عاشقانه های کوچک
-
مه ناز طالبی طاری
نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از
سیستم نظردهی سایت میباشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... میدانید
لطفا این مسئله را از طریق ایمیل
abuse@akhbar-rooz.com
و با ذکر شمارهای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده
به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : دیروز گرچه قاتل امروز و فرداست. اما شاعران نیز از او می ستانند ؛شعر و ادبیات نتیجه ی این بده بستان است
"لحظه ای
میانِ برگچه ها و شاخه ها
یا لابلای نورهای ناآرام ایستاده ای
لحظه ای دیگر سایه ای
که بر طرحِ تاریکِ ابـر بوسه می زنی
با نگاهی پُر از بـاران
و لَبانی پُر از آنوقت ها ..."
دیروز و شاعران
دیروز چیز غریبی است. دیروز دشمنی است که ما او را دوست میداریم. دیرور بزرگترین جلاد وقت بشر است. دیروز دشمن فردا ، دشمن امروز است. دیروز گاه ترا به پارک و یا کنار رودی می کشاند و به اجبار ترا آنجا می نشاند تا با او همدست شوی برای کشتن امروز ، برای کشتن فردا. اغلب ما با دشمن - دیروز - پیمان دوستی می بندیم ، تا همدست او شویم برای کشتن امروز ها و فردا ها ، چهره ی دیروز گاه تنفر انگیز است ، خونریز است. گاه پر از ملایمت سبز و آبی عشق است. ولی لحظه ای که ما با او همدست می شویم باور نمی کنیم که او آمده تا امروز و فردا را بکشد. بار ها و بار ها جنازه ی امروز ها و فردا ها را به ما تحویل داده می رود تا باز آید. وقتی دیروز بر می گردد ، ما مانند یک معتاد با او به لب رود ، به دل دشت و گل گشت می رویم . با اینکه او قاتل امروز و فرداست ، ما همچنان اما به راحتی تسلیم او می شویم. ما داوطلبانه با او بر علیه زمان همکاری می کنیم.
ولی با همه ی جنایاتی که بدست دیروز انجام می گیرد ،دیروز پدر شعر و آفرینش است. از هر حضور دیروز جای پای یک شعر بر جای می ماند.
بسیاری از روانشناسان اعتقاد دارند که اگر انسان هنر فراموش کردن را نداشته باشد ، دیروز می تواند او را بکشد ، در طی قرون و اعصار ، انسان فراموش کردن را آموخته تا بماند ، تا به بدست دیروز کشته نشود ، تا خود را به رود "سن" زندگی نسپارد برای رهایی از دست دیروز.
اما این سئوال پیش می آید که آیا همه می توانند فراموش کنند؟
جواب برای این سئوال جوابی نسبی است ، زیرا فراموشی نسبی است. شاعران اما با دیروز رابطه ی دیگری بر قرار می کنند. وقتی که دیروز سردمدار کشور جانشان می گردد ، آن ها نیز بر گرده ی او سوار شده ، از او کولی می گیرند ، کارشان بده بستان است. وقت خود را به او می دهند و از او شعر می ستانند.
لحظه ای دیگر سایه ای
که بر طرحِ تاریکِ ابـر بوسه می زنی
با نگاهی پُر از بـاران
و لَبانی پُر از آنوقت ها ..."
آری توی شاعر نیز از او کولی می گیری و به او می گویی : تو گر یاد آورنده ، سخن چین و غمازی ، من مهنازم ، به تو نمی بازم ؛ پس بگرد تا بگردیم. و آنگاه دیروز وقتی در برار قلم زن کم می آورد ، تسلیم شده ، شعر و شور می دهد و وقت می ستاند.
و این زیباترین و عادلانه ترین نوع دوستی با دیروز است.
۹٣۶۰ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨٨
|
|
|
چاپ کن
نظرات (۱)
نظر شما
اصل مطلب
|