دارد
فردوسی کبیر و بی نظیر نمی گوید تازی بد است یا ترک بد است ، بر عکس می گوید او اصالت خود را از دست می دهد ، یعنی نه این است و نه آن.
و از احترام آن یگانه مرد بی نظیر به زن بگذار اندکی برایت بگویم گرچه این سحن چون کردکان بر گنبذ است به هر حال من می گویم ، امید چندانی ندارم که بر ذهن زهر پاشیده ی شما تأثیری بگذارد . از سوی دیگر می دانم که انسان موجودی غریب و بسیار پیچیده است ، پس فکر می کنم به گفتنش می ارزد.
همسرش چنانکه از سر آغاز داستان بیژن و منیژه بر می آید زنی با سواد و هنرمند بوده ، چنگ می نواخته و زبان پهلوی می دانسته و از روی کتاب های پهلوی داستان بیژن و منیژه را برای فردوسی می خوانده تا او به نظم در آورد
.........
مرا گفت کز من سخن بشنوی
به شعر آواز این دفتر پهلوی
بگفتم بیارای بت مهر چهر
بخوان داستان و بیفزای مهر
زتو گشت طبع من آراسته
ایا مهربان سرو پیراسته
چنان چون ز تو بشنوم در به در
به شعر آورم داستان سر به سر
درجه ی رفاقت با زن در هزار و اندی سال پیش را می بینی! بسیاری از مردم مدرن دوران ما هنوز نتوانسته اند چنین رفاقتی با زن خود داشته باشند.
حق بزرگمرد خرد گرای ایران و جهان را زیر پا نیدازید ، او بزرگتر از این ها است که به شما شناسانده اند.

و اما در باب سخن شاملوی بزرگ. ما ایرانیان یا رومی رومیم یا زنگی زنگ ، یا یکی را می زنیم چون افغان ۱ تا بمیرد ، یا به آسمانش می کشانیم و به با احترام حاص به طبقه ی هفتم می نشانیم. همین کاری که شما می کنید فردوسی را بکلی رد می کنید و شاملو را بکلی می پذیرید. این نوع ترد و پذیرش از آن تو نیست آن را بی اراده ی تو بر مغز تو به مرور زمان سوار کرده اند. این تئوری فتوا است که وارد ادبیات ما شده است. تئوری فتوا چیست؟
تئوری فتوا این است که به تو می گوید : تو احتیاجی به فکر کردن نداری من برایت فکر می کنم و بعد به تو می گویم ، زیرا تو فهم و درکت در آن حدی که باید نیست.
و تو بی آنکه بدانی از این تئوری پیروی می کنی و آن نیز گناه تو نیست زیرا تو می بینی که روزانه بسیاری به هم نان قرض می دهند با تئوری فتوا ، و ظاهراً همه شان هم ضد مذخب هستند.
شاملو شاعر عدالت خواه و بزرگ کشور ماست ، اما او نیز انسان است ، او نیز می تواند اشتباه بکند. اگر دید ما فتوا پذیر نباشد ما از کسی بت درست نمی کنیم بلکه درست و نادرست هر کس را به روشنی می بینیم.
نظر من یک آدم کوچک که خودش فکر می کند شاملو در باب بزرگ مرد توس اشتباه کرده ، شاملو با همه ی بزرگی خود نتوانست اعماق اندیشه اندیشمند بزرگ هزار و اندی سال پیش را در یابد. شاملو نه فقط در باب فردوسی اشتباه کرد بلکه درر باب حافظ بزرک نیز دچار اشتباه شد. ویژگی غزل حافظ را درنیافت ، آمد ابیات غزل های حافظ را با فاصله های کوتاه و بلند نوشت.
چرا شاملو این دو کار را کرد؟
زیرا او مرد بزرگ دوران خود گشته بود در نو آوری. و همین شاملوی بزرگ را به دام انداحت. او دیگر به تمام و کمال شیفته ی نو آوری شده بود و فکر می کرد در هر موردی می توان به آن پرداحت و این فکر ، آن انسان بزرگ را تا جایی کشاند که به بزرگترین مرد تاریخ ایران تاخت ، ای کاش این کار را نمی کرد.
ولی به هر حال شاملو بزرگ است و از قدر او در نزد من چیزی کاسته نشده.
دوست ارجمند ، افسوس که من بیش از این وقت ندارم . وگرنه این بحث زیبا را که عمو بهزاد گل و رنجکشیده ی روزگار ، باعث آن گشته را می توانستیم چندین روز ادامه دهیم. با تشکر از ایشان و شما که مرا تحمل کردید.
فقط یک جمله در پایان برایت بگویم دوستانه : آش بدی برایت پخته اند با چشمان بسته مخور ، که سنگریزه اش دندان می شکند. آنچه به فکرت حتی نمی رسد آن می شکند. دشمن را در جان و فکر تو می نشانند و تو را بی آنکه بدانی به بردگی می کشاند .
پس خوب و نیک بیندیش و بعد راه بیفت.
شاد باشید
۵۵۶۰ - تاریخ انتشار : ۹ دی ۱٣٨۷       

    از : صدفاشیست برابری

عنوان : درودبر رفیق بهزاد
دوست عزیزبا سلام امیدوارم معنی انترناسیونال بودن شیخ ابولقاسم فردوسی راخود
فهمیده باشید ومقاله ی زنده یادشاملورا درباره ی مشعشعات ضدانسانی وفاشیستی ونیز ضدزن بودن مزخرفاتی بنام شاهنامه یعنی کتاب مقدس شونیسم فارس حاکم رابخوانید.از جمله مزخرفات کتاب مقدس شما:
زن واژدها هردودرخاک به حهان باک ازاین هردوناباک به
زنان را ستایی سگان راستای که یک سگ به ازصدزن بارسای
ودرخاتمه آیا بی خود وبی جهت رژیم اسلامی فارسی هرساله جشن ویادبودفردوسی را با میلیاردها ازخزانه ی بیت المال برای فریفتن امسال شما *آگاهان*سیاسی خرج میکند؟
۵۵۵۱ - تاریخ انتشار : ٨ دی ۱٣٨۷       

    از : لطفاً شاهنامه را دقیق ، نه با پیش داوری بخوانید.... ......

عنوان : همچنان سلام بر ضد فاشیست
چرا عادت کرده اید تا یک نفر حرف می زند او را به رژیم اسلامی وصل می کنید. هیچ می دانید که رژیم اسلامی به آدم هایی مثل جنابعالی نیاز دارد تا تئوری های من در آوردی شما را مورد استفاده قرار داده حق خلق ها را زیر پا نهد؟ اگر نمی دانید لطفاً آگاه به این نکته باشید و بدانید.
اما در باب شاهنامه شما صد در صد اشتباه می کنید ، شاهنامه یک کتاب انترناسیونالیستی است. سراسر شاهنامه خرد گرایی است. اگر شاه یا پهلوان ایرانی زشتی می کند فردوسی بزرگ رسوایش می سازد. ای کاش شاهنامه که نامه ی راستی و خرد است را خوب می خواندید و بعد نظر می دادید. باور کن اگر زمانی شاهنامه را درست بخوانی هرگز خود را نخواهی بخشید که در حق آن خردمند انترناسیونالیست جهانی اینگونه قضاوت کرده ای.
پهلوان تورانی وقتی به درستی و راستی جوانمرد است فردوسی بزرگ او را زمین نمی زند. رستم اگر به بیراهه می رود خردمند انترناسیونالیست توس گریبانش را می گیرد. شاهی را که زشتی کرده به رسوایی می کشاند .................
ناآکاهانه قضاوت نکن اول بخوان نه سرسری ، نه با پیش داوری ، آنوقت شکی نداشته باش که خود را سرزنش خواهی کرد.
من نگران زبان فارسی نیستم ، زبان فارسی جایگاه داخلی و جهانی خود را دارد. من نگران آنم که اینبار با کمک شما ها حق خلق های ایران را یکبار دیگر زیر چکمه نهند ، شما قبل از اینکه بدانید دارید این نقش را ناآگاهانه برایشان به بهترین شکل اش بازی می کنید ، از سیلی تاریخ بترسید!
۵۵۴٣ - تاریخ انتشار : ٨ دی ۱٣٨۷       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست