از : علی کبیری
عنوان : فصل مشترک همه مردم ایران حقوق بشراست
سردمداران حکومتی درایران از یک چیز بیشتر از همه میترسند وآن برقراری قوانین براساس حقوق بشر و احترام به آنست. از سوی دیگر، فصل مشترک خواستهای تمام مردم ایران با هر عقیده ومسلکی، داشتن واجرای قوانینی بر پایه «حقوق بشر» میباشد. حال به بینیم این حقوق بشر چیست که ازنظرمن فصل مشترک خواستهای کلیه مردم ایران است. حقوق بشر شامل مجموعه وسیعی از حقوق انسان است که طی هزاران سال آرزوی برآورده شدنش دردل نیک اندیشان بوده است. وقتی ما از حقوق بشر سخن میگوئیم، سخن از تحقق آرزوهای انسانی و احقاق حقوق پایمال شده گروهها واقشار مختلف مردم ایران به میان میآوریم. این آرزوها وحقوق مردم شامل حقوق اجتماعی برابر زن و مرد که باز شامل زیر مجموعه وسیعی از حقوق آنها میگردد، حقوق برابر اقوام ایرانی، حقوق کودکان، آزادی مطبوعات، آزادی بیان و قلم، آزادی انتخابات، آزادی احزاب، آزادی اجتماعات، آزادی اندیشه، آزادی عقیده و دین و مذهب، عدم تبعیض مردم برپایه رنگ پوست، نژاد، سن وسال و جنسیت و بسیاری از آزادیها وحقوق دیگر انسانی که شرح آنها دراین مختصر میسر نمیباشد. اینها تقریبا خواسته های اکثر مردم ایران میباشند. درمقابل، حکومت حاضر مخالف وسرکوب کننده تمام حقوق وآزادیهای فوق میباشد چون با برقراری واحراز آنها دیگر زمامداران نمیتوانند به حیات خودشان ادامه دهند واین همان نقطه ضعف وبقولی پاشنه آشیل حکومت است که از سوئی مطابق با تعهدات بین المللی خود را نسبت به اجرای آنها متعهد کرده واز سوی دیگر درداخل باید به خواست اکثریت مردم گردن نهد. تنها موردی که میماند آنست که گروههای مختلف مردم نسبت به حقوق انسانی واجتماعی خودشان آگاهی پیداکنند. هم اکنون زنان ایرانی براثر پشتکار وهم بستگی به پیروزیهای زیادی دست یافته و دیر نخواهد بود تا به اکثر حقوق پایمال شده خودشان برسند. شک نیست که دست یابی زنان به حقوق مورد درخواستشان، پیروزی بسیار بزرگی دردستیابی و تحقق حقوق بشر درایران خواهد بود و دست یابی به این پیروزی متعلق به بیش از نیمی از مردم ایران میباشد.
اگر نیک به زیر مجموعه های حقوق بشر بنگریم، ملاحظه خواهیم کرد که تحقق آنها چیزی جز برقراری دمکراسی ومردمسالاری نخواهد بود. پس بهترنیست تا بجای کلنجار رفتن با یکدیگر وبراه انداختن بحثهای بی حاصل وبی نتیجه، ابتدا به کارتحقق حقوق بشر درایران بپردازیم تا پس از گذشت ازآن مرحله مردم بتوانند باآگاهی کامل نسبت به حقوق خودشان، درباره شکل حکومت بتوانند آزادانه تصمیم بگیرند. اگر جنین مشی را تعقیب کنیم حتما به پیروزی پایدار دست خواهیم یافت که هیچ قدرتی اعم از خارجی یا داخلی، قادرنخواهد بود تا نوع حکومت دلخواه خودرا حاکم کرده یا ایدئولوژی مشخصی را بضرب زور به ما تحمیل نماید.
پس شایسته است که از هم اکنون، همه باهم شروع کنیم. سال نو را سال به ثمر رساندن حقوق بشر درایران نامگذاری کنیم.
٨۵۲۴ - تاریخ انتشار : ۱ فروردين ۱٣٨٨
|
از : نریمان شاهرخی
عنوان : تقدم مبارزات مردم داخل ایران
دوست ارجمند «همشهری » سئوال مهمی کردی، ولی هنوز در باره ی نوشته ی آقای تابان گفتنی زیاد ست. من از همان اول که مطلب را خواندم احساس کردم که تابان بطور طبیعی ؛ از جو خارج از کشور تاثیر گرفته و خیلی علاقمندم بدانم که ارزیابی دوستان عموما در این باره چیست و بخصوص خیلی مهم ست که بدانیم نظر عزیزمان در داخل کشور در باره ی وضعیت نیروها چیست ؟ بهمین دلیل از دوستان دعوت میکنم که از زاویه های دیگری هم به مسئله باید توجه کرد.
اول . میانگین ترکیب اجتماعی و عمومی ایرانیان مقیم خارج از کشور به دلایل عدیده از نطر کمی و کیفی دارای بافت کاملا متفاوتی نسبت
به میانگین ترکیب اجتماعی مردم داخل ایران می باشد. نظرم اینست که در خارج از کشور کانون های بی علاقه به جامعه مدنی و انتخابی
بمراتب بش از داخل کشور می باشد. دلیل این امر خاستگاه طبقاتی و شراط «عینی» هموطنان در شرائط مهاجرت می باشد که نمود خود را
در عدم شرکت در انتخابات محلی و سراسری کشورهای میزبان نشان میدهد وگرنه از نطر ذهنی امکانات فراوانی برای فعالیت مدنی وجود
دارد .
دوم - دغدغه ها و انگیزه ای ی سیاسی مردم در داخل و خارج از کشور کاملا متفاوت ست و انگیزه های مثبت در داخل بیشتر و «بی تفاو.تی» در خارج بیشتر دیده میشود.
سوم - «فراوانی» نیروهای سیاسی تبعیدی در بین ایرانیان خارج از کشور بخصوص در فرانسه ، آلمان ، انگلستان ، هلند ، به مراتب بیش
از «فراوانی» نیروهای سیاسی داخل کشور در بین مردم ۶۰ میلیونی ایران ست و این موضوع بطور تاریخی بیشتر در تهران متمرکز ست.
چهارم - بطور کلی زمینه و امکان عملی دمکراسی نمایندگی - وکالتی - که شالوده ی جامعه ی مدنی می باشد در خارج از کشور بسیار غیر ممکن ست و ایرانیان با پراکندگی فراوان نمی توانند به این قبیل فعالیت ها بپردازند. حتی در سازمانهای سیاسی نیز امکان جلسات و مجمع عمومی و اتنخابات بسیار دشوار و نیاز به وقت و بودجه های هنگفتی دارد.
پنجم . نبود حداقل آزادیهای بیان ، قلم و احزاب سیاسی در داخل کشور ، باعث شده تا امکان داوری و ارزیابی ترکیب و روحیه نیروهای سیاسی قابل اندازه گیری نباشد. با حدس و قیاس «همه» نمی توانند تحلیل درست ارائه نمایند.
با توجه به ابهامات زیادی که وجود دارد اصولا نمی توان بر اساس تنش هائی که در خارج کشور در بین نیروهای مختلف سیاسی بروز مینماید و یا ارائه ی تغییر موضع این یا آن فعال سیاسی، جمعبندی دقیقی از وضعیت انواع جمهوری خواهان در برابر انواع طرفداران حکومت پادشاهی - مونارشی - نشان داد . کدام یک در بین مردم خارج از کشور از نفوذ مادی و معنوی بیشتر روبرو هستند ؟ چرا ؟
همین سئوال را در باره نفوذ جریانهای سیاسی خارج کشور در بین مردم داخل کشور میتوان طرح کرد. و بالاخره وضعیت نیروهای سیاسی داخل کشور در قبال مردم داخل کشور و میزان مقبولیت آنها و...
هنر اینست که نشان دهیم کدام جریان نبض جامعه داخل و خارج کشور را بیشتر در دست دارد. باید از برخورد آرمانی و شعاری به مبارزه مستقیم و عملی روی بیاوریم. هر جریانی «خیال » می کند که از بقیه بهتر ست. تا زمانیکه مردم در کار و زندگی نمایندگان خود را آزادانه انتخاب نکنند سکتاریسم از کانون فعالیت ، فعالان سیاسی دور نخواهد شد. بزرگترین دستاورد فعالیت های «انتخابی» اینست که نمایدگان مردم میزان مقبولیت خود را در نزد مردم مستقیما در یافت می کنند. چیزی که در ایران هنوز نهادی نشده. نه پادشاهی مطلقه و نه ولی مطلقه هیچکدام آرای مردم را تحمل نکردند و نمی کنند. اشکال در چیست ؟ که حتی پادشاهان بعداز مشروطه حاضر به قبول حد ومرزی برای وطایف و اختیارات خود بر نمی تافتند ؟ تکلیف حکومت مذهبی «جمهوری اسلامی » با مشروعه ی آن معلوم ست که همه «قوانین» آن از پیش «نازل» شده و اصلا نمایندگان مردم چکاره اند که قانون وضع کنند. اما برای کسب امتیازات اجتماعی «نمایندگان» از «آب گذشته» همیشه وجود داشته ست.
نتیجه :
طرفداران جامعه مدنی و بخصوص جمهوری خواهان تا زمانیکه نگرش خود را اساسی تغییر ندهند و تمام فعالیت هاخود را معطوف به آماج های مردم داخل ایران ننمایند. در روزمرگی هائی که آقای تابان بر شمردند در جا خواهند زد و حتی پس خواهند رفت. وحشتناکترین تاکتیک مجادله سیاسی با نیروهای طرفدار بازگشت پادشاهی به ایران در خارج از کشور ست که نیروها را به هدر میدهد . هر دو نیرو باید بر نبود آزادیهای مرعی در منشور حقوق بشر تاکید و حکومت را زیر فشار قرار دهند. اجازه دهند تا مردم در موقع مقتضی در باره فرم حکومتی نظر دهند. این درگیری خاض خارج از کشور ست و تردیدی نیست که طرفداران حکومت پادشاهی دل خوشی از مردم و انتخابات ندارند بهمین دلیل ترجیح میدهند تا با جو سازی «حقانیت » خود را تبلیغ کنند تا در موقع «کودتا » یا « جنگ » زمینه ی را فراهم )کرده باشند . انتخابات و نوع آزاد آن دغدغه ی طرفداران حکومت پادشاهی نیست .
جمهوریخواهان عموما باید بر نبود آزادی انتخابات و نقض بیشرمانه و متمادی آن تاکید نمایند و از تمام امکانات خود برای فشار به حکومت و گشایش هائی برای بالابردن میزان ازادی عمل مردم در انتخابات با تکیه بر «آزمون و خطا» مردم را برای تحصیل حقوق اساسی خود امیدوار نمایند. هدف باید بهبود کمی و کیفی انتخابات باشد نه شرکت یا تحریم آن !
٨۴٣۴ - تاریخ انتشار : ۲٨ اسفند ۱٣٨۷
|
از : هم شهری
عنوان : پس از ۱۳۴ کامنت بالاخره نتیجه بحث ومقاله چی شد؟
کارها را نیمه کاره نگذاریم و با جمعبندی به پایان برسانیم.
٨۴۲۷ - تاریخ انتشار : ۲٨ اسفند ۱٣٨۷
|
از : بهروز دیبا
عنوان : اینجانب به هیچوجه قصد جسارت نداشتم
با سلام جناب اقای محوی
در رابطه با نظرات جنابعالی همانطور که فرموده اید ادم نظری میدهد که ۲نفر با ان موافقت ندارند و شاید ۱۰۰ نفر با ان موافقند. از این نظر بهیچ وجه شما ازنوشته من در (جواب کامنت نویسیکه چپ وراست به دیگران توهین میکند و فکر میکند هرکسی بر علیه رژیم شاه مینویسد حتما ریگی به کفش دارد) نبایددر رابطه با نوشته هایتان برداشت منفی کنید. همه نمیتوانند نظرات مساوی داشته باشند. در تنوع نظرات است که پیشرفت حاصل میشود.در عین حال من تا انجا که فرصت داشته باشم نظرات دیگران بویژه مخالفین نظری خودم را مطالعه مینمایم.
٨٣۹۵ - تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱٣٨۷
|
از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی
عنوان : دربارهی نظریات «از نویسنده گرامی صدرا حسینی»
پیش از هر مطلبی باید بگویم که کلمه "جمهوری" به شکلی که در سرلوحه نظریات پیشین مشاهده می کنیم، برای من که فعال سیاسی و تشکیلاتی نیستم مفهوم خاصی ندارد.
ولی به عنوان خوانشگر معمولی فکر می کنم که کلمه «جمهوری» کافی نیست. انتخاب محور مرکزی برای من «جمهوری » نیست، «لائیسیته» هم نیست، بلکه مسائلی ست که به مناسبات تولیدی مربوط می شود و به مالکیت خصوصی ابزارهای تولیدی مربوط می شود. که این جمهوری به سوی امحاء طبقات نیل می کند و یا این که مثل برخی از صاحب نظران «فعالان سیاسی شناخته شده و تاثیرگذار» آزادی و تعالی جامعه ایرانی را در گرو ایجاد جامعه بورژوازی و تحکیم موقعیت آن می داند.
دوستان پر حرفی های من را خواهند بخشید، مطالب شاید تکراری به نظر رسند، نمی دانم ولی سعی می کنم مختصر و مفید بگویم.
نکته بعدی این است که در نظریات پیشین «از نویسنده گرامی صدرا حسینی» مطلبی درباره نقطه مفصلی با «صاحب خانه های اصلی » را مشاهده نمی کنیم.
پرسش این جاست، خواهش می کنم خوب توجه کنید، دوستان . پرسش! پرسش مهم این جاست : تا چه اندازه اضمحلال اتحادهای سیاسی «شما» متأثر از جزر و مد سیاست جهانی (یعنی «صاحب خانه ها») بوده است؟
امیدوارم روزی از درون همین جریانات، افرادی پیدا شوند، و از درون درباره این نقاط مفصلی را برای ما توضیح دهند. زیرا که ما نیازمند شفافیت چنین موقعیتی هستیم.
نکته بسیار مهم دیگر در نظریات «از نویسنده گرامی صدرا حسینی» از دیدگاه من موضوعی ست درباره مهاجرت برخی دست اندرکاران جهان سیاست به جهان فرهنگ و حقوق بشر مطرح می کند :
«ممکن است به زبان آوردناش ناخوشایند باشد که رژیم پس از سی سال تثبیت شده و اپوزیسیون فروپاشیده است؛ اما اذعان به این واقعیت مشکل نیست که از خارجه به کلی سیاست زدایی شده و انبوهی آدم با انگیزه، از میدان مبارزه سیاسی به میدان پرجاذبه و کم هزینه کار فرهنگی و حقوق بشری نقل مکان کردهاند. اگر صدا کنیم چه کسی مسئول این وضعیت است، بعید است کسی دست بلند کند!»
نتیجه ای که ما می توانیم از این قطعه نتیجه بگیریم که آکتورهای سیاسی ایرانی برای مسائل فرهنگی اهمیت ویژه ای قائل نیستند و نقل مکان به عرصه فرهنگی را در تضاد با سیاست می دانند.
البته من در خصوص موضوع حقوق بشر هیچ حرفی ندارم - از دیدگاه من تمام این گفتمان یک کلاهبرداری سیاسی بیشتر نیست، درهر صورت در هیچ کجای دنیا ضامن اجرایی ندارد و غالبا بهانه سیاسی ست تا چیز دیگری.
ولی باید پرسید کدام فعالیت فرهنگی؟ ما دقیقا نمی دانیم چه افرادی چگونه به عرصه فرهنگی کوچ کرده اند و چه کار می کنند، کجا و برای کجا کار می کنند؟
ولی فکر می کنم که در خصوص مسائل فرهنگی ما کاملا نیازمند گفتمان گسترده ای هستیم. زیرا که فرهنگ در مفهوم گسترده آن تمام دانش و شیوه ها و مدل های رفتاری و...را در برمی گیرد، خود سیاست را هم در بر می گیرد. بدون انباشت فرهنگی، و بدون رابطه و بهره گیری (یعنی آموزش) از چنین انباشتی، پیشرفتی هم ممکن نخواهد شد.
یکی از مسائل مهمی که شاید تلاش های من در عرصه نقد هنری بتواند نقطه آغاز ی برای آن باشد، بررسی فراورده های فرهنگی و هنری ایرانیان خارج از کشور است. که ببینیم تا چه اندازه متأثر از همان سیاست های مذکور بوده است. یعنی سیاست های صاحب خانه ها.
کوتاه سخن این که حذف مسائل فرهنگی از مسائل سیاسی (فرهنگ و سیاست) نه تنها اشتباه است بلکه ناممکن است.
٨٣۹۲ - تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱٣٨۷
|
از : از نویسنده گرامی صدرا حسینی
عنوان : حالا کار به جایی رسیده که یک کوشنده پروپا قرص اتحاد، فریاد میزند: بیانصافها اقلا بیایید سر کلمه "جمهوری" – که همه قبولش داریم!- به وحدت برسیم!
ممکن است برخی آدمهای خوشبین، تلاشهای چندین و چند ساله برای اتحاد نیروهای اپوزیسیون را به داستان امیرتیمور و هفتاد بار بالا رفتن مورچه با اراده از دیوار تشبیه کنند، اما من آن را مصداق "آوردن آب با غربال" میبینم!
سالهای اولیه تبعید و مهاجرت، شور و انگیزههای وحدت طلبانه، بسا شدیدتر و همه گیرتر از حالا بود. علتاش یکی هم این بود که همگان – با خوش خیالی کاذب! – سقوط حکومت را در چشم انداز نزدیک میدیدند و بفهمی نفهمی کمی هم از دود و دم باروت گرمی میگرفتند. به تدریج که چشمانداز کذایی، سراب از کار درآمد و کشتی مسلحانه هم به گل نشست؛ اتحادهای روی کاغذ هم شروع کرد به از هم پاشیدن ، و به موازات شیوع بیماری پاسیویته سیاسی، هر نوع تلاش جدید برای وحدت نیز به در بسته برخورد کرد.
در آن دوران ماه عسل اپوزیسیون، از گزارش یک نشریه وزین در اواسط دهه ۶۰ به خوبی در حافظهام مانده که "۶۰۰" نشریه (از انواع آن) در خارجه منتشر میشد. برگزاری آکسیونهای پی در پی خیابانی در پایتختهای اروپا، اجلاس، پشت اجلاس و اعلام موجودیت گروههای نو به نو و به موازات آن، انشعابهای جدید از موضع چپتر و مترقیتر و بیانیهها و اساسنامهها و انتخابات داخلی. بعد هم فرستادن پیامهای کلیشهای به کارگران، به خانواده شهدا و ... که از همان خطابیه شروعش: "رفقای گرامی"... میتوانستی حدس بزنی که با چه نوع شعارهای: "پرتوان باد" ، "توفنده باد"... به پایان خواهد رسید. حالا کار به جایی رسیده که یک کوشنده پروپا قرص اتحاد، فریاد میزند: بیانصافها اقلا بیایید سر کلمه "جمهوری" – که همه قبولش داریم!- به وحدت برسیم! تازه متوجه شده که متحدان روی کاغذ، هنوز مرکب قطعنامه "اتحاد جمهوری خواهان"، خشک نشده، رفتهاند سراغ یافتن تعریف انواع جمهوری، بینمازها هم که شاخه لاییک خودشان را شکل دادهاند و برخی هم به صرافت افتادهاند، حالا که برروی کاغذ، توی هر سوراخی میشود رفت، چرا سلطنت طلبان "با امکانات" را به دم خود نبندند! اما کسی حاضر به این حساب رسی ساده نیست که در ازای میلیونها سطر تولیدی که اندرباب اتحاد و مزایای آن نوشته شده، حتی یک گام کوچک عملی برای آن برداشته نشده است؟ ممکن است به زبان آوردناش ناخوشایند باشد که رژیم پس از سی سال تثبیت شده و اپوزیسیون فروپاشیده است؛ اما اذعان به این واقعیت مشکل نیست که از خارجه به کلی سیاست زدایی شده و انبوهی آدم با انگیزه، از میدان مبارزه سیاسی به میدان پرجاذبه و کم هزینه کار فرهنگی و حقوق بشری نقل مکان کردهاند. اگر صدا کنیم چه کسی مسئول این وضعیت است، بعید است کسی دست بلند کند!
ولی این لیوان، آن قدرها هم خالی نیست؛ هنوز در بسیاری از ما کم و بیش انگیزه ایفای نقش در صحنه سیاسی میهنمان وجود دارد و منصفانه بپذیریم که برخی تلاشها برای اتحاد نیز از همین موضع صورت میگیرد. پس گیر کار در کجاست؟ از میان جوابهای مفروض، یکی از اهمیت بیشتری برخوردار است: تلاش برای اتحاد، به نحو مطلق گرایانهای حول تعیین آلترناتیو متمرکز شده است. منظورم پیش از آن که اشاره به کش و واکشهای تشکیلاتی پشت پرده برای داشتن سهم، اتوریته و دست بالا در اتحاد باشد، پافشاری کودک وار روی نوع و مدل حکومت جایگزین است. فعالان قدیمیتر باید خوب به یاد داشته باشند بحثهای دامنه دار و پرمناقشه دهه ۶۰ را که تا ماهیت آلترناتیو مشخص نگردد، دیگر زیر هیچ علمی نباید سینه زد. همگان برآشفته از برآمدن جمهوری اسلامی از دل قیام بهمن، روی این فرمول اتفاق نظر داشتند که در دوران قیام علیه شاه، همه میدانستند که چه نمیخواهند (دیکتاتوری سلطنتی)، ولی نمیدانستند که چه میخواهند. پس بر مبنای "مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد"، این بار حتما باید بدانیم چه میخواهیم تا حرکت کنیم. این شعار به ظاهر منطقی، در آن زمان آن قدر شدید و آتشین و مقبول همگان بود که ترو خشک را با هم میسوزاند. و نیز با توجه به فضای سرنگونی سریع، این غفلت رمانتیک را ناخواسته در میان اپوزیسیون میپراکند که گویی جواز سرنگونی در جیبها آماده است و فقط مانده تعیین حکومت جایگزین! همین فضای کاذب رمانتیکی، به یکی از عوامل اصلی پاسیویته در اپوزیسیون و ظهور استراتژی " آب درهاون کوبیدن" تبدیل گردید. اکنون پس از یک تجربه سی ساله، خوب است به خودمان بیاییم که یک چنین قرائتی از سرنگونی و تلاش برای اتحاد حول مدل حکومت جایگزین، مصداق ضرب المثلهای عامیانه : به سیخ کباب کشیدن مرغان در حال پرواز، و یا درست کردن نیمرو با تصور افتادن تخم مرغ آنها در تابههای ماست ، که حتی از شدت خوش خیالی، آتش هم زیر آن روشن کرده ایم! ما پای یک کوه مرتفع ایستاده ایم بدون کوله وکفش مناسب و برنامهای برای حرکت؛ و داریم بر سر چیدن سفره جشن بر سر قله بحثهای داغ میکنیم و در همان پایین کوه از یک دیگر انشعاب میکنیم. به همین میزان نیز مبتذل و رقت بار است، پریدن از روی پروسه مبارزه برای دموکراسی و تن زدن از هزینههای آن، و درجا زدن و سماجت کودک وار روی پلات فورم اتحاد برمبنای مدل آلترناتیو. چه کسی این تخم لق را در دهان ما شکست که : اول آلترناتیو بعد حرکت؟
اگر این استدلال از حقانیتی برخوردار باشد، اولین گام خروج از بن بست کنونی اتحاد، لازمهاش خاتمه دادن به این نوع قرائت از اتحاد و متوقف کردن کلیه تلاشهای مذبوحانه حول آن است. با همان قاطعیتی که اگر کسی به هنگام پخت و پز در پیک نیک، سه – چهار بارکه رفت با غربال آب بیاورد، غربال را از دستاش گرفته و به گوشهای پرت میکنیم، باید به این قبیل منادیان اتحاد پرخاش کرد که سرکار گذاشتن مردم کافی است! باید جار بزنیم: "نخود، نخود، هرکه رود خانه خود"! باید به اندک نیروهایی که هنوز انگیزه مبارزاتی درشان باقی مانده ، صادقانه توضیح دهیم که اتحاد در خلاء و ایجاد وحدت بین زمین گیر شدگان، وقتی دفعاتش به هفتاد – هشتاد بار رسید، از نوع سرکار گذاشتن است و نه فعالیت هدفمند سیاسی و مبارزاتی. باید همان موقع که تعدادی از شخصیتهای موجه ، معتبرو دلسوز در اپوزیسیون، نیز ریش در گرو این اتحاد گذاشتند وخیلی زود سرخورده شده و پا پس کشیدند، میفهمیدیم که کار از کار گذشته است.
شکل گیری یک اتحاد جدی و واقعی، مشروط است به بازگشت ما به میدان مبارزه جدی و واقعی. هدف از اتحاد سیاسی در حرکت، تقویت جبهه مبارزه و افزایش سود و سرمایه جبهه آزادی خواهی است. اگراینها را هدف اتحاد معرفی کنید، آن وقت خواهید دید که از برخی خوش پوشهایی که اتوموبیل آخرین مدل شان را در خیابان پارک کرده و به اجلاس وارد میشوند، دیگر خبری نخواهد شد؛ ایرادگیرها و مقاله نویسهای حرفهای رغبتی برای شرکت در آن نخواهند داشت؛ و آن دسته از هوچی گرانی که نیروهای داخل کشور و به خصوص طبقه کارگر ایران را در داخل فنجانهای قهوه شان به جولان درمی آورند، و با ناسزاگویی به رقیبان، صورت خود را سرخ نگاه میدارند، نیز روز به روز منزویتر خواهند شد. خلاصه، علی خواهد ماند و حوض اش! و البته همین درست است. اتحاد بین بازنشستگان مایوس را باید به اتحاد بین رهروان با نشاط تبدیل کرد. باید برای مان سوال شود که چرا در صحنه جوشان سیاسی داخل کشور، دانشجویان، زنان، کارگران – به شرطی که عوامل بیرونی راحت شان بگذارد! – از این گونه ذغدغهها و مشکلات ندارند ( ویا این که در حاشیه مشکلات شان قرار دارد)؟ جز این که به جای بند کردن به مدل آلترناتیو، کوشش هشیارانه برای توسعه دموکراسی با استفاده از فرجهها و فرصتها، همواره برایشان در اولویت قرار دارد؟ آیا همین حرکت مدبرانه اخیر دوستان داخل کشوری: "انتخابات و گفتمان مطالبه محور"، رشگ برانگیز نیست؟ آیا کوشندگان اتحاد در خارج کشور - که ده ، بیست سال است، سوزن گرامافونشان روی کلمه "جمهوری" و تعیین نوع آلترناتیو گیر کرده - حاضرند، برای هماوایی با این پلاتفورم وطن پرستانه، عقلانی و مدرن امضا جمع کنند و جلوهای از اتحاد سیاسی ضروری در صحنه عمل را به نمایش بگذارند؟ یا شان ما (مبارزان درجه و پاگون دار قدیمی!) – که در خارجه برای ملت مان تخم دو زرده میکنیم! - عالیتر از آن است که وارد این نوع خرده کاریها شویم!!
درنشست و برخاستهای محفلی و سیاسی ، گاهی این احساس نیز به آدم دست میدهد که برخی تلاشها برای اتحاد، بیشتر با هدف پیدا کردن شریک در اشتباه (به طنز بخوانید: "شریک جرم") برای آینده صورت میگیرد. سایه سنگین اعوجاجها و اشتباهات خطی در گذشته، باعث میشود که اعتماد به نفس کافی برای برافراشتن پرچم مستقل وجود نداشته باشد. در عرصه سیاست تازه بالغ و نامدرن ما، اشتباهات (که تازه در اشتباه قلمداد کردن شان اما و اگر بسیاری وجود دارد!) برای الی الابد، به یک گناه نابخشودنی و یک ناسزای سیاسی تبدیل میشود. این فرهنگ - که رنگ رادیکالیسم تقلبی و غلیظی هم به آن زده میشود - قبل از آن که مرتکبان اشبتاه را زمین گیر کند؛ خود مچ گیران و هو کنندگان را تنزه طلب بار میآورد. ترجیح میدهند که شریکی بیابند تا اگر خط شان اشتباه از کار درآمد، اقلا به طور دستجمعی در دادگاه تاریخ حاضر شوند! صرف نظر از اختلافات فکری، همین تاثیر روان شناختی و تذبذب و وسواس سیاسی و خطی است که باعث شده اغلب گروهها، چه به طور علنی و چه پرده پوشی شده، یک فراکسیون چپ و راست را در درون خود تحمل کنند که به طور مضاعف، اراده حرکت یک تنه و مستقل را از آنها سلب کرده است .
به دلیل همین دوگانگی درونی است که گروههای اسم و رسم دار قدیمی، چه موضع گیریهای سیاسی شان در قبال حکومت، و چه مرزبندیها و معیار دوری و نزدیکی شان با یک دیگر، گرد و مبهم و تعارفی است. این فقدان قاطعیت، قبل از آن که باجی به روسای خود گماشته دادگاه تلقی شود، اقدامی احتیاط آمیز برای نرنجاندن افراد خانواده در آن سر سفره است.
باید به همان فرمولی بازگشت که گذشته پرافتخار با آن شروع شد، با همه کاستیهایش: "تو پای به راه در نه و هیچ مپرس – خود راه بگویدت که چون باید رفت" . باید اول، حرکت را شروع کرد، اگر نیرویی خود را به موازات آن یافت، بی اما و اگر خواهد پیوست. افتادن در خط درست مبارزه سیاسی ، مقدم بر یارگیری ، شریک یابی و آلترناتیوسازی است. آلترناتیو شرایط کنونی، خود حرکت جدی سیاسی است و هر چیزی به جز آن، مصداق "آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هیچ چی!" میباشد. باید صریح و شفاف، اعلام موضع نمود؛ به هیچ کس نباید نه نان سیاسی قرض داد و نه بابت گذشته باج. "فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید"، معلوم نیست که خیلی از مدعیان، کمتر از ما شرمسارو یا بیشتر از ما سرافراز باشند. قاطعیت و اعتماد به نفس ما، دیگرانی را هم که دلشان با ماست، به زیر این پرچم خواهد کشاند. بدیهی است که این حرکت، از دست عناصر منفرد بر نمیآید و پیش قدمی یک تشکیلات با تجربه، منسجم – و البته مدرن – را میطلبد. شاید لازمه اش، ابتدائا، حق کردن سنگها در درون سازماندهیهای متناقضی باشد که یک طرفاش برای ایفای نقش در صحنه جوشان سیاسی داخل کشور بی تابی مینماید و طرف دیگرش، در برابر نفس کش طلبیدن رادیکال نمایان علاف، مرتبا از موضع پایین و بدهکار، عرق شرم از پیشانی پاک میکند!
٨٣٨۶ - تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱٣٨۷
|
از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی
عنوان : به اعتقاد من یکی از مراکز اصلی متن حاضر به قلم ف.تابان
در جملهی زیر به شکل منقبض مشاهده می شود :
«این عده از فعالین سیاسی، از این جبهه به آن جبهه و از این استراتژی به آن استراتژی کوچ می کنند و کالاهای فکری محصول این سردرگمی را که غالبا نسخه های دست دوم نظریات صاحب خانه های اصلی است، به عنوان تازه ترین و بدیع ترین محصولات به جامعه ی سیاسی عرضه می کنند! »
صاحب خانه در اینجا یعنی اروپا و آمریکا و باز هم یعنی همان چیزی که سمیر امین «امپریالیسم جمعی» می نامد.
خواهید گفت که موضوع تکراری ست ولی توجه داشته باشید که ما در این جا لحظه به لحظه در حال نزدیک شدن به اجتناب ناپذیر بودن و صحت نظریه من در خصوص روی کرد مبارزه اکنون می باشیم : یعنی نظریه ای که می گوید مبارزه علیه اپوزیسیون ایرانی در تمامیتش در مقایسه با مبارزه علیه جمهوری اسلامی اولویت دارد.
این نظریه ای بود که برخی آن را «نعل وارونه» نامیدند، و برخی دیگر «نخد هر آش» را ترجیح دادند.
آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم.
اپوزیسیون ایرانی در تمام کوچه پس کوچه هایش یعنی ترفند امپریالیسم جهانی.
بطور مشخص آلترناتیو آینده
که هنوز نمی دانیم از کجای جریان چپ ایران
برای پاسخ گویی به نیازهای مبارزاتی در عرصه طبقاتی برخواهد خاست و متشکل خواهد شد.
مقدما با اپوزیسیون فعلی مواجه می گردد.
گفت و گو ها و نوشته های بخش نظریات این سایت
احتمالا می تواند نمونه های جالبی را
در تأیید این نظریه نشان دهد.
٨٣۷۷ - تاریخ انتشار : ۲۶ اسفند ۱٣٨۷
|
از : حمید محوی
عنوان : برای آقای بهروز دیبا
پیش از همه بخاطر اطلاعات فوق العاده ای که درباره گفتمان برخی کامنت نویس ها در اختیار ما گذاشته اید سپاسگذارم.
با این حال موضوعی هست که به نوشته ها و نظریات من مربوط می شود، نوشته اید که، عین گفته شما را به نقل می آورم :
«من با اقای محوی واقعا در اغلب صحبتهایشان موافقت ندارم وبعضی از انها را هم خسته کننده میدانم ...»
بعید نیست، خصوصا در مورد خسته کننده بودن مطالب، خوانشگران دیگری ممکن است نظر دیگری داشته باشند، نمی دانم. ولی بعید نیست. در هر صورت من نظر شما را جدی می گیرم و سعی می کنم ببینم این خستگی (احتمالی) که به نوشته هایم انتقال پیدا کرده از کجا منشأ می گیرد. و شاید هم که از هم اکنون بتوانم آن را حدس بزنم.
ولی در موارد دیگر، اگر حداقل یک نمونه از نظریاتی را که با آن موافق نیستید، یادآور می شدید، حداقل برای من مفید واقع می شد، و شاید که برای خوانشگران این سایت نیز به همین گونه باشد. البته این موضوع را به همت عالی خودتان واگذار می کنم.
با تشکر از خوانش ما
٨٣۷۴ - تاریخ انتشار : ۲۶ اسفند ۱٣٨۷
|
از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی
عنوان : در خصوص ضرورت مبارزه برای فرهنگ
که چنین باشد! از این جهت که کاندیدای نمایندگی مردم ایران در این بحث نیز در اینجا حق بیان داشت باشند، به شکل دیگری پاسخ سلطنت طلبان را می نویسم که با قوانین این سایت تضادی نداشته باشد.
موضوع این جاست که نظریه جناب مستشار که می گوید : «آنانی که همچنان در پی انتقام از حکومت شاهند ، فراموش می کنند که آن شاه ضعیف و ناتوان و بی تدبیر سالهاست که ساقط شده است»
کاملا صحیح نیست. و دوستان توجه داشته باشند که این نظریه می تواند در برخی موارد کاملا اشتباه باشد.
توضیح می دهم. از نظر من که حتی یک روز هم جمهوری اسلامی را زندگی نکرده ام، این رژیم هرگز سرنگون نشد. متأسفانه. و هیچ گاه ما از گزند این رژیم ساقط شده خصوصا در عرصه مابین فرهنگی در اروپا و آمریکا در امان نبوده ایم.
۱- بطور کلی رژیم پهلوی به عنوان طبقه اجتماعی، یعنی بورژواز ی معامله گر و نمایندهی امپریالیسم جهانی از بین نرفت. تنها اتفاقی که افتاد سایه خدا بود که به خود خدا تبدیل شد.
۲- در عرصه مابین فرهنگی، در اروپا و آمریکا نه تنها به دلیل همان میلیاردها دلاری که خارج کرده بودند بلکه به دلیل تعلقات طبقاتی شان، و به دلیل نمایندگی شان برای امپریالیسم جهانی، فعال بوده اند.
و حتی دانشگاه ها نیز از گزند این سیاست در امان نبوده. و محافلی نظیر هنر در تبعید و یا انجمن پژوهشگران ایران و تقریبا تمام پست های اعطایی به ایرانیان در این عرصه ها و در دانشگاه ها ، از جانب میزبانان ، در پیوند با همین انتخاب سلطنتی و بر اساس شاخص های سیاسی بوده است.
البته موضوع دانشجویان ایرانی در دانشگاه های اروپایی هیچ گاه به عنوان موضوع با اهمیتی مطرح نشده است. ولی اهمیت یادآوری این موضوع در اهمیتی ست که ما می توانیم برای مناسبات و مراودات ایران با جهان خارج قائل شویم. و اهمیتی ست که می توانیم برای طرح های فردی برای آینده شان قائل شویم که تحت چنین شرایطی ابتدا به ساکن و عموما در اشکال نامرئی محکوم به شکست می گردد.
۳- این رژیم کاملا ساقط نشده است، به این دلیل که همیشه به عنوان کاندیدا برای برقراری دموکراسی آمریکایی و اروپایی در ایران یک آلترناتیو بحساب آمده است. و به دلایل دیگر و از جمله فقدان اپوزیسیونی قاطع و معتبر در خارج از کشور. چنین اپوزیسیونی البته با منویات و برنامه های امپریالیسم جهانی در تضاد قرار می گرفت.
به همین علت هم هست که همه با «هنر در تبعید» آشنا هستند، ولی کمتر کسی با موضوع روزنامه هنر و مبارزه آشنایی دارد.
٨٣۶۵ - تاریخ انتشار : ۲۶ اسفند ۱٣٨۷
|
از : بهروز دیبا
عنوان : اقای مستشار فراموشکار هم تشریف دارند
اقای مستشار مثل اینکه به بیماری فراموشکاری دچار هستید. شما در رابطه با حمله اتمی اسرائیل به ایران حتا مقاله نوشتید ووقتیکه کسانی در رد نظرات جنابعالی در اخبار روز مقاله نوشتند پایتان هم به کامنت اخبار روز باز شد. اگر یادتان نمیاید که بیخیال.شما به نویسندگان مقاله هائی که مخالف نظرات شما بود و در کامنت ها هم مخالفین نظراتتان را فرستاده حسین شریعتمداریوجاسوس حکومت اسلامی خوانده اید. اگر به انها مراجعه کنید حتما میبینید ولی با این کامنتی که الان نوشتید انتظار صداقت از شما ندارم ولی با این اصرار شما بدروغ گوئی فقط میگویم حواستان تان را بهتر است جمع کنید. مقاله ای که در ان خواستار حمله اتمی اسرائیل به ایران میباشد که در ایران گلوبال سایت اقای کیانوش توکلی نوشتید توسط اقای تقوائی به شما جواب داده شد و شما با فحاشی به ایشان و همه کامنت نویسان مخالف خودتان را وابسته به حسین شریعتمداری معروفی کردید لطفا بروید در ارشیو اخبار روز مقاله اقای تقوائی و جوابیه خودتان و جوابهائی که به کامنت نویسان داده اید را یکبار دیگر مرور کنید تا از حواس پرتی در ایید.در ضمن من ادعائی ندارم که دارم به مردم ایران خط میدهم ولی شما هستید که دائم دارید خط ومش برای دیگران تعیین میکنید که خوشبختانه این یکی را فهمیدید که مردم برای نظرات جنابعالی تره هم خورد نمیکنند
این هم نقل قول از مقاله اقای مستشار در ایران گلوبال که خواستار حمله اتمی اسرائیل به ایران شده است
«آنسوی دیوانگی بشرآگاه آنموقعی است که به رژیم وحشی و تزویرکار اسلامی اجازه داده شود تا صاحب سلاح اتمی بشود ،آنموقع دیوانگانی حاکمان بر ایران اوج می گیرد و مهار آنها دیگر ممکن نیست». و ادامه می دهند که :اگر اسرائیل «همین الان در یک بمباران هوائی کاملا ماهرانه که بتوانند مراکز اتمی رژیم حکومت اسلامی را نابود کنند به بشریت خدمت بزرگی می شود هرچند بخش هائی از اقشار ناگاه ایران شاید ناراحت بشوند اما خیلی بهتر است که با رژیمی بجنگند که هنوز سلاح اتمی در دست ندارد، چراکه وقتی رژیم اسلامی صاحب بمب اتم بشود در آن صورت جنگ اتمی راه خواهد افتاد .»
٨٣۶۲ - تاریخ انتشار : ۲۶ اسفند ۱٣٨۷
|