سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

"سربلندی" نسل انقلاب - داریوش همایون

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : اقای همایون بخوانید وبدانید.شما چرا فرار کرده بودید?

عنوان : گزارشگر روزنامه اطلاعات که در تمام مراحل محاکمه و اعدام فرماندهان ارتش حکومت پهلوی شرکت داشت، در گزارش خود چنین نوشت:
متهمان ردیف اول نصیری، رییس سابق ساواک، خسرو‌داد، فرمانده هوانیروز، ناجی، فرماندار نظامی اصفهان و رحیمی، فرماندار نظامی تهران و آخرین رییس شهربانی رژیم سابق را می‌آورند. هرکدام از آن‌ها براساس بازجویی که شده‌اند پرونده‌ای قطور دارند.نصیری مجرم نخستین است، او گنگ و بهت زده، به سوال‌ها با صدایی خفه پاسخ می‌دهد. درست همان‌گونه که در تلویزیون دیدیم. یکی دو بار نیز نام اربابش اعلی‌حضرت مخلوع را به زبان می‌آورد.او هیچ‌کدام از اتهامات را قبول ندارد. اما در بازجویی به چند قتل اعتراف کرده است. همچنین پذیرفته است که مأمورانش صدها جوان تحصیل کرده و فرزانه را زیر شکنجه شهید کرده‌اند.یکی دو بار نصیری چنان خود را می‌بازد که به گریه می‌افتد. محکمه شکل خاصی دارد، تلفیقی از محاکم شرع و عدلیه، آمیزه‌ای از مذهب و منش انقلابی بدین‌گونه است که احکام رنگی از مذهب دارند ولی با رفتاری انقلابی صادر می‌گردند.نصیری آخرین حرف‌هایش را می زند، یک جفت چشم اشکبار او را می‌نگرد. چشمان رضایی بزرگ که به یاد آن روزهایی است که به نصیری می‌گفت لااقل نوه سه ساله‌ام را آزاد کنید.نصیری هیچ‌کدام از این لحظات را به یاد ندارد. سخنان او پایان می‌گیرد. حاضر نیست توبه کند. حتی حاضر نیست نام خدا را بر زبان آورد. پس از او رحیمی نیز همین وضع را دارد.آمیزه‌ای از کلمات وجدان، قانون اساسی، شرافت سربازی، سوگند به جقه ملوکانه و‌... را بر زبان می‌آورد. یکی دو ساعت پیش از شروع دادگاه نصیری و او تلاش کرده بودند که بگریزند ولی ظاهراً با هشیاری محافظین تیرشان به سنگ خورده بود.پس از او ناجی می‌آید. امیر باریک‌اندام که نماز شب می‌خواند ولی در روز حکم قتل صدها تن را امضا می‌کرد. او به کلی خود را باخته است و می‌زند زیر گریه. آقا به امام زمان ما با مردم اصفهان از برادر هم نزدیک‌تر بودیم.آقا ما آدم بدی نبودیم. بروید از مردم اصفهان بپرسید. قبلاً این سوال از مردم اصفهان شده است. بیش از این پیکر خونین صدها جوان و پیر اصفهانی پاسخ این سوال را داده است.وقتی خسرو داد برمی‌خیزد، سایه‌ای از ترس در چشمان اوست اعترافات او شنیدنی است. براساس نقشه‌های شیطانی او، دوبار قرار بوده کودتا بشود. یک‌بار وقتی بختیار شاه را راهی کرد، ایشان تصمیم داشته با نیروهای ویژه‌اش پایتخت را تسخیر کند. بختیار را کنار بزند و خودشان فرمانروا شوند.متهمان به گوشه‌ای برده می‌شوند و دادگاه وارد شور می‌شود. ساعتی بعد حکم‌ها به اطلاع رهبر انقلاب می‌رسد و بعد بار دیگر متهمان صف می‌کشند و حکم خوانده می‌شود.بسم الله المنتقم... به فرمان خدا، به حکم دادگاه انقلاب اسلامی و با صحه نائب الامام خمینی، ارتشبد نعمت‌الله نصیری... محکوم به اعدام به صورت تیرباران می‌شود. به دنبال نصیری حکم بقیه خوانده می‌شود. آن‌ها «مفسد فی الارض» شناخته شده‌اند و چون وجودشان در زمین تولید فساد و زشتی می‌کند، باید زمین تطهیر گردد.متهمان حکم را نگاه می‌کنند پلک چشم‌های رحیمی می‌پرد. چهار امیر گمان می‌کنند که حکم تیرباران درباره آنان چند روز دیگر یا چند هفته دیگر اجرا می‌شود. هیچ‌کدام باور نمی‌کنند که یک ساعت و نیم دیگر گلوله‌ای قلب سنگی آنان را از کار خواهد انداخت.در آغاز قرار است علاوه بر این چهار تن سالار جاف نیز تیرباران شود. ولی در آخرین لحظه حکم درباره او نقض می‌شود ظاهراً حالا نوبت نظامی‌ها است که بیشترین سهم را در جنایات رژیم مزدور داشته‌اند. عقربه ساعت یازده و ربع را نشان می‌دهد.گروهی از برادران مسلح که جان بر کف گرفته انقلاب را تا این مرحله آورده‌اند سراغ چهار متهم می‌روند. آن‌ها به محض آن‌که چشمشان به گروهی مسلح می‌افتد حکایت را می‌فهمند بدن نصیری می‌لرزد. حالا ژنرال برای اولین بار فهمیده است که ترس چیست.حالا فهمیده است که وقتی با لگد توی سینه حنیف‌نژاد زد و گفت تکه تکه‌اش کنید برادر مجاهد چه حالی داشت. حالا شاید فهمیده است وقتی دستور داد در برابر چشمان وحشت‌زده اشرف دهقانی چریک فدایی به برادرش به بهروز بزرگ تجاوز کنند چه بر آن‌ها گذشته است.یک روحانی با آرامش همیشگی‌اش کنار آن‌ها می‌آید. باید وصیت کنند، باید حرف آخر را بزنند باید توبه کنند، رحیمی و خسرو داد آرامند و حتی حاضر نمی‌شوند یک‌بار نام خدا را بر زبان بیاورند. ناجی گریه می‌کند. التماس می‌کند.هرکدام جمله‌ای می‌گویند. سکوت سنگینی بر سالن نشسته است. یک کلاه پشمی به سر کشیده‌ام و خیلی گرمم است. یاد شبی می‌افتم که نصیری به دیدن زندانیان غزل قلعه آمد و در سلولی من نیز جایی داشتم.در را باز کرد. جرم من ترجمه کتاب «فلسفه انقلاب مصر» نوشته عبدالناصر بود. همراهش چیزی در گوش او گفت. فریاد زد این جاسوس مادر... عبدالناصر را تکه تکه کنید. ژنرال از این کلمه غرق لذت می‌شد.باید از پله‌ها بالا برویم. ناجی یکی دو بار تا می‌شود و پس از چند دقیقه وقتی به روی پشت بام ستاد می‌رسیم شهر در سکوت کامل خفته است. ساعت یازده و سی دقیقه است.وقتی می‌خواهند چشمان متهمان را ببندند خسرو‌داد می‌گوید من نیازی به چشم‌بند ندارم. چشم‌ها بسته می‌شود. دور و برم را نگاه می‌کنم. ( آه آقا و خانم رضایی سلام، آقای حنیف‌نژاد، آه خانم آلاد‌پوش شما هستید.) پدر رضایی‌ها چشمانی پر از اشک دارد برادران مبارز نیروهای رزمنده خلق صف می‌کشند. در تاریکی لرزش پای نصیری و ناجی را می‌بینم. رحیمی کاملاً خبردار ایستاده و خسروداد نیز آرام‌تر از ناجی و نصیری است حکم بار دیگر خوانده می‌شود.یکی از افسران آزاده که از ماه‌ها پیش به صفوف نهضت پیوسته است و محل خدمتش را ترک گفته فرمان می‌دهد افراد به دست... هدف، صدای رگبار‌ها، ناله‌هایی خفیف، و تا شدن آدم‌هایی که حتی در آخرین لحظه حیات خود نخواستند توبه کنند. رضایی بزرگ سر به آسمان برداشته. پروردگارا سپاس تراست که بزرگی و انتقام جگرگوشه‌های مرا گرفتی.افسر تیر، تیر خلاص را در سر چهار عامل مزدور رژیم شاه خالی می‌کند. چهره رحیمی درهم فشرده است. ناجی حالت گریه دارد. نصیری وحشت‌زده، خسروداد آرام. شتاب او برای رسیدن به دوزخ چشمگیر است.پایین می آییم. من احساس سرما می‌کنم. آسمان صاف است و سرد. توی سلول زندانیان ولوله‌ای است. من گریه هویدا را می‌بینم. گمان برده است که نوبت اوست. گریه دیگران را هم می‌بینم. سالارجاف با صدای بلند گریه می‌کند. دانشی و نیک‌پی رنگ به چهره ندارند. ربیعی و محققی فکر می‌کنند لحظه‌ای دیگر سراغشان می‌آیند.یک روحانی صاحب‌نام به سالن زندانیان می‌آید و آرام می‌گوید آقایان بخوابید کسی امشب اعدام نخواهد شد امید برای زیستن بار دیگر به چشم‌ها فروغ می‌دهند. یکی دو تن بهم نگاه می‌کنند و می‌خندند.عدل اسلامی هیچ‌کس را بی‌دلیل نمی‌کشد. چراغ‌ها خاموش می‌شود. زندانیان می‌خوابند. حالا همه آرام شده‌اند. یک آمبولانس در ساعات نزدیک بامداد اجساد را به پزشک قانونی می‌برد.بیرون می‌زنم. در صبح دلنشین خیابان ایران. اینجا همه چهره انقلابی دارند. زمزمه‌ای از یک سرود قدیمی می‌شنوم. پیرمردی به من می‌رسد و می‌گوید: به لطف خدا نصیری جلاد تیرباران شد. سر تکان می‌دهم و می‌گویم بله پدر جان من خودم شاهد بودم.
۷٣۵۱ - تاریخ انتشار : ۲۹ بهمن ۱٣٨۷       

    از : هومن دبیری

عنوان : شفای عاجل
این اولین بار نیست که یک نفر « بی هویت » و هر روز با یک اسم مسخره مثل « sansouri » ، در اینجا و بی ارتباط به موضوع بحث «روده درازی » می کند. مثل « لیبرال» که مدعی العمو م همه بود . برای ایشان شفای عاجل آرزو میشود.
۷٣۰۴ - تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣٨۷       

    از : میشکا اسپهبدی مازندرانی

عنوان : رژیم شاهنشاهی بوی گند میداد
اقای همایون رژیم شاهنشاهی شما بوی گند میداد وشما که یکی از سردمداران شاه نوکر نواز بودید بهتر از هرکسی میدانید بوی گند رژیم شاهنشاهی از درون بدجوری مشام ایرانیان را میازرد.با تمام دشمنی بحق روشنفکران و مردم عادی با رژیم اسلامی از بوی گند رژیم شاهنشاهی نمیکاهد.اکثریت ایرانیان هرگز حاضر نیستند بجای همین جمهوری اسلامی جنایتکار رژیم جنایتکار شاهی برگردد وهمین نقطه قوت حکومت اسلامی است که با تمام نفرت به ان مردم همین حکومت را به نوکران بیگانه ترجیح میدهند که با هیچگونه شرمی از افتخاران نداشته حرف میزنید. شما دیگر سنی ازتان گذشته بروید خاطرات امریکائی ها و انگلیسی های دست اندر کار کودتای ۲۸ مرداد و اربابان شاهتان را بخوانید شاید بتوانید کمی از روند زندگی بیاموزید و اینطور مزخرفات را بعد از انهمه فاجعه وننگ رژیم شاهنشاهی تان ننویسید
۷۲۲٨ - تاریخ انتشار : ۲۵ بهمن ۱٣٨۷       

    از : رضوان مزینی

عنوان : تحریف تاریخ
بهتر ست آقای داریوش همایون در باره ی «عملکرد » برادر خانم خود اردشیر زاهدی که در سال ۵۷ سفیر ایران در آمریکا بود اظهار نظر فرمایند واقعا کدام رویدادها را ایران را به انقلاب کشاند :
قسمتی از اسناد منتشر شده در آرشیو انگلستان نشان میدهد که در داخل حکومت شاه سنگ روی سنگ بند نبود.

سفیر بریتانیا می نویسد: «زاهدی مشخص کرد که اعلام حکومت نظامی برای شاه به دردناکی یک کودتای نظامی بود. زاهدی مجبور شد تا پس از مدت طولانی درخواست، شاه را متقاعد به برداشتن این گام کند. شاه تمام آن شب پیش از تصمیم‌گیری درباره حکومت نظامی را نخوابید».

به گفته زاهدی، اگر شاه نمی‌خواست تن به اعلام حکومت نظامی دهد دو گزینه دیگر پیش روی او بود: اول، اعلام وضع فوق‌العاده و کنترل کامل قدرت توسط خودش که به عقیده زاهدی به مدت چهار ماه طول می‌کشید و منجر به یک انقلاب خونین، ترور شاه و کشته شدن اعضای خانواده‌اش می‌شد و دوم، کودتای نظامی منجر به جنگ داخلی و هرج و مرج.

در ادامه این گفت‏وگو، زاهدی اعلام می کند که شاه پس از تصمیم به برکناری هویدا از وزارت دربار، این سمت را به زاهدی پیشنهاد کرد، ولی او این پیشنهاد را رد کرده و گفته بود: «برای او بودن در واشنگتن در این موقعیت بحرانی مهمتر است».

زاهدی با تأکید بر نیاز شاه به دریافت اطلاعات بهتر درباره آنچه که در کشور می‌گذرد، با معرفی سه سیاستمدار سالخورده به شاه (که نامشان را ذکر نکرده است) به عنوان گزینه‏های تصدی وزارت دربار، به شاه توصیه کرده بود که کسی را به این سمت برگزیند که تجربه گسترده در مشاغل داخلی و خارجی داشته باشند، بلند پروازی سیاسی نداشته و بتواند شاه را صادقانه راهنمایی کند.

زاهدی همچنین به شاه توصیه کرده بود تا شورای سلطنت یا هر نهاد مشابهی با نامی دیگر را با حضور طیف گسترده‌ای از رهبران مورد احترام از جمله گروه‏های مخالف تشکیل دهد که نقش آنان این باشد که دو بار در هفته با شاه دیدار کرده و تصویر واقعی از حوادث ایران را به او ارایه دهند. به گفته زاهدی شاه با این پیشنهاد مخالفت کرد. این در حالی بود که چهار ماه پس از این گفت‏وگو، شاه با خروج از ایران همه اختیاراتش را به شورای سلطنت بخشید، ولی در آن زمان دیگر امکانی برای پیروزی این اقدام وجود نداشت.

سفیر ایران در آمریکا در ادامه سخنان خود، از بی‌تجربگی هیأت حاکمه جدید آمریکا و «جیمی کارتر»، رئیس‏جمهور دمکرات آن کشور انتقاد و عنوان می کند ، هر دولت جدیدی در کاخ سفید، پس از روی کار آمدن، تعدادی استاد دانشگاه کم تجربه را استخدام می‌کند. برای نمونه، زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی را به هیچ وجه نمی‌توان با هنری کیسینجر مقایسه کرد. به گفته زاهدی: «برژینسکی در آن زمان حساس، در تصمیم گیری مردد بود و برخلاف آنچه که نشان می‏داد، از قدرت مانور کافی برخوردار نبود».به گفته زاهدی ایران در آن زمان نیازی به کمک اقتصادی یا نظامی غرب نداشت، بلکه بیشتر نیازمند «حمایت روانی و دیپلماتیک» بود.
۷۲۲۴ - تاریخ انتشار : ۲۵ بهمن ۱٣٨۷       

    از : فاروق بی بیان

عنوان : یک نظر غیر سیاسی
قسمتی از مصاحبه ی محقق مقیم تورنتو رامین جهانبگلو:
سئوال از دکتر رامین جهانبگلو : انقلاب ایران با‌ توجه به وسعتی که داشت نسبت به تحولات انقلابی دیگری که در کشورهای دیگر به‌ وجود آمده است، در فاصله زمانی بسیار کمی اتفاق افتاد و به‌ ثمر رسید. این نکته را تعداد زیادی از نقش‌آفرینان آن انقلاب اعتراف می‌کنند که انتظار نداشتند به این سرعت انقلاب به نتیجه برسد. فکر می‌کنید سرعت به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی به‌دلیل ضعف ساختارهای حکومت رژیم پهلوی بود یا قدرت نیروهای انقلابی؟
پاسخ دکتر جهانبگلو : البته نسبتاً یک سالی طول کشید. اگر از مدرسه فیضه بگیریم تا ۲۲ بهمن می‌شود گفت که تقریباً یک ‌سال انقلاب ایران طول می‌کشد. ولی بی‌شک یکی از عواملی که موجب شد انقلاب خیلی تسریع شود و به ‌سرعت به ‌پایان رسد، یکی حتماً نهادهای دوره پهلوی است که نهادهای خیلی محکمی نبودند.
- یکی هم بی‌اعتمادی افراد رژیم پهلوی بود که به‌طور کامل یعنی هیچ‌ بخشی از جامعه حتی کسانی که کارمندان آن رژیم بودند، یا کسانی که طرفدارانش بودند و یا کسانی که برای رژیم کار می‌کردند به ‌طور مشخص و واضح طرفدار رژیم پهلوی نبودند.
گروه اول که از سرمایه‌دارهایی بودند که در کنار رژیم پهلوی توانسته بودند به یک ثروتی دست ‌پیدا کنند، فوری از ایران فرار کردند و رفتند‌. خیلی‌های دیگر هم که در سازمان‌های نظامی و امنیتی آن دوره کار می‌کردند، چون اعتقاد و ایدئولوژی به آن صورت نداشتند خلاء را به وجود آوردند و خلاء طبیعتاً نتوانست پر شود.
- ارتش، ارتشی بود که از دوره‌ای به بعد حاضر نبود روی مردم تیر‌اندازی کند. برای ‌این‌که این ارتش دچار بحران وجدانی شده بود. بنابراین می‌شود گفت ‌که ارتش ایران مثل ارتش کمالیست ترکیه نبود که به کاری که دارد انجام می‌دهد، اعتقاد داشته باشد و بالاخره فکر می‌کنم مهره‌ی مهم خود شاه بود که سیاستمدار بسیار بدی بود.
آدم بسیار ضعیفی بود و کسی بود که فکر می‌کرد انقلاب ۵۸ـ ۱۳۵۷ مثل دوره مصدق است و از آمریکایی‌ها می‌خواست که بار دیگر همان کاری که کرومیت روزولت کرده آقای سالیوان یا کارتر انجام دهند.
یعنی دوباره شاه برای مدت کوتاهی از ایران برود و برگردد. فکر می‌کنم با همین فکر هم شاید از ایران رفت. یعنی وقتی در دی‌ماه ۱۳۵۷ از ایران رفت فکر می‌کرد ممکن است تا یک ‌ماه دیگر برگردد.
- فکر می‌کنم هیچ‌گاه تحلیل درستی از این انقلاب و مردم ایران پیدا نکرد‌. برای همین هم اگر شما دوباره آن سخنرانی معروف شاه را ببینید، متوجه می‌شوید اولاً شاه دارد به زور متن را می‌خواند.
معلوم است متن را خودش ننوشته و معلوم است به آن حرفی که دارد می‌زند اعتقاد ندارد و به او گفته‌اند زمان آن است که شما این حرف‌ها را بزنید که صدای انقلاب شما و مخالفت شما را شنیدم و جلوی فساد را می‌گیرم. اما مسأله‌ی اصلی خود شاه بود که مردم دیگر به‌ عنوان یک رهبر قبولش نمی‌کردند.
تمام مصاحبه را در آدرس زیر مطالعه فرمائید:

http://zamaaneh.com/canada/۲۰۰۹/۰۲/post_۱۵۶.htm
۷۲۲٣ - تاریخ انتشار : ۲۵ بهمن ۱٣٨۷       

    از : رضوان مزینی

عنوان : هدف اعلامیه
داریوش همایون بی مانند ست زیرا همیشه طلبکار ست ، در بهترین روزهای فعالیت های پارلمانی قبل از کودتای ۲۸ مرداد در فاشیستی ترین جریان آنوقت - سومکا - بر سر و روی نیروهای سیاسی میزدند . کسانی که در آن سالها ، از سقوط فاشیسم هیتلری عبرت نگرفته بودند و با آرم صلیب شکسته خیابان ها را مثل «زهراخانوم» و «ماشالله قصاب» در بعداز انقلاب قرق میکردند. باید به یک جائی بند میبودند.
این موضوع احتیاج به سند و مدرک ندارد . با هیچ تحلیل سیاسی و منطقی هم نمی توان داریوش همایون را نسبت به خیانتی که به مشروطه نمودند، بحث کرد. زیرا بعداز ۲۸ مرداد شاه به خاطر «قدردانی » از رهبر کودتا تیمسار فضل الله زاهدی ، شاهزاده شهناز را به اردشیر زاهدی داد و تیمسار هم دخترش را به داریوش همایون داد . مگر میشود این آقایان باگذشته ی ایران برخورد بی طرفانه کنند. برعکس ؛ به دلایل خویشاوندی ، فامیلی و شخصی باید همه چیز را ماسمالی کنند . خب معلوم ست که شاهزاده رضا پهلوی هم از شوهر خواهر خود - اردشیر زاهدی- و شوهر خواهر اردشیر زاهدی - داریوش همایون - انتظار دارد که اینها تلاش کنند تا تاج و تخت پدر و پدر بزرگ او را به او باز گردانند.

اما نکات اساسی که علل اصلی شتاب گرفتن انقلاب بودند را می توان اشاره کرد:
- تشکیل حزب رستاخیز
- برکناری امیر عباس هویدا
- نامه ی معروف « رشیدی مطلق »
- مسافرت شاه به آمریکا و تظاهرات معروف دانشجویان و گاز اشک آور و باز شدن یخ سانسور تلویزیون !
- بازداشت هویدا و رئیس سابق ساواک
داریوش همایون وزیر اطلاعات وقت بهتر از همه میداند که هریک از وقایع بالا حتما پس از «رایزنی» های فراوان صورت گرفته و بسیاری از صاحب منصبان که از پشت پرده خبر داشتند مال و منال خود را برداشتند و رفتند. این فرصت طلبی ها به هیچ گروه خارج از حکومت ربطی ندارد.
شاه و حامیانش با کودتا خود را بزور برای اداره ی مملکت بر مردم تحمیل کردند. وقتی نتوانستند و شکست خوردند. نمی توانند دیگران را مقصر جلوه دهند. مشارکتی در کار نبوده و از همه مهمتر وقتی مردم دیدند که شاه دیگر تیغش نمی برد به حرکت در آمدند. چگونه رژیم با آنهمه اقتدار یک مرتیه بادش خالی شد ؟

هدف اعلامیه :
داریوش همایون و شرکا با وجودیکه چند تن از نیروی های سیاسی خارج از کشور را که سوابق مبارزاتی در جریان های چپ داشته اند را به محافل خود جلب کردند ، ولی بدلایل زیادی انها چندان اهمیت سیاسی نداشته و بارها در این باره شکوه نموده اند و انتظار دارند که نیروها اینقدر در باره گذشته مته به خشخاش نگذارند. این اعلامیه دقیقا نشان میدهد که داریوش همایون همیشه طلبکار ست معلوم نیست دغدغه ی لژیون های حزب رستاخیز و ارکان ساواک در پشت محافل علنی کارگزاران چیست و این همه سماجت برای چه ؟
۷۱۹۷ - تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱٣٨۷       

    از : میشکا اسپهبدی مازندرانی

عنوان : اقای همایون شما به چه چیز زمان وزارت تان افتخار میکنید?
اقای همایون شما که رهبر حزب رستاخیز شاه ساخته بودید ایا میدانید ما دانشاموزان ان زمان که بعدها با مرگ بر شاه به خیابان رفتیم چگونه به عضویت حزب شما در امدیم?خوب میگویم که اگر بگوئی نمیدانید خجالت نکشید. ماموران حزب شما سر جلسه امتحان به مدرسه ما امدند و گفتند اگر عضو حزب رستاخیز نشوید نمیتوانید امتحان بدهید و برای همیشه از مدرسه اخراج میشوید. صد البته به بزرگتر از ماها گفته بودند شما غلط میکنید عضو حزب شاه ساخته نمیشوید. مخالفت باشاه یعنی زندان وشکنجه و اعدام. اما نسل امروز هرچند که از جنایات جمهوری اسلامی مثل جنایات رژیم شاهنشاهی شما بشدت خشمگین است اما هیچ گروهبان امریکائی به تیمسار و ارتشبد ایرانی نمیتواند دستور بدهد وهیخ سفیر امریکائی و انگلیسی نمیتواند به وزیر ایرانی دستور بدهد وریس دانشگاه صنعتی تهران توسط امریکائی ها برکنار نمیشوند و بکلی اختیار کشورمان در دست بیگانگان نیست هرچند این خودیها مثل شما کراوات نمیزنند ولی بیشتر از شما و رژیم شاهنشاهی تان جربوزه دارند. شاه شما از سفیران خارجی میترسید و دائما دنبال گرفتن مشورت و راهنمائی از ماموران سیا بود و جنابعالی نیز در زمان وزارت کار مفیدی نکردی که به ان افتخار کنی. شما به چه چیزی افتخار میکنی? به اینکه یک نخست وزیر خودرا نوکر خانه زاد شاه میدانست?
۷۱۹۴ - تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱٣٨۷       

    از : بایک ساده

عنوان : اشک تمساح
مثل اینکه نویسنده خودش را به کوچه ی علی «راست» میزند. کاش باتیستا در کوبا ، صدام در عراق، سوموزا در نیکاراگوای و شاه در ایران، انگلیس در زیمبابووه یک کمی «عقل» بخرج میدادندکه مردم جانشان به لب نرسدو طغیان نکنند که وضع بذ تر از پیش شود . مشکلات امروز ایران ، کوبا، عراق ، نیکاراگوایو زیمبابووه نه شاه را تبرئه میکند نه صدام را ، نه باتیستا و نه استعمار انگلیس را. اگر وسائل ارتباطات جمعی دنیای زر وزور بیش از این هم اشگ تمساح بریزند فرقی نمی کند. بسیاری کشورها بدون انقلاب و شورش با پیشرفت کم وبیش زندگی کم وبیش خوبی دارند. امان از دیکتارتورها و مداحان آنها که با کودتا میایند و با کودتا میروندو مردم را بیچاره می کنند.
۷۱۹۱ - تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱٣٨۷       

  

 
چاپ کن

نظرات (٨)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست