یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

اندیشیدن به رخداد در ویژگی هایش - شیدان وثیق

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : سیامند

عنوان : از کجا تا به کجا ؟
به گمانم پدیده های تاریخی را تنها با مراجعه به تاریخ پدیده ها می توان به بررسی نشست. امروزه پس از سی سال همانطور که آقای وثیق نیز به درستی اشاره می کنند، ما نیز تغییر کرده ایم. اما صرف «تغییر کرده ایم» برای نپرداختن به آنچه بودیم کفایت می کند ؟ هرچند که در مثل مناقشه نیست، اما اجازه بفرمائید مثالی عرض کنم. امروزه در چارچوب مجموعه ی حکومتی جمهوری اسلامی کسانی از «تغییر کرده ایم» سخن می گویند. به عنوان مثال یکی از نظریه پردازان «اصلاح طلبان حکومتی» آقای جلایی پور است. ایشان در سال های نه چندان دور ابتدای انقلاب بهمن، در مهاباد به فرمانداری منصوب شد.طی دوران «فرمان» داری ایشان که همزمان با آغاز جنگ ایران - عراق بود.مردم کرد و بخصوص ساکنین مهاباد یکی از سیاه ترین دوره های زندگی تحت حاکمیت جمهوری اسلامی را تجربه کردند.
دقیقا همزمان با آغاز جنگ ایران - عراق در شهریور ۱۳۵۹ با استفاده از فضای خبری که تماما معطوف به جبهه های جنگ تازه آغاز شده بود، شهر مهاباد در محاصره ی کامل نیروهای نظامی جمهوری اسلامی قرار گرفت، ساکنین شهر به مدت ۲۱ روز ناچار به زندگی در زیرزمین هایشان شدند و شهر زیر باران خمپاره های سنگین حکومتی از ارتفاعات اطراف قرار گرفت. بیش از چهارصد نفر شهروندان غیرنظامی در باران خمپاره های جمهوری اسلامی جان خود را از دست دادند و بسیاری در حیاط خانه هایشان دفن شدند، چرا که امکان خروج از خانه در اختیار نبود و هر جنبنده ای با خمپاره های سنگین مورد اصابت قرار می گرفت.
چیزی از این نگذشته بود که نیروهای نظامی تحت فرماندهی جناب «فرمان» دار، ۵۹ نفر از نوجوانانِ شهر را در جریان حملات روزمره در خیابان ها دستگیر کرده و به فاصله ی کوتاهی همه را به جوخه ی اعدام سپردند و ...
اینها تنها دو نمونه ی کوچک از دوران فرمانداری آقای جلایی پور اصلاح طلب است، ایشان همانند برخی دیگر از اصلاح طلبان، هادی غفاری، فخرالدین حجازی، شیخ صادق خلخالی (لیست نام های اصلاح طلبان بلند بالاست) مدعی شدند که «تغییر» کرده اند. البته همواره از تغییر می بایست استقبال نموده و آن را به فال نیک گرفت. اما تضمینِ اینکه در هنگام قدرت گیری مجدد این افراد به یاد ایام گذشته و رفتارهای پیشین خود به عمل نپردازند چیست ؟ چه چیزی تعیین می کند که اگر هادی غفاری مجددا دست حمایت قدرت فراتر (در این رابطه خمینی) را به همراه داشته باشد، مجددا کلت به کمر نبندد و از پشت مثلا هویدا را با گلوله ای در سر نزند ؟ چه تضمینی نشان می دهد که اگر دکتر یزدی مجددا در مقام و موقعیتِ عضو شورای انقلاب قرار نگیرد، همان که با تیمسار رحیمی کرد را مجددا تکرار نکند ؟ نمونه ها بسیارند.
در اینجا می بایست این سئوال را از نویسنده آقای شیدان وثیق بپرسم. شاید پیش از اشاره به اینکه تغییر کرده ایم، بهتر بود اشاره می فرمودید، چه بودیم و چه شده ایم.
آیا می توان به آسودگی خیال از نقشی که حزبی که شما در مقام رهبری آن در سال های اولیه ی انقلاب عمل می کردید، گذشت و آن را با «تغییر کرده ایم» به فراموشی سپرد. در باره ی نقش حزب توده و سازمان اکثریت در این مقطع از تاریخ ایران سخن بسیار گفته شده، اما از حزبی که شما رهبری می کردید؛ حزب رنجبران، سخن زیادی گفته نشده. اگر حزب توده و اکثریت به جناحی از حکومت دل بسته و در دریوزگی با آن جناح به هر کجا رفتند، جناح دیگر حکومتی حامی و دلبسته ای از نوع شما داشت. لطفا به این دوره از تاریخ نیز بپردازید.
لطفا تاریخ پدیده ها را به فراموشی نسپارید. اگر امروزه شیدان وثیق به نفی تئوری های چینی خود رسیده، امری است مثبت و فرخنده و البته می بایست آن را به فال نیک گرفت. اما روند دریافت و شناخت این پدیده های نوین چه بود ؟ از کجا و چگونه به این نتایج رسید. فلسفه را نه از کتب فلسفه، که از زندگی جاری می بایست آموخت، کتبی از نوع مجموعه ی Que sais je تنها یاری دهنده ی درک بهتر موضوعات و احتمالا تئوریزه کردن آن چیزی است که در روند جاری زندگی آموخته ایم. شیدان وثیق چه آموخته ؟
٨۱۲۹ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣٨۷       

    از : فرید راستگو

عنوان : ما نمی دانستیم
شیدان عزیز سلام
مقاله شما در خود دارای تضادی است و شما می گوئید مردم نمی دانستند چه می خواهند. دوست عزیز مگر ممکن است ملتی با آن همه شور مبارزاتی حرکت کنند و رژیمی را سرنگون کنند و لی ندانند چه می خواهند در این صورت باید گفت مردم احمقانه بر علیه شاه مبارزه کرده اند که به باور من اینطور نیست. مردم برای استقلال و آزادی انقلاب کردند . اتفاقاً مردم می دانستن زندگی بهتری می خواهند و این زندگی را در ایرانی آزاد جستجو می کردند. اگر می گفتید عمده روشنفکران نمی دانستند چه می خواهند و بدنبال خمینی راه افتادند، اینرا می توانم قبول کنم . شیدان عزیز آن زمان من ، شما و ما چنان در تئوریهای خود غوطه ور بودیم و بدنبال کسب قدرت سیاسی بودیم که صدای آزادیخواهانه مردم را گوش نمی دادیم و متاسفانه وقتی می نویسید مردم نمی دانستند چه می خواهند باز به خود می گویم شیدان خود را بجای مردم جا زده است و به گذشته خود برخورد می کند . در باره انقلاب تمام مردمی هم با شما موافق نیستم زیرا این نوع هم بستگی خود نشاندهنده این است که مردم در اصل با هم تضادی ندارند و بدنبال همبستگی اجتماعی هستند تا در یک جامعه دمکرات از رشد و حقوق یک سان برخوردارباشند. تازه اگر تضادی در میان اقشار مختلف مردم است خود نتیجه قدرت و شرایط سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی جامعه است تضاد حاکم برجامعه از طریق قدرت و نبود عدالت اجتماعی بوجود می آید.
موفق باشید
٨۱۰۱ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣٨۷       

  

 
چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست